×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
شیفتگی عبدالبهاء به غرب؛ در اندیشه و عمل
1387/10/05
 
دسته گل هشتم مربوط به مقالهء هفتم فصل نامهء١٧(شیفتگی عبدالبهاء به غرب؛ در اندیشه و عمل)

مقالهء هفتم فصل نامهء ١٧ (درصفحات ٢٠٩- ٢١٣) را آقای سعید شریفی با عنوان «شیفتگی عبدالبهاء به غرب؛ در اندیشه و عمل» نوشته اند. مقالهء ایشان تكرار اوهاماتی است كه قبلاً نیز در امثال ویژه نامهء ایام جام جم و دیگر ردیه ها و روزنامه هائی چون كیهان و ده ها سایت ضدبهائی منتشرشده و پاسخ همهء آنها ازجمله در سایت های بهائی داده شده است.[i]
از جمله ضمن پاسخ های مزبور بیان زیر از حضرت عبدالبهاء خطاب به تولستوی نیز آمده است كه پاسخی اساسی به اوهامات امثال آقای شریفی است. اگر ایشان و سایر بهائی ستیزان تا حال به این نصایح حضرت عبدالبهاء گوش جان سپرده بودند، اینك وضع شرق چنین نبود و چنان شكوهی می یافت كه می توانست روح جدید به غرب بخشد. ان شاءالله ازاین به بعد توجه كنند!

حضرتشان می فرمایند:
اِنَّ الْغَرْبَ مُنْذُ عِدَّةِ قُرُونٍ قَدْ سَطا عَلی الْشَرْقِ بِرَجْلِه وَ خیلِهِ وَ اِلَی الآنِ مُسْتَمِّرأ وَ سَیجْری الْهُجوُمُ بِجَمیعِ قُوّاتِه مُستَمِرّاً اِلی یومِ الْنُّشوُرِ حَیثُ تَری جُیوشأ عَرَمْرَمَةً تَصوُلُ صَوْلَةَ الْاسُوُدِ مِنْ غاباتِ الغَرْبِ اِلی مَیادینِ الشَّرقِ. مِنها: جَیشٌ مِنَ الْثَّرْوَةِ وَ جَیشٌ مِنْ الصَّنْعَةِ و جَیشٌ مِنَ الْتِّجارَةِ و جَیشٌ مِنَ الْسیاسَةِ وَ جَیشٌ مِنَ الْمَعارِفِ وَ جَیشٌ مَِنَ الْاِكْتِشافاتِ و جُنوُدٌ جَرارَهٌ تَصُولُ مِنَ الْغَرْبْ بَسِلاحٍ قاطِعٍ وَ تَفْتَحُ فُتُوحاتٍ فی كُلِّ جِهاتِ الْشَرقِ وَ مِنْ جُمْلِه فُتوُحاتِها الْجَدیدَهِ فی الاَقالیمِ الصّینیّةِ وَ الشَّرقُ لَیسَ لَهُ مُقاوَمَةٌ لِهذِهِ الْجُیوُشِ الصّائِلَةِ وَ الْجُنُودِ الجَرارةِ القاهِرَةِ اَبَدأ. فَالرِّجُلُ الْحَكیمُ یدْرِكُ عَواقِبَ هذا الاَمرِ العَظیمِ و لا یحْتاجُ اِلی دَلیلٍ فی هذا الْسَبیلِ. اِذأ اَیها الَّرجُلُ الْجَلیلُ تَمَعَّنْ فی عَواقِبِ الْاُمورْ. هَلْ تُتُصَوَّرُ الْمُحافَظَةُ لِلشَرقِ مِنْ سَطَواتِ الغَرْبِ فی مُسْتَقْبَلِ الزَّمانِ بِوَسائِلِ التَّدبیرِ والْتَرتیبِ وَ الْتِّعدیلِ وِ لَو كانَ بِكُلِّ اِتقانٍ؟. لا وَ رَبّی الرَّحْمنِ؛ بَل اِنَّ الاُمورَ فی خَطَرٍ عَظیمْ. فَبناءً عَلی ذلك یقْتَضی اَنَّ اَهلَ الشَّرقِ یتَمَعَنّونَ فی اكْتِشافِ وَسائطٍ فِعالَّه یحافِظوُنَ بِها عَلی عِزِّهِمْ وَ شَرَفِهِم واسْتِقلالِهِمْ وَ ذِمارِهِمْ مِنْ الاَیادِی العابِثَةِ مِنَ الغَربِ. فَلا شَكَّ اِنَّ كُلَّ لوَسائَطِ مَعدوُمةٌ وَ الوَسائِلِ مَفْقوُدَهٌ اِلّا القُوَّةَ الاِلهیّهِ وَ القُدرَةَ الرَّبّانیةِ وَ السَّطْوَةَ الْمَلَكُوتیةِ وَ الصَّولَةَ اللّاهوُتیةِ. اِنَّما هذه قُوَّةٌ تُقاوِمُ كُلَّ هُجُومٍ وَ تُشَرِّدُ تكُلَّ جُنوُدٍ وَ تُشَتِّتُ شَمْلَ كُلِّ عَنوُدٍ وَ تَهْزِمُ كُلَ جُیوشٍ كَما ُسَبَقَ فی الْقُرونِ الاوّلی (در اینجا مثال تاریخی از فتح روحانی حضرت مسیح (ع) می زنند و سپس در ادامه می فرمایند)... فَینْبَغی اِذأ لِاَهلِ الشَّرقِ الآنَ اَنْ یتَمَسَّكُوا بِقُوَّةٍ قاهِرَةٍ الهِیةٍ وَ قُدرَةٍ باهِرَةٍ مَلَكُوتیّةٍ حَتّی یقاوِمُوا بِها كُلُّ جَیشٍ كَثیفٍ مُهاجِمٍ مِنَ الْغَرب اِلی الشَّرقِ؛ بَلْ یفْتَحوُا بِها تِلْكَ القِلاعَ الحَصینَةَ المُجَهَّزَةَ بِاعْظَمِ اَسْلَحَةٍ قاطِعَةٍ مِنْ مَوادٍ جَهَنَّمیةٍ، وَ سَیفُهُم كَلِمَـة اللهِ وَ سِلاحُهُم السَّلامُ وَ جَیشُهُم مَعْرِفَةُ اللهِ وَ قائِدُهُم التَّقوی وَ ظَهیرُهُمُ المَلاءُ الاَعلی وَ نَصیرُهُم رَبُ السُّمواتِ العُلی وَ زادُهُم التَّوَكُّلُ عَلَی اللهِ وَ قُوَّتُهُم تأییدٌ مُتتابِعٌ مِنْ شَدیدِ الْقُوی [ii]

مضمون بیان مباركشان به فارسی چنین است: همانا غرب از چند قرن قبل با پیاده و سواره نظامش بزور داخل شرق شد و تا حال ادامه دارد و بزودی هجوم مستمر به جمیع قوایش واقع خواهد شد تا یوم نشور. بطوری كه می بینی لشكرهای عظیم را كه حمله شدید می كنند مانند حمله شیران از جنگل های غرب به میادین شرق. از جمله این لشكرها عبارتند از: ثروت و صنعت و تجارت و سیاست و معارف و اكتشافات، و لشكرهای بزرگ از غرب به سلاح قاطع حمله می كنند و در كل جهاتِ شرق فتوحاتی می نمایند و از جمله فتوحات جدید آن در اقلیم چین است و برای شرق، ابداً مقاومتی در برابر این لشكرهای مهاجم و جنود عظیم و قاهر وجود ندارد. پس مرد حكیم عواقب این امر عظیم را می فهمد و به دلیلی در این راه نیازی ندارد. لذا ای رجل جلیل (تولستوی) در عواقب امور موشكافی كن. آیا برای محافظه شرق در آینده از سلطه غرب، وسایل تدبیر و ترتیب و تعدیل ولو به كمال اتقان باشد، تصوّر می شود؟ نه قسم به پروردگارم! بلكه امور در خطر عظیم است. پس بنابراین بر اهل شرق است كه موشكافی كنند در اكتشاف وسائط كارآیی كه به آن عزّت و شرف و استقلال و آبرویشان را از ایادی بازیچه گر غرب محافظت نمایند. پس شكی نیست كه كل وسائط معدوم و كل وسائل مفقود است مگر قوّه الهی و قدرت ربانی و سطوت ملكوتی و غلبه لاهوتی. همانا این قوّه مقاومت هر هجوم می كند و همه لشكرها را فرار می دهد و اجتماع و اتّحاد هر ستیزه گر را پراكنده می سازد و كل لشكرها را شكست می دهد، چنانكه در قرون اوّل گذشت... پس شایسته است الان برای شرقی ها كه به این قوّه غالبه الهیّه و قدرت خیره كننده ملكوتی چنگ زنند تا به آن هر لشكر متراكم مهاجم از غرب به شرق را مقاومت كنند، بلكه به آن (قوّه الهی) آن دژهای محكم مجهّز به بزرگترین اسلحه قاطع مواد جهنمی و آتش زا را فتح نمایند. پس شمشیرشان كلمة الله، سلاحشان صلح و سلام، لشكرشان معرفت خدا و سردارشان تقوی و پشتیبانشان ملاء اعلی و یاورشان پروردگار آسمانهای بلند مرتبه و توشه شان توكّل بر خدا و قوّه شان تأیید و كمك متتابع از شدید القوی است.

اما به هرحال علیرغم پاسخ های عمومی مذكور، ذیلاً مقاله ای را نیز كه یكی ازجوانان بهائی درپاسخ مستقیم به اوهامات آقای شریفی داده اند درزیر می آورد وامیدواراست دیدی جدید به امثال ایشان بخشد [iii].



پاسخی به مقالهء «شیفتگی عبدالبهاء به غرب در اندیشه و عمل»
نویسنده: شكیبا


جناب آقای سعید شریفی در این مقاله، صرفنظر از چند مورد اشتباه که ربط چندانی به موضوع مقاله ندارند، حقایقی را بیان کرده، اما متأسفانه از آنها نتایج نادرستی گرفته اند. در اینجا نمی خواهم کل مقالهء ایشان را نقد کنم (مثلاً تحلیل کلماتی که به کار برده اند، یا نکاتی که بی ربط به موضوع مقاله ذکر کرده اند، یا اعتبار منابعی که به کار برده اند)، بلکه تنها به موضوع اصلی آن می پردازم که همان شیفتگی حضرت عبدالبهاء به غرب است و دلایل و شواهدی که برای این مدعا بیان شده است عبارتند از:
١- نبودن ریشهء تعالیم حضرت عبدالبهاء در آثار حضرت بهاءالله
٢- دعا برای ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان
٣- اعطای نشان قهرمانان و لقب «سر» به ایشان
٤- بیان حضرت عبدالبهاء که می فرمایند امیدوارند ملت آمریکا سبب شوند ثروت ایران که در زیر خاک پنهان است ظاهر گردد
٥- حضور نمایندگان دولت انگلیس در خاکسپاری ایشان

اجازه دهید این دلایل و شواهد را یک به یک بررسی کنیم:
١- به گفتهء آقای شریفی، حضرت عبدالبهاء در سفر سه سالهء خود به غرب تعالیم بهائی را با افکار و اندیشه های رایج در غرب آشتی دادند و مکتبی التقاطی به وجود آوردند، اما آن را به وحی نازل بر حضرت بهاءالله نسبت دادند.
اولاً، آنچه افکار و اندیشه های غربی «به ویژه تحت عنوان روشنگری، مدرنیسم و اومانیسم» دانسته شده است به شکل افراطی متداول در آن زمان در آثار حضرت عبدالبهاء مورد نقد قرار گرفته و یکسره پذیرفته نشده است. پس سخن از شیفتگی بیجاست، چه شیفتگی آن است که چیزی را بدون دلیل و با نادیده گرفتن نقائصش بپذیریم. اما نکات مثبت مندرج در آن افکار حقیقتی واضح و آشکار است که هر انسان منصفی به آن شهادت داده و می دهد و همین نکاتند که در آثار بهائی نیز مورد تأیید و تأکید قرار گرفته اند. مثلاً در رسالهء مدنیه که حضرت عبدالبهاء در آن پیشنهاداتی برای اصلاح امور ایران مطرح می فرمایند به عبارات ذیل توجه کنید:
اخلاق حسنه عند اللّه و عند مقرّبین درگاهش و نزد اولی الالباب مقبول و ممدوح‌ترین امور لکن بشرط آنکه مرکز سنوحش عقل و دانش و نقطهء استنادش اعتدال حقیقی باشد. و اگر حقائق این ا مور کما هو حقّه بیان گردد کار به تطویل انجامد و موضوع و محمول از میان برود. باری در این بحر هائل هوی کلّ طوائف اوروپ با این همه تمدّن و صیتها، هالک و مستغرق و از این جهت کلّ قضایای تمدّنیه‌ شان ساقط النّتیجه است.
مقصد اصلی و مطلب کلّی از بسط قوانین اعظم و وضع اصول و اساس اقوم جمیع شئون تمدّن سعادت بشریه است و سعادت بشریه در تقرّب درگاه کبریا و راحت و آسایش اعلی و ادنی از افراد هیئت عمومیه است و وسائل عظیمهء این دو مقصد اخلاق حسنهء انسانیت است و تمدّن صوری بی‌تمدّن اخلاق حکم (أضغاث أحلام) داشته و صفای ظاهر بی‌کمال باطن (کسَراب بَقیعة یحسبُهُ الظّمآنُ ماء ً) انگاشته گردد. زیرا نتیجه ای که رضایت باری و راحت و آسایش عمومیست از تمد ّ ن ظاهر صوری بتمامه حاصل نشود و اهالی اوروپ در درجات عالیهء تمد ّ ن اخلاق ترقّی ننموده‌اند چنانچه از افکار و اطوار عمومیهء ملل اوروپ واضح و آشکار است.
دوم، ریشه های تعالیم حضرت عبدالبهاء در آثار حضرت بهاءالله مندرج است که به آسانی می توان آنها را یافت. برای نمونه به موارد ذیل اکتفا می کنم:
بشارت سوّم تعلیم السن مختلفه است از قبل از قلم اعلی این حکم جاری حضرات ملوک ایدهم اللّه و یا وزرای ارض مشورت نمایند و یک لسان از السن موجوده و یا لسان جدیدی مقرّر دارند و در مدارس عالم اطفال را به آن تعلیم دهند و همچنین خط در این صورت ارض قطعه واحده مشاهده شود طوبی لِمَن سَمِعَ النّداءَ وَ عَمِل بما اُمِرَ به مِن لدَی اللّهِ رَبّ العَرشِ العَظیم.[iv] (زبان و خط بین المللی، شهروندی جهانی)

بشارت یازدهم تحصیل علوم و فنون از هر قبیل جائز ولکن علومی که نافع است و سبب و علّت ترقّی عباد است کذلک قضیَ الأمرُ مِن لدن آمِرٍ حَکیم ٍ.[v] (تحصیل علوم و فنون)

چون در مذاهب قبل نظر به مقتضیاتِ وقت حکم جهاد و محو کتب و نهی از معاشرت و مصاحبت با ملل و همچنین نهی از قرائت بعضی از کتب محقق و ثابت لذا در این ظهور اعظم و نبأ عظیم مواهب و الطاف الهی احاطه نمود و امر مبرم از افق اراده مالک قدم بر آنچه ذکر شد نازل. نحمدُ اللّهَ تبارَکَ وَ تعالی عَلی ما اَنزلهُ فی هذا الیوم ِ المُبارَکِ العزیزِ البَدیع[vi] (ترک تعصبات)

طراز اوّل و تجلّی اوّل که از افق سمآء امّ الکتاب اشراق نموده در معرفت انسان است بنفس خود و به آنچه سبب علوّ و دنوّ و عزّت و ثروت و فقر است. [vii] (خودشناسی)
طراز دوّم معاشرت با ادیان است بروح و ریحان و اظهار ما اتی به مکلّم الطّور و انصاف در امور اصحاب صفا و وفا باید با جمیع اهل عالم بروح و ریحان معاشرت نمایند چه که معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظام عالم و حیات امم است طوبی از برای نفوسی که بحبل شفقت و رأفت متمسّکند و از ضغینه و بغضا فارغ و آزاد این مظلوم اهل عالم را وصیت مینماید ببردباری و نیکوکاری این دو دو سراجند از برای ظلمت عالم و دو معلّمند از برای دانائی امم طوبی لمن فاز و ویل للغافلین.[viii] (وحدت و ترک تعصبات)
طراز پنجم در حفظ و صیانت مقامات عباد اللّه است باید در امور اغماض نکنند بحقّ و صدق تکلّم کنند اهل بها باید اجر احدی را انکار ننمایند و ارباب هُنر را محترم دارند و بمثابه حزب قبل لسان را به بدگوئی نیالایند.[ix] امروز آفتاب صنعت از افق آسمان غرب نمودار و نهر هنر از بحر آن جهت جاری باید به انصاف تکلّم نمود و قدر نعمت را دانست لعَمرُ اللّهِ کلمهء انصاف بمثابه آفتاب روشن و منیر است. از حق می طلبیم کلّ را بانوارش منوّر فرماید اِنّهُ عَلی کلِّ شیءٍ قدیرٌ وَ بالاجابَةِ جَدیرٌ [x] (ستایش صنایع و هنر غرب)
طراز ششم دانائی از نعمتهای بزرگ الهی است تحصیل آن بر کلّ لازم این صنایع مشهوده و اسباب موجوده از نتایج علم و حکمت اوست که از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده قلم اعلی آن قلمی است که لئالی حکمت و بیان و صنایع امکان از خزانه او ظاهر و هویدا امروز اسرار ارض امام ابصار موجود و مشهود و اوراق اخبار طیار روزنامه فی الحقیقه مرأت جهان است اعمال و افعال احزاب مختلفه را مینماید هم مینماید و هم میشنواند مرأتی است که صاحب سمع و بصر و لسانست ظهوریست عجیب و امریست بزرگ[xi] (تأکید بر اهمیت علوم و صنایع و وسایل ارتباط جمعی)
سوم، حضرت عبدالبهاء در بسیاری از آثار خود قبل از سفر به غرب همین تعالیم را بیان فرموده بودند، از جمله در همان رسالهء مدنیه که فوقاً به آن استناد شد و در زمان حضرت بهاءالله و به دستور ایشان توسط حضرت عبدالبهاء نگاشته شده است:
بدیدهء بصیرت ملاحظه نمائید که این آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنائع و بدائع مختلفهء متنوّعه کلّ از فیوضات عقل و دانش است. هر طایفه و قبیلهء که در این بحر بی پایان بیشتر تعمّق نمودند از سائر قبائل و ملل پیشترند. عزّت و سعادت هر ملّتی در آنست که از ا فق معارف چون شمس مشرق گردند (هَل یستوی الّذینَ یعلمونَ وَ الّذینَ لایعلمون) و شرافت و مفخرت انسان در آنست که بین مل أ امکان منش أ خیری گردد. در عالم وجود آیا نعمتی اعظم از آ ن متصوّر است که انسان چون در خود نگرد مشاهده کند که به توفیقات الهیه سبب آسایش و راحت و سعادت و منفعت هیئت بشریه است لا واللّه بلکه لذّت و سعادتی ا تمّ و ا کبرازاین نه. تا به کی به پر نفس و هوی پرواز نمائیم و تا به کی در اسفل جهل به نکبت کبری چون ا مم متوحّشه بسر بریم؟ پروردگار چشم عنایت فرموده که درآفاق بنگریم و آنچه وسیلهء تمدّن و انسانیت است بآن تشبث نمائیم و گوش احسان شده تا کلمات حکمیهء عقلا و دانایان را استماع نموده و پند گرفته کمر همّت باجرای مقتضیات آن بربندیم حواس و قوای باطنیه عطا گشته که در ا مور خیریه ء جمعیت بشریت صرف نمائیم و بعقل دوربین بین اجناس و ا نواع موجودات ممتاز شده دائماً مستمرّاً در ا مور کلّیه و جزئیه و مهمّه و عادیه مشغول گردیم تا جمیع در حصن حصین دانائی محفوظ و مصون باشیم و در کلّ احیان به جهت سعادت بشریه ا ساس جدید ی تأسیس و صنع بدیعی ایجاد و ترویج نمائیم.[xii]

چهارم، آقای شریفی مدرک و شاهدی ارائه نداده اند که حضرت عبدالبهاء که از ٩ سالگی تا ٦٥ سالگی را در تبعید و زندان در دو سرزمین ایران و عثمانی گذرانده اند چگونه توانسته اند با این افکار و اندیشه های غربی آشنا شوند.
٢- دعای حضرت عبدالبهاء در حق ژرژ پنجم[xiii] را نمی توان دلیل شیفتگی حضرت عبدالبهاء به غرب دانست، چون همانطور که آقای شریفی هم در مقالهء خود ذکر کرده اند ایشان برای پادشاهان مسلمان ایران و عثمانی هم که ایشان را تبعید و زندانی کرده بودند دعا فرموده اند، اما گویا این دعا را جناب شریفی نشان شیفتگی حضرت عبدالبهاء به اسلام نمی دانند. آیا دعا کردن برای کسی نشانهء شیفتگی نسبت به او یا ملت اوست؟! علی الخصوص انبیاء و اولیای الهی که همهء مردم را به عنوان مخلوقات خداوند دوست دارند و برای همه، مخصوصاً گناه کاران دعا می کنند.
حضرت بهاءالله دروصیت نامهء خود، کتاب عهدی، می فرمایند: «یا اولیاءالله و امنائه! ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حقند، دربارهء ایشان دعا کنید. حکومت ارض به آن نفوس عنایت شد و قلوب را از برای خود مقرر داشت. نزاع وجدال را نهی فرمود، نهیاً عَظیماً فِی الکِتاب»
این روش بهائیان است. شاید کسانی را که طرفدار جنگ و جهاد و لعن و نفرین اند خوش نیاید، اما به هر حال نشان می دهد که حضرت عبدالبهاء جز تبعیّت از تعالیم حضرت بهاءالله کاری نکرده اند.

٣- لقب سِر و نشان نایت هود در انگلستان به کسانی داده می شود که خدمتی به نوع انسان انجام داده و از شخصیتی ممتاز برخوردار باشند. بسیاری از دانشمندان و هنرمندان جهان این لقب و نشان را دریافت کرده اند از جمله الکساندر فلمینگ، کاشف پنی سیلین یا آنتونی هاپکینز، هنرپیشهء مشهور.
اعطای این لقب و نشان به حضرت عبدالبهاء به پاس خدماتی بود که در طی دوران جنگ اول جهانی به مردم فلسطین نمودند. در طی جنگ در عکا وحیفا که هنوز تحت تسلط ترکهای عثمانی بود قحطی شدیدی به وجود آمده بود، اما حضرت عبدالبهاء که قبلاً این قحطی را پیش بینی فرموده بودند از زمینی که در عدسیه داشتند و هر جایی که امکان داشت برای مردم آذوقه آورند و به صورت جیره بندی توزیع فرمودند، در نتیجه از سختیهای آنان در دوران جنگ کاستند.[xiv]

٤- حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
از برای تجارت و منفعت ملت امریکا مملکتی بهتر از ایران نه، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد.

نمی دانم چه ایرادی به این بیان مبارک وارد است و چگونه نشانهء شیفتگی حضرت عبدالبهاء به غرب است. ایشان از مزایای روابط اقتصادی میان امریکا و ایران که به نفع هردو ملت است سخن به میان می آورند. آیا نویسندهء محترم منکر حقیقت این بیان مبارکند؟ آیا ملت عقب افتادهء ایران در زمان قاجار خود توانایی آن را داشت که به استخراج منابع طبیعی خود پردازد؟ به علاوه، در آن زمان امریکا هنوز به یک امپریالیست (که بدیهی است پیش فرض ذهنی نویسندهء محترم است) تبدیل نشده بود. همچنین حضرت عبدالبهاء ملت امریکا را ذکر کرده اند، نه دولت آن را.
٥- در مراسم تشییع حضرت عبدالبهاء افراد و گروههای زیادی حضور داشتند. جمعیت چنان زیاد بود که در آن نواحی اصلاً سابقه نداشت. شرح این واقعه را از همان کتابی که نویسندهء محترم به آن استناد کرده اند می نویسم:
«انقلاب عالم تراب جمیع عوالم ربّ الارباب را به اضطراب آورد... دیگر لسان حال و قال از بیان حال عاجز... در شورش آن محشر اکبر جمیع اهالی عكّا و قرای حول آن در صحراهای حول قصر مبارک گریان و بر سر زنان و وا مصیبتا گویان... «پس از صعود مبارک تا مدّت یک هفته جمّ غفیری از اهالی بلد از غنی و فقیر در این رزیهء کبری با عائلهء مقدّسه شریک و سهیم بودند و همگی از خوان نعمت منعم العالمین متنعّم. بسیاری از اعاظم و اکابر قوم از شیعه و سنّی و نصاری و یهود و دروز و همچنین شعرا و فضلا و علما و رجال دولت و عمّال حکومت در مقام تعزیت و تسلیت بر آمدند و لسان به مدح و ثنای محبوب امکان گشودند و مراتب تأثّرات قلبیهء خویش را بزبان عربی و ترکی نظماً و نثراً تقدیم داشتند. حتّی از بلاد سائره مانند دمشق و حلب و بیروت و قاهره نیز عرایض ش�ّی بدون استثناء بساحت انور حضرت عبدالبهاء که حال نمایندهء امر اب بزرگوارش شناخته میشد واصل گردید و كلّ بذکر اوصاف و نعوت آن وجود مقدّس و تجلیل و تکریم مقامات مقدّسهء جمال اقدس ابهی جلّ شأنه الاعلی ناطق بود.»[xv]
حال باید گفت حضور این همه افراد از گروهها و مذاهب متضاد آیا دلیلی جز بزرگواری حضرت عبدالبهاء دارد؟ آیا بی انصافی نیست به جای بزرگداشت شخصیتی که توانسته بود احترام و عشق تمام این افراد و گروهها را به خود جلب نماید، حضور نمایندگان انگلستان را نشانهء شیفتگی ایشان به غرب بدانیم؟

شرق و غرب است که شیفتهء عبدالبهاست.
کافی است نویسندهء محترم چشم انصاف بگشاید.

 
 

[i]
 اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا.
[ii] كتاب كواكب الدّریّه، ج ٢، صص ٦٨-٦٧.

[iii] مقالهء دیگری نیز موجود است كه در پاسخ به مقالهء آقای شریفی نوشته شده كه آن را در آدرس زیر می توانید ملاحظه نمایید.
//www.negah.org/index.php?option=com_content&task=view&id=627&Itemid=25

[iv] مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، ص ١١.

[v] همان، ص ١٣.

[vi] همان، ص ١٦.

[vii] همان، ص ١٧.

[viii] همان، ص ١٨.

[ix] دقیقاً همین عدم قدردانی و انصاف است که باعث شده است بعضی افراد چشم خود را بر خدمات بهائیان در ایران ببندند و مثلاً در همان صدا و سیمایی که توسط یک فرد بهائی تأسیس شده بنشینند و انواع تهمتها را به او و سایر بهائیان وارد نمایند، یا احترام شرق و غرب را به جامعهء بهائی و هیاکل مقدسهء آن ببینند و آن را به وابستگی سیاسی نسبت دهند.

[x] مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، ص ٢٠.

[xi] همان، ص ٢١.

[xii] رسالهء مَدنیه، ص ٤ و ٥.

[xiii] در این مورد از جمله رجوع شود به مقالهء «تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی»، در این آدرس.

[xiv] حیات حضرت عبدالبهاء، ص ٢٥٧.

[xv] قرن بدیع، ص٤٤٦.
 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید