از عجایب دوران آنكه جام جمیان و ایّامیان همچون اسلافشان، درسیربهائی ستیزی 164 ساله چنان دچاریأس وتكرار وشكست شده اند، كه دراثبات اكاذیب وتهمت های تكراریشان علیه دیانت مقدّس بهائی وجامعۀ پویا ی آنكه مورد تحسین بزرگان جهان است، دست به دامن حتّی كتب وآثارمخالفین خود همچون آقای طبری وفشاهی ماركسیست، وكسروی ضد شیعی شده اند. سبحان الله! طلعات مقدّسۀ بهائی پیشگوئی كرده بودند كه زمانی خواهدرسید كه دشمنان این آیین درخواهند یافت به تنهائی قادر برمقابله با آن نخواهند بود، و مجبور خواهند شد به طرق مختلف ازهم كمك بگیرند ودربهائی ستیزی همكاری نمایند. درایران عزیز پس ازاوّلین همفكری های شیخی های كریمخانی با بعضی ردّیّه نویسان شیعی درمخالفت با آیین جدید الهی دردهه های اوّل ظهورآن، واتّحاد عملی ازلی ها با پیروان سیّدجمال الدین اسدآبادی (البته درظلّ ظلیل انگلیس) پس ازآن، وهمسوئی بهائی ستیزان سابق الذّكر با كسروی و پیمان شكنانی تازه نفس همچون آواره وصبحی ونیكو دراوایل دورۀ پهلوی، وپیوستن برخی سیاسیّون همچون رآئین به ایشان درسالهای دیگر دوران پهلوی، وپس ازبی نتیجه بودن وشكست همۀ آنها، اینك دردهۀ سوم پس ازانقلاب اسلامی شاهد همسوئی وهمكاری همۀ آن خطوط فكری به علاوۀ اوهامّات پوسیدۀ معدود پیمان شكنان دردورۀ بیت العدل اعظم الهی هستیم. امّا آن پیشگوئی ها فقط محدود به ایران عزیز نیست، چنان كه فرموده اند از دیگرنقاط جهان و دیگرعقاید نیزكل به جمیع قوای سیاسی ومادّی وادبی ومذهبی علیه آیین جدیدالهی قیام خواهند نمود، چه كه این ازسنن محتومۀ الهی بوده كه هرگاه خدای رحمان آیینی جدیدمی فرستد، مخالفینی علیه آن قیام می كنند.[1]
بنابرآنچه گفته شد، ملاحظه می كنیم كه جام جم نیزبه سیم آخرزده ودست به دامّان آثارآقایان طبری وفشاهی شده است تا بلكه بتواند ایّام راعلمی جلوه دهد تا مقبول وصحیح افتد. ازجمله درصفحۀ 15، ستونی را نیزبه نقل نظرات آقای محمّدرضا فشاهی برای اثبات «ارتجاعی و وابسته» بودن جامعۀ بهائی اختصاص داده است.[2] معلوم نیست آیا ایّام نظرات ایشان را دربارۀ اسلام وعملكرد علمای اسلام دردوران همزمان با ظهورآیین بابی وبهائی رانیزقبول دارد؟ باری این امربماند تا خود ایّام پاسخ ملّت عزیزایران را دربارۀ آن بدهد، امّا دراینجا به بهانۀ نقل قول های ایّام ازآقایان طبری وفشاهی درصص:12-15و22، لازم شد مطالبی دربارۀ نظرات ایشان تقدیم هموطنان نماید تا با گوشه هائی ازحقیقت بیشترآشنا گردند. چون لبّ ایراد آقای فشاهی و جام جمیان دراینجا در خصوص روش بهائیان درجریانات اجتماعی وسیاسی است، ذیلاً مطالبی راكه به مناسبتی دیگر و درجائی دیگر درهمین باره نوشته شده، متناسب شده با ایراد مطروحه در ایّام درج می كند. شایان ذكراست كه این مطلب علاوه برپرداختن به ایراد آقای فشاهی، پاسخی نیزدربارۀ ارتباط امربهائی با روسیّه وانگلیس نیزهست. امّا مطلب مزبور:
حضرت بهاءالله می فرمایند: «هر امری كه به قدر رأس شَعری (سر مویی) رائحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراك شود، حزب الله (بهائیان) باید از او احتراز نمایند بمثابه احتراز از رقشا (مار گزنده)... باری در هیچ امری از امور، این ظهور اعظم شریك فساد نبوده و نیست. یشْهَدُ بِذلِكَ لِسانی وَ قَلبی وَ زُبُری و صُحُفی و كُتُبی وَ اَلْواحی».[3] به این جهات، اهل بهاء برای رسیدن به وحدت عالم انسانی و تحقّق اهداف دیانت بهائی و من جمله خدمت به ایران عزیز و ایرانیان نازنین، از روش های قهریّه و نزاع و حیله و زد و بند و تكفیر و تحقیر گروههای دیگر و ترور و امثال آن كه از روش های رایج سیاسیّون است استفاده نمی كنند زیرا «منش را از روش جدا نمی دانند» و مخالف این اصل سیاسیّون هستند كه «هدف، وسیله را توجیه می كند.» برای آشنایی با روش امر بهائی برای كمك و خدمت به اهل عالم و رسیّدن به عدالت و اتّحاد و وحدت عالم انسانی و كمالات و فضائل معنوی باید به آثار كثیرۀ بهائی مراجعه گردد.[4]
از مصادیق مهمّی كه روش فوق را نشان می دهد، عكس العمل جامعۀ بهائی است در انقلاب مشروطۀ ایران. همان طور كه از آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء پیداست، حقّ برای اصلاح عالم و من جمله ایران، تعالیم و طرح های خاص و عامی ارائه فرموده كه مجریان آن هم بهائیان و هم غیر بهائیان اند و حضرت عبدالبهاء در مورد اهمیّت حیاتی تعالیم بهائی برای اصلاح و نجات عالم از مشكلات كنونی فرمودند: «اگر این تعالیم جمال مبارك مجری نشود، عالَم در خطر است.»[5] به این جهت بهائیان در ایران تا حدّی كه شرایط موجود اجازه می داده، سعی كردند از همان اوایل ظهور بر اساس تعالیم حضرت بهاءالله در اصلاح و خدمت ایران بكوشند. جنبۀ اصلی این كوشش، در حیطۀ معنویّت و فضائل و اخلاق رحمانی، من جمله شامل: محبّت، یگانگی، تقوی،عفّت و عصمت، امّانت، دیانت، صداقت، انصاف، ادب، انقطاع، تواضع و خضوع، توكل، خشیة الله،عدل، اعتدال، صبر و استقامت، قناعت، مواسات،خلوص نیّت،... می باشد كه اُسِّ اساس و از لوازمِ اصلیّۀ اصلاح عالم و ایران است. و جنبۀ فرعی این كوشش آنكه حضرت عبدالبهاء در مورد ایران به احبّایشان تأكید فرمودند كه «در مأموریّت و آبادی و مدنیّت و تحصیل معرفت و تزیید تجارت و ترقی زراعت و تحسین صناعت و ترقیّات عصریّه از هر قبیل كوشش» بنمایند.[6] حضرت عبدالبهاء در الواح كثیره و من جمله رسالۀ مدنیّه و رسالۀ سیاسیّه كه سالها قبل از مشروطه عزّ صدور یافته بود اهل بهاء و ایرانیان را تشویق و امر به درك و عمل در دو جنبه و دو زمینۀ اصلی و فرعی مذكور فرمودند.
متأسّفانه ایران قبل و بعد از مشروطه، نه خود توجّه خاصّی به آن تعالیم نمود، و نه اجازه داد بهائیان آنطور كه شایسته است بتوانند آن تعالیم را عملی نمایند. حضرت بهاءالله از همان ابتدای ظهور در این زمینه انذار فرموده بودند و بخصوص پس از شهادت جناب بدیع و جنابان محبوب الشّهداء و سلطان الشّهداء فرموده بودند: «اِنّا سَمِعْنا بِاَنَّ مَمالِكَ الاْیرانِ تَزَینَّتْ بِطِرازِ الْعَدْلْ فَلَمّا تَفَرَّسنا وَجَدْنا ها مَطالِعَ الظُّلْمِ وَ مَشارِقَ الاِعْتِساف ِواِنّا نَرَی الْعَدْلِ تَحْتَ مَخالِبِ الظُّلْمِ نَسْألُ اللهَ بِاَنْ یخَلِّصَهُ بِقُوَّةٍ مِنْ عِنْدِه وَ سُلْطانٍ مِنْ لَدُنْهُ اِنَّه لَهُوَ الْمُهُیمِنُ عَلی مَنْ فی الاَرَضینَ وَ السَّمواتِ»[7]، و «چون به نعمت معنویّه اقبال ننمودند از نعماء ظاهره هم ممنوع شدند»[8]، و «این است جزای اعمال در یوم مآل ؛ هر یوم اوامر و احكام خارجه نفوذ می یابد و به این نفوذ، نفوذ اهل ایران متوقّف. از حق بطلب نائمین را آگاه فرماید و از خواب برانگیزانند شاید تمسّك نمایند به آنچه سبب نجاح و فلاح است»[9] و نتیجتاً در كتاب مستطاب اقدس پیش بینی انقلاب امور در پایتخت ایران را فرمودند[10] و پس از حدود 40 سال از این پیش بینی، اوّلین مصداق از مصادیق آن انقلاب و قیام جمهور ناس در مشروطیّت ایران در سنه 1906 رخ نمود.[11]
جامعۀ اهل بهاء كه همیشه تحت ظلم بود، از طرف حضرت عبدالبهاء هدایت شد «تا در اوّل كار آنچه در قوّه دارد برای اصلاحات سیاسی بكوشد سپس چون این مجهوداتش با بدگمانی و بد خواهی رو به رو شد به كلی خود را كنار بكشد»[12] و دست از این رویّۀ بهائی كه در بیان زیر آمده نكشد، قَولُهُ الاَحلی: «مقصد این است كه احبّای الهی باید بدخواه را خیر خواه دانند... یعنی به دشمن نوعی رفتار كنند كه سزاوار دوستان است، به جفا كار چنان معامله نمایند كه لایق یار خوش رفتار. نظر به ذنوب و قصور و عداوت و ظلم و ستم اعدا نكنند.»[13] و با چنین «مقصد» بی نظیر الهی ابهائی بود كه در اوّل انقلاب مشروطه دستور صریح دادند كه احبّایشان در مخاصمات احزاب و انجمن های دوران مشروطه دخالت نكنند و به جهت انذارات و پیش بینی های فوق الذكر بود كه فرمودند: «از جمیع احزاب بر كنار باشید. در آن وقت بعضی از ضعفای (بهائی) اعتراض نمودند كه مدار این هیجان عمومی بر تحصیل عدالت و رفع مضرّت است چرا باید مذموم و مقدوح باشد، عاقبت به اثر قلم خود نگاشتم كه این حركت جمهور آن حركتی است كه در نص كتاب چهل سال پیش صریحاً مذكور كه خطاب به طهران می فرماید»[14] و نظر به عواقب مشروطه و عدم وجود روح اتّحاد و صداقت و عدل و بلوغ در دسته های مختلف و نیز به علّت ظلمی كه هنوز بر بهائیان مظلوم می شد و مهمتر از همه نظر به عدم اعتناء به تعالیم و هدایات الهی از طرف ایرانیان و نظر به دسیسه های ازلی ها و دخالت سِرّیشان در مشروطه و همسویی با غیر منصفین شیعه در وجه المصالحه قرار دادن جامعۀ بهائی و ظلم به بهائیان، ونظربه دیگر حِكَم الهی، فرمودند:
· انقلابات در ایران متتابع و عقبه دارد. احبّا باید در نهایت سكون و قرار و وقار سلوك و حركت نمایند.[15]
· انقلاب ایران اشتداد خواهد یافت و شدّت اضطراب ازدیاد خواهد نمود.[16]
· احزاب ایران كل مشغول به خود و اكثری از شدّت نزاع و جدال از حیات و زندگانی بیزار مفرّی می طلبند، و مفرّ و مقرّی و ملجأ و پناهی جز ملكوت ابهی نه كه ولوله و زلزله در آفاق انداخته و عن قریب ایران را معمور و ایرانیان را عزیز دو جهان نماید.[17]
· تا دولت و ملّت مانند شیر و شكر به همدیگر آمیخته نشوند نتیجۀ مطلوبه حاصل نمی شود.[18]
· امّا ایرانُ لَیسَ لَهُ امّانٌ الّا بِالدُّخولِ فی ظِلِّ الرَّحمن.[19]
· من به محمّد علی میرزا نوشتم كه اگر قصاص خون احبّا كند و به عدل حكم نماید تأیید می رسد والّا یفْعَلُ اللهُ ما یشاءُ و او نشنید. باز به ایران نوشتم تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر آمیخته نگردد، نجاح و فلاح محال است، ایران ویران شود و عاقبت الامر منجر به مداخلۀ دُوَلِ متجاوره گردد.[20]
· عاقبت خواهید دانست ایران ویران گردد و دولت و ملّت به نهایت مشقّت افتد لكن ما ایران را روشن نمودیم و ایرانیان را عزّت ابدیّه خواستیم. هر چند ایران الان گمنام است ولی این امر عظیم (دیانت بهائی) عاقبت اهل ایران را سرور عالم امكان كند[21]
· ای یاران الهی از قرار مسموع نوهوسانی در ایران تأسیسِ انجمن پنهان نمایند و در امور سیاسیّه مداخله كنند و به عنوانهای مختلف جمعیّتها تشكیل نمایند و نفوس را به دخول در جمعیّت دلالت كنند. احبّای الهی به نص قاطع ربّانی باید از این امور احتراز نمایند و بكلی اجتناب كنند. در امور سیاسیّه نه با انجمنی دمساز گردند و نه با جمعیّتی همراز شوند. بلكه شب و روز بكوشند تا اخلاق تبدیل شود و افكار تعدیل گردد. رذائل نماند فضائل جلوه نماید، بنیاد بغض و عدوان برافتد، اتّحاد و یگانگی خیمه برافرازد و وحدت عالم انسانی در نهایت جلال، جمال بیاراید. نفوس ملكوتی شوند و قلوب لاهوتی گردد و چون این مواهب حصول یابد بِالطّبع قصور زائل شود و عزّت و سعادت حقیقیّه در جمیع مراتب حاصل گردد. این بنیان و اساس است و بنیاد بی زوال و چون این اصول حصول جوید، فروع یقیناً بِذاتِها اكمال شود.[22]
· در نهایت سكون و قرار و ثبوت و استقرار مراجعت به اوّلیای امور در آن صفحات و طهران فرمایید تا این ظلم و عدوان گوشزد هر یك از اهل ایران گردد و بدانند كه ابداً مشروطیّت مجری نیست و آزادی جز از برای اهل طغیان نه. آزادی سبب تسلّط متهوّران بر مظلومان شده است و تطاوّل ستمكاران بر ستمدیدگان، بلكه اِن شاءَالله به قلوب اثر نماید و بینوایان از جور و جفای عوانان محفوظ و مصون مانند.[23]
· این نفوسِ مُفتَریّه (ازلی ها) در رگ و ریشۀ احزاب مختلفه حلول نموده اند و ایران را نمی گذارند آرام گیرد و هر فسادی می خواهند می كنند.[24]
نصوص و هدایات فوق از حضرت عبدالبهاء ریشه در بیانات قاطعۀ حضرت بهاءالله دارد كه بكلی اهل بهاء را از لعن و طعن و كدورت و برودت و نزاع و جدال و توهین و فساد منع فرموده اند و به محبّت و وفا و اتّحاد و وحدت امر نموده اند. چنانكه حضرت بهاءالله بعد از بازگشت از مهاجرت دو ساله كوههای سلیمانیّه به بغداد، درباره تلاششان برای بهبود و تغییر روشهای غلط و قهر آمیز بعضی بابیها و اصلاح اخلاق و رفتارشان چنین می فرمایند: «بعد از ورود (به بغداد) به اعانت الهی و فضل و رحمت ربّانی، آیات به مثل غیث هاطل نازل و به اطراف ارض ارسال شد و جمیع عباد را مخصوص، این حزب (بابی) را، به مواعظ حكیمانه و نصایح مشفقانه نصیحت نمودیم و از فساد و نزاع و جدال و محاربه منع كردیم تا آنكه از فضل الهی، غفلت و نادانی به بّر و دانایی بدل گشت و سِلاح به اصلاح.»[25]
به علل فوق بود كه حضرت عبدالبهاء اجازه نفرمودند بهائیان در مجلس اوّل عضویّت یابند امّا این به معنای بی اعتنایی به سرنوشت دولت و ملّت نبود، بلكه چون روش نزاعی ای را كه احزاب و انجمن ها برای رسیدن به مشروطه ای كه اكثراً تعریفی و شناختی از آن نداشتند و تصویری وهم آلود و مختلف در اذهان اقشار مختلف جامعه درباره آن وجود داشت، در پیش گرفته بودند، موجب بروز اختلافات احتمالی برای اهل بهاء می دانستند، اجازه دخالت ندادند. امّا بعدها هنگامی كه مشاهده شد ازلی ها با دسیسه و ریاء و نفاق در احزاب نفوذ كرده و با گول زدن آنها، ایشان را علیه بهائیان تحریك می كنند، و دست از دشمنی های سابقه بر نداشته اند و می خواهند از انقلاب مزبور برای پیشبرد اهدافشان سود جویند و نزد هر دستۀ سیاسی، بهائیان را طرفدار دستۀ مخالف آن، و نزد شاه بهائیان را انقلابی، و نزد انقلابیّون، بهائیان را طرفدار استبداد شاهی، جلوه می دهند، و با این دسایس، عاقبت احزاب ایران را بیش از حد معمولشان درگیر منازعات بیهوده با یكدیگر نموده عاقبت ایران را ویران خواهند نمود ـــ و حتّی ممكن بود بعضی ضعفای بهائی را به این نزاع های بیهوده و واهی بكشانند و وحدت بهائیان را به خطر اندازند ـــ لذا هنگام تشكیل مجلس دوم، امر فرمودند به شرط عدم مداخله در منازعات احزاب و انجمن های متخاصم، و صرفاً به نیّت خدمت به دولت و ملّت، و نیز به قصد جلوگیری از دسایس و شبهات ازلی ها، سعی نمایند در مجلس مزبور عضویّت حاصل كنند.[26]
ذیلاً چهار فقره از الواح حضرت عبدالبهاء دربارۀ موارد فوق كه نزد نگارنده موجود است درج می شود و خاطر نشان می سازد برای استنتاجات و تحلیل های دقیقتر و كاملتر، حتماً حتماً لازم است كه به همۀ آثار مباركه و تواریخ در این مورد مراجعه شود.[27]
لوح اوّل:
· طهران جناب میرزا یونس خان علیه بهاءالله الابهی. هوالله ای ثابت بر پیمان نامه شما رسید از عدم فرصت مختصر جواب مرقوم می گردد. در خصوص دخول احبّاء در عضویّت مجلس ِملّت سؤال نموده بودید، حال فرض و واجب است البته به جمیع قوا بكوشید و به جمیع وسائل تشبّث جویید كه در انتخاب جدید جمعی از احبّاب داخل گردند. این مسأله بسیار مهمّ است باید محفل روحانی و سایر محافل، بلكه جمیع احباب اهمیّت بدهند. اوّل حكمت چنان اقتضاء می نمود زیرا نزاع بود و حالا حكمت چنین اقتضاء می نماید وَ عَلَیكَ البَهاءُ الاَبهی ع ع[28]
لوح دوم:
· طهران جناب ادیب دبستانِ الهی علیه بهاءالله الابهی. هوالله ای یار مهربان نامۀ شما كاشف اسرار احزاب بود. این احزاب فی الحقیقه هیچ یك را استقرار و ثباتی نه دائماً در اضطرابند ولی احباب باید همواره حامی اعتدال باشند و با اعتدالیّون همدم و همراز. حزب یحیی (ازلی ها) طریق نفاق پیش گرفته اند كه با هر یك از این احزاب اظهار وفاق می نمایند. یاران باید به رندان بفهمانند كه آن حزب را با احزاب اساس نفاق است، نه اتّفاق، شقاق است نه وفاق و البتّه انجام مقاصد آن حزب بد فرجام ظاهر و آشكار شود. احبّای الهی باید بكوشند و هر یك سعی و جهد تام نمایند و با خلق بیامیزند تا در این مجلس عضویّت حاصل كنند و مقاصد خفیّۀ آن حزب ستمكار را مانع گردند، زیرا این حزب، عاقبت مورث خرابی عظیم در ایران گردند. جناب آقا میرزا علی ان شاءالله بعد از ورود به اجرا عمل موفّق خواهند گشت. وَ عَلَیك البَهاءُ الاَبهی ع ع[29]
لوح سوم:
· خطاب به جناب عزیز الله خان ورقاست: «نامۀ مفصل شما رسید و تفاصیل معلوم گردید ملاحظه شد كه مسألۀ انتخاب نیز یك اسباب اختلاف خواهد شد... لهذا سریعاً تلغراف گشته كه رضایت الهی خواهید، نه عضویّت پارلمنت. دخول احباب در پارلمنت محبوب بود زیرا از عدم مداخله در امور سیاسی مقصود این نیست كه یاران الهی از خدمات دولت و ملّت اجتناب و احتراز نمایند. خدمت دولت و ملّت فرض است. مقصد این است كه احزاب سیاسی تشكیل ننمایند و بر دولت حاضره اعتراض نكنند... نه اینكه از عضویّت پارلمنت و از خدمت دولت و ملّت به دل و جان اجتناب كنند...[30]
در اینجا قبل از درج لوح چهارم باید اشاره نمایم كه علاوه بر دلایل مذكور در سه لوح فوق و سایر بیانات مباركه در همین مقال، و نیز با توجّه به توأم بودنِ دو حكمِ «عدم مداخله در منازعات سیاسی احزاب» و «لزوم اطاعت از حكومت،» شاید بتوان گفت علّت منع دخالت در مجلس اوّل این نیز بوده باشد كه قبل از انتخاب مجلس اوّل، احزاب درگیرِ رقابت و منازعه بودند و هنوز قانون اساسی «مشروطۀ سلطنتی» وجود نداشت و لذا حكمت نبود احبّاء درگیر آن مخاصمات شوند و وجه المصالحه متخاصمین گردند و به ناچار در سیاست دخالت كنند و با حكومت درگیر شوند. امّا هنگام تشكیل مجلس دوم قانون اساسی مزبور و حكومت مشروطه سلطنتی قبلاً رسمیّت یافته بود و شركت در آن به معنی عدم اطاعت از حكومت رسمی و منازعات سیاسی نبود. همچنین لازم بود بهائیان نیز جهت حفظ حقوق اجتماعی خود و افشای حقایق درباره خود در برابر اكاذیب گروههای ضد بهائی، همچون ازلی ها و دیگران، و نیز برای جلوگیری و دفع دسایس بخصوص ازلی ها، و نیز به جهت خدمت به دولت و ملّت، و نیز برای ایجاد اتّحاد بین دولت و ملّت و نجات آنها از اختلاف و جلوگیری از خرابی ایران بواسطۀ «مقاصد خفیّۀ» «حزب ستمكارِ» ازلی، «با خلق بیامیزند» و از دولت و ملّت كناره نگیرند و در مجلس شركت كنند.[31]
امّا همان طور كه در تاریخ واقع شد و در بیانیّۀ قرن انوار ص10 و نصوص مندرج در این مقاله، اشاره شده، نیّات و اقدامّات نا تمام بهائیان برای «اصلاحات سیاسی،» «با بدگمانی و بدخواهی روبرو شد» و جامعۀ بهائی بكلی خود را كنار كشید تا تحمیلی بر دولت و ملّت وارد نكرده باشد وبهانۀ بیشتری به دست مخالفین مشروطه كه آن را صرفاً كار بابی ها و بهائی ها وازلی ها می دانستند ندهد. امّا به جای اقدامّات مزبور، همچون قبل و بعد از مشروطه، به روش همیشگی خود برای اصلاح ایران — و اصلاح عالم — ادامه داد.[32] و اینك این جامعه با كمال سرافرازی شاهد موفقیّت این روش همیشگی خود است، و تصویر پر شكوه سیر این موفقیّت را، مركز جهانی این جامعه، بیت العدل اعظم الهی، در پیام مهیمن و عمیق 26 نوامبر 2003 به بهائیان ایران (كه درهمین مجموعه مندرج می باشد) ارائه داده اند و در مقابل نشان داده اند كه چطور روش های غیر بهائی جاری در قاجاریّه قبل و بعد از انقلاب مشروطه و دورۀ پهلوی و انقلاب اسلامی، هنوز نتوانسته است این كشور مقدّس و هموطنان عزیز را خشنود سازد، و تنها راه رسیدن به این هدف را «نجل بزرگوار همان سرزمین (یعنی حضرت عبدالبهاء) كه امروز جز در موطن مقدّس خویش در جمیع قارات عالم مورد تعظیم و تكریم است (در اثر خود رسالۀ مَدَنیّه كه سی سال قبل از انقلاب مشروطه صادر شده است) با كلامی نافذ و رسا بیان فرمود. چه خوش گفته شاعر كه دوست در خانه و ما گرد جهان می گردیم.» و در همان پیام، روش و سلوك اهل بهاء را در قبال ایران چنین تأیید می فرمایند:
· شما ستایندگان اسم اعظم در مهد امرالله با خدمات صادقانه خود و با از خود گذشتگی و حتّی نثار جان به ثبوت رسانیده اید كه براستی آرزومند پیشرفت و ترقّی كشور ایران اید، ایرانی كه حضرت عبدالبهاء دربارۀ آن چنین می فرمایند: «افق ایران از پرتو مه آسمان روشن و منیر گردید. عن قریب آفتاب عالم بالا چنان بدرخشد كه آن اقلیم اوجِ اثیر گردد و به جمیع جهان پرتو اندازد و عزّت ابدیّۀ پیشینیان دوباره چنان ظهور نماید كه دیده ها خیره و حیران گردد.» «ایران مركز انوار گردد. این خاك تابناك شود و این كشور مُنَور گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود و این محروم محرمِ آرزو و امّال و این بی بهره و نصیب فیض موفور یابد و امتیاز جوید و سرفراز گردد.»
و امّا لوح چهارمی كه حسب الوعده درذیل می آید (و قسمتی از لوح مبارك حضرت عبدالبهاء به جمعیّت صلح لاهای در 1916 م می باشد كه در آن تعالیم بهائی — من جمله 12 تعالیم آن — برای اصلاح عالم توضیح داده شده) نیز به زبانی دیگر مثبِتِ صحّتِ روش بهائیان و شكست روش های از جمله ازلی هاست كه علیه ملّت ایران و جامعۀ بهائی از هیچ دسیسه و مكری، حتی دزدی و سرقت دینی و عقیدتی و ادبی، خودداری نكرده اند.[33] در این لوح پس از ذكر تعالیم اساسی بهائی، متذكّر می شوند كه شاید نفوسی نوهوس از ایرانیان (ازلی ها) مضامین الواح و آثار بهائی را بنام خویش نشر دهند زیرا طالب شهرتند، و چنین ادامه می دهند:
· چنانكه در انجمن وحدت نژاد پیش از حَرب، در لندن واقع شد شخصی ایرانی مضامین الواح حضرت بهاءالله را ضبط نمود و در آن جمعیّت وارد شد و بنام خویش خطابه نمود و انتشار داد و حال آنكه عیناً عبارت حضرت بهاءالله بود. از این نفوس چند نفر به اروپ رفتند و سبب تخدیش اذهان اهالی اروپ و تشویش افكار بعضی مستشرقین شدند...خود را نسبت به حضرت باب می دهند ولی بكلی از حضرت باب بی خبرند، تعالیم خفیّه دارند كه بكلی مخالف تعالیم بهاءالله است.[34]
با توضیحات فوق اشتباه بودن نظرات آقای فشاهی نیز درباره علل عدم شركت بهائیان در مجلس اوّل و توصیه به شركت در مجلس ثانی روشن می گردد. چه كه ایشان در صفحات 157-156 كتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال با آوردن فقط دو لوح ازصدها لوح از حضرت عبدالبهاء نتیجه می گیرد كه بهائیان، فرصت طلب و خائن به ملّت و طرفدار استبداد شاهی هستند. حال آنكه چهار لوحی كه در فوق آورده شد – بعلاوه الواح كثیره دیگر درباره مشروطۀ ایران كه در آثار بهائی موجود است – نظرات ایشان را ردّ می كند. دارالانشاء بیت العدل اعظم در رقیمه جولای 1976 در جواب اتّهام مزبور كه ازجانب بعضی نفوس تكرارشده می فرمایند:
· بهائیان اغلب متّهم می شوند كه خود را از مشكلات واقعی همنوعان دور نگه می دارند. لكن نباید فراموش كنیم كسانی كه این اتّهام را وارد می كنند معمولاً مادّیّونِ ایده آلیست هستند كه در نظر آنان كمال واقعی همانا كمال مادّی است در صورتی كه ما می دانیم ثمرات دنیای مادّی صرفاً انعكاسی از احوال روحانی است و مادامی كه احوال روحانی تغییر نیابد در جهت بهبود امور مادّی تغییری پایدار حاصل نگردد. و نیز باید به خاطر داشته باشیم كه اغلب مردم تصوّری روشن درباره جهانی كه مایلند بسازند نداشته و اصولاً نمی دانند چگونه باید چنین بنایی را بسازند. حتی آنهایی كه نظرشان متوجّه اصلاح عالم است فقط بدین اكتفا می كنند كه با هر فساد ظاهری كه به نظرشان می رسد مبارزه كنند. امّادگی برای نبرد با مفاسد اعم از آنكه در اوضاع و احوال اجتماعی ظاهر شود و یا در هیكل انسان های فاسد متجسّم گردد برای نفوس معیار داوری ارزشهای اخلاقی بشمار می رود ولكن از سوی دیگر بهائیان از هدفی كه در جهت آن تلاش می كنند بخوبی آگاهند و می دانند كه باید با طی مراحل و به تدریج به آن برسند. همۀ قوای آنان متوجّه بنای خیر است، خیری كه بواسطۀ قدرت آسمانی خود همۀ بدیها را كه با لذّات امر عدمی است محو گرداند و بالمرّه از صفحه گیتی بزداید. ورود در میدان یك نبرد تخیلی كه در آن به محو مفاسد عالم یك به یك قیام نماییم به نظر بهائیان اتلاف وقت و هدم نیرو است. سراسر حیات شخص بهائی باید در جهت ابلاغ پیام حضرت بهاءالله و احیاء همنوعان به حیات روحانی مصروف گردد، تا در ظلّ نظم جهانی الهی با یكدیگر متّحد شوند و آنگاه چون قدرت و نفوذ این نظم رشد و توسعه یابد مشاهده خواهیم كرد كه قدرت آن پیام همه اجتماع انسانی را دگرگون نماید و بتدریج مشكلات پیچیدۀ هائله را حل كند و مظالمی را كه طی دوران طولانی فضای عالم را آشفته و تیره ساخته است از میان بردارد.[35]
از جمله عللی كه موجب استنتاجات اشتباه امثال آقای فشاهی شده است، تكیه برقالب های تحلیل ماركسیستی وشبیه سازی های تاریخی سهل انگارانه است. مثلاً ذهن امثال ایشان این شبیه سازی را كرده است كه دیانت بابی وبهائی نهضتی است برای اصلاح دینی در محیط اسلامی، چنانكه در چند سدۀ قبل عیناً چنین اصلاحی در مسیحیّت رخ داد و پروتستانیسم وكالونیسم ایجاد شد. امثال ایشان دو ظهور بابی و بهائی را به عنوان نهضتی اجتماعی اقتصادی تصوّر كرده و بر اساس همان قالب های فكری و فلسفی ماتریالیسم دیا لكتیك، مثل اعتقاد به مكانیزم تز و آنتی تز و سنتز، و یا تقسیم تاریخ تحوّلات بشری به دوره های: اجتماعی اشتراكی اوّلیه، بردگی، فئودالیّه، سرمایه داری و سوسیالیسم و كمونیسم، كه سیری جبری فرض شده، تحلیلی ناپخته وسطحی ازآنها ارائه نموده و به جهت همین قالب ها و پیش فرض ها اشتباهات فاحشی را مرتكب شده اند كه حتّی با رعایت حدّاقل الفبای تحقیقات دانشگاهی می توان آن اشتباهات را روشن ساخت.[36] از جمله این اشتباهات نسبت انقلابی دادن به ظهور بابی بالنسّبه به ظهور بهائی و تمجید اوّلی و تخطئۀ دوّمی است به علّت اینكه در ظهور بابی چند بار بین بابیها و حكومت وقت و علماء جنگ درافتاده و بابی ها انقلابی بوده اند ولی در ظهور بهائی چنین نشده و در این میان نسبت هایی به امر بابی و بهائی داده شده كه به قدری اشتباه است كه انسان را به این نتیجه می رساند كه اكثر تحلیل گران مزبور ابداً آثار حضرت باب و نیز آثار حضرت بهاءالله را كمّاً و كیفاً مورد مطالعه كافی و دقیق و محقّقانه قرار نداده اند. به عنوان نمونه همین آقای فشاهی صاحب كتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در ایران در دورۀ فئودال، نشر 1356 ه ش، به پیروی از اسلافِ ماركسیستش، آقایان ایوانف و طبری، به نوشتۀ كتاب كشف الغطاء و نیز نویسندۀ كتاب رگ تاك ادّعای مزبور دربارۀ انقلابی بودن امر بابی و سازشكار بودن و غیر انقلابی بودن امر بهائی را از ادوارد برون اخذ و تكرار كرده اند، حال آنكه تاریخ امر بابی نشان داده كه وقایع سه قلعه جنبه دفاعی داشته و اصولاً چه در این وقایع و چه خارج از آن این بابی ها بوده اند كه مورد ضرب و جرح و حبس و شكنجه و قتل بوده اند و به هیچ وجه دارای روحیّۀ ستیزه جویی نبوده اند، و حتّی اقدام به ترور ناصرالدّین شاه را در تلافی شهادت مولایشان و دیگر بابیان، به روشی ناشیانه و بدون اذن و اطّلاع حضرت بهاءالله، كه در آن وقت عملاً شاخص ترین شخصیّت بابی و مَلاذ و دستگیر آنها بودند، انجام دادند كه عاقبتش كشته شدن سوء قصد كنندگان و متعاقب آن كشتار بابیان و مسجونی بسیاری از ایشان به همراه حضرت بهاءالله در سجن سیاه چال طهران بود و در این كشتار نیز مظلومیّت بابیان بیش از پیش آشكار شد چه كه حتّی دفاعی نیز نمی توانستند از خود بكنند.
و نكتۀ دیگر آنكه این بلایا و انقلابات و شهادت ها فقط مختصّ به دورۀ بابی نبود، بلكه در دورۀ بهائی نیز كه محقّقین مزبور آن را دورۀ سازشكاری و انقلابی نبودن فرض نموده اند، بهائیان دچار بلایای مختلف من جمله شكنجه و حبس و تبعید و كشتار بوده اند. فقط تنها فرقی كه بوده، همان دفاعی را كه بابیان در سه قلعه نمودند، اینان ننمودند و كشته شدند ولی نكشتند چنانكه مولایشان به ایشان فرموده بودند. «هر نفسی كه اراده نصرت نماید باید اوّل به سیف معانی و بیان مدینۀ قلب خود را تصرّف نماید و از ذكر ماسِوَی الله محفوظ دارد و بعد به مدائنِ قلوب توجّه كند. اینست مقصود از نصرت ابداً فساد محبوب حق نبوده و نیست و آنچه از قبل بعضی از جهّال ارتكاب نموده اند ابدأ مرضی نبوده.اِنْ تُقْتَلُوا فی رِضاهُ لَخَیرٌ لَكُمْ مِنْ اَنْ تَقْتُلُوا.»[37] و نیز «قسم به جمالم كه اگر احبّایم كشته شوند بهتر است از سفك دَمِ نفسی.»[38] با توجّه به بیانات فوق باید گفت بهائیان سازشكار نیستند بلكه فداكار و سازگارند و «زهر» را به «شهد» مقابله نمایند (همان منبع و صفحات) و نفوس وسیع النّظر و آنها كه دارای روح و شخصیّت عظیم هستند می توانند درك كنند كه «عدم مقابله به مثل و انتقام» چقدر دشوار تر از مقابله به مثل است. همان طور كه ملاحظه شد در این ظهور حق اراده فرموده بساط «دور باطل» جنگ و انتقام را برچیده و انسان را به دوران بلوغ بشری رهنمون شود. لذا لازمۀ چنین هدفی این است كه نصرت حق و راه رسیدن به هدف وحدت عالم انسانی را اخلاق حسنه و اعمال طیبّۀ طاهره و نطق و بیان و استدلال بدانیم نه فساد و خونریزی. بلی در امر بهاء روش از مَنش جدا نیست و هدف وسیله را توجیه نمی كند.
جالب است بدانیم كه این فقط آقای فشّاهی نبوده اند كه ادّعای مزبور را همچون ادوارد برون مطرح نموده اند، بلكه به عنوان مثال آقای عبدالهادی حائری نیز در كتاب تشیّع و مشروطیّت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص90، چنین نوشته اند:
· برخی از ازلی ها كه از پیروان باب به شمار می آمدند بعدها نوگرایانی مبارز شدند و بر ضدّ حكومت استبدادی قاجار مبارزات پیگیری را عهده دار گردیدند، و برخی از سران بهائی گری با بیگانگان استعمارگر در پیوند بودند. عبدالبهاء (عبّاس افندی) نامه ای به زبان عربی به ملكۀ انگلیس نوشت و در آن نامه ضمن تبلیغ مذهب بهائی گری و یادآوری مطالبی دیگر، ملكۀ انگلیس را در دو مورد سخت ستود: «ما به دست آورده ایم كه شما فروش غلامّان و كنیزان را ممنوع ساخته اید، این همان چیزی است كه خداوند در «ظهور بدیع» امر فرموده است...، ما نیز شنیده ایم كه شما نظارت بر مشورت را بر عهده عموم قرار داده اید آفرین.» (ترجمۀ آقای حائری از اصل بیان حضرت بهاءالله به عربی).
چند نكتۀ جالب در اینجا به چشم می خورد: یكی اینكه ازلی ها را برعكس ادّعای ایّام، ص15، به نقل ازآقای فشاهی به صرف اقدامّات سیاسی و «مبارزات پی گیر»، مرتبط با استعمارگران نمی داند – حال آنكه به شهادت ایّام،ص12 ارتباط خاصّ هدفمند داشته اند. دیگر اینكه نوشته در نامه به ملكۀ انگلیس، او به دیانت بهائی تبلیغ و فرا خوانده شده، كه این خود حاكی از استقلال و قائم به ذات بودن امر بهائی است و الّا چه لزومی به دعوت ملكۀ انگلیس به دیانت بهائی وجود دارد. و احتمالاً مؤلّف محترم در اینجا بر عكس مورد ازلی ها، چون بهائیان مبارزۀ سیاسی و فیزیكی نمی كنند نتیجه می گیرد با استعمارگران مرتبط اند. و نكتۀ دیگر اینكه این حضرت بهاءالله بوده اند كه لوح مزبور را برای ملكۀ انگلیس فرستاد ه اند و نه حضرت عبدالبهاء (عبّاس افندی)، و معلوم نیست نویسندۀ محترم چرا مرتكب چنین اشتباه فاحشی شده اند. شاید به این خاطر كه در ذهنشان بوده است كه حضرت عبدالبهاء از انگلستان لقب «سِر» گرفته اند، پس ایشان لوح را داده اند، و البته شاید هم به دلیلی دیگر، اللهُ اعْلَم. خداوند، ایشان و نگارنده و همۀ انسان ها را از اشتباه محفوظ بدارد، و مهمتر از آن، انصاف و خلوص و تقوی و حقیقت جویی عطا فرماید تا بتوانیم دوستان یكدیگر باشیم و با روح حقیقت جویی و محبّت، دنیا را گلستان واحدی از كثرت گلهای معانی سازیم، وَ لَیسَ هذا عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ.
و نكته آخر اینكه در لوح ملكۀ انگلیس حضرت بهاءالله به لحنی الهی ملكه را خطاب می كنند و دو حكم منع خرید و فروش بردگان و لزوم مشورت در امور مملكت را ذكرمی كنند. با ذكر این مورد لازم است به هموطنان عزیز تر از جان عرض نماید كه بدانند مربّی آسمانی ای كه در كشورشان بیش از یك قرن و نیم قبل ظاهر شده، از زندان و تبعید، برای بزرگترین سلاطین و علمای دینی از كشورها و ادیان مختلف الواح ارسال فرمودند و آنها را به دین جدید و هدف آن كه صلح و وحدت است فرا خواندند و راه رسیدن به آن را نیز مشخص فرمودند. عزیزان هموطن را قسم می دهد كه آن الواح را بدست آورده تا خود به چشم خود ببینند.[39]
امّا در اینجا برای نمونه قسمتی از لوح مهیمن ملكۀ انگلیس را كه آقای حائری مزبور قسمت ناقصی از آن را، عمداً به قصد اینكه دیانت بهائی را محصول استعمار انگلیس معرّفی كند، در كتاب خود ترجمه نموده بود، زینت مقال می سازیم تا هموطنان عزیز ملاحظه فرمایند كه حضرت بهاءالله به چه لحنی ملكه مزبور را مورد خطاب قرار داده اند،قَوْلُهُ الْاَعَزّ:
· یا اَیتُها الْمَلِكَةُ فی لَنْدَنْ اِسْمَعی نِداءَ رَبِّكَ مالِكِ البَریه مِنَ الْسِّدرَةِ الاِلهیّه اِنَّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنَا العَزیزُ الْحَكیمُ. ضَعی ما عَلَی الاَرْضِ وَ زَینی رَأسَ الْمُلْكِ بِاِكْلیلِ ذِكْرِ رَبِّكِ الْجَلیلِ اِنَّهُ قَدْ أَتی فِی الْعالَمِ بِمَجْدِهِ الاَعْظَمِ وَ كَمَّلَ ما ذُكِرَ فِی الاِنجیلِ قَدْ تشَرَّفَ بَرُّ الشّامِ بِقُدُومِ رَبِّه مالِكِ الاَنامِ... دَعی هَواكَ ثُمَّ اَقبِلی اِلی مَولاكَ القَدیمِ اِنّا نَذْكُرُكَ لِوَجْهِ اللهِ وَ نُحِبُّ اَنْ یعْلُوَ اسْمُكِ بِذِكْرِ رَبِّكِ خالِقِ الاَرْضِ وَ السَّماءِ اِنَّهُ عَلی ما اَقُولُ شَهیدٌ قَدْ بَلَغنا اَنَّكِ مَنَعْتِ بَیعَ الْغِلْمانِ وَ الْامّاءِ هذا ما حَكَمَ بِهِ اللهُ فی هذا الظُّهورِ البَدیعِ قَدْ كَتَبَ اللهُ لَكِ جَزاءَِ ذلِكَ اِنَّهُ مُوَّفی اُجُورَ الْمُحْسِناتِ وَ الْمُحْسِنینَ اِنْ تَتَّبِعی ما اُرْسِلَ اِلَیكِ مِنْ لَدُنْ عَلیمٍ خَبیرٍ. اِنَّ الَّذی اَعْرَضَ وَاسْتَكْبَرَ بَعْدَ ما جاءَ تْهُ الْبَیناتُ مِنْ لَدُنْ مُنْزِلِ الآیاتِ لَیحْبِطُ اللهُ عَمَلَهُ اِنَّهُ عَلی كُلِّ شیءٍ قَدیرٌ. اِنَّ الاَعمالَ تُقْبَلُ بَعْدَ الاِقبالِ مَنْ اَعْرَضَ عَنِ الْحَقِّ اِنَّهُ مِنْ اَحْجَبِ الْخَلْقِ كَذلِكِ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ عَزیزٍ قَدیرٍ...الخ.»[40] (ای ملكه لندن بشنو ندای پروردگارت را كه مالك مردم است از درخت الهی كه همانا نیست خدایی جز من كه عزیز و حكیم هستم. آنچه را كه روی زمین است رها كن و سَرِ مُلك را به تاج ذكر پروردگار جلیلت زینت بده. همانا او به عالم آمد به مجد و شكوه اعظم خود و آنچه را كه در انجیل مذكور است كامل و تمام فرمود. بتحقیق كه سرزمین و بَرِّ شام به قدوم پروردگارش كه مالكِ اَنام است مشرَّف شد...هوای نفس خودرارها كن وسپس به مولای قدیم خود روی آور. همانا ما ترا به خاطر خدا ذكر می كنیم و دوست داریم كه اسم تو به ذكر پروردگارت كه خالق ارض و سماست بلند شود، همانا خدا بر آنچه می گویم شهید است. به ما رسیّد كه تو خرید و فروش غلامّان و كنیزان را منع كردی، این است آنچه كه خداوند به آن در این ظهور بدیع حكم فرموده. به تحقیق كه خداوند پاداش آن را برای توثبت فرمود، همانا او پرداخت كنندۀ اجرهای زنان و مردان نیكوكار است به شرط اینكه پیروی كنی آنچه را كه از جانب خداوند علیم خبیر برای تو ارسال شده است؛ همانا كسی كه اعراض كند و استكبار ورزد بعد از اینكه از نزد مُنزل آیات برایش دلایل و بیّنات آورده شد هر آینه خداوند عمل او را ساقط و بی نتیجه می گذارد، همانا خدا بر هر چیزی قدیر است. بدرستی كه اعمال بعد از اقبال (به سوی حق) مورد قبول قرار می گیرد. كسی كه از حق اعراض كند، همانا از محروم ترین و ممنوع ترین خلق است، این چنین از نزد عزیز قدیر مقدر شد....)
هموطنان عزیز باید خود به كل لوح مبارك فوق و همچنین الواح سایر ملوك و رؤسای سیاسی و مذهبی ارض مراجعه فرمایند تا با شأن و مقام و عظمت الهی مربّی آسمانی ای كه بیش از یك قرن و نیم پیش در موطن ایشان ظاهر شد آشنا گردند كه چگونه از ایران ویرانۀ زمان قاجار قیام فرمود و از زندان به بزرگترین مقامّات سیاسی و مذهبی جهان، الواحی مهیمن به لحن حضرت یزدان ارسال فرمود و آنها را هم به ترك ظلم، و ایمان به خدا و اقدام برای تحقّق صلح جهانی و وحدت عالم انسانی تشویق و دعوت نمود و هم انذار فرمود كه اگر چنین نكنند مورد قبول درگاه حق قرار نخواهند گرفت و امور مملكت و سلطنتشان از دستشان خواهد رفت و به مصداق آیه قرآن مجید كه می فرماید: «وَ ما كُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثِ رَسُولاً»[41] مورد عذاب و مجازات الهی واقع خواهند شد.
و جالب است بدانیم همان طور كه از لحن الهی لوح ملكه انگلیس، منصفین و نفوس وسیع النّظر پی به بطلان اتّهام دست نشاندگی امر بهائی توسط انگلستان می برند، از لحنی مشابه در لوح پادشاه روسیّه، الكساندر دوم نیز پی می برند كه امر بهائی دست نشاندۀ رقیب آن زمان انگلستان یعنی روسیّه هم نمی باشد، چنانكه می فرمایند:
· یا مَلِكَ الْرُوسِ اسْمَعْ نِداءَ اللهِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ و اَقْبِل اِلَی الفِردَوسِ الْمَقَرِّ الَّذی فیه اسْتَقَرَّ مَنْ سُمِّی بِالاَسْماءِ الْحُسنی بَینَ الْمَلَاءِ الاَعلی و فی مَلَكُوتِ الاِنشاءِ بِاسْمِ اللهِ البَهی الاَبهی اِیاكَ اَنْ یحْجُبَكَ شَیءٌ عَنِ التَّوَجُّهِ اِلی رَبِّكَ الرَّحمنِ الرَّحیم...قَدْ نَصَرَنی اَحَدُ سُفَرائِكَ اِذْ كُنْتُ فی سِجْنِ الطّاءِ تَحْتَ الْسَّلاسِلِ وَ الاَغلالِ بِذلِكَ كَتَبَ اللهُ لَكَ مَقامّا لَمْ یحِطْ بِه عِلْمُ اَحَدٍ اِلّا هُوْ اِیاكَ اَنْ تُبَدِّلَ هذَا الْمَقامَ الْعَظیمَ. قَدْ اَتَی الْاَبُ وَ الْاِبْنُ فی الْوادِ الْمُقَدُّسِ یقُولُ لَبَّیكَ اللّهُمَّ لَبَّیكَ وَ الطُّورُ یطُوفُ حَوْلَ الْبَیتِ وَ الشَّجَرُ ینادی بِاَعلَی النِّداءِ قَدْ اَتی الوَهابُ راكِباً عَلَی السَّحابِ طُوبی لِمَنْ تَقَرَّبَ اِلَیهِ وَیلٌ لِلْمُبعَدینَ... اُنْظُرْ ثُمَّ اذْكُرِ الایّام الَّتی فیها اَتَی الرُّوحُ وَ حَكَمَ عَلَیه هیرُودُوسُ قَدْ نَصَرَاللهُ الرُّوحَ بِجُنُودِ الْغَیبِ وَ حَفَظَهُ بِالحَقِّ وَ اَرْسَلَهُ اِلی اَرْضٍ اُخری وَعداً مِنْ عِنْدِه اِنَّه هُوَ الْحاكِمُ عَلی ما یریدُ اِنَّ رَبَّكَ یحْفَظُ مَنْ یشاءُ لَوْ یكُونُ فی قُطْبِ الْبَحْرِ اَوْ فی فَمِ الثُّعبانِ اَوْ تَحْتَ سُیوفِ الظّالِمینَ... اِعْلَمْ جِسمی تَحْتَ سُیوفِ الاِعداءِ وَ جَسَدی فی بَلاءٍ لا یحصی وَلكِنِ الرُّوحُ فی بِشارَةٍ لا یعادِلُها فَرَحُ الْعالَمینَ.»[42] (ای پادشاه روس بشنو ندای خدای مالك قدّوس را و روی آور به سوی بهشتی كه مقرّی است كه در آن مستقر شده كسی كه نامیده شده به اسمهای نیكو بین ملاء اعلی و در ملكوت انشاء به اسم خداوند بَهی اَبهی. مبادا تو را محتجب نماید چیزی از توجّه به پروردگار رحمن و رحیمت... بتحقیق كه یكی از سُفَرای تو وقتی در زندان طهران زیر سلاسل و زنجیرها بودم مرا یاری نمود. به این خاطر خداوند برای تو مقامی ثبت نمود كه علم احدی به آن جز خودش احاطه نكرده. مبادا این مقام عظیم را تبدیل نمایی. به تحقیقی كه پدر (حضرت بهاءالله) آمد و پسر (حضرت مسیح) در وادی مقدّس می گوید: گوش به فرمان توام ای خدای من، گوش به فرمان توام، و كوه طور گردِ بیت طواف می كند و درخت به بلند ترین ندا، فریاد می كند كه همانا وهّاب و بخشنده، سوار بر ابر آمد، خوشا به حال آنكه به سویش نزدیك شد و وای بر دور شدگان... بنگر و ذكر كن ایّامی را كه در آن روح (حضرت مسیح) آمد و هیرودوس (یا هرود كبیر، نمایندۀ مقتدر روم و حاكم یهودیّه كه حضرت مسیح در زمان او متولّد و فراری شد و مدّتی بعد از مرگ وی به ناصره بازگشت[43]) علیه او حكم كرد. به تحقیق كه خداوند، مسیح را به لشكریانِ غیب نصرت نمود و او را به حقّ حفظ فرمود و به ارضی دیگر فرستاد و این وعده ای از جانب او بود، به درستی كه خدا حاكم است بر آنچه اراده كند. همانا پروردگارت حفظ می كند كسی را كه می خواهد ولو اینكه او در وسط دریا یا در دهان اژدها و یا زیر شمشیرهای ظالمین باشد... بدان كه جسم من زیر شمشیر دشمنان و جسدم در بلای بی شمار است ولی روح در شادی و بشارت و فرحی است كه شادی عالمین با آن برابری نمی كند).
دربارۀ اصل ماجرای یاری سفیر روس، مذكور در فوق، به كتب بهائی ازجمله كتب بهاءالله شمس حقیقت ازجناب بالیوزی و حضرت بهاءالله تألیف جناب محمّد علی فیضی مراجعه فرمایید تا مشخّص گردد كه آن «یاری» به نیّت امور سیاسی نبوده است و خود حضرت بهاءالله طلبِ یاری از سفیرِ مزبود ننموده بودند، چنانكه بلافاصله پس از آزادی از زندان طهران، حضرت بهاءالله پیشنهاد سفیر روس را مبنی بر پناهندگی حضرتشان به روسیّه ردّ فرمودند، چنانكه بعدها پیشنهادهای مشابه از بعضی دول دیگر — من جمله انگلیس — را نیز نپذیرفتند و صریحاً اعلام فرمودند كه حضرتشان «زندانی دولت علّیّۀ ایران» هستند،[44] و در بیانی دیگرنیز صریحاً می فرمایند: «مَا اسْتَنْصَرْتُ مِنْ اَحَدٍ اِلَّا اللهِ الَّذی بَعَثَنی وَ اَرْسَلَنی.»[45] (از احدی یاری نطلبیدم مگر خداوندی كه مرا مبعوث فرمود و فرستاد).
باری حتّی اگركسی به اصل ماجرای «یاری» سفیرروس هم مراجعه نكند، نفس لوح ملك روس به تنهائی گویای حقیقت است و این حقیقت را آنها كه شمّی روحانی و قلبی رحمانی و وجدانی انسانی و عقل و قضاوتی یزدانی دارند بهتر می فهمند، و كافی است به تشبیه مذكوردر لوح مبارك در خصوص نجات مقطعی ِ حضرت مسیح و حضرت بهاءالله از دستان هیرودیس و ناصرالدّین شاه و نیز به لحن و مطالب مذكور از بشارات انجیل و خطاب های تشویق آمیز و نیز انذار آمیز به پادشاه مزبور، و دست آخر به حقیقتی توجه نمود كه در جملۀ آخر دربارۀ سرور هیكل مباركشان در عین بلایای بی شمارمی فرمایند. گویی می خواهند با این تذكار اخیر به پادشاه مزبور تفهیم فرمایند كه امرشان سیاسی نیست كه بخاطر آن مایل به حفظ جان و فرار از بلایا باشند. و با ذكر جریان نجات حضرت مسیح از دست هیرودیس می خواهند بفهمانند كه پادشاه و نیز كل جهانیان تصوّر نكنند كه پادشاه و سفیر روس به اراده بشری و نیّات محدود سیاسی، حضرت بهاءالله را نصرت كردند، بلكه، همانند حضرت مسیح، این خدا بود كه ایشان را «بجنودِ الغَیب» نصرت فرمود و بخاطر تحقّق «وعده ها» و «بشارات» كتب مقدّسه قبل، مبنی بر قطعی بودن ظهور موعود در بغداد و اراضی مقدّسه، بود كه خداوند ایشان را «به حقّ حفظ فرمود» و به دست دشمنانشان ناصرالدّین شاه وسلطان عبدالعزیزعثمانی، به آن نقاط تبعید فرمود.[46]
چون بحث به اینجا رسید، بی مناسبت نیست كه به حقیقتی كه همۀ مورّخین نیزبه آن اشاره كرده اند اشاره ای بكنیم، چه كه این مورد نیز مُثبِتِ حقایق فوق است. حضرت عبدالبهاء در لوحی مندرج در صص 206-205 كتاب مائدۀ آسمانی، ج5 چنین می فرمایند:
· ای بندۀ پوینده جمال ابهی، در زمانی كه علماء و فضلاء و سروران و تجّار و كسبۀ طهران بلكه عموم، از مهتر و كهتر به سفارت انگلیز پناه بردند و بنای شكایت و عربده فرمودند كه ما مظلومیم، شاهزاده شعاع السّلطنه پسر شاه در مجلس فریاد بر آورد كه این علماء و اكابر شیعیان همیشه می گفتند كه بهائیان بدخواه دولتند و مفسد ملّت، انصاف بدهید شصت سال است كه معرض تیغ بلایند و هدف تیر جفا، هزاران نفوس كشته شد و صد هزار خانمان ویران گردید، حتّی طفلان اسیر شدند و نسوان دستگیر، اموال تالان شد و طفل صغیری در امّان نماند. با وجود این یك بهائی به دولت اجنبی پناه نیاورد و این شیعیان با وجود آنكه دائماً از دولت لطف و عنایت دیدند بدون ادنی سببی پناه به دولت اجنبی بردند، و دولت و ملّت را رسوا كردند و حال آنكه به نفس دولت اگر التماس می نمودند مقاصدشان بهتر به عمل می آمد. این است فرق مابین شیعیان و بهائیان. وَ عَلَیكَ بَهاءُ الله ع ع.
همان طور كه مشهود است حضرت عبدالبهاء از قول شعاع السّلطنه پسر مظفّر الدّین شاه بیان فرموده اند و چنانكه بارها درآثاربهائی تأكید شده اصولاً اهل بهاء مایل به چنین مقایسه ها ئی نیستند، امّا نقل قول فوق هم در حقیقت دلیلی است كه باید موجب تنبّه و انصاف كسانی شود كه همچون جام جمیان از هیچ تهمتی علیه بهائیان كوتاهی نكرده اند، و نه آن انسانهای شریفی كه مصداق آیۀ مباركه «اُمَّةٌ یدّْعُونَ اِلَی الْخَیرِ» (آل عمران-100) می باشند و به انصاف و بیزاری از ظلم و ستم و تهمت و افتراء مزیّن اند، وبیت العدل اعظم به پیروی ازنصوص قاطعه ازحضرت بهاءالله وعبدالبهاء، وصفشان را درپیام منیع 26 نوامبر2003، خطاب به بهائیان آورده اند.[47]
با ذكر مطلب فوق، ممكن است بعضی با استناد به كتاب حیات یحیی تألیف یحیی دولت آبادی ازلی (سابق)، ص318، یا كتاب انجمن های سرّی در انقلاب مشروطیّت از اسماعیل رآئین،ص38 و كتاب كواكب الدّرّیۀ آواره ج2،صص:102-96، ایراد بگیرند كه جمعی بهائی در بلوای 1321 ه. ق. در اصفهان به قنسول خانه روس رفتند و تحصّن نمودند،[48] حال آنكه صرف نظر از اختلاف روایات سه كتاب فوق در این مورد و كمّ و كیف و صحّت و سقم آن، باید گفت آنچه را كه در لوح فوق آمده نمی توان قیاس به این واقعه نمود چه كه وضعیّت بهائیان و مدّعایشان بكلّی با وضعیّتی كه در فوق راجع به شیعیان به هنگام مشروطه گفته شده متفاوت است و این بهائیان بوده اند كه همیشه مورد اتّهامّات مشابه بوده اند و به قنسول خانه رفتنشان را نشان از وابستگی سیاسیشان گفته اند حال آنكه در مورد شیعیان چنین نمی گویند. امّا توضیح روشنگرانه در این خصوص آنكه طلعات مقدّسه دیانت بهائی در طول تاریخ حیاتشان به هیچ وجه موافق تظّلم به دول خارجه نبوده اند چه كه توسّل و توكّل همیشگی شان فقط به خداوند بوده است و ارتباط امر بهائی و جامعۀ بهائی چه با ملل عالم و چه با دول آن، چه موافق چه مخالف، ارتباطی سیاسی و بدخواهانه نبوده بلكه به صرف اراده و روش الهی و ادیان آسمانی و در جهت ایجاد وحدت عالم انسانی و اتّحاد بشریّت بوده است.
در اینجا به مناسبت مطلب فوق این واقعۀ وحشتناك را به استحضار خوانندگان عزیز می رساند تا هم تفاوت فوق الذكر روشن گردد وهم روش ومنش مولای بهائیان حضرت بهاءالله. در زمان حیات حضرت بهاءالله وقتی دو تن از بهائیان عالی مقام را كه به القاب «سلطان الشّهداء» و «محبوب الشّهداء» ملّقّب شدند، شهید نمودند ودراصفهان بلوا شد وكل بهائیان شهر درمعرض ضرب وجرح و تاراج قرار گرفتند، بعضی از اكابر بهائیان از شدّت حرقت و حدّت این مصیبت كبری، مشورت و تصمیم گیری كردند كه برای تظّلم به دربار دولت روس و یا انگلیس بروند و مقدّمات این كار را نیز ترتیب دادند. ولی قبل از اقدام، عریضه ای به حضور حضرت بهاءالله كه مسجون بودند فرستادند تا كسب اجازه نمایند. در جواب لوحی از زبان كاتب وحی، از قلم الهی نازل،قَولُهُ تَعالی: «فقرۀ اوّلی دربارۀ جناب امین و توجه او به ارض تا (تبریز) و از آنجا مع جمعی عَلَیهِم بَهاءُالله به انگلیس و تفلیس به دادخواهی، این مراتب عرض شد،هذا ما اَنْزَلَهُ الْوَهّابُ فِی الْجَوابِ: اِنَّةُ لا یقْضی حاجَتَكُمْ اِنَّهُم لا یقْدِرُونَ عَلی قَضاءِ حَوائِجِهِم وَ كَیفَ حَوائِجِكُم. امّا اَنَا اَشْكُوبَثّی وَ حُزْنی اِلَی اللهِ وَ لاََحِبَّتی اَنْ یریدُوا ما اَرَدْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ نُریدُهُ مِنْ بَعْدُ (مضمون قسمت عربی: این است آنچه كه خداوند وهّاب در جواب نازل فرمود: بدرستی كه آنها — یعنی روس و انگلیس — نیاز شما را برآورده نمی سازند؛ همانا آنها قادر به برآورده ساختن حاجات خودشان نیستند تا چه رسد به حاجات شما. امّا من حزن و اندوه خود را به خدا اظهار می كنم ـــ شكوه به سوی خدا می برم ـــ و بر احبّای من لازم است كه بخواهند آنچه را كه ما از قبل اراده كردیم و از بعد آن را می خواهیم). این بیان مبارك كه از قلم رحمن جاری بمثابه كوثر حَیوانست از برای مقرّبین و مخلصین.» به وصول این جواب احبّاء از تصمیم مزبور منصرف شدند و به تظّلم نزد روس و انگلیس نرفتند.[49]
همان طور كه ملاحظه می شود حضرت بهاءالله در عین مسجونیّت و در حالی كه احبّایشان در دست ظالمین اسیر و شهید بودند در نهایت استغنا می فرمایند از دول خارجه یاری نجویید و شكوه به خدا می برند. امّا البته هموطنان عزیز ما نیز چون اهل بهاء بتدریج متوجّه می شوند كه چرا ردّیّه نویسان حقایقی چون حقیقت فوق را مكتوم می دارند و به جای آن در آثار بهائی جستجو می كنند تا ببینند آیا می شود چیزی بیابند كه با كم و زیاد كردن آن و یا ناقص مطرح كردن آن، از آن علیه دیانت بهائی استفاده كنند و افشای حقایق را بر هموطنان عزیز به تأخیر بیشتر بیندازند.
درپایان، تقاضا آن كه هموطنان عزیزبرای دیدن گوشه هائی دیگرازحقایق فوق، به نصوصی كه با عنوان «سیاست الهی،سیاست بشری» درهمین مجموعه تقدیم شده رجوع فرمایند.
نظر خود را بنویسید