كتاب مسلخ عشق از محتویاتش پیداست كه توسط شخص یا اشخاصی كه در پشت نام خانم مهناز رئوفی مخفی شده اند، نوشته شده[1] و به نظر، متولیان نگارش و تهیه و تدارك و ارسال آن به منازل بهائیان با پست سفارشی، كه حاكی از داشتن آمار و آدرس منازل اهل بهاست، باید مستقیم یا غیر مستقیم، به نحوی از ناحیۀ مراجع مسئول مشخصی، مورد حمایت و هدایت بوده باشند، چه كه توانسته اند بدون ممانعت و آشكارا دست به چنین اقدامی بزنند.
در ابتدا این عبد لازم می داند از خواهر عزیز سرکار خانم مهناز رئوفی صمیمانه و خالصانه و برادرانه بخواهم كه مجدداً چندین بار خود به تنهایی دو كتاب چرا مسلمان شدم و مسلخ عشق را بخوانند و به فطرت و وجدان خود متمسك شوند و در لحن و مطالب آن تفكر كنند تا در نتیجۀ تأثیر اكاذیب و اتهامات و توهمات آن در قیاس با حقیقت امر محبوب ابهی و حلاوت آثار و الواح آن دلبر یكتا، به خود آیند و غم و اندوه و تیرگی و یأس و پشیمانی و سرخوردگی و نیاز حقیقی دل و جانشان را حس كنند و اگر حالتی معنوی در وجود خود دیدند، به دعا و مناجات بنشینند و از آستان الهی طلب صبر و استقامت و شجاعت نمایند تا به جبران مافات و صدماتی كه بر قلب و روح و فكر خود وارد نموده اند پردازند، ولو اینكه در اثر آن، جان تقدیم جانان نمایند كه این خود منتها آرزوی عاشقان و خالصان است و ازجمله این چند مناجات و لوح مذكور در زیر را كه از قلم حضرت بهاءالله جَلَ جَلالُهُ وَ عُطوفَتُهُ نازل شده و برادران و خواهران دینیشان نیز همیشه از سر عشق و اشتیاق می خوانند و وصف حال متذكرین و بندگان خداوند است، با تضرع و نیاز تلاوت نمایند و بدانند كه خواهران و برادران ایشان در جامعۀ بهائی همچون موارد مشابه ایشان، از ایشان كینه به دل ندارند و آرزومند حسن عاقبت ایشان و خودشان و همۀ اهل عالم هستند، و نظر به جوّ موجود هنوز ایشان را خارج شدۀ ارادی از جمع خود نمی دانند. و اما اگر خواهر ما چنین حالتی در خود مشاهده نكردند، به یاد آورند كه محبوب ما در لوحی اشاره به آن شعر معروف می فرمایند كه: «گر جملۀ كائنات كافر گردند بر دامن كبریاش ننشیند گرد»[2] و در كتاب مستطاب اقدس می فرمایند: «لَنْ تَضُرَّنا سَیئاتُكُم كَما لا تَنْفَعُنا حَسَناتُكُم اِنَّما نَدْعُوكُم لِوَجْهِ اللهِ یشْهَدُ بِذلِكَ كُلُّ عالَمٍ بَصیرْ.» (مضمون: گناهانتان هرگز به ما ضرر نمی رساند همانطور كه حسنات شما به ما نفعی نمی رساند. همانا ما به خاطر خدا شما را می خوانیم. هر عالم بصیری بر این شهادت می دهد.)
و آن چند مناجات و لوح این است:
عاصی باید ما بین خود و خدا از بحر رحمت، رحمت طلبد و از سماء كرم مغفرت مسئلت كند و عرض نماید: اِلهی اِلهی اَسْئَلُكَ بِدِماء عاشِقیكَ الَّذینَ اجتَذَبَهُمْ بَیانُكَ الاَحْلی بِحَیثُ قَصَدُوا الذِّرْوَةَ العُلیا مَقَرَّ الْشَّهادَة الْكُبْری وَ بالْاَسرارِ الْمَكْنونَة فی عِلْمِكَ وَ بِالَّلئالِی المخزونة فی بَحْرِ عَطائِكَ اَنْ تَغْفِرَ لی وَ لِاَبی وَ اُمّی اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ لا اِلهَ الّا اَنْتَ الغَفورُ الكَریمُ. اَی رَبِّ تَری جَوهَرَ الْخَطاء اَقْبَلَ اِلی بَحْرِ عَطائِكَ وَ الضَّعیفَ مَلَكوُتِ اقْتِدارِكَ وَ الفَقیرَ شَمْسِ غَنائِكَ اَی رَبِّ لا تُخَیبْهُ بِجوُدِكَ وَ كَرَمِكَ وَ لا تَمْنَعْهُ عَنْ فُیوضاتِ اَیامِكَ و لا تَطْرُدْهُ عَنْ بابِک َ الَّذی فَتَحتَهُ علی مَن فی اَرضِکَ و سَمائِک. آهٍ، آهٍ، خَطیّاتی مَنَعَتنی عَنِ التَّقَرُبِ اِلی بِساطِ قُدْسِكَ وَ جَریراتی اَبْعَدَتْنی عَنِ التَّوَجُّهِ اِلی خِباء مَجْدِكَ. قَدْ عَمِلْتُ ما نَهَیتَنی عَنْهْ وْ تَرَكْتُ ما اَمَرْتَنی بِه اَسْألُكَ بِسُلْطانِ الاَسماء اَنْ تَكْتُبَ لی مِنْ قَلَمِ الْفَضْلِ وَ الْعَطاء ما یقَرِّبُنی اِلَیكَ وَ یطَهِرُّنی عَنْ جَریراتیَ الَّتی حالَتْ بَینی وَ بَینَ عَفْوِكَ وَ غُفرانِكَ اِنَّكَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْفَیاضُ لا ا ِله الّا اَنْتَ الْعَزیزُ الْفَضّالْ.[3]
به لسان جان محبوب امكان را ندا كن و بگو: ای خدای من و مالك من و دوست من و محبوب جان و روان من چگونه از عهدۀ شكر تو برآیم. در بحر غفلت و نادانی مستغرق بودم، لسان فضلت مرا ندا نمود و ید عنایتت مرا اخذ كرد. ای پروردگار من، غفلت من به مقامی رسید كه مرا از فرات عذب یقین محروم ساخت و به ماء صدید ظنون راه نمود. از ذكرت غافل شدم و تو از من غافل نشدی، از حبّت مخمود بودم و نار عنایت تو مشتعل. به كدام وجه به تو توجه نمایم و به چه لسان تو را بخوانم. خجلت و انفعال مرا فرو گرفته و از جمیع جهات مأیوس ساخته، ولكن ای پروردگار من و مقصود من و مولای من، شنیده ام كه فرموده ای امروز روزی است كه اگر یك بار نفسی از روی صدق، «رَبِّ اَرِنی» گوید، از ملكوت بیان، «اُنْظُرْ تَرانی» استماع نماید و از این كلمۀ مباركۀ عالیه، مقام امروز معلوم و واضح است. وهمچنین فرموده ای اگر نفسی از اول لا اول از جمیع اعمال حسنه محروم مانده باشد، الیوم تدارك آن ممكن است؛ چه كه دریای غفران در امكان ظاهر، و آسمان بخشش مرتفع. سؤال می كنم از تو به حرمت این روز مبارك كه مصدر و مطلع ایام است، مرا به رضای خود موفق بداری و به طراز قبول مزین نمایی. اَی رَبِّ اَنَا الْمِسْكینُ وَ عِنْدَكَ بَحْرُ الْغَناء وَ اَنَا الجّاهِلُ وَ عِنْدَكَ كُنُوزُ الْعِلْمِ وَالْعِرفانِ وَ اَنَا الْبَعیدُ وَاِنَّكَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْمُتَعالُ الْقَریبُ.[4]
هُوالله، ای بَــــگـــُم، اصحابِ نار باش و اهل ریا مباش، كافر باش و ماكر مباش، در میخانه ساكن شو و در كوچۀ تزویر مرو، از خدا بترس و از مُلّا مترس، سر بده و دل مده، زیر سنگ قرار گیر و در سایۀ تحتُ الحَنَك مأوی مگیر. این است آوازهای نی ِ قدسی و نغماتِ بلبل فردوسی كه جسدهای فانی را جانی بخشد و جسم ترابی را روان، روح ِ مسیحی دهد و نور الهی بخشد؛ به حرفی عالم فانی را به ملك باقی كشد.[5]
و اما مطالب كتاب مسلخ عشق— و نیز كتاب «چرا مسلمان شدم» — و لُبِّ آن، همان مطالب ردیه های قبلی و بعضی اتهامات ابداعی پس از انقلاب اسلامی است كه تا حال بارها تکرارِ نشر یافته، با این تفاوت كه این بار قالب ارائۀ مفتریات و اكاذیب در مسلخ عشق، بر عكس چرا مسلمان شدم، شكل داستان و رمان به خود گرفته و گاه از فرط بی مایگی، انسان را به یاد داستان ها یا فیلم نامه های مبتذل عشقی و سطحی و داستان های جاسوسی— جنائی می اندازد (مثل بعضی فیلم های هندی و ایرانی و غیره كه بعضاً خیلی گیشه ای و كلیشه ای و پیش پا افتاده و سطحی و خیالی اند و صرفاً برای سرگرمی قشری خاص تهیه می شوند).
صرف نظر از بحث ادبی دربارۀ اینكه چقدر قالب مزبور درست یا غلط طراحی شده— كه بررسی آن را به اهل ادب از هموطنان عزیز و منصف وامی گذاریم— باید اشاره كرد كه چون قرار بوده مطالب ردیه های قبلی به هر شكلی، در لابلای داستان بیاید، نفس همین نیت و حیله، هم از نظر قالب ادبی و هم از نظر محتوا و مطلب به مسلخ عشق صدمه زده، به نحوی كه خوانندگانش نه می توانند از آن بهره ای ادبی ببرند و نه می توانند به مطالب و حقایقی كه در ارتقاء ذهن و روحشان مؤثر باشد، دست یابند. این ناشی گری در اتخاذ چنین روشی، ناشی از عقیم ماندن وبی ثمرگشتن روش های قبلی است؛ و انتخاب قالب نادرست و نامناسبِ رمان و داستان عشقی و جنایی(!)، برای بیان حقایقی كه طبق معمول باید در قالب تحقیقات علمی و دینی و دانشگاهی طرح و مورد بحث قرار گیرد، شاید با این حیله و نیّتِ سوء بوده كه به خصوص بتوانند قلوب و افكار نوجوانان و جوانان و افراد عادی از هموطنان عزیز را كه بخش بزرگی از جمعیت كشور را تشكیل می دهند، نسبت به امر بهائی و جامعۀ آن مشوب و آلوده سازند و با مشغول ساختن و غرق نمودن آنان در قالب رمان، افكار و احساساتشان را از توجه به حقایق آئین بهائی و آشنایی با تعالیم بدیع و فرا گیر این آیین جهانی، منحرف سازند و آنها را از دوست حقیقی و محبوب رحمانیشان كه برای نجاتشان از سردرگمی های ناسوتی قرن حاضر آمده و «مخصوص هدایت ایشان بلایای لا تُحصی قبول فرموده»[6] دور سازند.
به علت همین بی مایگی محتوا و قالب مبتذل و بازاری آن، در حقیقت باید گفت جاعلین مسلخ عشق نه تنها به بهاییان توهین و ستم كرده اند، بلكه سلیقه و افكار و احساسات و عواطف و مراتب انسانی و معنوی و شرف هموطنان عزیز، و به خصوص همان طبقۀ نوجوان و جوان و عادی این مرز و بوم را نیز تحقیر نموده اند و كلاً مخاطبینشان را دست كم گرفته اند.
گویا تهاجم فرهنگی مورد ادعای سالهای اخیر، و یا كتب رمان مانندی از قبیل آیات شیطانی و بعضی كتب مشابه كه ذكرش را در اینجا ضروری نمی بیند، تأثیر خود را در اذهان جاعلین نموده كه ایشان نیز روش آنان را پیش گرفته اند تا مصداقی از مصادیق آیۀ مباركۀ قرآن بار دیگر آشكار شود كه می فرماید: «تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ»[7]؛ و براستی كه علی رغم تفاوت های شخصی و اسمی و زمانی و مكانی و فرهنگی، قلوب و افكار معرضین از ادیان الهی و آنان كه انبیاء الهی را استهزاء كرده اند و می كنند[8]، شبیه به هم است؛ زیرا كه كل، مظاهر و مصادیق نفی و نار و انكار و اصحاب شِمال اند.[9]
و همچو گمان نشود كه بهاییان از نشر ردیه ها ناراحتند، نه قسم به خدا! بلكه بالعكس، انشاءالله در آینده دوستان غیر بهائی مزبور كه خود را دشمن این امر دانسته اند، حتی فیلم هایی نیز دربارۀ مسلخ عشق و رمان های مشابه جدید تر بسازند و جعل نمایند تا كل بر مقدارِ شأن ایشان بیشتر آگاه گردند، و فی الحقیقه بهائیان از این عزیزان ممنون نیز هستند كه چنین مطالبی را می نویسند؛ زیرا اگر منصفین جهان مطالب مزبور را بخوانند محتویات خودِ متن و لحن آن، به خوانندۀ متفكر و منصف و متقی نشان خواهد داد كه مضمون، جز افترا و كذب چیز دیگری نیست. مسلخ عشق یك بار دیگر مُثبِت این بیان حكیمانه و مهیمن مركز میثاق امر بهائی، یعنی حضرت عبدالبهاء شد كه می فرمایند: «منكران منادیان امرند» و در لوحی دیگر نیز چنین می فرمایند:
شما می دانید این عبد اینگونه كلمات ردیه را سبب اعلاء می دانم... منكرین و رادّین اول منادی حق هستند... عنقریب ملاحظه خواهید نمود كه نفوس بسیار مهمی از شرق و غرب صحائف عظیمه بر ردّ، نوشته و نعره زنان فریاد كنند؛ چه كه عظمت امر آنچه بیشتر ظاهر شود مغرضین و منكرین و رادّین عظیم تر و كثیر تر گردد و كل سبب اعلاء كلمةالله است. شما دعا نمایید كه خدا از این قبیل رادّین بسیار خلق فرماید چه كه خیلی مفید است.[10]
اما برای پاسخ به مسلخ عشق راه های مختلفی وجود دارد که نهایتاً انتخاب یکی از آنها که مطابق با روح امر بهائی و تعالیم آن باشد، بسته به تصمیم مسئولین عزیز نظم ِ اداری و جامعۀ بهائی می باشد. لذا بنده نیز یکی از طرق مرضیۀ مزبور را انتخاب کرده و مطالبی را در پاسخ به مسلخ عشق، که کاملاً شخصی است می نگارد و آن را در طَبَق ِ اِخلاص تقدیم به آن مسئولین عزیز می نماید تا هر طور مصلحت می دانند از آن استفاده شود، تا مثل همیشه روشن شود که برعکس تصویر غلطی که جاعلین ِ مسلخ عشق خواسته اند از نظم اداری بهائی و سیستم تشکیلاتی و اعضاء آن و روابطشان با افراد جامعۀ بهائی ارائه کنند، این صرفاً عشق و اعتماد مؤمنانه و خالصانه و معنوی فرد بهائی به «حضرت بهاءالله و امر بهائی و تشكیلات نظم اداری بهائی و سایر بهائیان»[11] است كه چنین روابطی را ایجاد كرده، و نه انگیزه های محدود و فانی و ریائی ِ دنیوی كه در دنیای سیاسی جهان ما، بشریت را به یأس و فلج و بی اعتمادی در همۀ سطوح و روابط اجتماعی مبتلا كرده است؛ و اهل عالم به زودی خواهند دید كه بالاخره همین عشق و اعتماد در روابط میان فرد بهائی و تشكیلات نظم اداری بهائی و جامعۀ بهائی است كه نظام عالم را اصلاح خواهد كرد[12] و آنگاه كل با منشأ و هدف و روش بدیع نظم اداری بهائی، این ساختهء مشروع دست پروردگار كه به قلم مُلهَم حضرت بهاءالله در كتاب مستطاب اقدس نازل و خلق شده، آشنا خواهند شد، و تفاوت های بنیادی آن را با انظمۀ فانیۀ موجود، در خواهند یافت و بی اعتمادیشان به این انظمۀ موجود، به عشق و اعتماد به نظم بدیع جهان آرای حضرت بهاءالله تبدیل خواهد شد.
اما از جمله شیوه هایی كه می توان در جواب به مسلخ عشق اتخاذ كرد، یكی آنكه به مصداق «اَلْباطِلُ یمُوُتُ بِتَرْكَ ذِكْرِه»، اصلاً پاسخی به آن داده نشود؛ زیرا همانطور كه ذكر شد مطالب و قالب ارائه شدۀ آن، به قدری پوچ و واضح البطلان است كه نفس كلمات و لحن آن، خود آن را تكذیب می كند. چنانكه حضرت بهاءالله بارها در مورد ردیه هایی اینچنینی و از جمله در مورد آثار معرضین و پیمان شكنان در امر بابی و بهائی و نیز در ادیان و ادوار مختلفۀ دیگر، فرموده اند كه كلمات چنین نفوسی، خود، خود را تكذیب می كند و نویسندۀ خود را به لسان حال، ملامت و لعن می نماید؛ و این حقیقت را جز وارستگان مخلصی که خداوند قلب هایشان را پاک و چشم بصیرتشان را تیز قرار داده، بخوبی نمی فهمند.[13] و حضرت مسیح نیز به همین جهت می فرمایند: «درخت را از ثمره اش بشناسید»، و لذا مقام نویسندگان ردیه ها را می توان از كلمات و لحنشان شناخت، چنانكه اگر نفوس با تقوی و منصف، صدها ردیۀ ضد بابی و ضد بهائی نوشته شده در تاریخ ۱۶۳ سالۀ این امر را تا حال بخوانند، خود بر حقیقت امر الهی و مظلومیت آن و بطلان ردیه ها و ردیه نویس ها پی خواهند برد.
روش دیگرِ ارائۀ پاسخ به ردیه ها که کاملاً روشی بهائی است آنکه به لسان شفقت و مهربانی و استقامت و با صداقت پوئی و حقیقت گوئی و با ارائۀ دلایل محكم و مستند— ولی البته نه به قصد دندان شكستن— آنچه را كه مطابق كتب و آثار مباركۀ بهائی و حقیقت امر الهی و نظم اداری و جامعۀ بهائی و افراد آن است، در پاسخ به اكاذیب و افترائات، ارائه داد و قضاوت را به خوانندگان و انصاف و تقوای آنان سپرد. این روش به تعبیری همان روش اثباتی است.[14]
روش دیگر پاسخ به ردیه ها كه آن هم باید با رعایت اصول و موازین بهائی صورت گیرد، تركیبی از روش اثباتی و نقضی است. به این صورت كه علاوه بر بیان حقایق به شكل اثباتی، می توان به شكل تطبیقی ومقایسه ای، و یا به تعبیری دیگر به شكل نقضی، مطالبی را نیز با توجه به عقاید و ادعا و موضع خود ردیه نویس، نوشت و نشان داد كه «اِنْ تَكْفُروا بِهذِهِ الآیاتِ فَبِاَی حُجَّةٍ آمَنْتُمْ بِاللهِ مِنْ قَبْلُ، هاتُوا بِها یا مَلَاءَ الْكاذِبینَ!»[15] و عجیب است كه تمام ایراداتی را كه ردیه نویسان در این ۱۶۳ سال، بر امر مبارك گرفته اند، همان به اصطلاح ایرادات، به شكلی شدیدتر و بیشتر و صریح تر، بر عقاید و شخصیت خود ردیه نویسان وارد بوده است؛ ولكن به مصداق شعر مولانا كه می گوید:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
ردیه نویسان به هنگام نوشتن ردیه به قدری قلب و روح و فكر و هوششان اسیر أغراض نفسانی می گردد كه در جعل افترا و تهمت و دروغ، هواسشان پرت می شود و دچار خطایای آشكار و نهان می گردند و عِرض خود می برند و موجب زحمت اهل عالم می شوند. بر اساس این روش، برای بهاییان نیز بسی سهل و آسان است كه مقابله به مثل نمایند و با دلایل نقضی، ولی البته صد البته بدون جعل اكاذیب و افترائات و بی احترامی، كه در شأن پیروان حقیقی ادیان الهی و علمای منصف نیست، ایراداتی واقعی و حقایقی آشكار را دربارۀ جاعلین و عقایدشان مطرح نمایند، اما به استثنای بعضی موارد در تاریخ جامعۀ بهائی— كه لازم بوده برای اولین بار حقایقی روشن گردد و به ایرادات و اتهامات جدیدی پاسخ داده شود تا مفترین و مكذبین در اثر آن به شخصیت نفسانی خود پی برند و خودِ حقیقی خویش را بشناسند و از مَركب غرور و حسد و بغض به زیر آیند و متنبه گردند— از این روش كمتر استفاده می کنند. به عنوان مثال، همچون شارعین مقدس ادیان قبل، نفسِ طلعاتِ مقدسۀ دیانت بابی و بهائی در الواح و آثار و كتبشان، هر جا لازم بوده، برای طرح و روشن شدن بعضی حقایق برای اولین بار، و برای اینكه درسِ عبرت و تنبّهی باشد برای غافلین روزگار، برای آشكار شدن شدت ظلم مفترین و مكذبین و معرضین، نظر به حكمت های بالغۀ الهیه و در جهت حفظ ضعفای مؤمنین از حیل و مكرهای مبغضین، علاوه بر دلایل اثباتی، از دلایل نقضی نیز استفاده فرموده اند و به تَبَعِ آن، بهاییان نیز در بعضی موارد لازم، از چنین روشی به ناچار سود جسته اند، اما با توجه به هدایات همان طلعات مقدسۀ آیین بهائی و مركزیت جهانی جامعۀ بهائی، یعنی بیت العدل اعظم، دیگر چندان تمایلی به استفاده از آن ندارند و احتیاج زیادی را نیز به آن احساس نمی كنند، و آن روش را روشی مخصوص به قبل از ظهور بهائی وغالب در آن ادوار، می دانند كه بعضی علمای دینی و اصحاب كلام و نیز فلاسفه و سیاسیون و غیره در ایران و عالم، بیشتر از آن سود می جستند و یكدیگر را به عنوان «خصم» و «دشمن» یاد می كردند و حتی بعضی گاهی تا مرز تكفیر و توهین و فتوا به قتل یكدیگر پیش می رفتند كه حاصل آن جز ایجاد و تشدید اختلاف و نزاع و جدال های بیهودۀ لفظی و عملی و مستور ماندن حقایق نبوده است؛ و فی الحقیقه روشی را كه امروزه علما و فلاسفه و بزرگان وسیع النظر و مُنصف و حقیقت جو نیز می پسندند، روش نقضی سابق نیست؛ بلكه روش اثباتی و پرداختن به نفس حقیقت و تحقیق منصفانه و علمی و بی غرض دربارۀ آن است و اگر لزومی نیز به دلایل نقضی باشد صرفاً برای آشكار كردن خطاها و اشتباهات و اكاذیب و مفتریات است، تا با از بین بردن چنین علف های هرزی از اراضی اذهان و قلوب، زمینه برای رشد و نموّ حقایق و اثبات و تحقیق دربارۀ آن ها آماده گردد تا نتایج این تحقیقات، به اتحاد دُوَل و ملل و وحدت عالم انسانی و رفاه همه جانبۀ بشریت و سلطنت عشق و حقیقت و انسانیت منجر شود و نه به جنگ و جدال و قتال و تنجیس و فرمانروایی كینه و جهل و وبال.
و اما نوع و روش دیگر پاسخ به ردیه ها، آنكه به روشی غیر الهی و غیر علمی، به همان شیوه ای كه ردیه نویس اتخاذ كرده متمسك شد و با همان غرض ورزی و كینه توزی، بل اشدّ از آن، علاوه بر بیان ایرادات واقعی و حقیقی ردیه نویس و عقاید او، به ذكر اكاذیب و افترائات علیه عقاید او و خود او نیز پرداخت. و البته، البته، نزد بهاییان و نیز منصفین و متقین از ادیان مقدسۀ الهیه و روشنفكران حقیقی و انسان دوست، واضح است كه چنین روشی پسندیده و مَرضی درگاه الهی و ساحت بشریت نیست. زیرا حضرت بهاءالله در بیاناتی بی شمار، بهاییان را به تقوی، انصاف، عدل، ادب، محبت، فدا و عفو توصیه فرموده اند و جز لحن ادب را نپسندیده و اختیار نفرموده اند.[16] و جالب آنكه حضرت بهاءالله حتی كاربرد روش قهریه و خشونت آمیز در برابر كتبِ شدیدترین و كینه توزترین معرضینِ این امر نازنین را نیز نهی فرموده اند؛ به طوری كه وقتی یكی از بهائیان، اقدام به سوزاندن كتاب ردیۀ یحیی ازل نمود، به محض اینكه حضرتشان اطلاع یافتند، فرمودند احبایشان نباید كلمات احدی را بسوزانند و از بین ببرند[17] و چون فرد مزبور از روی عشق و محبت به حقیقت و بروز استقامت ایمانی چنین كار خلافی را مرتكب شده بود، او را عفو فرمودند و برای جلوگیری از تكرار اینچنین عكس العمل های قهر آمیزی، در كتاب مستطاب اقدس و لوح دنیا و لوح بشارات و سایر الواح و آثارشان، چنانكه لعن و طعن و قتل و تكفیر و تنجیس و اجتناب از دیگر ملل و فساد و نزاع و جدال و جهاد و حتی ایجاد كدورت و برودت مابین انسان ها را نهی نمودند، «محو و حرق كتب» و از بین بردن آثار نفوس و كتاب سوزی را نیز صریحاً ممنوع فرمودند و ممنوعیت آن را نه به شكل توصیه و نصایح اخلاقی، بلكه به صورت یكی از احكام و اوامر و واجبات دیانت بهائی تشریع فرمودند تا مِن بعد احدی مثل ادوار و قرون سابقه، از این قبیل اقدامات نكند و به اخلاق دور جدید بهائی كه بُعدی فراگیر و جهانی در آن ملحوظ شده و نیاز آن نیز در آغاز هزارۀ سوم میلادی حس می شود و ویژگی اش «وحدت در كثرت» است، مزین گردد. چنانكه به عنوان نمونه در لوح بشارات می فرمایند:
بشارت دهم: حكم محو كتب را از زُبُر و الواح برداشتیم... چون در مذاهب قبل نظر به مقتضیات وقت، حكم جهاد و محو كتب و نهی از قرائت بعضی از كتب محقق و ثابت، لذا در این ظهور اعظم و نَبَاءِ عظیم، مواهب و الطاف الهی احاطه نمود و امر مبرم از افق ارادۀ مالك قدم بر آنچه ذكر شد نازل.[18]
اما روش بنده در پاسخ به مسلخ عشق—كه ضمن آن اشاراتی نیز به ردیۀ چرا مسلمان شدم از خانم رئوفی و بعضی ردیه های قدیم و جدید دیگر نیز خواهد شد— همان طور كه تا حال نیز مشخص شده است، بیشتر معطوف به پاسخ های اثباتی خواهد بود و كمتر قصد دارد پاسخ های نقضی ارائه كند؛ مگر درموارد معدودی كه مطالب به قدری عجیب بود كه بنده باور نمی كردم چنین اشتباهاتی از جاعلین سر زده باشد و احساس كردم جاعلین از نفس تعالیم و احكام دیانت مقدس اسلام و فرقۀ شیعه نیز بی اطلاعند، تا چه رسد به تعالیم بهائی، و لذا تعجباً و مجبوراً و جهت ایجاد دقت و بیدار كردن انصاف در جاعلین، اشاراتی نقضی را نیز برای توضیح موارد مزبور لازم دیدم؛ و در همین مقدار پاسخ نیز سعی شد فقط مختصراً به نكات لازمه اشاره كنم و از توضیح و پاسخ بعضی موارد نیز بگذرم؛ زیرا این موارد قبلاً مكرّراً در كتب بهائی مفصّلاً توضیح و پاسخ داده شده و ارجاع به آنها كافی بود و فی الحقیقه اگر جاعلینِ مسلخ عشق فقط در همین روش و عكس العمل بهاییان نسبت به اتهامات و توهین های مسلخ عشق تفكر منصفانه كنند، بر بطلان ردیۀ خود و حقانیت و رحمت و مناعت و صبر و تحمل و گذشت و بردباری و شفقت و مظلومیت بهاییان متذكر خواهند شد، زیرا تهمت های مزبور به قدری مستهجن است كه لایق روشی دیگر است، اما بهائیان به خاطر عشق و اطاعت محبوبشان جز روش بهائی ِ مذكور را ممنوع و ناپسند در درگاه الهی می دانند و باقی امور را به ید قدرت و حكمت خدا وا می گذارند، و جاعلین و امثال ایشان نیز چون این روش بهائیان را می دانند و مطمئنند كه ایشان مقابله به مثل نمی كنند و افترا و تهمت و به كار بردن قوۀ قهریه و فحاشی و زور را معمول نمی دارند، عنان قلم را در بیان اكاذیب و توهین و افترا رها می كنند.
حال با توضیحات فوق، ذیلاً قبل از ورود به پاسخ های جزئی كه در ادامه، یك یك با قید صفحۀ مربوطه از مسلخ عشق خواهد آمد، در هشت بند به نكات و اشارات مهمّی كه مبنای پاسخ به موارد جزئی مزبور است، می پردازد.
معلوم نیست چرا اسم كتاب را مسلخ عشق گذاشته اند. آیا به جهت موارد عشقی است كه مثلاً بین علی و رعنا یا محمود و فرشته،... در سراسر داستان وجود داشته و تشكیلات بهائی مانع رسیدن آن عشاق به هم بوده؟[19] یا اینكه به جهت سر بریدن حقایق و كشتن صداقت و تقوی و انصاف و عشق حقیقی معنوی الهی است كه نویسنده یا نویسندگان مسلخ عشق به آن مبادرت ورزیده اند؟ خوشبختانه عملكرد تشكیلات بهائی در این خصوص و عملكرد ردیه نویسان در تاریخ و نزد مطلعین منصف، مشهود است و در ادامۀ مطالب، حقایقی بیشتر نیز در این باره روشن خواهد شد.
ایراداتی كه در سراسر كتاب بر امر بهائی و تاریخ و احكام آن گرفته شده، تماماً مخالف اصل مطالب مندرجه در آثار بهائی است، و عجب آنكه اطلاعاتی را نیز كه دربارۀ دیانت مقدس اسلام بعضاً در كتاب آورده شده، دارای اشتباهات فاحشی است كه مطمئناً موجب اعتراض علمای واقعی و روشنفكران مسلمان نیز خواهد بود. در ادامه به طور پراكنده به مواردی متعدد در هر دو زمینه اشاره خواهد شد.
ردیه نویسان مزبور و حامیان سیاسی و غیر سیاسیشان احتمالاً می دانند كه در طول تاریخ اسلام و از قضا در همین دهه های اخیر نیز چه ردّیه ها و افترائاتِ موهنی علیه اسلام و رسول اكرم(ص) و تعالیم و احكام و تاریخ اسلام و جوامع مسلمان نوشته شده و می شود، ولی حقیقتی را كه به نظر، یا نمی دانند و یا آنكه آن را جدی نگرفته اند و یا كاری در برابر آن نمی توانند بكنند، اظهار نظر برخی از خود مسلمانان در این ایام است كه دچار شبهات و افترائات مزبور شده اند و حتی از ابراز آن نیز در ملاء عام ابائی ندارند. این دوستان نامهربان كه شمشیر افترا و اكاذیب را بر روی بهاییان كشیده اند، ای كاش از یك طرف، تفكری در عكس العمل محبت آمیز و بردبارانه جامعۀ بهائی در برابر این شمشیر می نمودند، و از طرفی نیز تفكری در كتب ردیه و اینترنت و ماهواره می كردند كه به چه روش و لحنی علیه اسلام مطالب می نویسند وسخن می گویند.[20]
ولی البته صد البته، جاعلین باید بدانند كه بهائیان عالم، آن ایرادات و افترائات وارده بر اسلام عزیز و اصولاً ایرادات بر كل ادیان آسمانی و انبیای الهی را وارد نمی دانند و با استفاده از هدایات وحیانی طلعاتِ مقدسۀ دیانت بابی و بهائی، كاملاً قادر به پاسخ به ایرادات مزبور هستند. اما متأسفانه چیزی را كه قادر به جواب آن نیستند، ایراداتی است كه به عملكرد و اعمال و رفتار و اقوال بعضی منتسبین به اسلام از طبقات مختلفه وارد می شود، زیرا این نفوس گاه از صراط مستقیم و منهج قویم اسلام عدول نموده، موجب تحكیم شبهات و اثبات ایرادات جاهلان و غافلان و غرض ورزان علیه اسلام شده اند. خود این عبد از دوستان مسلمان زیادی چنین شبهات را بارها شنیده و با استفاده از آثار بهائی پاسخ آن عزیزان را داده ام، ولی متأسفانه به واسطۀ عملكرد بعضی مسلمانان ظاهری، امثال جاعلین مسلخ عشق، شبهاتشان كاملا رفع نشده و اعمال نفوس «به ظاهر آراسته و به باطن كاستۀ» مزبور را به پای دیانت مقدس اسلام می گذارند و حتی به بهائیان بعضاً می گویند که تعالیم شما خوب و مترقی و مطابق نیاز زمان است اما تنها اشکالی که دارید این است که دست از دفاع از اسلام نمی کشید! آیا بعد از گذشت ۱۶۳سال از ظهور جدید، وقت آن نرسیده كه جاعلین مسلخ عشق و امثال ایشان دست از اعمال و اخلاق و گفتار زشت مخالف اسلام خود بردارند و با خشیة الله و تقوی و انصاف در مورد این حقایق تفكر نمایند و از خدا بترسند؟ چه مناسب حال فرموده خداوند در قرآن مجید: «اَلَمْ یأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنْ الْحَقِّ وَ لا یكونُوا كالَّذینَ اوُتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقوُنَ.»[21]
یكی از چند محور اصلی اتهامات مسلخ عشق این است كه می نویسد بیش از ۹۰ درصد جامعۀ بهائی (صص۱۳۸و ۲۷۷) غیر متقی و زناكار و فاسدند و تشكیلات بهائی، غیر دینی و سیاسی و تروریستی است. سبحان الله! سبحان الله! آیا جاعلین مسلخ عشق فكر نكرده اند كه هموطنان عزیز ایرانی كه اكثراً از همسایگان و دوستان و بعضاً فامیل و خویشاوندان دور و نزدیك بیش از سیصد هزار نفر بهائی اند، در مورد این اكاذیب چه قضاوت خواهند كرد و در حق جاعلین چه خواهند گفت؟ این عبد این مطلب را به هر دوست و آشنای مسلمان خود كه گفتم حیرت نمود و گفت آنچه را كه در اینجا نتوان گفت. بلی علاوه بر حقیقت آئین بهائی و تعالیم آشكار آن دربارۀ تقوی و عفت و عصمت و حرام بودن فساد و زنا، و نیز علاوه بر كارنامۀ جامعۀ بهائی كه خلاف ادعای مسلخ عشق را اثبات می كند، بسیاری از غیر بهائیان نیز در عالم و در ایران هستند كه بر خلاف نظر جاعلین مزبور اعتقاد دارند. به عنوان نمونه بزرگترین سازمان جهانی یعنی سازمان ملل متحد[22] و بسیاری از دیگر سازمان ها و كشورهای دنیا و فُضلا و دانشمندان و بزرگان و شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی كه با آثار و جامعۀ بهائی آشنایند، عملاً و قولاً به تقدیس امر بهائی و جوامع بهائی پرداخته اند[23]، و آمار چنین ستایش ها در حق جامعۀ بهائی و آیین بهائی از ناحیۀ افراد و گروه ها و كشورها و مقامات مختلفۀ علمی و فرهنگی و سیاسی و دینی و سازمان های NGO چنان زیاد است كه نوشتن اظهار نظرهایشان در این ۱۶۳ سال محتاج چندین جلد كتاب است، و این ستایش ها در زمانی بوده و هست كه امر بهائی هنوز در آغاز راهِ حداقل هزار سالۀ خود است و دچار صدمات و بلایای شدیده در ایران—و در بعضی مقاطع تاریخی، تا حد كمتری، در دیگر نقاط دنیا— بوده و هست.[24]
به عنوان نمونه نظر بعضی بزرگان فوق را دربارۀ دیانت بهائی می آورم تا هموطنان عزیز كه اكثراً محروم و ممنوع از دستیابی به مطالب حقیقی دربارۀ دیانت بهائی هستند، با قطره ای از دریای تحسین بزرگان عالم نسبت به دیانتی كه در مرز و بوم ایشان ظاهر شده، آشنا گردند و خود دربارۀ آن و دربارۀ كسانی كه سبب محرومیت و ممنوعیت مزبور شده اند، قضاوت فرمایند.
پروفسور وارن واگار دانشمند و عالم اجتماعی امریكایی با مطالعۀ عمیق و ارزیابی دقیق دربارۀ امكان حصول وحدت و تمدن جهانی چنین می گوید: «از بین همۀ مذاهب و ادیان معاصر، این تنها آیین بهائی است كه بلاشبهه و بدون هیچ گونه ابهامی با قطعیّت تمام همۀ همّ خود را وقف مسئلۀ وحدت عالم انسانی نموده است.»[25]
مثال دیگر آنكه در روز ۲۸ می ۱۹۹۲، عالی ترین مجمع قانون گذاری كشور برزیل، یعنی مجلس نمایندگان برزیل به مناسبت انقضاء یك قرن از صعود حضرت بهاءالله، جلسه ای مخصوص تشكیل دادند و ضمن آن از مقام بنیانگذار آیین بهائی و تعالیم مباركه اش و خدماتی كه جامعۀ پیروانش به نوع بشر ارزانی داشته اند، تجلیل كردند و سخنگوی مجلس و نمایندگان جمیع احزاب بپا خاستند و یكی بعد از دیگری آن مظهر ظهور الهی را در بیانات خویش ستودند و حضرتش را آفرینندۀ «عظیم ترین مجموعۀ آثار دینی كه تا كنون از قلم شخصی واحد صادر شده» خواندند و پیام مباركش را پیامی «برای جمیع نوع بشر، ورای تفاوت های بی اهمیت نژادی، مذهبی و ملی» توصیف نمودند.[26]
نمونۀ دیگر، توماس ك، چین، دكتر در الهیات و استاد دانشگاه آكسفورد، عضو آكادمی بریتانیا، مؤلف كتب متعدده از جمله دائرة المعارف كتب مقدسه، در كتاب «اتحاد ادیان و نژادها» كه به سال ۱۹۱۴ انتشار یافت، دربارۀ حضرت بهاءالله می نویسد:
در این اواخر موجودی انسانی در كرۀ خاك می زیست كه دارای چنان كمالاتِ عالیه بود كه بسیاری بر این عقیده اند كه اگر وی را با یك بینش عرفانی حتی تا حدّ خدای نامرئی بالا بریم، حق داریم و جز این نتوانیم... اگر در زمان اخیر پیامبری در دنیا ظهور كرده باشد همان بهاءالله است كه باید به سویش روی آوریم. شخصیت روحانی می تواند میزان قضاوت نهایی باشد و از این لحاظ، بهاءالله در عالی ترین سطح قرار داشت، یعنی در سطح پیامبران ولی با وجود علو مقام روحانی، خویشتن را از دیگران جدا نمی دانست و گفتۀ خود او در این باره بسیار مناسب است: «من نمی خواهم برتر از دیگران باشم؛ بلكه می خواهم همۀ مردمان به مثل من شوند.[27]
مثال دیگر آنكه در آلمان، اولیای امور دولتی در محلی رأیی صادر كردند كه ماهیت هیأت های انتخابی بهائی از لحاظ قانونی با قوانین مدنی آلمان مغایرت دارد. دادگاه عالی آلمان در جواب استیناف محفل روحانی بهائیان توبینگن چنین رأی داد كه نظم اداری بهائی جزء لایتجزی از دین بهائی است و از عقاید بهائی انفكاك ندارد. دادگاه عالی رسیدگی به این قضیه را در حوزۀ اختیارات خود شمرده و در توجیه این مطلب شواهدی آورد مبنی بر اینكه آیین بهائی، خود یك دیانت است. چنین رأیی در جامعه ای مثل آلمان حائز اهمیت زیاد بود؛ زیرا اصحاب كلیسا كه مخالفین امر بهائی در آن كشورند مدتها بود می كوشیدند امر بهائی را یك فرقه و یا مذهب جلوه دهند. متن قسمتی از رأی دادگاه عالی چنین بود: «ماهیت امر بهائی به عنوان یك دین و جامعۀ بهائی به عنوان یك جامعۀ دینی، چه در حیات روزانه و چه در سنت فرهنگی و رأی عامّه و چه بنا بر علم تطبیق ادیان واضح است و شكّی در آن نیست.»[28]
نمونۀ دیگر آنكه پس از انتشار بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی توسط بیت العدل اعظم در اكتبر ۱۹۸۵[29]، و ارائۀ آن به همۀ رهبران دُوَل و ملل عالم و بزرگان و شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی و فرهنگی و علمی و حقوقی و دانشگاهی و نمایندگان مجالس كشورهای جهان، جامعۀ بهائی با بارخورد بسیار مثبت و اظهار نظرهای شفاهی یا كتبی تحسین آمیز مقامات مزبور دربارۀ دیانت بهائی و جوامع بهائی در سراسر عالم مواجه شد. یكی از این موارد بیانیۀ اروین لازلو فرانسوی، یكی از شخصیت های برجسته و صاحب نظر در علوم تجربی و اجتماعی عصر حاضر كه عضو كلوپ مشهور رم و مشهور در سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن است، می باشد. وی در بیانیۀ خود، ضمن بیان وضعیت بحرانی دنیا در عصر حاضر، تأكید می كند كه رهبران و مردم دنیا باید برای درك لزوم صلح، به رشد و بلوغی كه دیانت بهائی آن را بیان می كند و ضروری می داند، نائل آیند و در ادامه می نویسد:
برای نیل به صلح، ما به شیوه های جدید اندیشه و تفكر و نیز معرفتی بدیع در باب قوای مؤثر در فرایند تغییر و تحول تاریخ جوامع انسانی نیاز داریم و چنین تصور می كنیم كه دیانت بهائی قادر است به این هر دو نیاز، پاسخی را كه به طور اساسی در بطن تعالیم خود از آن بهره مند است، به ما ارائه كند... در این لحظات حساس، ما تنها در صورتی می توانیم به بقای نوع انسان و شكوفایی و غنای تمدن و فرهنگ او امیدوار باشیم، كه شیوۀ تفكر و تلقی متعارف خود را تغیر داده و از بینش بدیعی كه منبعث از تعالیم و دیدگاه های دیانت بهائی است، و تازه ترین اكتشافات علوم تجربی نیز بر آن مهر تأیید زده اند، برخوردار گردیم. بهائیان اعلام می دارند كه مهم ترین شرط حصول صلح، تحقق وحدت عالم انسانی است، همچنین وحدت تبارها و نژادها، وحدت اقوام و ملل و نیز وحدت جریان های عظیم تفكر و تتبع كه ما آنها را علم و دین می نامیم. اما از نظر بهائیان بلوغ عالم انسانی به نوبۀ خود شرط مقدم و اساس نیل به چنین هدفی است...چنانچه گروهی از مردمی كه به اندیشه و ایمان بهائی نائل شده اند، با برخورداری از معرفتی عمیق در باب پویایی این برهۀ حساس از تاریخ بشری، به نحو هماهنگ و همنوا با یكدیگر، حركتی را آغاز كنند؛ بی هیچ شبهه و تردیدی خواهند توانست در روند كنونی تاریخ تأثیر گذارند و آن را تغیر دهند... مردمی اینچنین كه هدفشان تأسیس صلح عمومی و مقصدشان تحقق وحدت عالم انسانی است، چنانچه با بهره مندی از معرفتی درست و ایمانی عمیق و اراده ای خلل ناپذیر گام در راه گذارند؛ می توانند در روند تغیرات و تحولات اجتماعی عصر حاضر آشكارا تأثیر گذارند؛ آمار تغییرات و تحولات را به دلخواه خود شكل دهند و به اهداف عالیۀ خود كه مآلاً عبارت از توافق و هماهنگی با الگوها و طرح های عظیم تكامل و توسعه و پیشرفت در پهنۀ زمین و عرصه های دست یافتی جهان است، جامۀ عمل پوشند...آنانكه آرزومند وصول به نظم بدیع جهانی هستند وظیفه دارند كه پیام صلح جامعۀ بهائی را لبیك گویند و دربارۀ معنا و مفهوم عمیق آن بر اساس ادراكات و اعتقادات و آیین های خود و نیز نظریه های حاصله از علوم تجربی، بیشتر اندیشه كنند...[30]
و تولستوی روسی می نویسد:
آیین بهائی دارای فلسفۀ بسیار عمیقی است كه نسل های حاضر از درك آن عاجز است... تعلیمات بهائی روح این عصر است و به مقتضای نیاز بشر پدید آمده است... باید تعالیم و قوانین بهائی را در جهان تنفیذ نمود و وحدت حقیقی را كه اساس این دین است، نشر داد. امروز این آیین نوزاد است... صد سال دیگر به بلوغ خواهد رسید و خود را به اهل عالم معرفی خواهد كرد و سعادت بشر را كه در ترك تعصبات و صلح عمومی است تأمین خواهد نمود.[31]
از این نمونه های متنوع، از ملیت ها و كشورها و فرهنگ های مختلف، دربارۀ امر بابی و بهائی در ۱۶۳سال تاریخ آن تا به حال زیاد است و موارد فوق چون در دسترس بود مذكور شد، و برای دیدن سایر نمونه ها به بعضی مراجعی كه قبلاً ذكر شد مراجعه شود. در آن مراجع نظریات بزرگانی چون افراد ذیل را در مورد امر بهائی ملاحظه خواهید فرمود:
ملكه ماری از رومانی، نوفل افندی طرابلسی در كتاب سوسنۀ سلیمان، شیخ محمد عبده از علمای الازهر مصر، عبدالرزاق الحسنی نویسندۀ عرب و مؤلف كتاب «اَلبابیونَ وَ البَهائیونَ فی حاضِرِ هِم وَ ماضیهِم»، اقبال لاهوری، گاندی، چیكائوفو جیساوا، عضو دبیرخانۀ جامعۀ ملل متفق و رئیس بخش علوم سیاسی بین المللی دانشگاه سلطنتی كی یو شو (مورخ ۱۹۳۲م)، ادوارد بنش و مازاریك، دو رؤسای اسبق جمهوری چكسلواكی، مادام ایزابل گرنژواسكی، هلن كلر، ماركوس باخ نویسنده امریكایی و دكتر در الهیات و استاد دانشگاه آیوا، ادوارد مونته شرقشناس و تاریخ نویس فرانسوی در دانشگاه سوربون و استاد تاریخ مقایسه ادیان، گوبینو فرانسوی، ادوارد براون انگلیسی[32]، بعضی رؤسای جمهور امریكا مثل ویدرو ویلسون[33] كه استاد دانشگاه پرینستن نیز بوده است(۱۹۱۰-۱۹۰۲ م)، دیونی سیوس اس دیواریس، سردبیر آتنی، پروفسور هربرت میلر، پروفسور توماس كلی چاین دارای دكترای الهیات در دانشگاه آكسفورد و عضو فرهنگستان انگلستان، چارلز بودوین در كتاب مطالعات معاصر، پروفسور آرمینیوس وامبری استاد ماهر در اكثر زباهای شرقی (فارسی، عربی، تركی) و عقاید و ادیان، پروفسور بنیامین جوت استاد دانشگاه آكسفورد و مترجم آثار افلاطون كه آشكارا اظهار داشته، «نهضت بهائی شاید تنها امید آینده باشد»[34]، آندره كارنگی، آدمیرال پیری مكتشف آمریكایی قطب شمال[35]، الكساندر گراهام بل، دیوید استار جردن رئیس وقت داشگاه استانفورد كالیفورنیا، هنری برگسون فرانسوی كه به حضور حضرت عبدالبهاء مشرف شد،...و بسیاری از شخصیت های قدیم و جدید دیگر كه متأسفانه به علل سابق الذكر چون در وضع حاضر مراجع و كتب برای ذكر دقیق و بیشتر نام و نشانشان نزد بنده نیست، از فهرست كردن بیشتر معذورم.
امّا و امّا! همچو گمان نرود كه دیانت مقدس بهائی و جامعۀ آن، برای اثبات خود و ردّ تهمت جاعلین مسلخ عشق كه بیش از ۹۰ درصد بهائیان را منحرف و زانی ذكر نموده و یا فاسد وسیاسی و تروریست و ضد صلح وا تحاد خوانده، محتاج به تأیید و تكریم و شهادت و اظهار نظر بزرگان مذكور است، نه قسم به حق! بلكه اثبات امر بهائی نفس امر بهائی و تعالیم مقدسه اش می باشد و دلیل بطلان تهمت مزبور عملكرد عاشقان و پیروان این آیین اَعَزِّ ابهی است؛ زیرا نفس ظهور دیانت بهائی و نفس اعمال و اخلاق و اقوال بهائیان بوده است كه موجب آن شهادت ها و اظهار نظر ها شده، نه بالعكس.[36]
همچنین برای جلوگیری از سوء تفاهمی دیگر باید اشاره نماید كه مطالبی را كه بعضاً در فوق و در قبل و در ادامۀ متن در وصف بهاییان و حُسن رفتار و اقوالشان مذكور شده، صرفاً به جهت رد اتهام بی شرمانۀ جاعلین مسلخ عشق بوده و نباید آن را حمل بر خود پسندی و غرور بهائیان و اشتباه ناپذیری كل آنها به طور مطلق دانست، چه كه طبق همان تعالیمی كه مربی و معلم معنوی بهاییان بوده، معتقدیم كه اگر چه دیانت بهائی و سایر ادیان آسمانی كل در عُلُوِّ شأن و مقام الهی خود بوده و هستند، ولی بدیهی است كه پیروان آنها هیچ گاه صد در صد در حد عُلُوِّ شأن و مقام آن ظهورات الهیه نبوده و نیستند، و بهائیان نیز مانند مؤمنین عزیز سایر ادیان الهی همواره در تلاش و مجاهدۀ معنوی بوده اند تا بلكه بتوانند به عمل به تعالیمش موفق شوند و به خضوع و خشوع و تسلیم و رضا و خشیة الله و تقوی و سایر فضائل و خصائل معنوی فائز گردند، و شهادت های فوق الذكر از بعضی بزرگان عالم خود گواهی است بر اینكه اكثریت ایشان مؤید بر آن شده اند.[37] و شهادت عظیم تر در این خصوص نفس بیانات طلعات مقدسۀ این آیین است متضمن امر به بهاییان و عالمیان كه به آن فضائل و كمالات مزین شوند. چنانكه مولایشان حضرت بهاءالله می فرمایند: «اِنَّ اَقْرَبَكُم اِلَی اللهِ اَخْشاكُمْ وَاَخشَعَكُم لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعارِفینَ»[38] و نیز: «جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تكبر از بدن بیندازید»[39] و نیز:
یا اَبْناءَ الْاِنسانِ! هَلْ عَرَفْتُمْ لِمَ خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ واحِدٍ لِئَلا یفْتَخِرَ اَحَدٌ علی اَحَدٍ وَ تَفَكَروُا فی كُلِّ حینٍ فی خَلْقِ اَنْفُسِكُم. اِذاً ینْبَغی كَما خَلَقْناكُمْ مِنْ شَیءٍ واحِدٍ اَنْ تَكوُنوُا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ [40]
و نیز:
هر امری كه به قدر رأس شَعری (سر مویی) رائحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراك شود، حزب الله باید از او احتراز نمایند، بمثابه احتراز از رقشا (مار گزنده)... باری در هیچ امری از امور، این ظهور اعظم شریك فساد نبوده و نیست. یشْهَدُ بِذلكَ لِسانی وَ قَلْبی وزُبُری و صُحُفی و كُتُبی واَلواحی. [41]
و حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «ذره ای از عصمت، اعظم از صد هزار سال عبادت و دریای معرفت است.»[42] و به قدری بیانات مباركه از قلم وحی در این آیین در مقام خضوع و خشوع و عدم غرور و منع فساد و سایر خصائل وفضائل و اخلاق معنوی نازل شده است كه جمع آوری آن خود محتاج به چندین جلد كتاب است.[43] و اَلحَمدُلله كه بر خلاف ادعای مسلخ عشق بهائیان اهل فساد و زنا نبوده و نیستند.
و در ارتباط با همین اتهام فوق الذكر، شایان تذكر است كه ردیه نویسان مسلخ عشق باید سر از زیر برف غرض بیرون آورند و دست دل را كمی بر آتش حقیقت گرم كنند و به عنایت الهی توبه و استغفار نمایند تا شاید به لطف الهی قلب و قلمشان پاك گردد و به جبران مافات پردازند و حقایق را بنگارند؛ زیرا به نظر می رسد اینان خود به آنچه توضیح آن رفت واقفند ولی از فرط تعصب و غرض و حسد و به خاطر حفظ مقام و قدرت ناسوتی و البته صد البته به علت سركوب شدن آرزوهای حداقل ۲۷ ساله شان و عدم تحقق خواسته ها و امیال نفسانیشان كه می خواستند— و می خواهند— جامعۀ بهائی را زناكار و فاسد و اسیر اختلاف و متلاشی و ذلیل ببینند، این همه اكاذیب و افترائات و تهمت های ناشیانه تر از قبل، وارد نموده اند و خود را مصداق این آیات مباركۀ قرآن كریم نموده اند كه می فرماید: «لِمَ تَلْبِسوُنَ الْحَقَّ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ انْتُمْ تَعْلَموُنَ»[44] و «فَبِاَی حَدیثٍ بَعْدَ اللهِ وَ آیاتِهِ یؤمِنوُنَ وَیلٌ لِكُلِّ اَفّاكٍ اَثیمٍ یسْمَعَ آیاتِ اللهِ تُتْلی عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَاَنْ لَمْ یسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ اَلیمٍ وَ اِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیئأً اتَّخَذَها هُزُوأً اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»[45]
و یا آیا جاعلین بر خلاف آنچه در فصل اول داستان مسلخ عشق (صص۱۹-۱) و در كل كتاب در خصوص جدایی بین تشكیلات بهائی و افراد بهائی و عدم رسیدگی تشكیلات به افراد القا و ذكر كرده اند كه تشكیلات افراد فقیر و بدبخت را به دهات می فرستد و خود در طهران به عیش و نوش مشغولند، نشنیده اند كه مرحوم آیت الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی گفته اند كه، «خوب است دینداری را دست كم از بهائیان یاد بگیرید كه اگر یك نفر آنها در یك ده زندگی كند از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام كنند.»[46] و عجیب است كه هموطنان عزیز ما نیز همچون رهبر سابق انقلاب اسلامی مرحوم خمینی، همیشه و تا حال به ما بهائیان گفته و می گویند شما بهائیان به هم خوب رسیدگی می كنید و فقیر و گدا در جامعۀ شما به وجود نمی آید و پیدا نمی شود، اما به یكباره جاعلین مسلخ عشق بر خلاف نظر ایشان معتقد می شوند كه بهائیان به هم رسیدگی نمی كنند و ضعفایشان دچار مشكلات اقتصادی اند. به نظر این ادعا نیز ناشی از حسد و همان آرزوهای سركوب شده است، چه كه می بینند حتی پس از انقلاب با اینكه طبق برنامه ای مشخص و سیستماتیك، تضییقات شدید اقتصادی نیز، علاوه بر سایر تضییقات و بلایا، بر جمع بهاییان وارد شده[47]، ولی بهاییان كماكان با استقامت و صبر و قناعت و توكل و تسلیم و رضا سر ِ پا ایستاده اند؛ و فی الحقیقه اگر جاعلین مزبور وضعیت اقتصادی نامطلوبی هم در جامعۀ بهائی در این ۲۷ سال ملاحظه كرده اند، ناشی از همان تضییقات است، و آنها كه با بهاییان و تعالیم بهائی آشنایی دارند می دانند كه اصل تعدیل معیشت و رفع مشكلات اقتصادی و جلوگیری از ثروت مفرط یا فقر مفرط جزء تعالیم اساسیۀ این امر نازنین است و تعدیل وضع اقتصادی جامعۀ بهائی در حد توان فعلی جامعه نیز معلول بیانات مباركه ای چون این است كه حضرت بهاءالله می فرمایند:
باید جمیع احباب با كمال محبت و وداد باشند و در اعانت یكدیگر كوتاهی ننمایند و معنی مواسات كه در كتاب الهی نازل شده، این است كه هر یك از مؤمنین، سایرین را مثل خود مشاهده نمایند یعنی خود را اعلی نشمرند و اغنیاء، فقرا را از مال خود محروم ننمایند و آنچه از برای خود از امورات خیریه اختیار كنند از برای سایر مؤمنین هم همان را اختیار كنند. [48]
و آیا جاعلین مسلخ عشق نوار نطق یكی از علما را نشنیده اند كه در آن گرگ های مختلفی را كه قصد ضربه زدن بر فرقۀ شیعه و شیعیان را دارند معرفی می نمایند و متأسفانه بهائیان و بعضی برادران مسلمان خود را جزء آن گرگ ها بر می شمارد، اما علی رغم چنین تعبیری، بر عكس جاعلین مسلخ عشق، تهمت زنا و فساد اخلاق به بهاییان كه نمی زند هیچ، بلكه مفصلاً توضیح می دهد كه در مقایسه با شیعه، چگونه اطفال و جوانان بهائی در مراتب اخلاق و تقوی و عفت و عصمت و توفیقات علمی و تحصیلی در مدارس و دبیرستان ها سرآمد اقران و امثالند.[49]
و آیا اینان نخوانده اند كتب و اظهار نظرهای بدون حب و بغض منصفین از علمای بنام این مرز و بوم را كه در كتب خود به مناسبت و اقتضای موضوع، ذكر حقایق امر بهائی و جامعۀ آن را نموده اند و از صراط حق و انصاف منحرف نشده اند. به عنوان نمونه تا آنجا كه این عبد به یاد می آورد، یكی از این بزرگان، مرحوم دكتر محمد معین است كه در فرهنگ مشهور خود، برعكس روش ردیه نویسان، در ذیل لغت «بهائی» چنین می نویسد: «... مؤسس آیین، بهاءالله و جانشینان اویند. نظم بهائی بر دو پایه استوار است: مبادی و احكام. مبادی نیز به تعالیم روحانی و اجتماعی و اصول یا نظم اداری تقسیم می شود. تعالیم روحانی و اجتماعی عبارتست از: ترك تقالید و تحری حقیقت، اعتقاد به الوهیت، احتیاج به فیض الهی، ضرورت دین، وحدت ادیان، صلح عمومی، تساوی حقوق زن و مرد. مبادی اداری عبارت است از اصول تشكیلات محافل روحانی، شورای بین المللی و بیت العدل اعظم». حال، جاعلین مسلخ عشق كه یكی از محورهای تهمت هایشان فاسد و تروریستی و زانی جلوه دادن نظم بدیع و نظم اداری و تشكیلات بهائی و خادمین آن است، خوب است به نقل قول دكتر محمد معین و نیز شهادت دادگاه عالی آلمان كه در اوایل همین قسمت درج شده توجه كنند و دریابند كه «نظم بدیع» و «نظم اداری بهائی» «جزء لایتجزی از دین بهائی است و از عقاید بهائی انفكاك ندارد» و تار و پود آن، تعالیم روحانی و اصول ربانی و احكام یزدانی است كه من جملۀ این احكام نهی از فساد و نزاع و جدال و كدورت و لعن و طعن و زنا و مكر و دروغ و ریاست.
نمونۀ دیگر مرحوم سید محمد علی جمال زاده است، كه بر عكس بعضی بی انصافان مبغض كه سعی در پنهان كردن و یا تجاهل نسبت به اخبار رشد جامعۀ بهائی و عظمت آن دارند، در كتاب هزار پیشه (هزار مطلب خواندنی)، در مطلب ۳۳، تحت عنوان «یك نفر عالِم سویسی بهائی»، دربارۀ دكتر آگوست فورل از علمای بنام سوییس و از محققین حشره شناس كه نامش در دائرة المعارفِ هامتبوت ثبت است و بهائی شده، می نویسد و قسمتی از وصیت نامۀ او را بدون تعصب شاهد می آورد از جمله:
در سال ۱۹۲۰ نگارنده (دكتر فورل) در كارلسروه از دیانت جهانگیر بهائی كه مقید به ظواهر نه و اسیر عادات و رسوم نیست، آگاهی یافت. این امر در هفتاد سال قبل، از افق شرق طلوع كرد و حضرت بهاءالله مؤسس آن بوده اند. دیانتی است حقیقی، كافل سعادت عالم انسانی، بدون هیچگونه اوهام و اصول تعبّدی و بدون آنكه در این آیین طبقه ای به نام روحانیین وجود داشته باشد. جمیع نفوس در ظل این دیانت در كرۀ خاك با هم به كمال محبت و اتحاد سلوك كنند و به یكدیگر اعتماد و اطمینان نمایند. من بهائی شده ام و از اعماق قلب آرزو می نمایم كه این آیین در راه خیر و سعادت عالم انسانیت زنده و جاوید بماند و بر فلاح و نجاح بیفزاید.[50] این شهادت نیز رسوا كنندۀ جاعلین مسلخ عشق است و كاشف اكاذیب ایشان.
مورد دیگر از علمای این مرز و بوم، دكتر عباس اقبال آشتیانی است كه در مجلۀ یادگار سال ۵ شمارۀ ۹۰۸، سال ۱۳۲۸، جعلی بودن ردیۀ «اعترافات یا یاداشت های سفیر روس كینیاز دالگوروكی» را كه در آن ادعا شده بود دیانت بابی و بهائی ساختۀ روس هاست، بیان نموده است.
مورد دیگر استاد مجتبی مینوی است كه همچون استاد اقبال آشتیانی در مجلۀ راهنمای كتاب، سال ششم، شمارۀ ۱و ۲، ص ۲۲، بی اساس بودن اتهام روسی بودن دیانت بابی و بهائی را اثبات نموده و نوشته است: «یقین كردم كه این یادداشت های منسوب به دالگوروكی مجعول است و این جعل هم باید در ایران شده باشد.» همین حقیقت را آقای فریدون آدمیت نیز در كتاب امیر كبیر و ایران چاپ چهارم، ص ۴۵۶، ذكر كرده و نام جاعل ایرانی آن را نیز نوشته است. یادداشت های مزبور كه از زبان سفیر روس به صورت روایتی تاریخی نقل شده، به خاطر شكل روایتی اش، شباهت هایی به شكل داستانی و رمانی مسلخ عشق دارد، و از نظر جعلی و دروغ بودن كاملاً شبیه به مسلخ عشق است، اما سَلَف این اخلاف امروزی، یعنی جاعل یادداشت های مزبور، آنقدرها زیرك نبوده و از اسامی و القاب شخصیت های حقیقی ظهور بابی و بهائی استفاده نموده و به این علّت خیلی زود مشتش نزد علمای فوق الذكر باز شد و لو رفت، اما اخلاف او، یعنی جاعلین مسلخ عشق، ظاهراً زیركانه تر عمل كرده و از اسامی حقیقی استفاده نكرده اند چون به وضوح آگاه بوده اند كه اكاذیب و تهمت ها و افترائات مستهجن مسلخ عشق با شخصیت های حقیقی و خادمین و احبای واقعی این آیین مقدس مناسبت و سنخیتی ندارد، و اگر قرار بود داستان جعلی خود را با استفاده از اسامی حقیقی بهائیان طراحی كنند، حداقل آنان كه با آن بهائیان آشنا بودند فوراً به كذب و جعل مزبور پی می بردند. اما از آنجا كه حق فرموده است «و مَكَروُا وَ مَكَرَ اللهُ وَ اللهُ خَیرُ الماكِرینَ»[51] حتی این شگرد هم كارساز نیست؛ زیرا اشتباهات فاحش دیگرشان در جعل، مشتشان را نزد بهاییان و هموطنان عزیز باز نموده، زیرا به بركت انقلاب اسلامی، هموطنان عزیز، خیلی بیشتر، از نزدیك و در اثر معاشرت با بهائیان و ملاحظۀ تضییقات وارده و نحوۀ عكس العمل بهائیان، ایشان و منشأ اعمال ایشان را كه تعالیم بهائی است، شناخته اند و از اثر پی به مؤثر برده اند؛ چنانكه از مسلخ عشق نیز پی به شأن جاعلین آن برده اند.
و برای جاعلین مسلخ عشق كه از اخلاف جاعلین سَلفند جالب و مهم است كه بدانند، همچون آقایان اقبال آشتیانی و مینوی، حتی آقای احمد كسروی نیز كه خود از مخالفین آئین بابی و بهائی بوده است، در صفحه ۷۸ كتاب بهائی گری خود، یادداشت های منتسب به سفیر روس را جعلی و ناوارد دانسته و همچنین همین آقای كسروی، بر عكس جاعلین، لااقل آنقدر انصاف و شجاعت و صداقت علمی در بعضی موارد داشته است كه از بعضی جنبه های حقایق كه برایش آشكار شده، چشم نپوشد؛ چنانكه به عنوان نمونه طرفداران او در كتاب حقایق گفتنی(نشرآذر۱۳۲۴) با حفظ وجدان لازمه برای تحقیقات بی طرف تاریخی، در واقعۀ شهادت چند بهائی در عصر پهلوی در شاهرود، به انصاف سخن گفته اند و بر مظلومیت بهائیان و «ننگ آور» بودن عمل قاتلین شهادت داده اند.[52]
اما عجیب تر از همه اینكه علیرغم اثبات جعلی بودن یادداشت های مزبور و بطلان ساختگی بودن دین بابی و بهائی توسط روس ها، هنوز هم ملاحظه می شود در بعضی نشریات همان تهمت همیشگی، تكرار می شود. به طور مثال اخیراً ملاحظه شد در نشریۀ خورشید مكه[53] سلسله مقالاتی تحت عنوان خاطرات جاسوس روسیه در پیدایش فرقۀ ضالۀ بهائیت (در فهرست مطالب مجله، ضاله را ظاله نوشته بود) منتشر شده است كه آخرین قسمت آن در شمارۀ ۲۷، سال چهارم، صفر ۱۴۲۶(فروردین ۱۳۸۴) مندرج بود و مطالب آن همان یادداشت های كذایی مزبور بود. نفس ِ انتشار بی حساب و كتاب چنین اتهامات رد شدۀ تكراری، در ردیه هایی چون مسلخ عشق و خورشید مكه و بعضی دیگر كه ذكرشان در ادامه خواهد آمد، در نظر بهاییان نشانۀ این حقیقت است كه الحمد الله رشد و نفوذ آیینشان خوب بوده كه موجب دست به قلم شدن ردیه نویسان جدیدگشته است.
مورد دیگر، استاد ناصرالدین صاحب الزمانی است كه در كتاب خط سوم (دربارۀ شخصیت، سخنان و اندیشۀ شمس تبریزی)»،[54] ضمن بحثی دربارۀ «نحوی گری -سوفسطایی گری، در عصرِ شمس» تبریزی و مولوی، و نقد و خرده گیری به چنان جَوّی، در تشبیهی كه از جوِّ موجود در زمان حضرت باب در عصر قاجار با جوّ و فضای فرهنگی زمان مولانا و شمس می كند، چنین می نویسد:
داوران، به ویژه در ایران، همواره از سران «قیام های مذهبی- سیاسی اسلامی» می خواسته اند كه آیا آنان، بر زبان عربی— بر زبان وحی قرآن— تسلط كافی دارند، یا نه؟ آیا آنها می توانند مستقیماً از منبع وحی، برخوردار گردند یا نه؟ تا جائیكه، حتی در مورد سید علی محمد باب، مهمترین ركن، و نكته در «محاكمۀ» او، «تست زبان عربی» بوده است! و «باب» را بیشتر از این جهت تحقیر نموده و محكوم شمرده اند كه قبل از همه چیز، بنابر گفتۀ داوران «محكمۀ شرع» (منظور نویسنده مجلس علما در تبریز در حضور ولیعهد محمد شاه قاجار یعنی ناصرالدین میرزا می باشد)، وی «نحو» نمی دانسته است! و در عربی گوئی هایش، لغزش های نا بخشودنی فراوان به چشم می خورده است! در فرهنگی صورتگرا، و محتوی گریز— در فرهنگ الفاظ نه فرهنگ مفاهیم— درونمایۀ اندیشۀ «باب»، قصدش از قیام، انگیزه اش از دعوی ابلاغ پیام، علل رویكرد مردمان، به ویژه روستاییان به وی، رسائی ها و نارسائی های قیام وی، در نظام روابط استبدادی «عصر قاجار» (۱۳۴۲-۱۱۹۳ه/۱۹۲۴-۱۷۷۹م) تا كنون هرگز به درستی، بی طرفانه، انگیزه كاوانه، و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است. هنوز ارزیابی از «باب» از مرز الفاظ در نگذشته است؛ بلكه همچنان شكل ظاهری سخن او، به ویژه تازه گویی های نا پختۀ وی به عنوان یك ایرانی و تطبیق آنها با موازین دستور زبان عرب— با «نحو»— مورد گفتگوهاست! «مخالفت با نحوی گری» از ویژگی های «عصر شمس» است. این مخالفت، اختصاصی به مكتب او و «مولوی» ندارد. بلكه اینجا و آنجا، رگه ها و آب راهه های این طغیان را، در ادب فارسی می توان مشاهده كرد...همزمان با شمس و مولوی، «سعدی» با همۀ «بغداد زدگی» هایش، با همۀ تازی گوئی ها و عربی سرائی هایش، «ضد نحوی گری» است...«مولوی» وارث بزرگ پیكار ضد فورمالیسم، ضد سوفسطائی گری، فرهنگ زدایی، پالایش فرهنگی و بازگشت به واقعیت و مفهوم گرایی در مكتب شمس است. «مولوی» در اوج خلاقیت شاعرانه ی خود «نیاز به زایش هنری» «نیاز به قالب شكنی» یك آفریننده را كه به محدوده ها بی اعتناست، نشان می دهد و به خاطر پرواز، برای سهولت برقراری تفاهم با مردمان، می خواهد هر گونه قید و بند مزاحم را از دست و پای اندیشه ی خود بگشاید،...
رستم از این بیـت و غزل، ای شه و سلطانِ ازل
مُفْتَعِلُنْ،مُفْتَعِلُنْ،مُفْتَعِلُن،كــشـت مــــرا!
قافیـــه و مغـلطـه را گو همــه ســـیــلاب ببر!
پوست بود، پــوست بـــود درخور مغز شعـــرا!...
آیـنـــــه ام، آینـه ام، مرد مـقـالات نـه ام!
دیده شود حال من ار، چشم شود، گوش شما!...[55]
جاعلین ملاحظه می فرمایند كه غیر از قالب های ذهنی ِ وَهم آلودی كه ۱۶۳ سال بر امثال ایشان حاكم بوده و فكرشان را همچون قلبشان، به فرمودۀ قرآن مجید، مختوم به ختمِ[56] تعصبات و اتهامات و اوهام و ظنون و كذب و ریا نموده، به تدریج نفوسی هم پیداشده و روز به روز پیدا می شوند كه قالب های خشكیده را می شكنند و از زوایای جدید تر و بدیع تر به دو ظهور عظیم عصر ما می نگرند و چنانكه در ادامه نیز عرض خواهد شد و جناب صاحب الزمانی نیز اشاره كرده اند، هنوز بررسی عمیق دربارۀ دو ظهور مزبور صورت نگرفته و هنوز اول كار است— اگر چه اسباب تأسف است كه چرا در ایران عزیز ما یعنی زادگاه آن دو ظهور نازنین، این بررسی دیر هم شده است— و فضلای عزیز بیشتری باید به جبران مافات اسلاف پردازند و با انصاف و تقوی و روح تحقیق و روش علمی— علاوه بر تمسك به خلوص و صفای دل و نیت كه جاذب تأییدات الهی در كشف حقایق است— به بررسی عمیق همه جانبۀ دو ظهوری كه فقط متعلق به بهائیان نیست و از آن ِ همۀ اهل عالم است، پردازند و به این سبب خدمتی عظیم به ایران و ایرانیان محبوب نمایند.
مورد دیگر نویسندۀ رگ تاك است كه قسمت های زیادی از كتاب خود را اختصاص به امر بابی و بهائی— و نیز سایر اقلیت های مذهبی در ایران— و جوامع آنها داده است و ره انصاف پیموده و سعی كرده، برخلاف اكثر محققین قبلی، از منابع اصلی بابی و بهائی نیز بیشتر استفاده نماید و به این واسطه به حقایق نزدیك تر شود و اگر چه به علت رویكرد تاریخی- اجتماعی در نوشتن آن، به اساس و پایه های معنوی و الهی دو ظهور بابی و بهائی و تعالیم آن كاملاً نپرداخته، اما در محدودۀ رویكرد اختیار شده، به تحلیل ها و نقدهای شایان توجه و جدیدی دست زده و همین مقدار سعی و كوشش در خور تأمل و شكرانه است و رگ تاك را از تحقیقات تكراری و كلیشه ای ۱۶٣ ساله متمایز می سازد.[57]
مورد دیگر، نویسندۀ مقالۀ توهّم توطئه(آقای احمد اشرف) است كه استعماری و سیاسی خواندن جامعۀ بهائی را، توهّمی می داند كه بعضی در ایران دچار آن شده اند. و نمونه های دیگر امثال صاحب نظران فوق نیز وجود دارند كه به علت عدم دسترسی به منابع ضروری به همان نمونه های بالا بسنده می شود.[58]
در ارتباط با نكتۀ سوم سابق الذكر باید اشاره كرد بر خلاف اكاذیب مسلخ عشق و سایر ردیه های تكراری قبل از آن (مثل ردیۀ مذكور در یادداشت شمارۀ 118) كه دیانت بهائی را سیاستی استعماری برای ضربه زدن به اسلام و ایجاد تفرقه بین مسلمین ذكر كرده[59]، باید گفت فی الحقیقه قضیه بر عكس است، ولی متأسفانه معرضین ۱۶۳ سال است كه قوۀ واهمه شان دائماً این اتهام را تكرار می كند و گوش ظاهر و باطنشان نیز ابداً توجهی به پاسخ های بهاییان ندارد. جاعلین مسلخ عشق و اسلاف— و نیز اخلاف بعد از ایشان را— قسم می دهیم به روح پاك حضرت محمد(ص) كه وجداناً و انصافاً بگویند كدام یك از ادیان موجود عالم جز امر بهائی است كه رسماً، شرعاً، منصوصاً و حقیقتاً و عملاً و نه صرفاً به جهت مصالح فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و غیره، دیانت مقدس اسلام را قبول دارد؟ این دیانت جدید، تنها دیانتی است كه توانایی اثبات اسلام حقیقی را در دنیای مادی حاضر دارد و در این راه حتی طعنه و تحقیر مخالفین اسلام را نیز به جان می خرد؟
خوشبختانه به تدریج بعضی هموطنان عزیز اكنون بیش از پیش در اثر استفاده از اینترنت و رادیو پیام دوست و معاشرت و تماس و گفتگو با هموطنان بهائی خود، بر این حقیقت واقف شده اند. برای آنكه روند این آگاهی سرعت گیرد و فراگیر شود، كافی است هموطنان عزیز و نازنین ما خود به چشم خود، و نه به چشم جاعلین ردیه هایی چون مسلخ عشق و امثال آن، نظریات طلعات مقدسۀ این امر نازنین دربارۀ اسلام را در آثار مباركۀ بهائی ملاحظه فرمایند تا ببینند و شهادت دهند كه حقیقت، درست عكس آن چیزی است كه بی انصافان گفته و القاء كرده و می كنند، چنانكه این شهادت بارها به زبان هموطنان عزیزی كه با بهائیان معاشرت داشته اند و با حقایق این امر مستقیمأ آشنا شده اند، جاری شده است.[60]
وقتی این عبد شهادت طلعات مقدسۀ بابی و بهائی را دربارۀ دیانت مقدس اسلام با تهمت های ردیه نویسان و جاعلین مسلخ عشق مقایسه می كند، بی اختیار به یاد مهاجرت مسلمانان صدر اسلام به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه، به دستور حضرت محمد(ص)، می افتد. همانطور كه در تاریخ اسلام آمده، كفار قریش دست از ایذاء و آزار مسلمانان بر نمی داشتند به طوری كه آن آزارها باعث آن مهاجرت— و مهاجرت به مدینه— شد. قریش كه مشاهده نمودند آزارها سبب رسیدن ندای اسلام به حبشه شد و نتیجۀ معكوس داد، نمایندگان خود را نزد نجاشی سلطان مسیحی حبشه فرستادند تا با ایراد اتهامات و اكاذیب، نظر نجاشی را نسبت به مسلمین پناهنده شده به او، تغییر دهند و از توسعۀ اسلام جلوگیری كنند. اما به تأیید الهی و به مصداق «مَكَروُا وَ مَكَرَ اللهُ واللهُ خَیرُ الْماكِرینْ» در مناظره ای كه بین مسلمین و مشركین قریش در حضور نجاشی مسیحی واقع شد و در آن، مشركین می خواستند مسلمین را مخالف حضرت مسیح (ع) و دیانت مسیحی وانمود كنند، حیله و افترائات مشركین مجدداً نتیجۀ معكوس داد و با قرائت آیاتی از قرآن مجید در وصف حضرت مسیح و مریم، دروغ مشركین هویدا شد و نجاشی بیشتر به حقیقت و حقانیت اسلام پی برد.
حال نیز ۱۶٣ سال است كه مفترین علیه امر بهائی قیام نموده اند و به آزار مؤمنین پرداخته اند، و چون آزارها خود موجب اشتعال بیشتر امر الهی گردید، برای جلوگیری از توجه مسلمین به امر بهائی، تهمت زدند كه بهائیان مخالف و ضد اسلام و موجب تفرقه در آنند تا به این واسطه هموطنان عزیز را از بهاییان دور و جدا سازند و بهائیان را در چشم آنان دشمن اسلام و اُمّت اسلامی جلوه دهند. حال آنكه همین اقدام موجب آن شد كه به تدریج در این ۱۶۳ سال، آنها كه با امر بهائی آشنایی یافته اند، به اكاذیب ردیه نویسان پی برند و بدانند آنان كه موجب تفرقه اند بهاییان نیستند، بلكه جاعلین و مفترینی هستند كه در طول تاریخ با اوهامات و تعصّبات و تقالید خود بین خود امت اسلامی تفرقه ایجاد كرده اند، و اینك نیز آرزومندند كه بین بهاییان و هموطنان عزیز جدائی افكنند و مانع ارتباط و معاشرت آنها با هم شوند، حال آنكه روز به روز این حیله نیز بر ملا و بی اثر شده و می شود و ان شاءالله هموطنان عزیز بیشتری هر چه زودتر به حقیقت امر واقف خواهند شد، و جاعلین خوب است توجه كنند كه اینك در این كشور مقدس بسیاری از دوستان و همسایگانِ مسلمانِ هموطنِ بهاییان هستند كه ایشان را در آغوش محبت و دوستی می گیرند و نام بهاء را با احترام و به نیكی یاد می كنند و روی و موی همدیگر را می بویند و چون برادران و خواهران معنوی یكدیگر را دوست می دارند.
و چون جاعلین «مسلخ عشق» ظاهراً مركز عملیات آنچنانی خود را در همدان قرار داده اند و ظاهراً در پهنۀ وسیع ایران فقط یك خانم رئوفی را در همدان دارند كه عملیاتشان را بر ایشان متمركز ساخته، از زبانش جعلیات می پراكنند، می خواهم شاهدی از آن عشق و محبت را از همان هموطنان عزیز همدانی بیاورم[61] و حافظه ها را به سال های اولیۀ انقلاب اسلامی (۲۳ خرداد۱۳۶۰) در همدان هدایت نمایم؛ یعنی آن زمانی كه هفت نفر بهائی شریف و نیكوكار و عزیز را، كه به شهادت خودِ همدانیان عزیزی كه با آنها سر و كار و معاشرت داشتند، محبوب القلوب آنها بودند؛ به زندان بغض و تعصب انداختند و پس از شكنجه های وحشیانه به شهادت رساندند و می خواستند بی سر و صدا اجساد مطهره شان را نیز مستور نمایند. ولی! ولی به ارادۀ الهی، آن ستر بر ملا شد و مستوری و مخفی كاری تبدیل به تشییعی شد كه قلب همدان را گداخت و آن را تبدیل به محشری از عشق و خون و استقامت و تسلیم و رضا و بروز بیشتر وحدت اهالی همدان و بهاییان كرد.
شرح آن محشر را نفس ِ نفیسی كه خود بعد از شهادت آن هفت عاشق دلداده، در طهران شهید شد و به آنها پیوست (یعنی سركار ژینوس خانم محمودی، همسر جناب هوشنگ محمودی كه ایشان نیز به خیل شهدای ایران پیوستند)، نوشته و از خود به یادگار گذاشته اند. در آن محشر كبری به گروه بهاییان به هنگام تشییع آن هفت شمع محبت و وفا[62] گروهی كثیر از همدانیان مسلمان— جانم فدای محبّت و انصاف و شجاعتشان باد— كه از واقعه مطلع شده بودند، ملحق شدند، و در حالی كه حین حركت جمعیت و تشییع، یك صدا با بهاییان به خواندن بعضی اذكار بهائی مشغول بودند، در كفن و دفن شهدا نیز شریك شدند و تا آخر مراسم و دفن هفتمین شهید نیز تا ساعت ۷ غروب با زبان تشنه و گرسنه در كنار هموطنان بهائی خود بودند، تا به اتفاق، با نفوسی وداع كنند كه در حیات ظاهره مصدر خدمات صمیمانه و مهربانانه به اهالی عزیز همدان بودند.
این عبد نمی داند جاعلین مسلخ عشق و خانم مهناز رئوفی در آن وقت چند ساله و در كجا بوده اند و آیا آن محشر را به یاد دارند و شنیده اند یا نه! ولی قدری تأمل نمایند و تفكر كنند كه آیا اكاذیب و اتهامات منتشره شان مناسبتی با آن واقعۀ عظمی دارد؟ به هر حال ایشان چه تأمل نمایند و چه ننمایند، اكاذیبشان به خودشان راجع است، و عزت و شرف و عشق و كل خیر به آن شهدا و آنها كه با ایشان مأنوس و مألوف بودند و دوستشان داشتند، راجع؛ چنانكه گویی، «قافله سالار بندگی و عشق بهاء» یعنی حضرت عبدالبهاء، ازجمله در حق ایشان است كه چنین دعا و مناجات فرموده اند:
هوالله، ای خداوند مهربان، دوستان همدان، یاران تواند و خادمان درگاه تو، ثابت بر پیمانند و نابت در این گلستان. مشتعلند و منجذب، متضرعند و مبتهل، مستقیمند و مستدیم بر عبودیت تو ای رب كریم. خدایا این جمع مبارك را تاج عزت ابدیه بر سر نه و این انجمن انسانی را آیات رحمانی فرما و این نفوس نفیسه را انیس موهبت كبری كن و این اشخاص محترمه را شهیر آفاق فرما. توئی بخشنده و دهنده و مهربان. عبدالبهاء عباس[63]
و سركار خانم رئوفی و حتی جاعلین نیز هنوز می توانند در ظل این مناجات قرار گیرند، زیرا حتماً می دانند كه «قلب عبدالبهاء چقدر مهربان است» و می دانند كه در الواح وصایای مباركشان چگونه به محبت بی رحم ترین و ظالم ترین دشمنانشان، برایشان طلب استغفار كرده اند:
رَبِّ اِنّی اَدْعُوكَ بِلِسانی و جَنانی اَنْ لا تُؤاخِذَهُمْ بِظُلْمِهِمْ وَاعْتِسافِهِمْ وَ نِفاقِهِمْ... اِنّی اكِبُّ بِوَجهی عَلی تُرابِ الذُّلِّ وَالْاِنْكِسارِ وَ اَدْعوُكَ بِكُلِّ تَضَرُّعٍ وَابْتَهالٍ اَنْ تَغْفِرَ لِكُلِّ مَنْ آذانی وَ تَعْفُوَ عَنْ كُلِّ مَنْ اَرادَنی بِسُوءٍ وَ اَهانَتی وَ تُبَدِّلَ سَیئاتِ كُلِّ مَنْ ظَلَمَنی بِالْحَسَناتِ وَ تَرْزُقَهُمْ مِنَ الْخَیراتِ وَ تُقَدِّرَ لَهُمْ كُلَّ الْمَبَرّاتِ...[64]
و مژده باد، مژده باد هموطنان عزیز ایرانی در سراسر این خاك مقدس را كه مركز جامعۀ جهانی بهائی، بیت العدل اعظم الهی، در پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳، كه خطاب به بهائیان ایران است، ازجمله، چنین ذكر خیر هموطنان عزیز را می فرمایند: «این آشنایان و همسایگان كه به راستی مصداق آیۀ «اُمَّةٌ یدْعوُنَ اِلَی الْخَیرْ» اند[65] با خشم و تأسف شاهدند كه دوستانی كه بی گناهیشان در نظر ایشان محرز است، بدون هیچگونه حفاظت و حمایت قانونی مورد بهتان و هجوم قرار گرفته اند. ایشان شاید حتی بیش از خود شما به شهامت و نجابتی كه در خلال این تضییقات از خود نشان داده اید واقف و به تدریج به صفات واقعی كسانی كه با اذیت و آزار شما حرمت اسلام را آلوده می سازند، پی برده و می برند. اگر چه شما حبیبان معنوی هنوز از آزادی محرومید اما در آستانۀ آنید كه مقام و موقعیت خود را به عنوان عضو شریف جامعۀ ایران كسب نمایید و بالمآل اهل آن دیار خدماتی را كه یَدِ قدرت پروردگار برای آن پاك اندیشان جهت عزت و منقبت كشور مقدس ایران مقدّر فرموده، غنیمت خواهند شمرد.»[66]
و مطمئن است برای هموطنان عزیزم جالب و حیرت انگیز خواهد بود كه بدانند چند اثر كم نظیر دربارۀ دیانت مقدس اسلام و تاریخچۀ آن كه در دنیا نوشته شده، اثر اقلام فضلایی است كه قلوبشان به عشق حضرت بهاءالله می تپد و بهائی هستند. اینان با الهام از آثار بهائی، با نیتِ ارائۀ چهرۀ حقیقی اسلام— كه بعضاً توسط بعضی غیر منصفین غربی، عمداً یا سهواً مخدوش ارائه شده— كتب مزبور را نوشته اند. از جمله این كتب عبارتند از: محمد و دور اسلام به قلم محقق بزرگ جناب حسن موقر بالیوزی؛ ازجمله كتابی به انگلیسی تحت عنوان شهادت حضرت امام حسین از جناب ابوالقاسم فیضی كه در سال ۱۹۷۷ توسط جرج رونالد طبع شده و شایان ذكر است كه هموطنان عزیز بدانند از قلم حضرت بهاءالله زیارتنامۀ بی نظیری در حق حضرت سید الشهدا نازل شده است كه می توانند آن را نزد بهاییان بیابند و زیارت نمایند و كذب ادعای جاعلین مسلخ عشق را در خصوص ضدیت بهائیان با اسلام و ائمۀ اطهار (ع) در یابند؛ ازجمله کتاب رهبران ورهروان اثر دانشمند جلیل فاضل مازندرانی، که قسمتی از آن در بارهء تاریخ وعقاید اسلام است. از جمله كتابی از جناب محمد علی فیضی دربارۀ «تاریخ دیانت اسلام»؛ ازجمله كتاب اسلام و دیانت بهائی از جناب علی اكبر فروتن؛ ازجمله كتاب سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن از جناب دكتر ریاض قدیمی؛ و ازجمله كتابی است دربارۀ اسلام از جناب استان وودكاپ، یكی از بهائیان امریكا كه در آن بر حقانیت و نقش اسلام در هدایت کاروان تمدن ِ بشری صحّه گذاشته شده است؛ و ایشان تنها بهائی ِ غربی نیست[67] که در اثر ایمان به امر بهائی به حقّانیّت ِ اسلام اذعان نموده، بلكه امثال ایشان فراوانند، حال آنكه قبل از ایمان بعضاً خلاف این اعتقاد را داشته اند.
از جاعلین مسلخ عشق و ردیه نویسان و مفترین دیگر تقاضا آنكه به شهادتی كه دكتر ناصرالدین صاحب زمانی در كتاب خداوند دو كعبه، صص:۲۲۹-۲۲۶ دربارۀ كتاب جناب استان وودكاب مزبور داده اند خوب توجه فرمایند، و ضمناً بدانند كه آقای دكتر صاحب الزمانی از عقیدۀ دینی جناب وودكاب اطلاع نداشته تا خدای ناكرده به خاطر این شهادتشان مورد ملامت و بی مهری مكذبین و مفترین قرار نگیرند: «۵ ماه پیش از سفرم به بُستُن، در فروردین ۱۳۴۶ در كتابخانۀ مسجد زیبای واشنگتن، به كتاب كوچكی از یك نویسندۀ امریكایی برخوردم كه از جهاتی چند دارای گیرایی خاص بود. كتاب نوشتۀ استن وودكاب سهم اسلام در تمدن جهان نام دارد ((Islamic contribution to civilization، و یكی از كم نظیرترین كتاب هایی به شمار می رود كه در كمال اختصار، لیكن با رسایی و دیدی وسیع و جامع، دربارۀ اهمیت تمدن اسلامی برای تاریخ و فرهنگ انسانی، به یك زبان زندۀ غربی، تا آنجا كه نویسنده آگاهی دارد، تا كنون تدوین یافته است.» و لازم به ذكر است كه جناب وودكاب در اثری دیگر تحت عنوان آرامش برای جهان پر آشوب صفحات ۵۹- ۵۰، نیز از نقش اسلام در تمدن جهان به تفصیل یاد نموده اند و همچنین در آن به نقش دیگر ادیان و نتیجتاً و طبیعتاً به نقش دیانت بهائی به عنوان دین جدید جهانی كه ادامۀ راه ادیان قبل است، پرداخته اند. و اگر چه دوستان نامهربان ردیه نویس ما عمداً از این حقیقت چشم پوشیده اند، ولی همۀ این حقایق حاكی از آن است كه ادیان الهی قبل و اسلام عزیز در دیانت بهائی حیات و جلوۀ جدید یافته اند و فضلای بهائی با دیدی كه از آثار بابی و بهائی راجع به ادیان مزبور اخذ كرده اند، توانسته اند دربارۀ اسلام عزیز آثاری پدید آورند كه خود فضلا و علمای اسلام بر «كم نظیری» آن اذعان نموده اند و یكی از وجوهِ آن «دیدِ» اخذ شده از آثار بهائی، اتحاد و وحدت ذاتی و عمیقی است كه بین ادیان وجود دارد و به علّت همین اتحاد و وحدت است كه فی المثل به قول مرحوم محمّد اقبال لاهوری «همۀ خطوط و سیرهای متنوع فكری ایرانی را بار دیگر به صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت، یعنی در آئین بابی و بهائی.»
حال با توجه به آنچه در نكتۀ پنجم و سایر قسمتهای این متن گفته شد، برای روشن شدن بطلان اكاذیب ۱۶۳ سالۀ ردیه نویسان دربارۀ امر بابی و بهائی و اثبات اینكه نه تنها آنها ضد اسلام و موجب تفرقه درآن نیستند، بلکه تنها راه ایجاد وحدت در آن نیز می باشند، آرزوی جامعۀ بهائی آنكه روزی برسد كه از میان امت مسلمان مذكور که مصداقِ «یَدعُونَ اِلَی الخَیر» اند، نفوس محقق و عالم بیشتری مبعوث شوند و كتب ردیۀ منتشره در این ۱۶۳ سال را بررسی علمی و منصفانه و همه جانبه نمایند و افترائات آنها را استخراج كنند و آثاری محققانه و منصفانه و متّقیانه و روشنگرانه ارائه دهند تا جاذب تأییدات الهی شود و آثارشان در كشف حقیقت و بروز انصاف، چون ستاره هایی در آسمان تحقیق و فرهنگ و ادبِ ایران عزیزبدرخشد— مانند آثاری كه ضمن بند چهارم بعضاً نام برده شد كه هر یك به فرا خورِ نیت و انصاف نویسندگان آن همیشه خواهد درخشید.
و جامعۀ بهائی هم اینك نیز می داند كه اگر مسلمین منصف نام برده، مسلخ عشق را بخوانند با مقایسۀ آن با حقایق آشكاری كه از جامعه و برادران و خواهران ِ بهائی خود دیده اند كاملاً بر كذب ردیه نویسان مسلخ عشق شهادت خواهند داد. و بهاییان نیز تا آنجا كه توان دارند كمك خواهند نمود تا حقایق روز به روز، بیشتر روشن گردد و اطمینان داریم كه چنین نیز خواهد شد؛ زیرا حضرت بهاءالله چنین دعا فرموده اند: «یا اِلهی فَابتَعِث قُلُوباً صافیةً و اَبصاراً حَدیدَةً لِیتَفَرَّسُوا فی اَمْرِكَ وَ ما وَرَدَ عَلَیكَ»[68] و در بیانی دیگر حَتمیّت آن را چنین تأكید فرموده اند: «اگر شما و امثال شما عارف نشوید، عبادی خلق خواهند شد كه كوثر معانی را از كأس كلمات الهی بیاشامند و به مقصود مطلع گردند.»[69] و در سورة الملوك می فرمایند: «فَسُوفَ یظْهِرُاللهُ قَوْماً یذْكُرُونَ ایامَنا وَ كُلَّ ما وَرَدَ عَلَینا وَ یطْلُبُونَ حَقَّنا عَنِ الَّذینَ هُمْ ظَلَمُونا بِغَیرِ جُرْمٍ وَ لا ذَنْبٍ مبینٍ وَ مِنْ وَرائِهِم كانَ اللهُ قائِماً عَلَیهِم وَ یشْهَدُ ما فَعَلُوا وَ یأخُذُهُم وَ اِنَّه اَشَدُّ المُنْتَقِمین.»[70]
نظر خود را بنویسید