جام جم همچون مورّخ محبوبش آقای عبدالله شهبازی و نیزتهیّه كنندگان بیانیّۀ رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران تحت عنوان بهائیّت،منشاء ونقش آن (1983م)، در ویژه نامۀ ایّام سمند اوهام درمیدان تاریخ تاخته وسعی نموده به هرشكلی كه شده رجال وشخصیّت های سیاسی را بهائی جلوه دهد و وانمود نماید كه بهائیان درتمام وزارتخانه ها جاسوس داشته اند تا بر ضدّ اسلام دسیسه نمایند، و با جشن های نیمۀ شعبان خصومت ورزند و مملكت ایران را به باد دهند.[i] اگرچه پاسخ این اكاذیب نیز قبلاً داده شده و اثبات گردیده كه ضعف اسلام و ویرانی ایران (گناه آهنگر بلخ بوده و نه مسگرشوشتر) ولی چون جام جم ناخواسته و كودكانه مایل به روشن شدن دوبارۀ حقایق برای هموطنان عزیز است، ذیلاً با كمال میل مجدداً مطالبی در بارۀ انتساب شخصیّت های سیاسی به جامعۀ بهائی در سه قسمت تقدیم می گردد، واشاره می نمایدكه بحث فراماسونری كه به مطالب این مقاله مربوط می شود درمقاله ای دیگر جداگانه تقدیم خواهد شد.
نمایندگی جامعۀ جهانی بهائی درسازمان ملل متّحد درپاسخی به بیانیّۀ فوق الذّكر جمهوری اسلامی، كه به تاریخ اگست 1983صادرشده ازجمله می نویسد:
گزارش در ادامۀ این بحث 13 نفر را بعنوان بهائی ذكر می نماید. نظیر بقیّۀ مطالبی كه در این گزارش آمده است صورت اسامی مذكور حاوی نیمی از واقعیّت است و نیم دیگر چیزی جز افسانه و توهّمی تخریبی نمی باشد. هیچ یك از این مقامات سیاسی كه در گزارش ذكر شده اند (هویدا، روحانی، پارسا و ثابتی) هرگز بهائی نبوده اند، همچنین لیلی امیر ارجمند. ژنرال صنیعی روزگاری بهائی بود ولی بخاطر قبول پست سیاسی از جامعۀ بهائی طرد گردید. امّا از بقیّه كه بهائی هستند هیچ یك به هیچ وجه با عملیّات سیاسی یا امنیّتی در رژیم شاه ارتباط و مشاركت نداشته اند. دكتر ایادی یكی از پزشكان شاه بود. آقای خادمی رئیس هواپیمایی ملّی كشور بود. شاپور راسخ یك استاد ممتاز اقتصاد و تعلیم و تربیت در پروژه های رشد و توسعه سازمان برنامه همكاری داشت. خانم ایشان مهری كه روانشناس برجسته ای بود در برنامه توسعه فرهنگی گهگاه مسئولیّتهایی بر عهده داشته و یا مورد مشاوره قرار می گرفته است. آقایان ثابت و یزدانی در تجارت خصوصی دست داشتند. حسین امانت یك آرشیتكت ممتاز و معروف است و بدون شك نام او به این دلیل به لیست اضافه شده است كه طراح مَقرِّ دائمی بیت العدل اعظم الهی (عالیترین مقام اداری دیانت بهائی) یا دارُالتَشریع كه اخیراً پایان یافته بوده است.
هـ. مهرپور ، سایت نقطه نظر
باز مدّتی است که شایعات و تهمت های بی اساس دائر به انتساب چهره های معروف سیاسی دوران پهلوی به جامعۀ بهائی از رسانه های عمومی ایران و وبسایت ها منتشر می شود و بعنوان حربه ای بر علیه بهائیان مورد استفاده قرار می گیرد.
گرچه در گذشته نویسندگان و محقّقان، کذب این دعاوی بهائی ستیزان را با ارائۀ مدارک متقن به اثبات رسانده اند معهذا چون شایعات مزبور بار دیگر به میدان آمده لذا برای روشن شدن این امر یکبار دیگر حقائقی را به نظر پژوهندگان حقیقت می رساند.
بعنوان مقدّمه بدواً نگاهی به تاریخ و تکامل جامعۀ بهائی در یکصد سال گذشته می افکنیم.
پس از انقلاب مشروطه (۱۹۰۶) گرچه دیانت بهائی برخلاف اقلیّت های دیگر مذهبی برسمیّت شناخته نشده بود معهذا بواسطۀ استقرار نسبی حکومت عدل و قانون پیروان همۀ ادیان تا حدّی به آزادی و اجراء شعائر و احکام دینی خود توفیق یافتند.
یکی از اقدامّات اوّلیّۀ بهائیان در آن زمان تأسیس مدارس در طهران و بسیاری از شهرها و قصبات ایران بود که در آن کودکان بهائی و غیربهائی به روش علمی و تربیتی علوم و فنون جدید را می آموختند. نظر به اینکه برحسب احکام شریعتی بهائی بر هر پدر و مادر تربیت فرزندان از دختر و پسر واجب و الزامی است لذا میزان سواد آموزی در بین بهائیان بسیار بالا بود. در مدارس معروف تربیت پسران و دختران (بنین و بنات) که حدود یکصد سال پیش در طهران پایه گذاری شد هزاران دانش آموز مشتاق علم از هر دین و قومی فارغ التّحصیل شدند و بسیاری از آنان برای ادامۀ تحصیلات عالیّه در دانشگاههای اروپا(فرانسه، آلمان، انگلیس) و بعضی در دانشگاه بیروت به آن دیار شتافتند. پس از استقرار رژیم پهلوی هنگام اعزام محصّل به خارج عدۀ معتنابهی از جوانان با استعداد و برجستۀ بهائی نیز پذیرفته شده بخارج رفتند و همگی پس از پایان تحصیلات عالیّه با توشه ای از دانش و فنون جدید به وطن مراجعت کردند و با ابراز لیاقت و امانت در عرصه های مختلف علمی، صنعتی، فرهنگی، اقتصادی درخشیدند و مصدر خدمات مهمّ گشتند. از میان آن فارغ التّحصیلان تنها به ذکر چندتن که هریک در رشتۀ خود در صف اوّل قرار داشتند اکتفا می کنیم:
در عرصۀ صنعتی، مهندس خلیل ارجمند و فرزندان وی که در واقع بنیان گذاران صنعت نوین در ایران بوده اند.
در عالم پزشکی اساتید مدرسۀ طب و دانشکدۀ پزشکی چون دکتر یونس خان افروخته، پروفسور منوچهر حکیم، دکتر امین الله مصباح، دکتر فرامرز سمندری و... صدها دانشجوی پزشکی را در طهران و ولایات تعلیم پزشکی دادند.
در علوم انسانی و فلسفه و آموزش و پرورش: استادمسلّم، دکتر محمّدباقر هوشیار، دکترعلیمراد داودی، دکتر عباسقلی روحانی.
در رشتۀ علوم و صنعت: دکتر امانت الله روشن زائر، دکتر مهندس ژینوس محمودی، دکتر خسرو مهندسی، مهندس عزّت الله ذبیح و مهندس عبّاس شهیدزاده.
در جهان موسیقی و هنر: میرزاعبدالله: احیاء کننده و مروّج موسیقی کلاسیک ایرانی، و در موسیقی کلاسیک اروپائی علیمحمّد و عطاءالله خادم میثاق (مدیر و ویولون اوّل ارکستر سمفونیک ایران).
در صنعت چاپ: حبیب الله زانیچ خواه استاد و متخصّص گراورسازی در ایران و در کشاورزی مهندس جواد رأفت از پیشگامان صنعت چای و همکار کاشف السّلطنة.
در ادبیّات: عزیزالله مصباح، غلامرضا روحانی (شاعر و طنز نویس مشهور)
سوای افراد فوق الذّکر عدّه ای از دانشجویان که در ارتش جدید به خدمت اشتغال داشتند هریک بواسطۀ درستکاری و کفایت مقامات عالیّه را احراز کردند وظائف محوّله را با جدیّت و اهمیّت و از روی وجدان بانجام رساندند. از آن جمله سرلشکر شعاع علائی مدیر کلّ دارائی ارتش. سپهبد علیمحمّد خادمی (رئیس هواپیمائی ایران- هما)، سپهبد رستگار و سرتیپ عطاءالله مقرّبی که هریک مسئولیّتهای مهمّی در سر رشته داری و تمشیت امور مالی داشتند را می توان نام برد.
منظور از ذکر افراد فوق اینست که جامعۀ بهائی در دامان خود صدها دانشمند و هنرمند و نویسنده و شاعر، پزشک و محقّق پرورده و هم اکنون عدّۀ کثیری از آنان در دانشگاههای اروپا و آمریکا و استرالیا در مقام استادی به تعلیم و تحقیق مشغولند و بعضی به اخذ عالیترین نشان و مدال افتخار علمی نائل شده اند (مثلاً استاد فقید پروفسور دکتر منوچهر حکیم دارندۀ نشان لژیون دو نور از دولت فرانسه بود).
بهائیان با افتخار از این نفوس برجسته از زن و مرد یاد می کنند و بهیچ وجه انتساب آنان را به جامعۀ بهائی انکار نمی کنند و خود آنان هم در هر موقعیّتی بدون کتمـان و تقیّه ایمان خود را به آیین بهائی تأیید و تصریح کرده وچه بسا به این علّت دچــــــار مشکلات و موانعی شده اند و یا بشهادت رسیده اند.
و امّا در صحنۀ سیاست بواسطۀ احکام صریح و قطعی بهائی پیروان این دیانت خود را کنار کشیده و وارد مشاجرات و کشمکشهای حزبی و سیاسی نشدند. حتّی در زمان محمّد رضاشاه در هنگام تأسیس حزب رستاخیز که همۀ کارمندان و مستخدمین دولت مکلّف به عضویّت در آن حزب فراگیر شده بودند بهائیان با توجّه به خطّ مشی ثابت و روشن بهائی جداً از عضویّت در آن عذر خواستند و در این راستا با مشکلات و گرفتاریهای گوناگون مواجه شدند.
در طــی دهه های نخستین قرن گذشته معدودی از بهائیان که بواسطۀ تخصّص در فرهنـــگ و زبان هــــــای خارجی و علوم اجتماعــــی در بعضی سفارتخانه ها بعنوان دبیر خدمت می کردند به محض اینکه بوی دخالت در سیاست در وظائف محوله به مشام میرسید از ادامۀ کار در آن پست استعفا کردند.
با تمام این تفاصیل باز چنانکه در پیش گفته شد مخالفین و بهائی ستیزان یکبار دیگر داستان بی اساس انتساب چهره های سیاسی رژیم گذشته را به امر بهائی باب کرده اند و آنرا دلیل سرسپردگی بهائیان به آن دوره معرفی می کنند تا آتش کینه و سوء ظن و دشمنی را نسبت به پیروان دیانت بهائی دامن زنند. و امّا افرادی که آنان را منتسب به دین بهائی کرده اند میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
· 1) کسانی که به هیچ وجه ارتباط و انتسابی به جامعۀ بهائی نداشته اند، نه خود دعوی بهائی بودن داشتند و نه مدرک و سندی دالّ بر عضویّت آنان در جامعۀ بهائی موجود است، از آنجمله بانو فرّخ رو پارسا (وزیر اسبق آموزش و پرورش، دکتر هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه طهران – شیراز و دارندۀ مشاغل مختلف دیگر).
· 2) گروهی که بستگان دور و یا پدرانشان بهائی بوده ولی خودشان هرگز وارد جامعۀ بهائی نشده و اظهار ایمان به این دیانت نکرده اند و احیاناً خود را مسلمان مؤمن معرّفی می کردند و از این گروه: امیر عبّاس هویدا نخست وزیر اسبق و برادرش فریدون هویدا (سفیر سابق در سازمان ملل متّحد) را می توان نام برد پدر آنان میرزا حبیب الله عین الملک، در دوران جوانی بهائی بود ولی بتدریج بواسطۀ قبول مشاغل سیاسی (کنسولگری ایران در شام) از جامعۀ بهائی کنار رفت و با ازدواج با زنی مسلمان و فعّالیّتهای دیپلماتیک بالکلّ رابطۀ خود را با بهائیان قطع کرد. فرزندان او نیز به هیچ وجه تماس و ارتباطی با جامعۀ بهائی نداشته و حتّی هویدا برای اثبات ایمان به اسلام به سفر حجّ نیز رفته است.
ابوالحسن ابتهاج (مدیر کلّ بانک ملّی) و برادرش غلامحسین ابتهاج(شهردار طهران و نمایندۀ مجلس) که پدرشان ابتهاج الملک از بهائیان سرشناس گیلان بود ولی این دو فرزند هیچ وقت بهائی نبودند.
مهندس منصور روحانی (وزیر آب و برق) و پرویز ثابتی نیز هر دو دارای اقوام و خویشان بهائی بوده اند ولی آن دو هم نه عضو جامعۀ بهائی بوده و نه اظهار علاقه و بستگی به این دیانت کردند. منصور روحانی حتّی در بسیاری از موارد تظاهر به تمسّک به اسلام و دعوی ایمان به شریعت رسول اکرم می نمود.
· 3) تنها یک شخصیّت برجستۀ دولتی است در بهائی بودن او شکی نیست و او سپهبد صنیعی است که شاه بواسطۀ کاردانی و درستکاری و اعتماد به او ویرا مکلّف به قبول پست وزارت دفاع کرد که او بناچار آن را پذیرفت معهذا در این مورد منحصر بفرد چون تخلّف از اصل عدم دخالت در مشاغلی که سیاسی تلقّی می گردد مسلّم بود مشارالیه از جامعۀ بهائی طرد شد.
· 4) گروهی از شخصیّت های معروف و برجسته که بواسطۀ شایستگی و تخصّص در رشته های مختلف شاغل پست های مهمّ ولی غیرسیاسی بودند و در بهائی بودنشان تردیدی نیست از آنجمله:
سپهبد علیمحمّد خادمی (رئیس هواپیمائی کل کشور) (هما)
دکتر ژینوس محمودی رئیس سازمان هواشناسی کشور.
هریک از افراد فوق با کمال درستی و امانت و کفایت در امور محوله و مسئولیّتهای خطیری که بعهده داشتند انجام وظیفه کردند و ۲ تن از آنان در اوائل انقلاب بعلّت انتساب به دیانت بهائی جان خود را نثار کردند.
کوتاه سخن: بهائیان از آنجا که به ایران که زادگاه آیین بهائی است و وطن مألوف آنان است عشق می ورزند لذا در هر موقعیّت با نهایت صداقت در خدمت به آن کوشیده و در آینده نیز اگر از آنان خواسته شد به همان روش ادامه خواهند داد.
نا گفته نماند که در اوائل انقلاب تمام مدارک و اسناد جامعۀ بهائی ربوده شد و یقیناً در دست کسانی است که از روی غرض افراد و شخصیّت های سیاسی رژیم گذشته را منتسب به دیانت بهائی می کنند و حال آنکه اگر کوچکترین سند یا مدرکی در میان آرشیوهای به سرقت رفته که مؤیّد ادّعای آنان بوده باشد یافته بودند بدون شک آنرا گراور کرده و منتشر می نمودند. بدیهی است که چنین اسنادی وجود نداشته است لذا مطابق روش و سنّت معمولی تنها به اشاعۀ اتّهامات بسنده می کنند و با تکرار اکاذیب امیدوارند که عامّۀ مردم آنرا بپذیرند غافل از اینکه در عصر روشنگری دعوی و اتّهام بی مدرک خریداری ندارد و مردم هوشمند و اندیشمندان هرگز فریب آن تبلیغات منبعث از کینه و دشمنی را نخواهند خورد.
علاوه برموارد فوق ودرجهت تكمیل وتفصیل آن باید اشاره كرد كه چون امثال جام جم برای تخریب اذهان هموطنان عزیز نسبت به آیین جدید بهائی و جامعۀ آن، از تهمت استعماری بودن منشأ ادیان بابی و بهائی راه به جائی نبردند، درتاریخ 164 سالۀ آن گشتند و گشتند تا ببینند می شود مواردی راپیدا كرد كه بهائیان با سیاسیّون مرتبط بوده و یا به استخدام ادارات ومؤسّسات سیاسی و دولتی درآمده باشند. امّا این اقدام نیزبرای ایشان سودی نداشته وندارد، چه كه وقتی اصل و اساس و تعالیم آیین بهائی الهی وغیرسیاسی است، طبیعی است كه فرع نیزچنین است. مؤیّد این واقعیّت آن كه امثال جام جم با نقل قول های ناقص وتكه تكه كردن وقایع تاریخی به شكلی مبهم ومحرَّف فقط اشاره می كنند كه بعضی بهائیان در آن مؤسّسات و ادارات استخدام شده بودند، ولی سند و مدركی ارائه نمی دهند كه آنها به امور سیاسی و جاسوسی و امثال آن پرداخته باشند و فقط ادّعا می كنندكه چنین بوده. حال آن كه طبق فقه اسلامی البَینَةُ عَلَی المُدَّعی (دلیل آوردن و شاهد ارائه كردن با مدّعی است) و باید دلایل حقوقی مستند و قابل دفاع و غیرساختگی بیاورند، نه مطالبی بی سروته كه ناشی از اذهان وهم زده و مغرض است.
امّا بر عكسِ ایشان، مدارك محكم و فراوانی وجود دارد كه سیاسی نبودن اقدامات بهائیان را اثبات می نماید. بهائیان نه به علل سیاسی و جاسوسی و اجیری سیاسیّون، بلكه به خاطر امانت و صداقت و شایستگی های علمی و فنّی خود، مانند بعضی همتایان غیر بهائی خود از جمله شیعیان عزیز، استخدام ادارات می شدند. شواهد تاریخی نشان می دهد كه از همین بهائیان تا موقعی كه بهائی بودند، احدی از سیاسیّون داخل و خارج مملكت نتوانست سوءاستفادۀ سیاسی كند، چه كه احكام و نصوص قاطعه ای اهل بهاء را از دسیسه های سیاسیّون و عدم صداقت و امانت و توسّل به روشها و كارهای خلاف باز داشته، محفوظ ومصون می دارد.[ii] ازجمله نصوص كثیرۀ مزبورشامل احكام و مواضیعی است مانند: عدم مداخله در امور سیاسی و مخاصمات احزاب، اطاعت از حكومت متبوعه در امور قانونی و اداری، نهی از رشوه دادن و گرفتن و كلاً ارتشاء، نهی از خیانت مالی در مشاغل، نهی از پنهان كاری و كتمان عقیده و تقی،ه و دسیسه، نهی از فساد و نزاع و جدال و كدورت و برودت و محزون ساختن، نهی از تقلید سیّئات اهل غرب، نهی از ظلم، لزوم راستی و صداقت و امانت، نهی از دستبوسی و چاپلوسی و انحناء و به خاك افتادن، نهی از قمار، نهی از مُسكِرات؛ و....
به عنوان نمونه حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «هر ذلّتی را تحمّل توان نمود مگر خیانت به وطن و هر گناهی قابل عفو و مغفرت است مگر هتك ناموس دولت و مضرّت ملّت»[iii] و نیز: «اِنّی اَتَضَرَّعُ اِلی اللهِ اَنْ یوفِّقَكُم عَلی اَمْرٍ یرْضی مالِكُ الْمُلوك ِ و الْمُلوك والْمَمْلوكُ. اِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیء قَدیرٌ» (من به درگاه خدا گریه و زاری می كنم كه شما را موفّق بر امری نماید كه خداوندِ مالكِ ملوك و ملوك و مملوك (مردم و ملّت) خشنود باشند. همانا او بر هر چیزی تواناست. دقّت فرمائید كه دراین نص مبارك خشنودی خدا ومردم وحكومت هرسه قیدشده است).[iv] ونیزمی فرمایند: «اگر نفسی موفّق برآن گردد كه خدمت نمایان به عالم انسانی، علی الخصوص به ایران نماید، سرورِ سروران است وعزیزترین بزرگان.»[v] ونیز ملاحظه فرمایید توضیحات دقیق وكافی و گویای حضرت ولیّ امرالله را كه می فرمایند:
· اهل بهاء باید در گفتار و كردار از اغراض سیاسی ملّت و سیاست حكومت خویش و از نقشه ها و برنامه های احزاب و دسته های سیاسی دوری جویند و در این قبیل مباحثات و مجادلات طرفی را ملامت نكنند و به جهتی نپیوندند و هیچ طرحی را ترویج نكنند و خود را به هیچ نظامی كه مخالف مصالح وحدت جهانی، كه مبداء و مقصد آیین بهائی می باشد، منسوب نسازند. زنهار زنهار كه آلت دست سیاسیّون مكّار گردند و یا در دام اهل مكر و خدعه بعضی از هموطنان خویش افتند. باید حیات خویش را چنان تنظیم نمایند و رفتارشان را چنان ترتیب دهند كه احدی نتواند حتی اتّهاماتی بی اساس بر آنان بندد. مثلاً بگوید كه بهائیان به امور سرّی اشتغال دارند و به تقلّب و تزویر و رشوت و تخویف پردازند. باید از هر انتسابی به حزبی معیّن و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بیهوده و حسابهای ناپسندیده رهایی جویند و از اغراض نفسانی كه وجه جهان ِ متحوّل را متغیر سازد پرهیز كنند. باید مشاغل سیاسی و دیپلماتیك را از مشاغل كاملاً اداری تفكیك نمایند و اگر در تشخیص مردّد باشند از اُمَناءِ مُنتَخَبه در محافل روحانی استفسار نمایند و به هیچ وجه شغلی را نپزیرند كه بالمآل منجر به فعّالیّت های سیاسی و حزبی در هر كشور باشد. بالاخره باید در نهایت استقامت و كمال قدرت بی چون و چرا در راه حضرت بهاءالله سلوك نمایند و از درگیری ها و ستیزه جویی هایی كه كار سیاسیّون است اجتناب كنند و لایق آن شوند كه از وسائط اجراءِ سیاست الهی به شمار آیند كه مشیّت حقّ را نزد بشر تجسّم می بخشد. باید به یقین بدانیم كه نباید از آنچه قبلاً مذكور شد این شبهه ایجاد گردد كه بهائیان به امور و مصالح كشور خویش بی اعتنایند و یا از حكومت رایج موجود در وطنشان سر پیچی می كنند و یا از وظیفۀ مقدّسشان در ترویج كامل مصالح دولت و ملّت خویش سر باز می زنند. بلكه مقصود آن است كه آرزوی پیروان وفادار و حقیقی حضرت بهاءالله در خدمت صادقانه و بی شائبه و وطن پرستانه به مصالح عالیّۀ كشورشان به نحوی صورت می پذیرد كه با موازین عالیّۀ اصالت و كمال و حقیقت تعالیم آیین بهائی منافاتی نداشته باشد. چون بر تعداد و جمعیّت جامعه های بهائی افزوده شود و قوّتشان به عنوان یك نیروی اجتماعی نمایان تر گردد، اهل بهاء ناگاه مشاهده نمایند كه اولیاءِ امور و ارباب نفوذ در عالم سیاست آنان را تحت فشار خواهند گذاشت به این امید كه برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود از آنان مدد گیرند. در عین حال جامعه های بهائی به طور روز افزونی برای مساعی خویش در تقویّت و توسعه اساس مؤسّسات خویش نیازمند حُسنِ نیّت و مساعدت دولت های متبوعه خواهند شد. در چنین حالی جامعه های بهائی باید بر حذر باشند كه مبادا در اشتیاقی كه برای پیشرفت مقاصد امر عزیزشان دارند نادانسته آیین مقدّس خویش را بر طَبَقِ معامله گذارند و اصول و مبادی اساسیّۀ خود را به مصالحه نهند و در عوض منفعت مادّی كه نصیب مؤسّساتشان گردد اصالت مرام های عالیّۀ روحانیّۀ خویش را فدا كنند. باید به جمیع اعلان نمایند كه بهائیان در هر مملكتی كه ساكن باشند و هر قدر كه تشكیلاتشان تقدّم یافته باشد و هر چند كه به جان مشتاق اجرای احكام و ترویج اصول و مبادی دیانت حضرت بهاءالله باشند، باز بی درنگ شرط اجراءِ احكام و ترویج اصول مذكور را در این می دانند كه موافق قوانین دُوَلِ متبوعشان باشد. یعنی جدّ و جهدشان در اكمال امور تشكیلاتی دیانتشان موكول به این نیست كه بخواهند به نحوی از اَنحاء قانون مملكت خویش را نقض نمایند، تا چه رسد به اینكه بخواهند تشكیلات خود را بالاتر از تشكیلات حكومت متبوعشان قلمداد كنند. به علاوه از یاد نباید برد كه توسعۀ فعّالیّت ها و تنوع جامعه های بهائی كه تحت انواع حكومت ها با موازین و روشها و سیاست های مختلفه، به خدمت مشغولند چنین ایجاب می كند كه بهائیانی كه عضو هر یك از این جامعه ها هستند كاری نكنند كه سوء ظنّ جامعۀ دیگری را در كشوری دیگر بر انگیزند و سبب ایجاد خصومت آن كشور با امر بهائی شوند و برادران خویش را دچار تضییقات دیگری كنند و كارشان را مشكل سازند؛ واِلّا دیگر به چه نحو می توان اتّحاد امرالله را محفوظ داشت و چگونه می توان این امر پر دامنۀ الهی را كه از مرزهای سیاسی و اجتماعی فراترمی رود و انواع نژادها و ملل را در آغوش دارد و ناچار باید در راه پیشرفتش متزایداً متكّی بر حسن ظنّ و حمایت حكومت های گوناگون باشد، قادر نمود كه بتواند مصالح خویش را حفظ كرده، توسعۀ آرام و مستمر مؤسّسات و تشكیلاتش را تضمین نماید؟ پیروی از چنین روشی مبتنی بر این نیست كه اهل بهاء بخواهند «اِبنُ الوَقت» باشند و منافع آنی خویش را در نظر بگیرند، بلكه بیش از هر چیز مبتنی بر این اساس است كه مواظبت می ورزند كه مبادا نه انفراداً و نه اجتماعاً در اموری شركت كنند كه سر مویی از مرام ها و اعتقادات و حقایق اصلیّۀ آیین خویش منحرفشان گرداند و هیچ چیز نه افتراء بی خبران و بد خواهان و نه طمع به كسب عزّت و افتخار و تحصیل پاداش، هیچ یك نمی تواند آنان را وادار كند كه بار امانتی كه بر دوش دارند بر زمین نهند و از راه راستی كه در پیش گرفته اند پای بیرون گذارند و كردار و گفتارشان گواهی دهد بر اینكه پیروان حضرت بهاءالله در هر بلادی كه ساكن باشند، نه جاه طلب و خودپرستند و نه تشنۀ قدرت و مقام و نه از اینكه تمسّك به موازین وجدانی شان سبب انتقاد و اعراض و سوء ظن دیگران شود، هراسی دارند. البتّه در این سبیل كار ما بسی مشكل و دقیق است امّا قدرت حارسه و هدایت ربانیّۀ حضرت بهاءالله چاره ساز ما است و ما را در سلوك در صراط مستقیم اش و در تمسّك كامل به حبل حدود و احكامش مدد فرماید و اگر ثابت و مستقیم مانیم، انوار عنایتش را كه هیچ نیرویی در جهان خاموشش نتواند، فرا راه ما دارد و ما را از دام ها وچاه هایی كه از مقتضای این عصر است برهاند و قادر سازند كه وظائف خطیر خویش را به نحوی به انجام رسانیم كه مَرضی درگاه اوست و لایق انتساب به نام نامی او.[vi]
رعایت اصول فوق برای جامعۀ بهائی به قدری مهمّ بوده وهست كه حضرت ولیّ امربهائی درتوقیع منیع مورّخه اوّل شهر العظمه 121بدیع(1343 ه ش) خطاب به محفل روحانی ملّی بهائیان ایران چنین می فرمایند: «...عطف به مكتوب 1518/خ شهرالعلاء 120، نفوس غافله منسوب به اسم اعظم كه از تعالیم و نصائح الهیّه انحراف ورزند و در معاملات و تعهّدات خویش از سبیل امانت بیرون روند و به اوامر مكرره آن محفل در اصلاح امور وقعی ننهاده باعث بدنامی جامعه بهائی گردند فی الحقیقه مستحقّ عقابند زیرا اعمال نالایق شان حسن شهرت امرالله را به خطر اندازد و ثقه و اعتمادی را كه آشنا و بیگانه بر اثر فداكاری و قربانی چند نسل از پیروان اسم اعظم در آن اقلیم یافته اند به تدریج سلب نماید و مانع ترقّی امرالله گردد. اگر احیاناً چنین نفوس مهمله ای در جامعه بهائی پیدا شوند و به انذارات مكرره آن محفل توجّهی نكنند و عالماً عامداً در نیل به مقاصد دنیه دنیوی خویش از سبیل امانت و دیانت منحرف مانند آن محفل مختارند كه آن نفوس را مجازات كنند و انفصال اداریشان را از جامعه بهائی اعلان نمایند حفظاً لامرالله و عبرة للناظرین...»[vii]
برای آنكه هموطنان عزیز بیشتربا حقایق فوق آشنا شوند، دراینجا چند نمونه ازبهائیان مشهوری كه جام جمیان وامثال آقای عبدالله شهبازی آنها رابه صرف استخدام دربعضی ادارات ومؤسّسات، جاسوس و یا عوامل بیگانه خوانده اند، آورده می شود تا مشخّص گرددكه آنان نه تنها چنین نبوده اند، بلكه سبب عزّت و افتخار ایران عزیز بوده و هستند، نهایت آن كه چون جامعۀ بهائی درزادگاه خود اكثراً در خفقان ومحرومیّت بوده وهست كسی ـــ حتّی متأسّفانه بعضی ازروشنفكران ــــ جرأت وشهامت تحسین وتقدیر از ایشان را نداشته.
ازجملۀ آنان جناب ولی الله خان ورقا هستندكه ذكرشان درصفحۀ5 ایّام آمده است. در دائرة المعارف بهائی، ذیل ِ لغت «ولی الله ورقاء»، به نقل از خود ایشان چنین آمده: «... بعد از ازدواج در تهیّۀ شغلی بر آمده و مدّتی در سفارتخانۀ روس به عنوان منشی مشغول کار بودم موقعی که طلعت پیمان (یعنی حضرت عبدالبهاء جلَ ثَنائُهُ) به آمریکا عزیمت می فرمودند با کسب اجازه از حضور مبارک به آنجا رفته در این سفر تاریخی افتخار التزام رکاب مبارک را داشته و بعد از مراجعت به ایران در سفارت ترکیّه به سمت منشی اوّل و مترجم مشغول کار شدم. روزهایم به کار اداری و شبهایم در محفل مقدّس روحانی و سایر لجنه های امریّه مصروف بوده و حرکتی مذبوحی به زَعم ِ خود در سبیل خد مت امر الهی می نمودم. در موقع استخدام در هر دو سفارتخانه شرط قبول خدمت را عدم دخالت قطعی و مطلق در امور سیاست قرار دادم و این شرط پذیرفته شد ولی بعد از سالیان دراز که درکمال امانت و صداقت مشغول کار بودم در اواخر چون از حقیر تقاضای انجام امری شد که مختصر رائحۀ سیاست از آن استشمام می شد بلادرنگ استعفا دادم...» (دراخبارامری 1330، آذر – دی شمارۀ 8-9 نیزمذكوراست ولی جام جمیان عمداً آن را مسكوت گذاشته اند).
مورد دیگرجناب بالیوزی بنیان گذار بخش فارسی رادیو بی بی سی هستند (ص34 ایّام) كه به صرف فضائل وكمالات وتحصّیلات عالیّه دراستخدام آن بودند. جناب بالیوزی همان محقّق بهائی فقید عزیزی هستند كه كتاب محمّد و دور اسلام را در تأیید آن دیانت مقدّس نوشته اند. آیا چه مدركی بالاتر از همین كتاب برای بطلان اتّهامات امثال جام جم؟ شرح حال جناب بالیوزی نوشته شده است و شرح خدمات و من جمله نظر خود ایشان درباره استخدام در بی بی سی نیز موجوداست. از منصفین دعوت می شود به آن مراجعه و خود قضاوت فرمایند[viii]. فقط دراینجا باید از جام جم پرسید كه آیا دوستی وهمكاری امثال استاد مجتبی مینوی دررادیو بی بی سی با جناب بالیوزی رابه چیزحمل می نماید؟[ix]
یا این كه جام جم ابداً ذكری ازبعضی بهائیانِ تحصیلکرده و نخبه رانمی كند كه پیشنهادِ پستهای سیاسی را ردّ نمودند. مثل جناب شاپور راسخ که شخصیّت جهانی نیز محسوبند و در دستگاه فرهنگی ِ سازمانِ ملل نیز مذکورند و در زمان محمّدرضا شاه پهلوی پیشنهادِ از جمله وزارت آموزش و پرورش را نپذیرفتند.
و یا ذكر نمی كند كه چگونه آقای اسدالله صنیعی بهائی وقتی وزارت جنگ را به اصراررژیم پهلوی پذیرفت، جامعۀ بهائی او را راهنمایی كرد كه باید از مشاغل سیاسی بیرون آید چه كه بهائیان ممنوع از مداخله در امور سیاسی و منازعات احزاب و روش های غیر الهی سیاسیّون هستند، امّا به علّت عدم انجام این كار، وی از لیست آمار جامعه بهائی حذف و طرد شد و جالب آنكه تهیّه كنندگان كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در جلد 2،صص 469-468 سندی منتسب به جامعه بهائی مورّخ 5/6/1344 ارائه كرده اند كه مؤیدحقیقت فوق است ودر آن آمده آقای صنیعی استعفای خود را از وزارت جنگ تقدیم شاه نموده ولی شاه قانع نشده و اظهار داشته در ایران كسی جز وی (یعنی خود شاه) اجازه دخالت در امور سیاسیّه ندارد و هیچ كس هم دخالت ندارد و لذا استعفای آقای صنیعی به خاطر عقیدۀ دینی اش مبنی بر عدم مداخله در امور سیاسی منتفی است و باید به كار خود ادامه دهد و تمرّد ننماید.
امّا عجیب آنكه علی رغم ارائۀ این سند كه مثبِتِ صداقت بهائیان در قول و عمل و به تنهائی پاسخ صص 5،17،58 ،53 ، ... می باشد، یك بام و دو هوا عمل نموده و نوشته اند: «به نظر می رسد كه این حركت چیزی جز صحنه سازی نبوده است، تا از سویی نقض آشكارِ اصلِ عدم مداخله در امور سیاسیّه (تصدّی یك پست كاملاً سیاسی توسط یك فرد بهائی) توجیه شود و از سویی دیگر اعتماد شاه به فرقه بهائیّت تثبیت گردد.»[x] سبحان الله! خداوند هیچ فرد و گروهی را دچاربغض وحسد و بی انصافی امثال جام جم نكند. جالب آنكه این نتیجه گیری وهم آلود در حالتی است كه درهمان كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، صص 451-450، در تك نگاری مربوط به پرویز ثابتی، به نقل از خود ِاو آمده است كه وی علی رغم بهائی بودن خانواده اش، مسلمان بوده است، و با اسنادی كه از ساواك دورۀ وی و همكاری آن با حجتیّه به دست آمده روشن شده است كه دو گروه مزبور «در حمله به بهائیان به طریق عملی و منطقی» همكاری داشته اند، و تعجّب آنكه تهیّه كنندگان ظهور و سقوط سلطنت پهلوی علی رغم روش كلی شان كه به زور هم كه شده می خواهند فرضیّات خود را از طریق هر نوع سند جعلی و یا غیر جعلی اثبات كنند، و لذا گاهی از در دروازه داخل نمی شوند ولی از سوراخ سوزن وارد می شوند، گویا اعتراف ثابتی را در تك نگاری مزبور مبنی بر مسلمان بودنش علی رغم بهائی بودن والدینش می پذیرند – اگر چه ردّیّه نویس های دیگر، برعكس ایشان و بدون هماهنگی با ایشان ساواكی ها را به خاطر همین امثال پرویز ثابتی بهائی می دانند – ولی سایر موارد مشابه چون اعتراف خود هویدا را مبنی بر بهائی نبودنش، به صِرفِ آنكه پدر بزرگش بهائی بوده نمی پذیرند، و یا چنانكه درمورد وزیر جنگ، اسدالله صنیعی ذكرشد اسناد خود ساواك را كه تهیّه كنندگان ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خود آن را ارائه داده اند، تعبیر و تفسیر غلط و به دلخواه خود می كنند.
آری امثال جام جمیان این قبیل حقایق را عمداً نمی گویند چرا كه می دانند اگر بگویند مخالف اتّهام ایشان است كه حركت عدم مداخله در سیاست را هم دركتاب ظهوروسقوط سلطنت پهلوی و هم در مقالۀ صفحات 56-57 ایّام چیزی جز صحنه سازی ندانسته اند. امّا با آنچه گفته شد، واز جمله برطبق آنچه دركتاب مزبورآمده، حال بر همه روشن شده است كه اوّلاً اسناد ادّعایی مورد بررسی بعد از انقلاب، شامل اسناد جعلی نیز می باشد، ثانیاً به شهادت خود مسئولین، بسیاری اسناد مزبور هم ربوده شده یا مفقود شده؛ ثالثاً بعضی اسناد موجود نیز عمداً مسكوت گذاشته شده و از دسترس عموم دور نگهداشته شده است؛ رابعاً اسناد در دسترس گذاشته شده نیز آن طور تحلیل و تعبیر و تفسیر شده كه فرضیّات و پیشداوری های گروه ــ یا گروههای ــ خاصّی را اثبات كند و این امر چه با جعل اسناد، چه با تحریف اسناد، چه با كم و زیاد كردن مطالب مندرجه در اسناد، و چه با رطب و یابس را به هم آمیختن و آسمان و ریسمان به هم بافتن، بدون در نظر گرفتن حیا و تقوای دینی و انصاف و صداقت علمی و بدون ترس از خدا و خوف از پاسخ دادن به ملّت ایران ومردم دنیا، صورت گرفته است.
جعلی بودن گزارش هائی كه ایّام در صفحۀ 58 و نیز تهیه كنندگان فصل نامۀ مطالعات تاریخی، ویژۀ بهائیّت،شمارۀ17، ازساواك دربارۀ جلسات بهائیان آورده به قدری واضح است كه نه تنها بهائیان را به خنده واداشته، بلكه هموطنان عزیزی را نیزكه با دین بهائی آشنا شده، بعضاً به آن گرویده اند، دچارحیرت نموده كه چه چیز باعث گشته امثال جام جم به چنین سیاه كاری های آشكاری روی آورند. همان مقدّمۀ آقای مظفّرشاهدی بر 6 سند ارائه شده، بر دروغ وجعلی بودن آنها شهادت می دهد. دو نمونۀ دیگر نیز از همین قبیل اسناد دركتاب ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، وكتاب تاریخ جامع بهائیّت از بهرام افراسیابی، وكتاب مسلخ عشق مهنازرئوفی، ارائه شده كه بوضوح با روح تعالیم بهائی ونیزسبك ولحن مكاتبات بهائی زمین تا آسمان متفاوت است.[xi] جالب آنكه تهیّه كنندگان ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خود درنفس همان كتاب درمواردی به اسناد جعلی ساواك اشاره كرده اند ولی ازهمان اسناد جعلی علیه جامعۀ بهائی استفاده كرده و می كنند.
راستی چرا شخصیّت های فرهنگی وعلمی بهائی ایرانی باید اینقدرمورد بی مهری اقلیتّی بهائی ستیزباشند و انواع تهمت های عجیب وغریب نثارشان گردد؟ چرا با موارد مشابه ازچنین شخصیّت هایی به صرف مسلمان بودن معاملۀ یكسان نمی شود؟ آیا جز به خاطر تعصبّات مذهبی؟ امروز جهانیان وقتی مشاهیر ایرانی را درسراسر دنیا معرّفی می كنند، درمیان ایشان بهائیان ایرانی را نیز دركنارهموطنان مسلمان ومسیحی ویهودی وزردشتی وغیره نام می برند، امّا آن اقلیّت نامهربان درایران عزیز، ایشان را ضد ایرانی وضد اسلامی جلوه می دهند. همین مهرماه بودكه اخبارسراسری صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران درگزارشی راجع به مرمّت بنای میدان آزادی(شهیادسابق) ضمن بیان اهمیّت سمبلیك آن برای ملّت ایران، ازمهندس آن جناب حسین امانت نام نبرد. نكندچون ایشان بهائی بوده اند، صدا وسیما نیز از عوامل استعمار و صهیونیسم بوده و ملّت ایران خبر نداشته است؟ چرا با فرزندان ایران باید چنین رفتارشود؟ جالب است هموطنان عزیز بدانند كه همین جناب حسین امانت در 24 سالگی برندۀ طرح بنای شهیاد شد و طرح دانشگاه صنعتی نیز از اوست. دكترمجتهدی رئیس دبیرستان البرز و مأمور تأسیس دانشگاه صنعتی (1344 ش) دربارۀ همكاری با حسین امانت به نكتۀ در خور توجّهی اشاره كرده است:
· صدایش كردم گفتم احتیاجات من این است... نقشه اش راتهیّه كن. نقشه های 70 هزار متر ساختمان را حسین امانت تهیه كرد و حاضر نشد یك ریال بگیرد... حتّی به اوگفتم: «آقا این پول كاغذش رابگیر،» گفت: «نه! من از البرز فارغ التحصیل شده ام، مدیونم و حاضر نیستم یك شاهی بگیرم...» من گفتم: «پول مال من نیست من كه نمی دهم ازصندوقمان است.» گفت: «با وجود این نمی گیرم.» بله نگرفت.[xii]
جالب آن كه دكتر مجتهدی مزبور كسی است كه جام جم درصفحۀ 24ویژه نامۀ ایّام، ایشان را از «رجال باكفایتی» دانسته كه سرپرستی و ادارۀ دبیرستان البرزرا به عهده داشته است. الحمدلله! راستی جام جم شهادت فوق جناب دكترمجتهدی راجع به جناب حسین امانت را چگونه تحلیل و ارزیابی می كند؟ فَبُهِتَ الجام جم.
· بشنوید مورد دیگری را دربارۀ استاد دكتر محمّد باقر هوشیار، آن هم از زبان مرحوم جلال آل احمد. دركتاب غرب زدگی، نشر رواق، طهران، 1337، صص79-78، دربارۀ علّت اصلی مشكل تقلید ازغرب، می نویسد: «شاید كسی كه پیش ازهمه راهی به علّت اصلی این مشكل برد، دكترمحمّد باقر هوشیار بود كه گرچه به بهائی گری شهرت داشت امّا درسال 1327 این طورنوشته است: «شما ازلای در دیده اید كه اروپائی ها همه سواد دارند ولیكن پا برجا بودن سنن وآداب آنها را ندیده اید ونمی دانید كه دستگاه معارف آنها ازكودكستان گرفته تا دانشگاه براساس كلیسا است وشما این اساس را درمملكت خودتان به وسیلۀ روشنفكری مغرب زمینی چون كاسۀ ازآش داغ تر مدتی است ازمیان برده اید.»[xiii] با چنین شهادتی ازآقای آل احمد، آیا جام جمیان زیرسؤال نمی روندكه چرا از آقایان طبری و فشاهی برای اثبات اكاذیب خنك خود در ایّام استفاده كرده اند؟ العاقل یكفیه الاشارة. آیا فكرنكرده اند كه اساس نظر استاد هوشیار از عقاید دیانت بهائی سرچشمه گرفته است؟ اگرمنصفی مقالات همین مجموعه را نیز بخواند به این حقیقت پی خواهد برد.[xiv]
پس چه خوب است كه بهائی ستیزان دست از این روش بردارند وازمنظری دیگركه منصفانه و واقع بینانه است بنگرند. ازچنین منظری درخواهند یافت كه حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء از یك قرن و نیم قبل اراده داشته و دارند كه ایران عزیز سرآمد كشورها باشد و برای توسعۀ همه جانبۀ آن در الواح و آثارشان هدایات و نصایح و وصایای فراوان، هم به اهل بهاء و هم به ملّت عزیز ایران و بزرگان آن، فرموده اند تا از حالت خود باختگی در برابر اروپا و غرب بیرون آیند و به تواناییهای خود پی برند و آن وقت نه از موضعی عقب مانده، بلكه از وضعیّتی مترقی با همۀ اهل عالم ارتباط فرهنگی و علمی و هنری و اجتماعی برقرار كنند و دست در دست جهانیان در راه رفاه و سعادت حقیقی بشر و صلح عمومی و وحدت عالم انسانی تلاش نمایند.[xv] حضرت بهاءالله در لوحی معروف به لوح حكمت یا لوح حكماء، دراین خصوص می فرمایند: «لَمّا مُلِئَت عُیونُ أهلِ الشّرقِ مِن صَنایعِ أهلِ الغَربِ، لِذا هاموا فی الأسبابِ وَ غَفَلوا عَن مُسَبِّبِها وَ مُمِدّها» (هنگامی كه چشم های شرقیان ازصنایع غربیان پرشد، حیران وفریفتۀ آن صنایع واسباب شدند وازمسبّب ومدد كنندۀ آن غافل شدند).
با این دید وسیع بوده است كه فضلا و تحصیل كردگان بهائی چه در ایران و چه در خارج از آن، شایستگی های اخلاقی و معنوی و علمی و فرهنگی خود را نشان داده اند و بعضی نیز بدون دخالت و آلوده شدن به سیاست ناقص و ستیزه جو و فاسد بشری، مایۀ افتخار ایران عزیز بوده اند. لذا از این منظر چرا به عنوان مثال نگوییم این افتخار رادیو بی بی سی بوده است كه امثال جناب بالیوزی واستاد مینوی در استخدام اداره اش بوده اند؟ چرا به ملّت ایران گفته نمی شود كه این افتخار دولت انگلیس بوده است كه از حضرت عبدالبهاء برای اقدامات ایشان برای صلح جهانی و خدمت به انسانها بدون استثناء و تبعیض، تقدیر نموده است ونه برعكس؟ مگر امروزه ازدغدغه های ایران عزیزمان این نیست كه پدیدۀ «فرارمغزها،» نخبگان این مملكت رابه سوی ممالك پیشرفته می برد؟ مگرهمین جام جمیان بارها ازشخصّیت های معروف ایران درخارج ازكشور یاد نمی كنند وبه آنها افتخارنمی كنند؟ مگر بسیاری ازشخصیّت های اسلامی وانقلابی ایران، تحصیل كردۀ غرب و آمریكا نبودند؟ یا همۀ آنها جاسوس ووطن فروش و ضد اسلام بوده اند؟ روش اهل بهاء نیست كه چون جام جم كودكانه یك یك ایشان رانام برند تا ملاحظه گردد تعدادشان صدها برابرموارد مشابهی است كه جام جم از بهائیان ذكر كرده. همین كه هموطنان عزیزمتوجّه بی انصافی وبی مهری و سیاست یك بام و دوهوای جام جم شوند، اهل بهاء را كافی است.
البتّه صد البتّه باید این را نیز اضافه كرد كه ممكن است درجامعه ای دینی یا غیردینی معدود نفوسی هم پیدا شوند كه مطابق معتقدات وتعالیم وهنجارهای آن عمل نكنند، ولی نمی توان به خاطر معدودی قلیل، كل آن جامعه را متّهم نمود. فی المثل، در مورد آقای صنیعی كه درفوق آمد جامعۀ بهائی هیچ وقت پنهان نكرده كه ایشان قبل ازقبول پست وزارت بهائی بوده است،امّا آنچه مهمّ است این است كه وی به همین خاطر از جامعۀ بهائی جدا شده، وحكم ایشان مانند خیل عظیمی ازغیر بهائیان مسلمانی است كه وضعیّت مشابه داشته اند ولی جام جمیان اعمال ایشان را به پای اسلام ومسلمین منظور نمی نمایند. به فرمودۀ قرآن مجید «ولا تَكْسِبُ كُلّ ُنَفْس ٍالا عَلَیها وَ لا َتزِرُ وازِرَة ٌوِزْرَ اُخْری»[xvi] (كسب نمی كند هر نفسی مگر بر خودش، و بر نمی دارد بردارنده ای بار گناه دیگری را).
در اینجا بد نیست مختصری نیز دربارۀ افرادی كه ایّام آنها را بهائی معرفی كرده آورده شود تا حقیقت حال مشخص گردد.
الف- نبیل الدوله كه ایّام مقاله ای جداگانه را درصفحات 24-25به وی اختصاص داده، بهائی معروفی بوده است. خلاصۀ كلام دربارۀ ایشان آن كه ازخاندان مرحوم سپهركاشانی مورّخ مشهور دورۀ قاجاریه بود كه در ناسخ التّواریخ خود به دیانت بابی توهین ها نموده است.[xvii] ایمان وی ازخاندان چنین فردی زنده كنندۀ این حقیقت درتاریخ ادیان است كه خداوند ازخاندان كسانی كه با دین الهی مخالفت می كرده اند، نفوسی رامؤمن كرده تا كل برقدرت خداوند برخلق جدید ایمانی نفوس شهادت دهند. علیقلی خان نظربه سابقۀ خانوادگی با اجازۀ مشروط حضرت عبدالبهاء مبنی برغافل نشدن ازاموراساسی دینی به واسطۀ استغراق دراموراداری سفارت، پست منشی گری سفارت ایران درآمریكا را پذیرفت وبا متصدیّان امور ومقامات سیاسی ملاقات داشته وبا همسرش فلورنس ازبهائیان بسیار علاقمند به حضرت عبدالبهاء بوده اند وبه پیروی از ایشان درفكرعزّت ایران عزیز بوده اند. ایشان به همراه دخترشان خانم مرضیّه گیل بعضی آثاربهائی را نیز ترجمه كرده اند. ایشان پس از درگذشت حضرت عبدالبهاء ازمشاغل خود كناره گیری نمود.
درخود مقالۀ ایّام دربارۀ ایشان درصص24-25مطالبی است كه برعكس ادّعای زوركی جام جم نشان ازسوء نیّات واعمال ایشان ندارد. آیا عضویّت درهیأت نمایندگی ایران درصلح ورسای خیانت محسوب بوده؟آیا عشق ایشان به حضرت عبدالبهاء وخواندن دعا نشان ازسیاست زدگی است؟ّ
به چه علّت جام جم جریان اعزام مسترشوسترآمریكائی دردهۀ اوّل قرن 20را به سلطۀ جهانی آمریكا وتأسیس دولت یهود درچندین دهۀ بعدازآن وصل می كند و تقدّم و تأخّر وقایع تاریخی را معكوس می سازد؟ مورّخین ایرانی و غیرایرانی هنوز ده ها نظروتحلیل متفاوت ازجریان مشروطه و رجال سیاسی وغیرسیاسی آن دوران ارائه می دهند، دراین صورت چگونه جام جم اظهار نظرخود را راجع به شوستر وحی مُنزل می داند؟[xviii] آیا جام جم توجّه ندارد كه فرضیّۀ او در اینجا دربارۀ شوستر آمریكائی متناقض با دیگرمقالاتی است كه درآن امربهائی را درمقطع مشروطه روسی دانسته است؟ واین درحالی است كه روس وانگلیس هردو در آن مقطع با انتخاب شوسترمخالف بوده اند. چگونه باید هرآنچه راكه اسماعیل رآئین وتقی زاده وخان ملك ساسانی كه خود سفیر ایران درعثمانی بوده نوشته اند و مورد بحث واختلاف نظرخود محقّقین مسلمان نیزهست، ملاك حقیقت دانست وبه واسطۀ آن جناب نبیل الدوله را دارای «سوء عقیده» دانست؟[xix] جام جمیان چرا نظر رآئین را آنجا كه مُثبِت اوهاماتشان است می پذیرند ونقل می كنند، امّا آنجا كه به نفعشان نیست یا نقل نمی كنند ویامدّعی می شوندكه رآئین اشتباه كرده؟ از جملۀ این موارد اعتراف صفحۀ 25 است كه بر «تحت فشار» بودن بهائیان از طرف حكومت وقت اذعان نموده است كه خود این اعتراف از بهترین دلایل ردّ مقالۀ «مظلوم نمائی به قیمت دروغپردازی» درصفحۀ 60 ایّام می باشد. جالب آنكه جام جمیان آمده اند اَبرو را درست كنند چشم راهم كور كرده، نوشته اند: «البتّه كلام رآئین درمورد این كه خروج نبیل از ایران به علّت فشار دستگاه حكومت به بهائیان بوده خالی ازتسامح نیست،» و در عوض آن نوشته اند «مخالفت علماء با فعّالیّت های تبلیغی اش به نفع فرقۀ ضالّه» موجب رفتن وی از ایران شده است. سبحان الله كه خداوند چگونه به دست خود مخالفین، حقایق را روشن می فرماید. آری حقیقت این است كه مورّخین بهائی وغیربهائی ایرانی وغیرایرانی همه اعتراف كرده اند كه فشار و تضییقات وارده بربهائیان ازناحیۀ حكومت وعلماء هر دو بوده.
و چه خوب جام جم اعتراف كرده است به هدف اصلی دین جدیدالهی كه وحدت عالم انسانی است كه ورای اهداف محدود سیاسیّون جهان ازروس وانگلیس و آمریكا و دیگران است. آری ازدواج یك ایرانی(جناب نبیل الدوله) با یك آمریكائی (خانم فلورنس)، آن هم درآن ایّام كه درنظرایرانی، غیرمسلمان نجس محسوب می شد، «نشانۀ تحقّق وحدت شرق وغرب» وطرد آپارتاید مذهبی است (ص25 ایّام)، چنانكه تأكید و تشویق حضرت عبدالبهاء درخصوص ازدواج سیاه پوستان با سفیدپوستان نیز در همان آمریكا نشانۀ طرد آپارتاید نژادی واتّحاد نوع بشر است. آری آنچه بوده و آنچه هست در راه تحقّق همین سیاست الهی است و نه سیاست بشری كه هنوز اسیر مشكلات و بحران های طاقت فرساست. جام جم نمی تواند سدّ راه این سیاست الهی باشد، چه كه به خاطر نفوذ كلمۀ حضرت بهاءالله جهان علی رغم همۀ مشكلات مزبور، درباطن خود به سوی وحدت در حركت است و روزی این وحدت چهره خواهد گشود.
راستی در ادامۀ مطالب مربوط به جناب نبیل الدوله،این جملۀ جام جم رابه چه تعبیر توان كرد كه می نویسد وی: «برای پیشبرد اهدافش، ظاهراً از وجاهت همسرخویش نیزمایه می گذاشت...؟» آیا جام جم ازمقام تقوای مذكور در قرآن مجید آگاه است؟ نظر به حرمت همۀ متقّیین ازهمۀ ادیان درطول تاریخ، چیزی دراین خصوص نگفته، فقط ازجام جم می خواهیم كه به آیات قرآن مجید در خصوص تقوی دقّت فرمایند چه كه «العاقبة للمتقین» جام جم درآخر مقالۀ ص25 به «ایادی ها وسپهبد صنیعی ها وهویداها و منصورروحانی ها وانبوه كارگزاران بهائی عصرمحمّدرضا پهلوی» نیزاشاره كرده تا ازآب گل آلود بحث دربارۀ نبیل الدوله هم ماهی مراد بگیرد. درصفحات 34-35نیز فهرستی مشابه ارائه داده است، حال آنكه چنانكه درهمین مجموعه آمده افراد مزبور یا بهائی نبوده اند ویا اگر بوده اند پس از دخالت درامورسیاسی ازجامعۀ بهائی بیرون رفته اند ویا این كه شغلشان سیاسی نبوده است. دربارۀ بعضی ازایشان به عنوان نمونه در زیر و در سایر مقالات این مجموعه آمده است، مثل:
· ب) پرویز خسروانی (ص23، 34) اگرچه فامیل بهائی داشته ولی خود بهائی نبوده وهمسرش نیز كه بهائی زاده بوده پس ازازدواج با وی ازجامعۀ بهائی دوری گزید.
· ج) ذبیح قربان (ص30) یكی ازبهائیان و از دوستان حضرت شوقی ربّانی در بیروت بود كه بعداً ازپیمان شكنان دین بهائی گردید و با آنها و دشمنان جامعۀ بهائی همدست گردید و به انحراف وافساد درجامعۀ بهائیان شیراز پرداخت وبه كلّی ازجامعۀ بهائی مطرود گردید و حضرت شوقی ربّانی جامعۀ بهائی را هشدار دادند كه ازتمام سازمان ها وتشكیلاتی كه وی ریاست آن رابه عهده داشت دوری واجتناب نمایند.
· د) عبّاس آرام(ص54) فامیل بهائی داشته وخود بهائی نبوده.
· ه) وزیرهمایون(ص41) درپاریس به حضورحضرت عبدالبهاء رسید وقلباً مؤمن به امر بهائی گردید ولی ایمان خودرا آشكارنكرد. جالب آنكه جام جم خود ناخواست اشاره كرده كه بهائی شدن اوپس ازبركناری از وزارت بوده و دراین صورت آنچه كه به وی نسبت داده، راست یا دروغ، مربوط به ایّام مسلمانی او بوده است. استشهاد ایّام از ردّیّه های صبحی دربارۀ وی نیزسندیّت تاریخی ندارد چه كه وضعیّت روحی وشخصیّتی صبحی كه ازپیمان شكنان سرخوردۀ جامعۀ بهائی بوده، حتّی نزد غیر بهائیان نیز روشن است.[xx]
· و) منوچهرتسلیمی(ص30) دارای پدری بهائی و مادری مسلمان بوده است و لذا ازطرف پدری بهائی زاده بود، امّا بهائی نشد و بهائی نماند وبه دنبال سیاست رفت و وزیر بازرگانی شد.
· ز) منصور روحانی، فرخ روپارسا، وبعضی دیگر كه درصفحات 34-35 اشاره كرده بهائی نبوده اند و از ذكریك یك ایشان می گذریم وآن رابه جام جم وامی گذاریم كه بیشتر راجع به ایشان تحقیق كند.
امّا دراینجا تعجّب خودرا بایداعلان نمود كه چرا جام جم كه محور ایراد خود را در این زمینه محدودبه اتّهامات سیاسی نموده بود، درص35، لیستی نیز از بهائیانی كه درعرصۀ علم وفرهنگ وهنر جزء شخصیّت های معروف ایران وجهان هستند وبه آب و خاكشان خدمت ها نموده اند، ارائه نموده است؟ آیا جز این است كه جام جم نمی تواند پنهان نماید كه همۀ این تهمت ها وبرچسب ها و زیر و رو كردن اسناد و مدارك تاریخی علّتی جزاین ندارد كه كلاً دین بهائی و جامعۀ آن را قبول ندارد وجز بهائی ستیزی هدفی دیگر ندارد ودلش برای ایران وملّت عزیزآن نسوخته است كه هیچ بلكه درصدد ایجاد تفرقه درملّت وتحریك عوام علیه بهائیان به جرم های واهی می باشد؟ رنگ رخسارۀ جام جم ازسرّ ضمیر او خبرمی دهد.
نظر خود را بنویسید