جام جم در ایّام بارها ادیان بابی و بهائی را معلول دول استعماری دانسته كه برای ایجاد تفرقه دراسلام وضعف ایران عزیزایجاد و حمایت شده اند. در زیر دو مقاله ای راكه قبلاً درسایت ها درجواب این شبهه، موجود بوده، تقدیم می كند.
هـ - مهرپور، سایت دیدگاه
چند ماه قبل در پایتخت یکی از کشورهای شمال اروپا به دعوت جامعۀ بهائی کنفرانس آزادی تحت عنوان «اسلام و میراث فرهنگی آن» برگزار شد که در آن عدّۀ نسبتاً کثیری یا از روی کنجکاوی و یا تحقیق در مورد دیانتی که تا اندازه ای در غرب ناشناخته است شرکت کرده بودند. سخنران جلسه یک جوان ایرانی تبار بهائی بود که شرحی جامع در بارۀ تاریخ اسلام و دست آوردهای علمی و فرهنگی آن در طی قرنهای گذشته بیان کرد. ضمناً با نشان دادن اسلایدهای متعدّد و جالب که نمایانگر میراث فرهنگی و تمدّن اسلامی در کشورهای خاورمیانه چون ایران و شمال آفریقا و اسپانیا بود موجب آشنائی و علاقمندی شرکت کنندگان به مطالعۀ بیشتر اسلام شد و در پایان به پرسشهای متعدّد آنان که غالباً مسیحی بوده و با پیش داوریهای غرض آلود و غلط اسلام را بصورت دیگری مجسّم و تصّور نموده بودند پاسخ داده شد.
پیروان آیین بهائی از بدو پیدایش آن در ۱۶۰ سال پیش تا کنون همواره با صداقت و صمیمیّت از اسلام دفاع کرده و بدون هیچ ملاحظه حقّانیّت پیامبر اسلام و منشأ الهی آن دین را ثابت کرده اند. در این راستا کتب و رسالات و مقالات مختلف نوشته اند و در سخنرانیها و سمینارهای منعقده در اروپا و آمریکا که بواسطۀ رواج شایعــــات و روایات بی اساس تا حدی با نظر شکّ و تردید به مروّج آیین مبین اسلام می نگرند حقائق اساسی شریعت مقدّس اسلام را بیان می کنند. بدیهی است در هنگام تشریح تاریخ و تعالیم اسلام بین اساس و حقیقت اسلام و پیرایه ها و خرافات و رسوم منتسب به آن تمیز قائل می شوند و به اصطلاح آب را از سرچشمۀ آن گرفته و از بدعتها و آلودگیهای ناشی از افکار و پندارهای ناصواب جـــدا می کنند.
قابل ذکر است که بسیاری از پیروان آیین بهائی قبلاً مسیحی و یا معتقد به ادیان دیگری بوده اند و در آن وقت حضرت محمّد (ص) را بعنوان پیامبر راستین نمی شناختند ولی پس از ایمان به امر بهائی به حقّانیت رسول اکرم و ائمۀ اطهار اقرار و اعتراف کرده و قرآن مجید را وحی الهی و کلام آسمانی محسوب می دارند. متأسّفانه این حقیقت بواسطۀ تبلیغات سوء از نظر اکثر مسلمین پوشیده است و خدمتی را که جامعۀ بهائی در شناساندن مقام و رتبۀ رسالت نبّی اکرم در بین ملیونها پیروان ادیان دیگر نموده مسکوت مانده و نادیده گرفته شده است.
گفتنی است که ۸۰ سال قبل حضرت عبدالبهاء فرزند شارع امر بهائی و مرجع بهائیان جهان طی سفر سه سالۀ خویش در اروپا و آمریکا در مجالس و کلیساها و حتّی کنیسۀ یهودیان در اثبات مقام نبوّت و عظمت رسول اکرم داد سخن داده در نامه ای از آمریکا خطاب به بهائیان شرق می نویسد: «... تابحــــال در این دیار نفسی نتوانسـت ذکری از حضرت رسول علیـه السّلام کند. علی الخصوص در کنائس و معابد مسیحیان و کلیمیان، بلکه حکایات و روایات عجیبۀ مفتریّه در السن خلق منتشر بود که جمیع استهزاء می کردند ولی حال الحمدلله در صدر کنائس اثبات نبوّت حضرت می شود و ابداً نفسی اعتراض ننماید و جمیع گوش می دهند و ساکت و صامت هستند...»[i]
دیدگاه دیانت بهائی در مورد اسلام مختصراً از اینقرار است:
اسلام آیین بر حقّ و مؤسّس آن رسول اکرم (ص) مبعوث من جانب الله است و قرآن مجید کتاب آسمانی است.
اساس اسلام بر پایۀ ایمان به یکتائی خداوند، حقّانیّت همۀ انبیاء و کتب مقدّسه از تورات و انجیل و زبور است. در قرآن مجید مکرراً به صحّت و اصالت انبیاء گذشته تأکید و تصریح گشته و تفاوت و تبعیض در مورد مقام و منزلت آن بزرگواران قائل نشده است «لا نفرّق بین احد من رُسُلِه»
هدف غائی نبی اکرم (ص) بر طبق آیات قرآن مجید تزکیه و تهذیب اخلاق و تعلیم حکمت بین مردمان و رفع اختلافات قومی و ایجاد الفت بین مؤمنین بوده است.
شریعت اسلام حاوی اصول و احکامی بود که مدت یکهزار سال ضامن حفظ و بقاء امّت و موجب نظم و ادارۀ جامعه و امّت اسلامی و ارتباط بین اقوام و ملل متفاوت بود.
اصول و مبادی اخلاقی و روحانی اسلام شامل حقائق معنوی است که پایدار و دائمی است همچون اصل عدالت، مروت، صداقت، محبّت که در واقع در همۀ ادیان نیز ملاحظه می شود و تغییر ناپذیر است.
اکنون اگر پرسیده شود پس اختلاف دیدگاه بهائی با اعتقادات رایج مسلمانان کدامست؟ می توان به اجمال گفت: فلسفۀ اعتقادی بهائی بر این امر تأکید می کند که فرامین هدایت و فیض الهی مستمرّ و بدون انقطاع است، بعبارت دیگر خداوند منّان بر حسب شرائط و ضروریّات هر عصر و زمان، تعالیم و احکام مناسبی برای حلّ مشکلات فردی و اجتماعی بشر عنایت می کند. پر واضح است که حامل این پیام و احکام الهی غیر از انبیاء و پیمبران یعنی نمایندگان حقّ تعالی که واسطۀ ارتباط عالم بالا با مردم زمین می باشند نمی تواند باشد. چنانچه در قرآن مجید آمده که هرگاه نسخ حکم و آیه ای لازم آید خداوند بنفسه اقدام می نماید و وضع قانون و شریعت تازه می فرماید.
هر ناظر بی طرف و با انصاف با توجّه به تحوّلات عمیق و شگرف یکی دو قرن گذشته در عرصۀ اجتماعی و من جمله ارتباطات بین کشورها و برخورد فرهنگها و تمدّنها که نتیجۀ کشف وسائل حمل و نقل و ارتباط سریع بین کشورها و اقوام است تصدیق می کند که در این مرحله از تکامل انسان در کرۀ خاکی مسائل و مشکلات و چالشهای تازه ای پیدا شده که مستلزم راه حل های جدید و قوانین و احکام بدیع است که الزاماً با اصول و احکام قدیم مختلف است. بهائیان معتقدند که به مصداق آیۀ کریمه «کلّ یوم هو فی شأن» یعنی هر روز شرائط و حالات ویژۀ خود را دارد باید با راهنمائی و هدایت الهی بدرمان دردهای مزمن جهان پرداخت و بر این باورند که خداوند در این عصر بر بشر منّت گذاشته و با ظهور پیامی آسمانی و دیانتی جدید توسط حضرت بهاءالله قوانین و تعالیمی موافق و مناسب حوائج عالم انسان برای رفع علل و عوامل دوری و اختلافات ملل و دول عالم و تأسیس وحدت و اتّحاد بین مردم و صلح پایدار و عمومی و بسط عدالت اجتماعی ابلاغ فرموده است که از آن جمله تساوی حقوق همۀ افراد بشر اعم از سفید و سیاه، مؤمن یا غیر مؤمن، زن و مرد و مختصر همۀ ساکنین روی این کرۀ خاکی است و رفع همۀ تعصّبات نژادی، مذهبی و سیاسی.
بحث و توضیح اصل وحدت عالم انسانی در این نوشتۀ کوتاه ممکن نیست و باید در مقالات دیگری به آن پرداخت تنها به این نکته اشاره می شود که پس از قریب یکقرن از ابلاغ پیام حضرت بهاءالله اعلامیّۀ جهانی حقوق بشر تقریباً بر همۀ مبادی و اصول پیشنهادی و اعتقادی فوق الذکر صحّه گذاشت و آن را جهت تصویب به دول جهان ابلاغ کرد (که ایران هم در زمرۀ امضاء کنندگان آن منشور است)
بهائیان بر این باورند که ظهور آیین بهائی بمنزلۀ تحقّق وعده ها و انتظارات همۀ ادیان است چه که بلا استثناء همه در کتب مقدّسۀ خود به قیام «منجی» بزرگ عالم در پایان و آخرالزمان با انتشارات و اصطلاحات مختلف اشاره کرده اند و آیات و احادیث اسلامی نیز در این باره تأکید دارد و بشارت به ظهور موعود بوفور در آن دیده می شود. با ظهور دیانت بهائی پیام وحدت و صلح در جهان منتشر گردید و در عین حال اصالت و حقیقت همۀ انبیاء و پیامبران و علی الخصوص رسول اکرم (ص) ابلاغ و تصریح گشت تا به ارادۀ الهی دشمنیها و سوء تفاهمات دیرینه به دوستی و الفت و آشتی مبدّل گردد.
ردّیّه نویسان علیه دیانت مقدّس بهائی 163 سال است كه با فرا فكنی می خواهند تفرقه های بی پایان در امّت های اسلامی را به نام بهائیان تمام كنند و علّت اصلی تفرقه در اسلام را ادیان بابی وبهائی بدانند. امّا همان طور كه تا حال ده ها روشنفكر مسلمان از شیعه وسنّی علل تفرقه را در خود امّت اسلام دانسته اند،شواهد متعدّدی درآثار بابی وبهائی وجود دارد كه اثبات می كند نه تنها آن دو دین سبب تفرقه در اسلام وامّت آن نبوده اند بلكه تعالیمی ارائه فرموده اند كه نه تنها موجب وحدت مسلمین است، بلكه علّت اصلی ونهایی وحدت اهل عالم از ادیان وعقاید گوناگون می باشد.
آنچه روشنفكران مزبورخاطر نشان كرده اند این است كه از سال 632 میلادی كه روح مقدّس حضرت ختمی مرتبت(ص) از این عالم ناسوت به جهان الهی رجوع و عروج نمود — و حتّی قبل از آن — چه كسانی در امّت اسلامی تفرقه ایجاد كردند؟ و چه كسانی در طول تاریخ اسلام، تفرقه های سیاسی را نیز به آن تفرقه های دینی ایجاد شده افزودند؟ و در این 28سالِ پس از انقلاب اسلامی نیز، چه کسانی به دهها فرقه سیاسی– مذهبی ِ اسلامی ِ مزبور، فِرَق و انشعابات جدید دیگری افزودند؟و آن كسان چه دینی داشتند؟ و آنان كه دشمنی با فرهنگ اسلامی و امّت اسلامی داشتند چه كسانی بودند و چگونه از این همه تفرقه و فقدان وحدت استفاده كردند؟ چه كسانی هم اكنون به نزاعهای لفظی و عملی سیاسی – مذهبی در امّت اسلامی مشغولند و به چه روش و لحنی چنین می كنند كه حتّی بزرگترین مسئولین محترم این آب و خاك نیز از ادبیات سوء سیاسی و اخلاق ناپسند متنازعین، ابراز نگرانی آشكار در رسانه ها و مطبوعات می كنند؟ پاسخ ازنفس پرسش ها پیدا است وبررسی بیشتر آن مربوط به خود مسلمانان فرهیخته و منصف و وسیع النّظر است.
امّا دراینجا چون ردّیّه نویسان بی انصاف ونا مهربان،نا جوانمردانه بهائیان را عامل اصلی تفرقه دانسته اند، به بعضی شواهد ازآثار بهائی دراین خصوص اشاره می نماید و قضاوت را به عهده عزیزان منصف ومهربان هموطن می نهد. حضرت بهاءالله بنیانگزار آسمانی دین بهائی در خصوص حقیقت فوق می فرمایند قَوْلُهُ الْحَكیم:«اگر حزب فرقان فی الحقیقه به آنچه از قلم رحمن نازل شده عمل می نمودند، جمیع مَنْ عَلَی الاَرْض به شرف ایمان فائز می گشتند. اختلاف اعمال سبب اختلاف امر گشت و امر ضعیف شد... شریعت رسول الله روح ما سِواه فداه را به مثابه بحری ملاحظه نما كه از این بحر خلیج های لایتناهی زده اند و این سبب ضعف شریعت الله شده و ما بین عباد، و تا حین، نه ملوك و نه مملوك و نه صُعلوك (فقیر) هیچ یك سبب و علّت را ندانستند و به آنچه عزّت رفته راجع شود و عَلَم افتاده نصب گردد آگاه نبوده و نیستند... حال سنگ ناله می كند و قلم اعلی (اشاره به خودشان و قلمشان) نوحه. ملاحظه نما كه چه وارد شد بر شریعتی كه نورش ضیاء عالم و نارش هادی امم، یعنی نار محبّتش. طوبی لِلْمُتَفَكِّرینَ وَ طوبی لِلْمُتَفَرِّسینَ وَ طوبی لِلْمُنْصِفینَ».[ii] و نیز: «امروز فی الحقیقه حزب الهی مُحاط و سایرین محیط مشاهده می شوند چنانچه مشاهده فرموده اید بلاد ِ اسلام را به بهانه های مختلف اخذ نموده اند. وقت آمده که جمیع به کمال نوحه و ندبه و عجز و ابتهال به غنیّ ِ متعال توجّه نمایندکه شاید بحرِ رحمت به موج آید و آفتاب ِ فضل اِشراق نماید و ذلّت به عزّت تبدیل شود و ضعف به قوّت. باری آنچه بر امّتِ مرحومه وارد شده و می شود از خود ِ ایشان است به قولِ مَن قالَ: این همه از قامتِ ناسازِ بی اندام ِ ماست. تفکّر در عزّت اسلام از قبل نمائید که به چه مقام رسیّده بود و حال در ذلّت وارد.اَستَغفِرُاللهَ العَظیمَ عَمّا قُلتُ وَ اَقُولُ. اِنَّهُ یُعِزُّ مَن یَشاءُ وَ یُذِلُّ مَن یَشاءُ یُؤتی و یَمنَعُ ؛ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُوَ هُوَ القَوّیُّ الغالِبُ المُقتَدِرُ العَلیمُ الحَکیمُ»[iii] پاسخ به علل مزبور و راه نجات را می توان در آثار موعود امم حضرت بهاءالله جَلَّ اُسمُهُ الاَعْظَم یافت. برای شروع می توان به رسالۀ مدنیّه از جانشین آن حضرت، یعنی حضرت عبدالبهاء و پیام منیع 26 نوامبر 2003 مركز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم، مراجعه نمود.[iv]
امّا در اینجا نمونه ای را كه نه فقط درباره ضعف مسلمین، بلكه درباره ضعف كلّ ِ ملل شرق در برابر غرب می باشد، از قسمتی از لوح حضرت عبدالبهاء تقدیم می دارد كه در آن به مخاطب آن امر فرموده اند به تولستوی نویسنده روسی درباره این وضعیّت مطابق لوح توضیح دهد. دراین لوح ملاحظه فرمایید علاوه بر شرح وضعیّت مزبور وعلل آن، چگونه راه استقلال و رشد شرق را نیزاشاره می فرمایند. دراینجا همه را قَسَم می دهد به هر عقیده ای كه دارند كه درآن تفكّری عمیق فرمایند، و به خصوص تقاضا آنكه دقّت فرمایند درآخر بیان مباركشان كه برعكس آنان كه به نظریه تنازع بقا معتقدند، راه نجات را راهی معنوی می دانند كه شرق وغرب را به وحدت و صلح و محبّت می رساند ونه راهی كه باعث تشدید دور باطل جنگ وجدال می شود. ایشان می فرمایند:
· اِنَّ الْغَرْبَ مُنْذُ عِدَّةِ قُرُونٍ قَدْ سَطا عَلی الْشَرْقِ بِرَجْلِه وَ خیلِهِ وَ اِلَی الآنِ مُسْتَمِّرأ وَ سَیجْری الْهُجوُمُ بِجَمیعِ قُوّاتِه مُستَمِرّاً اِلی یومِ الْنُّشوُرِ حَیثُ تَری جُیوشأ عَرَمْرَمَةً تَصوُلُ صَوْلَةَ الْاسُوُدِ مِنْ غاباتِ الغَرْبِ اِلی مَیادینِ الشَّرقِ. مِنها: جَیشٌ مِنَ الْثَّرْوَةِ وَ جَیشٌ مِنْ الصَّنْعَةِ و جَیشٌ مِنَ الْتِّجارَةِ و جَیشٌ مِنَ الْسیاسَةِ وَ جَیشٌ مِنَ الْمَعارِفِ وَ جَیشٌ مَِنَ الْاِكْتِشافاتِ و جُنوُدٌ جَرارَهٌ تَصُولُ مِنَ الْغَرْبْ بَسِلاحٍ قاطِعٍ وَ تَفْتَحُ فُتُوحاتٍ فی كُلِّ جِهاتِ الْشَرقِ وَ مِنْ جُمْلِه فُتوُحاتِها الْجَدیدَهِ فی الاَقالیمِ الصّینیّةِ وَ الشَّرقُ لَیسَ لَهُ مُقاوَمَةٌ لِهذِهِ الْجُیوُشِ الصّائِلَةِ وَ الْجُنُودِ الجَرارةِ القاهِرَةِ اَبَدأ. فَالرِّجُلُ الْحَكیمُ یدْرِكُ عَواقِبَ هذا الاَمرِ العَظیمِ و لا یحْتاجُ اِلی دَلیلٍ فی هذا الْسَبیلِ. اِذأ اَیها الَّرجُلُ الْجَلیلُ تَمَعَّنْ فی عَواقِبِ الْاُمورْ. هَلْ تُتُصَوَّرُ الْمُحافَظَةُ لِلشَرقِ مِنْ سَطَواتِ الغَرْبِ فی مُسْتَقْبَلِ الزَّمانِ بِوَسائِلِ التَّدبیرِ والْتَرتیبِ وَ الْتِّعدیلِ وِ لَو كانَ بِكُلِّ اِتقانٍ؟. لا وَ رَبّی الرَّحْمنِ؛ بَل اِنَّ الاُمورَ فی خَطَرٍ عَظیمْ. فَبناءً عَلی ذلك یقْتَضی اَنَّ اَهلَ الشَّرقِ یتَمَعَنّونَ فی اكْتِشافِ وَسائطٍ فِعالَّه یحافِظوُنَ بِها عَلی عِزِّهِمْ وَ شَرَفِهِم واسْتِقلالِهِمْ وَ ذِمارِهِمْ مِنْ الاَیادِی العابِثَةِ مِنَ الغَربِ. فَلا شَكَّ اِنَّ كُلَّ لوَسائَطِ مَعدوُمةٌ وَ الوَسائِلِ مَفْقوُدَهٌ اِلّا القُوَّةَ الاِلهیّهِ وَ القُدرَةَ الرَّبّانیةِ وَ السَّطْوَةَ الْمَلَكُوتیةِ وَ الصَّولَةَ اللّاهوُتیةِ. اِنَّما هذه قُوَّةٌ تُقاوِمُ كُلَّ هُجُومٍ وَ تُشَرِّدُ تكُلَّ جُنوُدٍ وَ تُشَتِّتُ شَمْلَ كُلِّ عَنوُدٍ وَ تَهْزِمُ كُلَ جُیوشٍ كَما ُسَبَقَ فی الْقُرونِ الاوّلی(در اینجا مثال تاریخی از فتح روحانی حضرت مسیح (ع) می زنند و سپس در ادامه می فرمایند...) فَینْبَغی اِذأ لِاَهلِ الشَّرقِ الآنَ اَنْ یتَمَسَّكُوا بِقُوَّةٍ قاهِرَةٍ الهِیةٍ وَ قُدرَةٍ باهِرَةٍ مَلَكُوتیّةٍ حَتّی یقاوِمُوا بِها كُلُّ جَیشٍ كَثیفٍ مُهاجِمٍ مِنَ الْغَرب اِلی الشَّرقِ؛ بَلْ یفْتَحوُا بِها تِلْكَ القِلاعَ الحَصینَةَ المُجَهَّزَةَ بِاعْظَمِ اَسْلَحَةٍ قاطِعَةٍ مِنْ مَوادٍ جَهَنَّمیةٍ، وَ سَیفُهُم كَلِمَـة اللهِ وَ سِلاحُهُم السَّلامُ وَ جَیشُهُم مَعْرِفَةُ اللهِ وَ قائِدُهُم التَّقوی وَ ظَهیرُهُمُ المَلاءُ الاَعلی وَ نَصیرُهُم رَبُ السُّمواتِ العُلی وَ زادُهُم التَّوَكُّلُ عَلَی اللهِ وَ قُوَّتُهُم تأییدٌ مُتتابِعٌ مِنْ شَدیدِ الْقُوی»
· (همانا غرب از چند قرن قبل با پیاده و سواره نظامش بزور داخل شرق شد و تا حال ادامه دارد و بزودی هجوم مستمر به جمیع قوایش واقع خواهد شد تا یوم نشور). بطوری كه می بینی لشكرهای عظیم را كه حمله شدید می كنند مانند حمله شیران از جنگل های غرب به میادین شرق. از جمله این لشكرها عبارتند از:ثروت و صنعت و تجارت و سیاست و معارف و اكتشافات، و لشكرهای بزرگ از غرب به سلاح قاطع حمله می كنند و در كل جهاتِ شرق فتوحاتی می نمایند و از جمله فتوحات جدید آن در اقلیم چین است و برای شرق، ابداً مقاومتی در برابر این لشكرهای مهاجم و جنود عظیم و قاهر وجود ندارد. پس مرد حكیم عواقب این امر عظیم را می فهمد و به دلیلی در این راه نیازی ندارد. لذا ای رجل جلیل (تولستوی) در عواقب امور موشكافی كن. آیا برای محافظه شرق در آینده از سلطه غرب، وسایل تدبیر و ترتیب و تعدیل ولو به كمال اتقان باشد، تصوّر می شود؟ نه قسم به پروردگارم! بلكه امور در خطر عظیم است. پس بنابراین بر اهل شرق است كه موشكافی كنند در اكتشاف وسائط كارآیی كه به آن عزّت و شرف و استقلال و آبرویشان را از ایادی بازیچه گر غرب محافظت نمایند. پس شكی نیست كه كل وسائط معدوم و كل وسائل مفقود است مگر قوّه الهی و قدرت ربانی و سطوت ملكوتی و غلبه لاهوتی. همانا این قوّه مقاومت هر هجوم می كند و همه لشكرها را فرار می دهد و اجتماع و اتّحاد هر ستیزه گر را پراكنده می سازد و كل لشكرها را شكست می دهد، چنانكه در قرون اوّل گذشت... پس شایسته است الان برای شرقی ها كه به این قوّه غالبه الهیّه و قدرت خیره كننده ملكوتی چنگ زنند تا به آن هر لشكر متراكم مهاجم از غرب به شرق را مقاومت كنند، بلكه به آن (قوّه الهی) آن دژهای محكم مجهّز به بزرگترین اسلحه قاطع مواد جهنمی و آتش زا را فتح نمایند. پس شمشیرشان كلمة الله، سلاحشان صلح و سلام، لشكرشان معرفت خدا و سردارشان تقوی و پشتیبانشان ملاء اعلی و یاورشان پروردگار آسمانهای بلند مرتبه و توشه شان توكّل بر خدا و قوّه شان تأیید و كمك متتابع از شدید القوی است).[v]
به این ترتیب دراین لوح وده ها لوح دیگر قوّه كلام الهی را كه در این زمان به وسیله حضرت بهاءالله آشكار شده راه حل مشكلات هم غرب وهم شرق می فرمایند. به همین خاطر بود كه تولستوی نیز منصفانه در یكی از چندین اظهار نظر های مشابهش چنین نوشت: «تعلیمات بهائی روح این عصر وبه مقتضای نیاز بشر پدیدآمده است...باید تعالیم واحكام بهائی را در جهان تنفیذ نمود و وحدت حقیقی را كه اساس این دیانت است نشر داد.»[vi]
از نكات مهمّی كه هموطنان عزیز باید بدانند و به واسطه آن به دسیسه های ردّیّه نویسان علیه دین بهائی ــ امثال آقای شهبازی كه امر بابی و بهائی راعامل اصلی قاچاق تریاک برای ضربه زدن به ملّت ایران ذكر می كنند[vii] ــ آگاه گردند، هشدارهای حضرت عبدالبهاء است از آن قبیل كه در لوح مبارك مندرج درفوق ملاحظه می فرمایید. موردی را كه درباره چین در لوح مبارك فوق الذكر فرموده اند در لوحی دیگر توضیح داده اند. قسمتی از آن لوح نیز در ذیل تقدیم می گردد تا خود شماعزیزان قضاوت فرمایید.قَوْلُهُ الْعَزیز:«... در مسأله حشیش، فقره مرقوم بود كه بعضی از نفوس ایرانیان به شرش گرفتار. سبحان الله این از جمیع مُسكِرات بدتر و حرمتش مُصَرَّح... امّا افیون و زقّوم ِكثیف و حشیشِ خبیث، عقل را زائل و نفس را خامد و روح را جامد و تن را ناهل (خشكیده و پژمرده و تشنه) و انسان را به كلی خائب و خاسر نماید با وجود این چگونه جسارت نمایند. ملاحظه نمایید كه اهالی هند و چین چون به شرب دخان این گیاه سجّین معتادند چگونه مخمود و مبهوت و منكوب و مذلول (خوار) و مرذولند (پست). هزار نفر مقاومت یك نفر نتواند. هشتصد كُرور نفوس از اهل چین مقابلی با چند فوج از فرنگ ننمود زیرا جبن و خوف و هراس در طینتشان به سبب شُربِ دخانِ افیون مُخمّر گشته. سبحان الله چرا دیگران عبرت نگیرند. از قرار معلوم این فعل مشئوم (نا مبارك) به مرز و بوم ایران نیز سرایت كرده اَعاذَنا اللهُ وَ اِیاكُمْ مِنْ هذا الْحَرامِ الْقَبیحِ وَالْدُّخانِ الْكَثیفِ وَ زَقُّومِ الجَحیمِ كَما قالَ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالی: یغلی فِی الْبُطُونِ كَغَلْی الْحَمیمِ.» (خدا ما و شما را از این حرام قبیح و دخان كثیف و زَقّومِ جهنم پناه دهد و حفظ كند. چنانكه خداوند تبارك و تعالی فرمود: می جوشد در شكمها چون جوشیدن آب گرم(سوره دخان قرآن مجید آیات 46-45))[viii]
آری درست می خوانید و چشمانتان درست می بیند. این سخنان فرزندی از ایران است كه چندین دهه است ردّیّه نویسان او را ضد ایرانی وعامل تفرقه بین مسلمانان معرّفی كرده اند.
نظر خود را بنویسید
ببینید
جمشیدارسال شده در : 1387/10/13
//velvelehdarshahr.org/node/61
بسیار جالب بود
Farhadارسال شده در : 1389/07/14
بسیار جالب بود