همان طوركه می دانیم درتاریخ ادیان یكی ازحیله های دشمنان انبیای الهی برای جلوگیری ازنفوذ ایشان و نابودی پیروانشان، جوسازی علیه پیروان آنان ازطریق افسانه پردازی های دروغی و ایجاد توهّم دربارۀ آنان بوده است. این حیله هم اكنون نیز توسّط ردّیّه نویسان ایران، ازجمله جام جم،علیه جامعۀ بهائی درحال اجراست. دو مقالۀ زیر، كه برگرفته ازسایت نقطه نظر است، به گوشه ها ونمونه هائی ازاین جوسازی ها می پردازد.
ازابتدای ظهور دیانت بابی و بهائی در ایران تا كنون دشمنانی كه در میدان بحث و گفتگو خود را عاجز مشاهده نمودند به انواع و اقسام وسایل جهت تخریب و از بین بردن این ظهور جدید دست زدهاند. انواع تهمت ها و افتراها را نصیب پیروان این دو ظهور جدید كردهاند. تهمت هایی از هر قبیل، افتراهایی از هر نوع: اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و...
بررسی سیر تاریخی این افتراها در طول 163 سالی كه از ظهور این دیانت جدید در ایران میگذرد خود مطلب مفصّل دیگری است كه در آینده به آن پرداخته خواهد شد. اما در این مقاله به تشابهات برخی از این افتراها در طول تاریخ به پیروان ادیان جدید اشاره مختصری میشود.
همان طوركه گفته شد این تهمت ها و افتراها در مسیر خود شامل افتراهای اخلاقی نیز بوده است وجالب آنكه كیفیّتی كه در تمام انواع این تهمت ها و افتراها دنبال میشود بزرگ و بدور از ذهن و بعضاً شنیع بودن آن است تا بدین ترتیب تأثیری ضربتی و محكم بر روی افكار عمومی جامعه و تودۀ مردم بگذارد و به قول معروف «دروغ هرچه بزرگتر تأثیرش بیشتر» تا بدینوسیله بتوان مردم را از آن عقیده و تفكّر، یا افراد خیلی دور كرد. به طوری كه هرگاه مردم نام آن عقیده یا پیروان آن را بشنوند یا با ایشان مواجه شوند، به یاد شنیدههای خود بیفتند و از آن عقیده و افراد پرهیز كنند. بگذریم از اینكه توجیه این افراد برای این دروغ پردازی ها و تهمت ها و افتراها چیست و چه میتواند باشد؟ حتّی شاید ایشان خود را افرادی متدّین و متشرّع هم بدانند امّا این همان تفكّر آشنایی است كه میگوید برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای میتوان استفاده كرد. به نظر میرسد عاملین و مرتكبین این اعمال خود را بر كرسی حقیقت میبینند و با جزم اندیشی دیگر تفكّرات را عاری از حقیقت دانسته، مایل نیستند دگراندیشان در جامعه وجود داشته باشند و برای مقابله با این تفكّرات جدید به هر وسیلهای از جمله وسایل غیراخلاقی متمسّك میشوند.
از مطلب دور نیفتیم. یكی از تهمت های اخلاقی كه به پیروان دیانت بابی و بهائی در ایران زده شده، عدم پابندی به اصول اخلاقی و خانوادگی بوده است. در این باره به قدری این تهمتها را شنیع مطرح كردند كه شرم از نگارش آن میرود. امّا در اینجا نظر خوانندگان محترم، به نمونۀ مشابه تاریخی این افترای اخلاقی در زمان ظهور دیانت حضرت مسیح جلب میشود، زمانی كه مسیحیّت ظهور میكند و بنیاد تفكّرات عتیقه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی را بر هم میزند و با هدایت از وحی الهی بینشی جدید و روحانی را در جامعه اشاعه میدهد دشمنان ظهور جدید نیز به انواع و اقسام تهمت ها و افتراها متشبّث میگردند تا بلكه بتوانند تفكّر جدید را در جامعه از بین ببرند.
ازجملۀ این تهمت ها همان تهمت مشابهی است كه بعد از نوزده قرن به پیروان دیانت بابی و بهائی در ایران هنوز زده میشود. ادوارد گیبون مورخ نام آشنای انگلیسی در قرن هیجدهم میلادی در كتاب معروف خود «انحطاط و سقوط امپراطوری روم» بررسی و تحقیق جالبی دربارۀ دوران اولیۀ پیدایش مسیحیّت داشته است. خلاصۀ این كتاب در ایران چند مرتبه چاپ گردیده است. در چاپ دوّم این كتاب توسط انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی در سال 1370 در فصل چهاردهم «رویۀ حكومت روم نسبت به عیسویان» در صفحۀ 230 چنین می خوانیم: «افسانههای فضاحت باری برای خفیف كردن عیسویان جعل كنند و درپیش نظر مردمان خوشباور و بدگمان قرار دهند. این افسانهها دال بر آن بود كه عیسویان تبهكارترین مردمان بودند. در خلوت و دور از انظار مردم به هرگونه عمل قبیحی كه ممكن بود در كارگاه تخیّل آدمی منحط شكل پذیرد مبادرت میورزیدند و با قربان كردن هرگونه فضیلت اخلاقی، لطف و عنایت خدای مجهول خویش را میخریدند. بسیاری از مردم متظاهر مدعی بودند كه در این گونه مجامع منفور حضور داشتهاند یا تشریفاتی را كه دیده بودند وصف میكردند. مؤكّداً میگفتند كه «كودك نوزادی راسرا پا در آرد فرو برده و بر سبیل منظور مرموزی، برای شركت در مراسم مجمع، به زیر چاقوی مؤمن تازه واردی قرار میدادند و وی بی آنكه آگاهی داشته باشد چندین ضربت پنهانی و جانكاه بر پیكر معصوم آن قربانی وارد میساخت و به مجردی كه آن عمل ستمگرانه را مرتكب میشد و به واسطۀ وقوف متقابل بر این گناه قول میدادند كه تا ابد رازدار یكدیگر باشند. به همین روال اشخاص موثّق گفتهاند كه پس از این قربانی وحشیانه بساط سور مناسبی گسترده میشد كه ضمن آن شهوات لجام گسیخته میشد، در سرموعد مقرر چراغها ناگاه خاموش میشد، شرم رخت از میان بر میبست، طبیعت به دست نسیان سپرده میشد و ظلمت شب با همخوابه شدن خواهران و برادران، پسران و مادران ملوث میگشت.»
هرخوانندۀ منصفی در تعجّب از قرابت تهمت ها و افتراها میافتد. حقیقتاً كسانی كه این تهمتها را در طول تاریخ میسازند و از روی هم كپی برداری میكنند آیا فكر نمیكنند چه خیانتی مرتكب میشوند؟
در پایان به تعدادی از بیانات حضرت بهاءالله مؤسّس دیانت بهائی و نیز حضرت عبدالبهاء مبین آیات دیانت بهائی دربارۀ لزوم رعایت ادب و اخلاق و عفّت و عصمت اشاره میشود تا هر فرد منصفی بتواند خود ببیند و بیندیشد و صدق را از كذب تشخیص دهد.
حضرت بهاءالله میفرمایند: «اهل بهاء باید مظاهر عصمت و عفّت عظمی باشند... ذرّهای ازعصمت اعظم از صد هزار سال عبادت و دریای معرفت است.»[i] «الیوم بر كل لازم است كه به ردای تقدیس و تنزیه مزیّن شوند، چه كه نفوسی كه به مشتهیّات نفسانیّه متوجّه اند قابل مقر اطهر و لایق منظر اكبر نبوده و نیستند.»[ii] «ای اهل عالم، شما را وصیّت مینمایم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شماست. به تقوی الله تمسّك نمایید و به ذیل معروف تشبّث كنید.»[iii] «ای دوستان الهی شما را وصیّت مینمایم به اعمال خالصه و اخلاق مرضیّه.»[iv] «هر نفسی از او آثار خباثت و شهوت ظاهر شود او از حق نبوده و نیست.» [v]
و حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «شماها كه معلّم اید باید بیشتر از تعلیم به تربیت پردازید تا بنات را به عصمت و عفّت و حسن اخلاق و آداب پرورش دهید.»[vi] «طهارت و تقدیس از اس اساس دین الهی است و اعظم وسیلۀ حصول درجات عالیّۀ غیرمتناهی.»[vii]
برپا
مدّتی است که روزنامه صبح همدان به نام هگمتانه، سلسله مقاله ها و گزارش هائی را بر علیه جامعه بهائی همدان منتشر می کند. لحن کلام نویسندگان مقالات و گزارش ها متاسّفانه حاکی از قضاوتی یک طرفه راجع به اقلیّتی است که هیچ یک از رسانه های گروهی ایران اجازه دفاع را به آنان نداده و نمی دهند. در طول تاریخ 160 ساله آیین بهائی در ایران، مردم این سرزمین هیچ گاه فرصت آنرا نیافتند که از منابع در دسترس و رسانه های عمومی، اطّلاعاتی موثّق و بی طرفانه در خصوص دیانتی که از زادگاهشان برخواسته، کسب نمایند. نه تنها این اطّلاعات از آنان دریغ شده است، بلکه دشمنان این آیین جهانی، هرچه توانسته اند حملاتی یک جانبه و سراسر افتراء و دروغ و بهتان را به این جامعه بی دفاع وارد آورده اند و هرگز اجازه پاسخ گوئی رابه آن نداده اند. سلسله مقالات وگزارش های روزنامه هگمتانه نیز حملاتی از این گونه بشمار می رود. این روزنامه در این نگارش ها که از تاریخ 28/03/1385 منظماً به چاپ می رسد به بیان افترائآت و اتّهاماتی پرداخته، بدون آنکه پاسخ آنها را چاپ نماید و یا تحقیقی بی طرفانه در این خصوص ترتیب دهد. اتّهامات را ثابت شده پنداشته ومردم را به بسیج علیه بهائیان و نهادها را به حملاتی «چکشی» دعوت نموده است.
البته می توان انتظار داشت، در شرایطی که قریب به 160 سال اذهان این هموطنان را با افترائآت و تهمت های ناروا در خصوص بهائیان انباشته اند و به آتش نفرت و کینه درقلوب آنها دامن زده اند، متولیّان روزنامه فوق الذّکر نیازی به تحقیق و تفحّص بیشتر در خصوص اتّهامات وارد شده نبینند و به صرف شنیدن اخباری یک جانبه، از مسئولیّت حرفه ای خود غافل شده، یک طرفه به قاضی رفته، و حکم بر گناهکاری متّهمین دهند. امّا، همان طور که خود مسئولین محترم روزنامه نیز حتماً واقفند، و از وظایف حرفه ای آنان محسوب می گردد، نگارندگان محترم را سزاوار آنست که قبل از ذکر هر اتّهامی، درخصوص آن به قدر مقدور تحقیق و تفحّص نمایند، و در صورتی که مطلبی را علیه فرد یاگروهی منتشر نمودند، در همان صفحات و به همان مقدار نیز به آنان فرصت دهند که از خود دفاع نموده و در برابر اتّهامات وارده پاسخگو باشند. متاسّفانه در طول بیش از یک ماه، تقریباً هر روزه، مطالبی بر علیه بهائیان در آن روزنامه درج گردیده و حتّی یکبار نیز مقاله و یا مطلبی در پاسخ به این اتّهامات منتشر نگردیده است. امیدواریم مطالبی که ذیلاً درج می گردد بتواند در میان صفحات آن روزنامه جائی باز کند و تا حدی بر آتش کینه و نفرتی که بی جهت دامن زده شده است، آب سکون و آرامش بریزد.
اوّلین افترائی که در اکثر این مقالات و گزارش ها برآن تاکید شده است، ارائه تصویری تشکیلاتی و سیاسی از جامعه بهائی است، برای هموطنان ایرانی که سالها با بهائیان همسایه و دوست و همکار بوده اند و از نزدیک آنان را می شناسند. این تصویر بسیار مخدوش و غیرقابل اعتنا است. امّا برای افرادی که آشنائی اندکی با بهائیان دارند، شاید استفاده از این الفاظ به بروز سوء ظن بیانجامد و جامعه بهائی را بصورت حزبی سیاسی و یا تشکیلاتی زیر زمینی و مخوف تصوّر کنند. لذا لازم است که برای رفع این سوء ظنّ به دو نکته مهمّ اشاره شود:
اوّلاً، بهائیان یک گروه سیاسی نیستند و اهداف سیاسی ندارند. جامعه بهائی خود را پیروان پیامبری ایرانی می دانند که 160 سال پیش در ایران ظاهر شده و اکنون در بیش از 200 کشور جهان افرادی از هر قوم و قبیله به حقانیّتش اذعان دارند. همه پیروان حضرت بهاءالله، این پیامبر ایرانی، در سراسر جهان جامعه متّحد و یک پارچه بهائی را تشکیل می دهند و در جهت اجرای تعالیم روحانی و اخلاقی و اجتماعی آن حضرت تلاش می نمایند. هدف بهائیان ترویج وحدت نوع بشر و رهائی جوامع انسانی از قیود بغض و کینه و دشمنی و جنگ و جدال و خونریزی هائی است که اکنون به شکلهای مختلف جهان را فرا گرفته است. بهائیان برای رسیدن به این هدف از ابزارهای سیاسی استفاده نمی نمایند و اساساً از هرگونه دخالت در امور سیاسی، بنا به اعتقادات خود اجتناب می کنند.
ثانیاً، بهائیان دارای تشکیلاتی سیاسی نیستند. آنچه در جامعه بهائی به نام تشکیلات نامیده می شود، عبارت از جمع هایی مشورتی است که عهده دار اداره امور جامعه بهائی هستند. در این جامعه مناصبی مانند کشیش یا ملاّ یا کاهن یا مجتهد و امثالهم وجود ندارد و همه افراد از این لحاظ با یکدیگر برابرند. امّا برای اداره امور جامعه بهائی، درهر سال، بهائیان جمعی نه نفره را از بین خود انتخاب می کنند. این جمع نه نفره که محفل روحانی نامیده می شود، عهده دار احوال شخصیّه، اعم از ازدواج و طلاق و تولّد و وفات، و حلّ اختلافات افراد، و نظارت بر تعلیم و تربیت اطفال و جوانان، و دستگیری از فقرا و ایتام و ترویج فضائل اخلاقی، و گسترش دایره صنعت و هنر و بطور خلاصه هر اقدامیست که به نحوی جامعه را در طریق رشد و تعالی هر چه بیشتر یاری می کند. محفل روحانی این اقدامات را از طریق شور و مشورت و با مساعدت هیئتهایی که خود منصوب می دارد، انجام می دهد. به مجموعه این هیئتها و محافل روحانیّه اصطلاحا ً تشکیلات بهائی گفته می شود. جامعه بهائی مفتخر است که برای اوّلین بار در تاریخ ادیان جهان، موفّق به تشکیل جامعه ای دینی شده است که در آن طبقه ای بنام روحانیّون وجود ندارد و خود اعضاء جامعه، در شرایطی کاملاً برابر و یکسان، امور خود را با استفاده از شور و مشورت به انجام می رسانند.
این جمعهای مشورتی تشکیلاتی مخفی نیست و اعضاء آن افرادی هستند که بدون هیچ چشم داشتی وبطور داوطلبانه و تنها به قصد خدمت، برای مدّتی مسئولیّت انجام دادن اموری را در جامعه بعهده می گیرند. همه افراد آنها را می شناسند و برای نهادها و ارگانهای دولتی نیز شناخته شده اند. شاید به همین علّت است که خود روزنامه هگمتانه، بعد از آنکه مردم و نهادهای دولتی را به مقابله با بهائیان دعوت می کند، از بی اعتنائی مسئولان و مدیران نهادهای حکومتی به اتّهامات وارده گلایه می نماید. در صفحه دوم شماره 696 این روزنامه در ستون بازتاب می خوانیم: «... در میان این تماس ها جای مسئولان ذیربط خالی بود و هرچه انتظار کشیدیم صدای هیچ یک از مدیران نهادهای مسئول را نشنیدیم و پیغامی از سوی آنان دریافت نکردیم.»[viii]
با این مقدّمه می توان دریافت که اتّهامات وارد شده در این روزنامه علیه جامعه بهائی تاچه حد بی پایه و اساس می باشد. اوّلین خبری که روزنامه هگمتانه در آن بهائیان را آماج اتّهامات خود ساخته، اتّهامی از سوی خانمی مسلمان است که با تیتر درشت در صفحه اوّل روزنامه چاپ شده است: «چون بهائی نشدم زندگی ام را گرفتند»[ix]–. برای خواننده این سؤال مطرح می شود که چگونه بهائیان. که همگی ازمردم عادی و کسبه و صنعتگران و کشاورزان ساکن همدان هستند — توانستند سه فرزند خردسال را در روز روشن از مادری بگیرند و هیچ ارگان دولتی و انتظامی و اطّلاعاتی درشهر بزرگ همدان نتوانست اقدامی بنماید و کار بدانجا رسید که مادرِ مظلومِ اطفال از همه جا مایوس شده و مجبور شد به روزنامه هگمتانه مراجعه کند و در ضمن نامه ای از همه ارگانها و نهادهای حکومتی و علماء و بزرگان دینی بخواهد که به او کمک کنند و علیه بهائیان بسیج شوند و بعد از چندین شماره تهییج و تحریک که توسط نویسندگان روزنامه پی گیری شد، هیچ یک از نهادهای حکومتی اعتنائی نکردند و تنها جماعتی ناشناس، حدود بیست نفر (به ادّعای روزنامه) تماس تلفنی بگیرند و اعلام انزجار کنند. آیا در پایان معلوم نشد که اطفال این خانم کجا هستند؟ معلوم است: نزد پدرشان!. در نامه ای که از طرف این خانم، به نام مریم زارعی، در روزنامه چاپ شده است چنین بر می آید که بهائیان در صدد آن بوده اند که ایشان و همسرشان را به آئین خود جلب نمایند و هنگامی که مایوس می شوند مادر را از دیدار سه فرزند خردسالش محروم می نمایند.
ماجرا از این قرار است که سرکار خانم مریم زارعی سالها با همسرشان اختلاف داشته اند واکنون مدّتی است که کار ایشان به جدائی رسیده و در دادگستری استان همدان پرونده این طلاق در جریان است. از آنجا که طبق قانون جمهوری اسلامی ایران حضانت اطفال با پدر خواهد بود، خانم زارعی که حتماً عواطف مادرانه ایشان راضی به این حکم نیست در صدد برآمده اند که به نحوی از همسر خود در دادگاه سلب اعتبار و صلاحیّت نمایند وفرزندان را نزد خود نگاه دارند. از آنجائی که همسر ایشان مدت زمانی با چند خانواده بهائی رفت و آمد داشته اند، چنین بنظر خانم زارعی آمده است که با این دستاویز می تواند در جهت سلب صلاحیّت همسر سابق ایشان در حضانت اطفال موثّر باشد. شوهر خانم زارعی مسلمان است و این دستاویز بکار خانم زارعی نخواهد آمد. تکلیف حضانت فرزندان ایشان را نیز، نه بهائیان، بلکه دادگستری شهر همدان تعیین خواهد نمود. خواننده روزنامه هگمتانه نیز ارتباط تیتر درشت «مدّعیان حقوق بشر جنایت آفریدند» را با کلّ مطلب در نخواهد یافت. این هم اوّلین بار نیست که فردی برای رسیدن به اغراض شخصی خود از وارد نمودن اتّهام به بهائیان سوء استفاده می نماید. اما سؤال اصلی اینجاست که به چه انگیزه و غرضی، مسئولین محترم روزنامه هگمتانه این چنین جنجال آفرینی کرده اند و در لوای دلسوزی برای بانوئی مسلمان، جامعه بی دفاع بهائیان همدان را آماج اتّهامات و افترائآت ناروا ساخته اند؟ آیا انتظار روزنامه هگمتانه از این سلسله مقالات و گزارش های سراسر کذب و افتراء چه دستاوردی است؟
پاسخ به این سؤال بسیار ساده است. خواننده روزنامه هگمتانه برای یافتن انگیزه نویسندگان این مقالات نیازی به کوشش فراوان ندارد و در خلال این نوشته ها براحتی می تواند به اغراض نهفته در آن پی ببرد. در این جملات که از نسخه های مختلف روزنامه هگمتانه انتخاب شده دقت نمائید: «برای بستن آب به لانه این مورچگان موذی از هیچ تلاشی دریغ نخواهیم نمود»،[x] «تا حصول نتیجه قطعی که متلاشی کردن باند و فرقه شما دراستان همدان است به اندازه سر سوزنی کوتاه نخواهیم آمد»،[xi] «به تمامی دمل های چرکین حاصل از وجود پلید گردانندگان اصلی بهائیّت در استان، نیشتر خواهیم زد و برای پاکسازی جامعه اسلامی از وجود کثیف و عفن مرتدان و منکران دین و شریعت علوی از هیچ تلاشی فروگذار نخواهیم کرد»،[xii] «... ادامه راه تا فروپاشی کامل این... وابسته به بیگانگان...... مسئولان محترم را مجاب خواهیم کرد که در این زمینه کاملاً چکشی برخورد کنند..»[xiii]
باکمی دقّت در جملات فوق و لحن کلام و محتوای مطالبی که در این سلسله مقالات نگاشته شده است، خواننده به وضوح در می یابد که انگیزۀ نویسنده کشف حقیقت و آشکار شدن واقعیّت نیست، بلکه می کوشد به هر وسیله ممکن اتّهاماتی را به جامعه بهائی وارد سازد و سپس اتّهامات خود را ثابت شده فرض نموده و حکم نابودی یک جامعه دینی را صادر نماید. نویسنده و یا نویسندگان مقالات به این حد نیز قانع نبوده، بلکه مردم و مسئولین را به اجرای حکم از پیش صادر شده تشویق می نمایند. بدیهی است با چنین نگرشی که بر ذهن و فکر نویسندگان غالب است، نمی توان از آنان انتظار داشت که در خصوص صدق و کذب اتّهامات وارده تحقیق نمایند و یا برای بهائیان نیز حقّی قائل باشند تا بتوانند از خود دفاع نمایند. از نویسندگان و مدیران هگمتانه دعوت می کنیم که به بهائیان اجازه دهند تا شمّه ای از پاسخ های خود را که سالهاست در مقابل سیل اتّهامات وارد شده بر ایشان، ارائه نموده اند، در اوراق آن روزنامه منتشرسازند. این مسئولیّت حرفه ای و از قوانین مطبوعاتی بشمار می رود. بهائیان برای تمامی اتّهامات و افترائآتی که در آن روزنامه منتشرگشته، پاسخهائی درخور دارند و با کمال اشتیاق آماده اند تا در جهت رفع این اتّهامات پاسخ هائی در همان روزنامه و در همان قطع و اندازه منتشر سازند.
مرداد ماه، 1385
نظر خود را بنویسید