نام اولین نفس مقدّس از دو موعود كل ادیان سیّد علی محمّد بود که در اول محرّم سال 1235 هجری قمری (1819 میلادی) در شهر شیراز متولد شدند. در 25 سالگی در سال 1260 هجری قمری (1844 میلادی)، یعنی همان سالی كه در كتب مقدّسۀ قبل به آن بشارت داده شده بود، در شهر شیراز اظهار امر تدریجی خود را، مانند همۀ پیامبران، آغاز فرمودند. در مرحلۀ اوّل خود را باب نامیدند. سپس درهمان اوایل در شهر مكّه و بعدها در مجلس علمای اسلام در حضور ناصرالدّین میرزا، ولیعهد محمّدشاه قاجار، در تبریز قائمیّت خود را اعلان، و در كتاب بیان فارسی كه در ماكو به وحی الهی از قلم ایشان نازل شده است رسالت و تعالیم مستقل خود را بیان فرمودند و اعلام نمودند كه منظورشان ازبابیّت، بابیّت قائم موعود نبوده بلكه ظهور ایشان باب و مقدّمهای برای ظهور بعد از ایشان بوده است، یعنی دوّمین موعود همۀ ادیان، حضرت بهاءالله، كه در سال نهم ظهور حضرت باب امر خود را اظهار فرمودند.
خود ایشان دربارۀ علل تدریجی بودن اظهار امر خود چنین میفرمایند: «نظر كن در فضل حضرت منتظر كه چقدر رحمت خود را در حقّ مسلمین واسع فرموده تا آنكه آنها را نجات دهد. مقامی كه اوّل خلق است و مظهر ظهورآیۀ انّی انا الله چگونه خود را به اسم بابیّت قائم آل محمّد ظاهر فرمود.»[1] و نیز میفرمایند: «چون حدّ این خلق را میدانستم از این جهت امر به كتمان اسم نموده بودم. این همان خلقند كه در حقّ رسولالله (ص) كه لامثل بوده و هست گفتند انّه لمجنون و اگر میگویند ما آنها نیستیم عمل آنها دلیل بر كذب قول آنهاست.»[2]
ایشان به مدت شش سال پیاپی توسط گروهی از علمای متعصّب و امرای ظالم و مردم جاهل مورد انواع آزار و تبعید و ضرب و جرح و زندان قرار گرفتند تا اینكه در 28 شعبان سال 1266 هجری قمری در 31 سالگی در شهر تبریز به شهادت رسیدند. ایشان را همراه با یكی از پیروانشان كه تقاضا كرده بود همراه ایشان به شهادت برسد در سربازخانۀ تبریز به تیر بستند و در حضور هزاران نفر از مردم آن شهر با شلیك صدها گلوله شهید نمودند. در این شش سال و پس از آن پیروان ایشان نیز به انواع شكنجه و زندان و تبعید و شهادت دچار شدند، به طوری كه دوست و دشمن به شجاعت و مظلومیّت آنان اعتراف كردند. در میان این افراد كه از طبقات مختلف مردم ایران بودند چند صد نفر از علما و فضلا و فقهای با تقوی و درستكار نیز بودند كه ایمان و شهادت ایشان از جمله دلایل حقانیّت ظهور حضرت باب به شمار میآید. كافی است از میان این علماء به جناب آقا سیّد یحیی دارابی، فرزند آقا سیّد جعفر كشفی، اشاره كنیم كه مقامش از نظر تقوی و علم به قدری بلند و مورد احترام و اعتماد بودكه محمّد شاه قاجار، پادشاه ایران در زمان ظهور حضرت باب، او را به عنوان نمایندۀ خود برای تحقیق دربارۀ حضرت باب به شیراز فرستاد. او كه بر حقایق قرآن و علم و فلسفه احاطهای عمیق و سیهزار حدیث از حفظ داشت و رفته بود تا به حساب خود فتنۀ باب را به قوّت علمی خود خاموش سازد، با مشاهدۀ علم لدّنی آن حضرت و مشاهدۀ كیفیّت اعجاز آمیز نزول تفسیر سورۀ كوثر از قلم ایشان، چنان عشق و ایمانی به حضرت باب پیدا كرد كه دیگر نزد محمّدشاه برنگشت و به تبلیغ دیانت جدید قیام كرد و عاقبت در18 شعبان 1266 هجری قمری، ده روز قبل از شهادت مولایش، در نیریز به شهادت رسید.
امّا استقامت و تحمّل بلایا و شهادت حضرت باب و پیروانشان و نیز ایمان و شهادت صدها عالم وارسته تنها دلایل حقانیّت این ظهور نیست. دلیل اصلی حقانیّت ایشان آیات الهی است كه به دو زبان فارسی و عربی در نهایت سرعت و بدون تأمل در موضوعات مختلف دینی و روحانی و تفسیر آیات قرآنی و احادیث اسلامی از قلم ایشان جاری میشد، درحالی كه ایشان تحصیل علوم دینی و مادی نفرموده بودند. ایشان تنها در سه سال اول ظهورشان بیش از پانصد هزار آیه نازل فرمودند. اینكه یك جوان تاجر 25 سالۀ ایرانی و فارسی زبان بدون تحصیلات علوم دینی و عربی در مدتی كوتاه چندین برابر قرآن مجید آیات به دو زبان فارسی و عربی نازل كند ازمهمترین دلایلی است كه ثابت میكند این آیات به وحی الهی نازل شده است. ازجملۀ این آثار میتوان تفاسیر بعضی از سورههای قرآن مجید مانند سورۀ بقره، یوسف،كوثر، والعصر و غیره را نام برد. به علاوه از قلم ایشان آثار دیگری نازل شده است كه بیانگر استقلال دیانت بابی از دیانت اسلام است، از جمله بیان فارسی، بیان عربی، كتابالاسماء، پنج شأن، رسالۀ ذهبیّه، رسالۀ عدلیّه، توقیعاتی خطاب به محمّدشاه و حاجی میرزا آغاسی، توقیعاتی خطاب به بسیاری از علمای شهرهای مختلف ایران و غیره.
دلیل دیگر، نفوذ و غلبۀ معنوی ایشان است كه در اندك مدّتی تحوّ لی عظیم در كشور ایران به وجود آورد، به طوری كه در مدّتی كوتاه دهها هزار نفر به دیانت ایشان مؤمن شدند و تغییراتی شگرف در اخلاق و آداب و زندگی مادّی و معنوی خود و ملّت ایران به وجود آوردند، چنانكه بسیاری افراد دیانت بابی را، به علّت تعالیم مترقّی چون تساوی حقوق زنان و مردان و حذف طبقۀ علمای دینی، آغاز نهضت تجدّد خواهی ایران دانستهاند. مثلاً وویلیه، مهندس فرانسوی و معلّم دارالفنون دركتابی به نام ایران مینویسد: «نظر خداوند با ترقّی ایران كاملاً موافق است، زیرا در 1844 شخصی به نام سیّد علیمحمّدباب ظهور نمود و قوانین و دستورات جدیدی برای ترقّی ایران نازل كرد، ولی علماء متعصّب شورش نموده با توسّل به نمایندگان خارجی مقیم ایران شاه را وادار كردند كه باب را اعدام نماید»[3] همچنین دلارام مشهوری مینویسد: «رفرم اصیل مذهبی بعنوان یک انقلاب فلسفی میتواند راهگشای پیشروترین جناح جامعه در راه دامن زدن به تحوّلات عمیق اجتماعی باشد. از این دیدگاه برآمدن پرتستانتسیم در قرن شانزدهم را بدرستی آغاز عصر روشنگری اروپائی ارزیابی نموده اند و درست از همین جنبه، جنبش سراپا مذهبی بابی میتوانست ایران را در مسیر همان تحوّلاتی قرار دهد که اروپا پشت سرگذارده است.»[4]
ایران در آن زمان، یعنی اواسط قرن نوزدهم میلادی، در نهایت عقبماندگی و انحطاط به سر میبرد. به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء، در آن ایّام «افق ایران بسیار تاریك بود و جولانگاه ترك و تاجیك و فارسیان را بنیاد بر باد و بنیان ویران.»[5] نادانی و تعصّبات و خرافات و فقر و بدبختی رعایا و استبداد و غفلت دستگاه سلطنت به حدّی بود كه نه از چشم مستشرقین دور ماند و نه از چشم روشن فكران و نویسندگان ایرانی. در چنین اوضاعی هدف از ظهور حضرت باب آن بود كه آن نادانی و خرافات و تقالید پوسیده را از میان بردارد و افكار و قلوب انسانها را برای ظهور دیگری كه به مراتب عظیمتر از ظهور بابی و ظهورات قبل از آن بود و مقدّر بود جهان رابه دوران بلوغ و صلح و وحدت برساند آماده سازد. بنابراین حضرت باب احكام و تعالیمی نازل نفرمودند كه برای مدّتی طولانی قابل اجرا باشد، بلكه عمداً قوانین و احكامی شدید وضع فرمودند كه هدف از آنها فقط از بین بردن تقالید و خرافات و آماده كردن مردم برای ظهور موعود بود، و اجرای همۀ آن احكام را موكول به تأیید و تصویب ظهور بعد از خود فرمودند. از جمله در این باره میفرمایند: «در بیان هیچ حرفی نازل نشده مگر آنكه قصد شده كه اطاعت كنند منیظهرهالله را كه او بوده منزل بیان قبل از ظهورخود.»[6]
به علاوه، ایشان در تمام آثار خود چنان به ذكر آن موعود منتظر كه بقیة الله یا مَنیظْهِرُهُ الله (یعنی كسی كه خدا او را ظاهر خواهد كرد) یا بهاءالله مینامیدند پرداختندكه جای هیچ گونه شك وشبهه ای باقی نگذاشتند، چنانكه حضرت بهاءالله بعدها در این خصوص فرمودند، «در هیچ عصر و عهدی ظهورقبل به این تفصیل و تصریح ظهور بعد را ذكر ننموده.»[7] به همین ترتیب صریحاً اعلان فرمودند كه چون ظهور موعود در سال نهم از ظهور ایشان، یعنی سال 1269 هجری قمری، واقع خواهد شد ذكری از جانشینی و وصایت نخواهند فرمود[8]، و از پیروان خود خواستند به محض ظهور موعود بدون چون و چرا به او ایمان آورند و به یاریاش قیام نمایند تابه واسطۀ هدایات و تعالیم و دستورات او، ملكوت خدا در زمین تأسیس یابد وجهان به «عصرطلائی بلوغ» و «وحدت عالم انسانی» و استقرار «تمدّن و مدنیّت الهیِ» خود وارد شود. چنانكه در كتاب بیان فارسی، باب 13، از واحد 3، می فرمایند: «من یظهره الله...آخر، كلِّما عَلَی الارض (همهءزمینیان) را قطعۀ از رضوان ِ اعظم (عظیم ترین بهشت) خواهد فرمود. إنّهُ كانَ علّامأ مُقْتَدِرأ قَدیرأ.»
از جمله آیات فراوانی كه گویای حقایق فوق است وصریحأ به نام منیظهرهالله و تاریخ ظهور او اشاره دارد، چنین است: «انَّ بهاءَ منیظهرهالله فوقَ كل بهاء»[9] «و فی سنةِ التّسع انتم كلّ خیر ٍتُدركون» [10] «اصبر حتّی تقضی عن البیان تسعه فاذا قل فتبارك الله احسن المبدعین»[11] «و فی سنة ِالتّسع أنتم بلقاءالله تُرْزَقون.» و حتّی دركتاب بیان فارسی به نظمی كه حضرت بهاءالله (من یظهره الله) برای تحقّق وحدت عالم انسانی مژده داده شده توسط انبیاء و حضرت باب، تشریع و تأسیس خواهند فرمود، چنین اشاره می فرمایند: «طوبی لِمَن ینْظُرُ إلی نَظْمِ بهاءالله وَیشْكُرُ رَبَّهُ» (خوشابه حال كسی كه نظم بهاءالله را ببیند و پروردگار خود را شكر نماید).
اما دوّمین نفس مقدّس از دو موعود كل ادیان نامشان میرزا حسینعلی بود و در دوّم محرّم سال 1233 هجری قمری (1817 میلادی) در شهرطهران متولّد شدند. پدر ایشان میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری از رجال دولت بود و در دربار فتحعلی شاه مقام وزارت داشت. خانوادۀ ایشان یكی از مهمترین و محترمترین خاندانهای مازندران بود و نسب ایشان به حضرت ابراهیم و یزدگرد سوم میرسید. ایشان در سن 27 سالگی به حضرت باب گرویدند — همان طور كه حضرت مسیح قبل از اظهار امر خود به حضرت یحیی بن زكریا گرویدند — و در دورۀ نه سالۀ دیانت بابی با نهایت فداكاری و شجاعت به تبلیغ این دین و كمك به پیروان حضرت باب قیام نمودند و در این راه مورد ضرب و حبس و تبعید قرار گرفتند. در این نه سال با آنكه كسی از مقام حقیقی ایشان آگاه نبود عملاً در غیاب حضرت باب كه دائماً در زندان و تبعید به سر میبردند یار و یاور بابیان بودند.
در اواخر هشتمین سال از ظهور حضرت باب، چند نفر بابی كه از شهادت حضرت باب به شدّت غمگین و ناراحت شده بودند و ناصرالدّین شاه را مسئول شهادت حضرت باب و پیروانشان میدانستند بدون مشورت، او را مورد سوء قصد قرار دادند، اما چون از گلولههای واقعی استفاده نكرده بودند موفّق نشدند. گرچه ناصرالدّین شاه در این ماجرا كشته نشد، امّا این واقعه سبب شدكه كشتار بابیان بیش از پیش گسترش یابد، ودر همین جریان بود كه حضرت بهاءالله مدّت چهار ماه در زندان سیاهچال طهران زندانی شدند. در همین سیاهچال بود كه برای اولین بار وحی الهی بر ایشان نازل شد. ایشان پس از این كه بیگناهی شان در این ماجرا به اثبات رسید از زندان آزاد، ولی به بغداد تبعید شدند، زیرا شاه و اطرافیان او فكر میكردند كه با خروج ایشان از ایران شعلۀ دیانت جدید خاموش خواهد شد، اما چنین نشد. حضرت بهاءالله درمدت سالهای 1269 تا 1279 هجری قمری كه در بغداد اقامت داشتند به تدریج جامعۀ بابی را كه پریشان و سرگردان و از تعالیم حضرت باب غافل و روگردان شده بودند مجدداً تربیت فرمودند و روحی جدید در كالبد آنان دمیدند. وقتی پادشاهان ایران و عثمانی(یعنی ناصرالدّین شاه و سلطان عبدالعزیز) متوجّه شدند كه تبعید حضرت بهاءالله به بغداد نتیجۀ موردنظر آنان را به بار نیاورده است و دیانت بابی رو به پیشرفت است، تصمیم گرفتند حضرت بهاءالله را به محل دورتری از ایران تبعید كنند و این بار ایشان را به شهر استانبول فرستادند. حضرت بهاء الله هنگام خروج از بغداد مقام حقیقی خود را به عنوان منیظهرهالله و موعود دیانت بابی و همۀ ادیان علناً اعلام فرمودند وبه تدریج، تا پایان زندگی ایشان در این كرۀ خاكی، اكثریّت قریب به اتّفاق بابیان به دیانت بهائی ایمان آوردند.
به علّت شهرت روز افزون حضرت بهاءالله و دیانت بهائی و توجّه افراد بسیاری از علماء و فلاسفه و عرفا و رجال سیاسی و طبفات مختلف به این دیانت، دولتهای ایران و عثمانی حضرت بهاءالله را از اسلامبول به ادرنه و از ادرنه به عكّا كه دورترین و بدآب و هواترین نقاط تحت حكومت عثمانی بود تبعید كردند و در آن شهر به زندان ابد محكوم ساختند تا به خیال خود از رشد امربهائی جلوگیری و آن را نابود كنند، اما برعكس نتیجه گرفتند و روز به روز بر شهرت و محبوبیّت دیانت بهائی افزوده شد. حضرت بهاءالله در مدت چهل سال تبعید و زندان و با تحمّل بلاها و سختیهای فوقالعاده، بدون برخورداری از تحصیلات عالیّه، آثارفراوانی، از جمله خطاب به پادشاهان كشورها، رؤسای ادیان مختلف، دانشمندان و متفكران و بزرگان جهان، و بسیاری از افراد عادی نازل فرمودند كه تعداد آنها به حدود یكصد جلد میرسد. بعضی از مهمترین این آثار عبارتند از: كتاب مستطاب اقدس، امالكتاب دور بهائی، كه بیشتر احكام دیانت بهائی در آن نازل شده است، كتاب مستطاب ایقان، كه در تفسیر آیات كتب مقدسۀ قبل، به خصوص قرآن مجید و انجیل جلیل، و اثبات حقانیّت ظهور جدید نازل شده است. الواح متعدّدی خطاب به پادشاهان بزرگ آن زمان، ازجمله ناصرالدّین شاه، عبدالعزیز سلطان عثمانی، ناپلئون سوّم امپراطور فرانسه، نیكلای دوّم تزار روسیه، ویلهلم اول امپراطور آلمان، ویكتوریاملكۀ انگلستان و پاپ پی نهم، كه در همۀ این الواح آنان را از ظهور جدید الهی مطلع فرموده و آنان را به عدل و انصاف و برقراری صلح و وحدت دعوت كردهاند. كلمات مكنونه كه مخزن تعالیم اخلاقی و عرفانی دیانت بهائی است، و آثار دیگری مانند هفت وادی، چهار وادی، جواهرالاسرار، لوح خطاب به شیخ نجفی، اشراقات، بشارات، و دهها لوح و اثر دیگر كه الحمدلله در دسترس عموم قرار دارد.
حضرت بهاءالله در وصیّتنامۀ خود، كه به كتاب عهدی مشهور است، هدف اصلی از ظهور خود را چنین بیان میفرمایند: «مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال آیات و اظهار بیّنات اخماد نار ضغینه و بغضا بوده كه شاید آفاق افئدۀ اهل عالم به نور اتّفاق منوّر گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد.»[12] و در بیانی دیگر میفرمایند: «حق جلّ جلاله از برای ظهور جواهر معانی ازمعدن انسانی آمده. الیوم دینالله و مذهبالله آنكه مذاهب مختلفه و سبل متعدده را سبب و علّت بغضا ننمایند. این اصول و قوانین و راههای محكم متین از مطلع واحد ظاهر و از مَشرق واحد مُشرق و این اختلافات نظر به مصالح وقت و زمان و قرون و اعصاربوده. ای اهل بهاء، كمر همّت را محكم نمایید كه شاید جدال و نزاع مذهبی از بین اهل عالم مرتفع شود و محو گردد حباً لله و لعباده (به خاطرعشق به خدا و بندگانش).»[13]
بیتالعدل اعظم، عالیترین مرجع جامعۀ جهانی بهائی، در بیان اهمیّت اهداف عالیّۀ فوق و نحوۀ رسیدن به آن، چنین میفرمایند:«وقتی حضرت بهاءالله در قرن نوزدهم پیام خود را به عالم اعلام فرمودند كاملاً به وضوح مشخّص كردند كه اوّلین قدم ضروری و اساسی برای حصول صلح و ترقی عالم انسانی عبارت از اتّحاد است... امّا تا این زمان شما اكثر مردم را مشاهده میكنید كه دارای نقطه نظری متفاوت و متضاد هستند، یعنی آنها به اتّحاد به عنوان هدفی غایی و تقریباً غیر قابل حصول نگاه میكنند و در بدایت امر نظر را بر مداوای سایر امراض نوع بشر متمركز میسازند. اگر آنها فقط بر این موضوع واقف بودند، می دانستند كه سایر امراض صرفاً علائم مختلف و عوارض جانبی این بیماری عمده و اساسی یعنی اختلاف وافتراق اند.»[14]
حضرت بهاءالله فقط به تعیین اهداف ضروری اكتفا نفرمودند، بلكه برای اوّلین بار در تاریخ ادیان آسمانی نظم بدیع جهانی را كه وسیلۀ لازم و كافی برای تحقّق تدریجی این اهداف است ایجاد فرمودند. یعنی نه تنها اصول و احكام این نظم را در كتاب مستطاب اقدس، كه در سال 1873 میلادی در زندان عكّا نازل شده است، و در سایر آثار خود بیان فرموده اند، بلكه تأسیس مركزی جهانی را به نام بیتالعدل اعظم، به عنوان مرجع عالی این نظم كه در دور بهائی مسئول وضع قوانین لازم بر طبق مقتضیّات زمان، حفظ وحدت جامعه و جلوگیری از انشعاب در آن، و انجام اقدامات ضروری جهت تحقّق اهداف دیانت الهی است، پیشبینی فرموده اند. همچنین فرزند ارشد خود، حضرت عبدالبهاء، را به طور رسمی و مكتوب و موثّق به عنوان جانشین ومركز عهد و میثاق خود تعیین فرمودند و وظیفۀ تبیین و تشریح تعالیم الهی را به ایشان سپردند تا جامعۀ بهائی را از انشعاب و انحراف حفظ فرمایند.
به این ترتیب بعد از وفات حضرت بهاءالله وصعود روحشان به عالم بالا در سال 1309 هجری قمری (1892میلادی) در عكّا، حضرت عبدالبهاء هدایت جامعۀ بهائی را به عهده گرفتند. ایشان پسر ارشد حضرت بهاءالله بودند كه در همان شب اظهار امر حضرت باب در پنجم جمادیالاولی 1260 هجری قمری درطهران به دنیا آمدند. از دوران كودكی در بلایا و مشكلات پدر بزرگوار خود شریك و سهیم بودند و همراه با ایشان از طهران به بغداد و استانبول و ادرنه و عكّا تبعید شدند و همواره به خدمت ایشان مشغول بودند. پس از صعود حضرت بهاءالله، بر طبق مندرجات كتاب عهدی كه وصیّتنامۀ ایشان است، حضرت عبدالبهاء وظیفۀ تبیین و تشریح آثار حضرت بهاءالله را به عهده گرفتند و در آثار متعدّد خود اصول و مبادی دیانت بهائی را بیان فرمودند و به سؤالات بهائیان در مورد معانی آیات الهی پاسخ دادند. بعضی از مهمترین آثار ایشان، علاوه بر الواح بیشماری كه در پاسخ افراد از قلم ایشان صادر شده است، عبارتند از: الواح وصایا كه وصیّتنامۀ ایشان است و درآن چگونگی تأسیس بیتالعدل اعظم را تشریح فرمودهاند و شوقی ربّانی نوۀ ارشد خود را به عنوان مرجع بهائیان و مبیّن آیات الهی تعیین نمودهاند؛ رسالۀ مدنیّه، كه در آن اهل ایران را مورد خطاب قرار داده و آنچه را سبب آبادانی و پیشرفت ایران است به آنان گوشزد فرمودهاند؛ رسالۀ سیاسیّه، كه در آن بهائیان را ازمداخله در امور سیاسی بر حذر داشتهاند و نتایج منفی دخالت علمای دینی در امورسیاسی را بیان فرمودهاند؛ مقالۀ شخصی سیّاح كه در آن تاریخ تحلیلی ظهور و پیشرفت دیانت بابی را نگاشتهاند؛ خطابات كه مجموعۀ نطقهای ایشان در دانشگاهها و كلیساها و كنیسهها و غیره در ضمن سفرهای شان به اروپا و امریكا و مصر در بین سالهای 1911 تا 1913 است، و در ضمن این خطابات تعالیم اساسی دیانت بهائی را اعلان و حقانیّت ادیان الهی ازجمله دیانت مقدّس اسلام را اثبات فرمودهاند؛ و بسیاری آثار دیگر.
حضرت عبدالبهاء كه از 9 سالگی در تبعید و زندان به سر برده بودند، در سن 64 سالگی در سال 1908 میلادی به دنبال انقلاب حزب جوان ترک در کشور عثمانی از زندان رهایی یافتند و در سال 1910 سفرهای تاریخی خود را به مصر و اروپا و امریكا آغاز فرمودند و در سخنرانیهای عمومی و ملاقاتهای خصوصی خود با بسیاری ازمتفكّرین و بزرگان شرق و غرب دیانت بهائی را به آنان معرفی فرموده، نزدیكی وقوع یك جنگ خانمانسوز را به آنان اخطار كردند و در سال 1913 میلادی به حیفا بازگشتند. در دوران جنگ جهانی اوّل و نیز قبل از آن، خدمات گرانقدری به مردم ساكن فلسطین ارائه دادند و در سال 1921 میلادی عالم خاكی را ترك فرمودند.
حضرت عبدالبهاء در وصیّتنامۀ خویش، به نام الواح وصایا، نوۀ ارشد خود به نام شوقیربانی را به عنوان مبیّنآیاتالله و ولیّامرالله به جانشینی خود تعیین فرمودند. حضرت شوقی ربّانی در سال 1897 میلادی (مطابق 1276 هجری شمسی) در عكّا متولّد شدند. مادرشان دختر حضرت عبدالبهاء و پدرشان از بستگان حضرت باب بودند. حضرت عبدالبهاء از همان دوران كودكی تربیت ایشان را تحت نظر داشتند و ایشان را برای تحصیل ابتدا به بیروت و بعد به دانشگاه آكسفورد در انگلستان فرستادند، امّا تحصیلات ایشان در آكسفورد ناتمام ماند چون بعد از درگذشت حضرت عبدالبهاء مجبور شدند تحصیلات خود را رها كرده، به فلسطین برگردند و در حالی كه فقط 24 سال داشتند ولایت امر بهائی را به عهده گیرند. حضرت ولیّامرالله بر طبق مندرجات الواح وصایا به تأسیس نظم اداری بهائی قیام فرمودند، یعنی دستور انتخاب محافل روحانی محلّی و بعد ملّی را (كه مسئول ادارۀ جامعۀ بهائی در سطوح محلّی و ملّی هستند) صادر فرمودند، ایادیان امرالله را (كه وظیفۀ ترویج و حفظ و صیانت امر الهی را به عهده دارند) تعیین فرمودند، در آثار متعدّد خود اصول و اهداف و روشهای این نظم را مفصّلاً تشریح فرمودند، و مقدّمات تأسیس بیتالعدل اعظم الهی را كه عالیترین مرجع عالم بهائی است فراهم نمودند. پس از اینكه ایشان در سال 1957 میلادی مطابق با1336 هجری شمسی به عالم بالا صعود فرمودند، ایادیان امرالله طبق هدایات حضرت شان درآثار و نوشته هایشان،ادارۀ جامعۀ بهائی را تا زمان تأسیس بیتالعدل اعظم در سال1963 میلادی (1342 هجری شمسی) به مدت شش سال به عهده گرفتند و به شكلی معجزآسا وبی سابقه در تاریخ ادیان، سكّان ِدیانت بهائی را به دست بیت العدل اعظم سپردند. ازمهمترین آثار حضرت ولیّ امرالله میتوان به موارد ذیل اشاره كرد: قرن بدیع كه تاریخ تحلیلی دیانت بهائی از آغاز تا پایان قرن اول بهائی است؛ ترجمۀ بسیاری از آثار مباركۀ دیانت بهائی به زبان انگلیسی؛ دور بهائی كه اصول دیانت بهائی را در آن بیان فرموده و آن را وصیّتنامۀ خود نامیدهاند، و بسیاری توقیعات دیگر در مورد نظم بدیع جهانی، از جمله هدف نظم بدیع جهانی، قد ظهر یوم المیعاد، تولّد مدنیّت جهانی، و....
اكنون بیتالعدل اعظم، كه در سال 1342 هجری شمسی با انتخاباتی دموكراتیك توسّط بهائیان عالم به روشی كه حضرت عبدالبهاء درالواح وصایای خود تعیین فرموده بودند انتخاب شد، نهتنها هدایت جامعۀ جهانی بهائی را در دست دارد بلكه با مردم و جوامع و رهبران دینی و سیاسی و علمی جهان و سازمانهای دولتی و غیر دولتی و ملّی و بینالمللی ارتباط برقرار مینماید تا تعالیم حضرت بهاءالله را به ایشان ارائه دهد و تلاشهای جهانی را برای نجات عالم انسانی ازبحرانهای موجود حمایت و هدایت نماید.
در مدت حدود 160 سالی كه از آغاز آیین بهائی میگذرد، این دیانت در عالم انتشاری وسیع یافته است و تعالیم و بنیانگذاران آن مورد توجّه و تحسین اهل انصاف، چه بهائی و چه غیربهائی، قرار گرفته اند. به عنوان نمونه، ماری ملكۀ پیشین رومانی كه اوّلین ملكهای بود كه به دیانت بهائی ایمان آورد مینویسد: «هرگاه نام حضرت بهاءالله یا پسر ارشدش حضرت عبدالبهاء به چشم شما خورد از آنها روگردان مشوید، بلكه به نوشتجات آنها دقّت نمایید و بگذارید بیانات روحبخش و محبّتانگیزشان همچنان كه در قلب من نفوذ نموده در قلب شما نیز نفوذ نماید.»[15]
آرنولد توینبی، مورخ مشهور، مینویسد:«دیانت بهائی بدون تردید دینی است مستقل در ردیف اسلام و مسیحیّت و به هیچ وجه از دین دیگری منشعب نشده است»[16]
به گفتۀ مهاتما گاندی: «ایمان به بهائیّت تسلیّت بخش عالم انسانی است»[17]
تولستوی، نویسندۀ شهیر روسی كه علاقۀ فراوانی به دیانت بهائی داشت، دربارۀ این دیانت چنین میگوید: «نهضتی بسیار عمیق، من تعالیم دیگری را به این عمق نمیشناسم.»[18]
توماس ادیسون بعد از ملاقات با حضرت عبدالبهاء در نیویورك مینویسد: «ملاقات این شخص بزرگوار به من فهماند كه تمام اختراعاتی را كه من كردهام به علّت وجود عبدالبهاء در جهان و به منظور پیشرفت وترقّی سریع دیانت بهائی بوده است.»[19]
جبران خلیل جبران مینویسد: «وقتی به حضورحضرت عبدالبهاء مشرّف شدم احساس كردم كه برای نخستین بار در زندگیام شخصی را دیدم كه از وجودش روحالقدس تجلّی مینمود.»[20]
و بالاخره عالیترین مجمع قانونگذاری كشور برزیل، یعنی مجلس نمایندگان، در 28 می 1992، به مناسبت صدمین سال صعود حضرت بهاءالله جلسهای مخصوص برای تجلیل از حضرت بهاءالله و جامعۀ بهائی و خدماتشان به بشریّت برگزار كرد و نمایندگان جمیع احزاب به پا خاستند و یكی بعد از دیگری حضرت بهاءالله را در بیانات خویش ستودند و حضرتش را آفرینندۀ «عظیمترین مجموعه آثار دینی كه تاكنون از قلم شخصی واحد صادر شده» خواندند و پیام مباركش را پیامی «برای جمیع نوع بشر ورای تفاوتهای بیاهمیّت نژادی، مذهبی و ملّی» توصیف كردند.[21]
امّا، علی رغم حقایق فوق، متأسّفانه درایران، كه زادگاه آئین بهائی است، اكثر اندیشمندان، یا دیانت بهائی را نادیده گرفتند یا با آن به مخالفت برخاستند، چنان كه دكتر ناصرالدین صاحبالزّمانی نیز منصفانه به این حقیقت شهادت میدهد كه پیام الهی مزبور در ایران «تاكنون هرگز به درستی، بیطرفانه، انگیزهكاوانه و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است.»[22] حال آنكه به حكم انصاف و منطق و حقیقت جوئی، برای آگاهی از حقیقت این دین، یك یك افراد باید با نادیده گرفتن همۀ تهمت ها و افترائآتی كه مخالفین علیه آن نوشته و مینویسند، به خود كتب و آثار بهائی مراجعه كنند وبه چشم خود — و نه دیگران — ببینند، ودربارۀ آن قضاوت نمایند. آنانی كه امروز منصفانه به دنبال حقیقت مزبور می روند، مصداق آیۀ شریفۀ 100 سورۀ آل عمران قران كریم اند كه می فرماید: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ یدْعُونَ إلَی الْخَیر ِ وَ یأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهونَ عَنِ الْمُنْكَر ِوَ أولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحون» (و باید با شند از شما جمعی كه بخوانند به سوی خوبی وامركنند به خوبی ونهی كنند از زشتی و بدی، وآن گروه رستگار و نجات یافتگان هستند).
در پایان این فصل، برای آنكه «مفلحون» عزیز مزبور در این كشورمقدّس،با میزان رشد و توسعۀ آئین جدیدی كه از وطن عزیزمان آشكار گشته، آشنا شوند، و بدانند كه «زین قصّه هفت گنبد افلاك پرصداست،» و شعلۀ آسمانیش با طوفان مخالفت های ظالمانۀ 163 سالۀ «كوته نظرانی» كه عالماً و عامداً[23] آن را نا چیز و «مختصر» گرفته اند، نه تنها خاموش شدنی نبوده و نیست، بلكه بیشتر زبانه می كشد، نمونههایی از آغاز تا امروز تقدیم، وتوضیحات تكمیلی به فصل پنجم موكول می شود.
در نگاهی كلی، در دورۀ حضرت باب ندای امرالهی در دو كشور ایران و عراق بلند شد، در دورۀ حضرت بهاءالله به 10 كشور دیگر نیز رسید، در دورۀ حضرت عبدالبهاء 20 كشور دیگر نیز از شرق و غرب عالم ندای الهی را شنیدند، و امروز در همۀ كشورهای جهان این ندا بلند است. تعداد بابیان را درسال 1847 صدهزار نفر بیان كردهاند، اما به علّت قتل عام و آزار و سركوب جامعۀ بابی پس از شهادت حضرت باب در اواسط دهۀ 1850 میلادی این تعداد به نصف رسید. دردورۀ حضرت بهاءالله، در سال 1880 میلادی مجدداً تعداد بابیانی كه اكثریت قریب به اتفاق آنان بهائی شده بودند فقط در ایران به صد هزار نفر بالغ گردید كه با توجه به جمعیت 5 تا 8 میلیونی آن روز ایران میتوان گفت یك تا دو درصد جمعیت ایران بهائی بودهاند.[24] به علاوه نباید فراموش كرد كه این پیشرفت چشمگیر تحت فشار آزار و اذیّت وزندان و تبعید و شهادت حاصل شده بود. تا سال 1963 تعداد بهائیان جهان به 400 هزار نفر رسیده بود، در سال 1985 این تعداد به 3،500،000 نفر و در سال 1991 به5،400،000 نفر و در سال 2001 به 6 میلیون نفر و اینك به حدود 7،666،000 رسیده است[25] با در نظر گرفتن اینكه جمعیّت كل دنیا در آغاز آ شكار شدن دین بابی وبهائی حدود 1/1 میلیارد نفر بوده و امروز 6 برابر آن زمان است، مشاهده میشود كه رشد كمّی جامعۀ بهائی نسبت به 6 برابر شدن جمعیت دنیا، حدوداً 11 برابرجمعیت اوّلیۀ خود شده است. به تصریح دائرةالمعارف بریتانیكا وسعت انتشار دیانت بهائی بعد از مسیحیّت از نظر جغرافیایی بیشتر از سایر ادیان بوده است. میشل مالربنیز در كتاب انسان و ادیان، نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی در صفحات 408-409 به «گسترش تند» وسریع ِدیانت بهائی اشاره میكند. اهمیّت این آمارها درمقایسه با آمارهای مشابه در ادیان دیگر آن است كه به علّت عدم وجود فرقه در جامعۀ بهائی این آمار تماماً مربوط به یك جامعۀ واحد است، حال آنكه آمارهای مشابه هریك ازادیان دیگرمربوط به شمار ِ مجموعی از فرقهها و جوامع مختلف هریك ازآنها می باشد.
گذشته از جنبۀ تعداد نفرات و پراكندگی جغرافیایی، چون جامعۀ بهائی طبق نظامی انتخاباتی و مشورتی اداره میشود، معمولاً آمار مربوط به این نظم هم،به عنوان شاخصهای رشد جامعۀ بهائی ذكر میگردد(برای آشنایی با اصطلاحات معمول ِذیل درسیستم نظم اداری بهائی، به فصل هفتم مراجعه فرمایید).به جهت آنكه برای هموطنان عزیز،محسوس تر باشد،آمارمقایسه ای زیر از آغاز انقلاب اسلامی سال 1357 تاحدود زمان حال تقدیم می گردد تا حقایقی كه عرض شد همچون روز در برابر دیدگان عزیزشان قرارگیرد و میزان رشد وتوسعۀ جهانی آئین بیش از300000 نفرازهموطنان بهائی شان، روشن گردد و كل به فرمودۀ قرآن مجید[26] بدانندكه این «شجرۀ طیّبه،» علی رغم طوفان های وارده برآن، «اصلش ثابت» است وشاخه اش درآسمان جهان پدیدار شده و به ارادۀ الهی میوه هایش را تقدیم جامعۀ بشری می نماید.
درآغاز انقلاب اسلامی تعداد نقاطی كه بهائیان در آن ساكن بودهاند83000 بوده و در سال 2001 به 127381 رسیده است، تعداد گروههای قومی و نژادها و قبائل بومی از 1640 به 2112 رسیده است، تعداد زبانهایی كه كتب بهائی به آن ترجمه شده از 685 به 802 رسیده است، تعداد محافل روحانی ملّی از 130 به 182 رسیده است، اكنون در همۀ قارات عالم معابد بهائی كه به مشرق الاذكار معروفند ساخته شدهاند (در كشورهای آلمان، استرالیا، اوگاندا، ایالات متّحده آمریكا، پاناما، ساموآ، هندوستان و اخیراً در شیلی) و دهها قطعه زمین در نقاط مختلف جهان به این منظور خریداری شده است، هم اكنون 33 مؤسّسۀ مطبوعاتی بهائی در عالم ایجاد شده است، بهائیان در 190 كشور مستقل و 46 سرزمین غیرمستقل و بخشهای ماورای بحار ساكنند، و همچنین دهها سایت اینترنتی و فرستندۀ رادیویی و تلویزیونی بهائی ایجاد شده است كه به معرّفی امر بهائی مشغولند، و این به غیر از فرستندههای غیربهائی است كه به مناسبتهای مختلف امر بهائی را معرّفی میكنند.
حضرت بهاءالله در دورانی كه در زندان و تبعید به سر میبردند و پیروانشان در كشور ایران دچار انواع بلایا و مظالم وصدمات بودند و خون20000 نفر از عشّاق شان این خاك مقدّس را گلگون نمود، پیروزی نهائی امر خود را چنین بشارت دادند: «لَوْ یسْتُرونَ النّورَ فِی البَرِّ اِنَّهُ یظْهَرُ مِن ْقُطْبِ الْبَحْرِ وَ یقُولُ اِنّی مُحْیی الْعالَمین»[27] امروز نیز بهائیان مطمئن اند كه هر مصیبت و بلا و بحرانی نهایتاً باعث پیروزی و پیشرفت آئین الهی خواهد شد، زیرا به شهادت قرآن مجید هیچ كس قادر به خاموش كردن نور الهی نیست: «یریدونَ اَنْ یطْفِئوا نورَاللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یأبَیاللهُ اِلّا اَن یتِمَّ نورَهُ وَلو كَرِهَ الكافِرون».[28]
نظر خود را بنویسید