شرط تازۀ رفع محرومیّت بهائیان از ورود به دانشگاه
از آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران تا حال، به علّت "تعصّبات خشک مذهبی و ملاحظات دنیویِ برخی از مراجع دینی" (1) هزاران بهائی از کار و تحصیل اخراج و محروم و چند هزار نفر به زندان محکوم و بیش از 220 نفر توسط جمهوری اسلامی ایران اعدام و اموال جامعۀ بهائی و نیز دارائی های چند هزار از ایشان مصادره و ده ها قبرستان ایشان ویران و علیه ایشان در رسانه ها نفرت پراکنی شده است. (2)
بیشتر در دو دهۀ اوّل حکومت، رفع تضییقات و ستم های فوق مشروط به تبرّیِ بهائیان از دیانتشان و تشرّف به اسلام بود! بعضی مسؤولین جمهوری اسلامی ایران در سه قوّۀ قضائیه و مقنّنه و مجریه با تأیید رهبری حکومت (3) صریحاً به بهائیان می گفتند از فرقۀ ضالّۀ بهائیّت کتباً توبه کنید تا اعدام نشوید، اموالتان مصادره نشود، از کار اخراج نشوید، وارد دانشگاه شوید، از زندان آزاد گردید، و...! امّا همین مسؤولین در مجامع جهانی از جمله سازمان ملل ادّعا می کردند کسی در جمهوری اسلامی ایران به خاطر عقایدش از حقوق شهروندی محروم نمی شود و با بهائیان به خاطر جاسوسی و اقدام علیه امنیّت ملّی و ضدّیت با اسلام برخورد می شود!
از موارد اخیر ستم های فوق که دقیقاً به خاطر عقاید دینی برای چندمین بار تکرار شده، جلوگیری از ورود جوانان بهائی به دانشگاه است. جوانان بهائی که در نُه سال اخیر اجازۀ شرکت در کنکور سراسری را یافته اند، امسال نیز در کنکور 1396 شرکت کرده بودند، ولی مانند هشت سال گذشته، تا حال بیش از 115 نفرشان علیرغم صحّت ثبت نامشان با حیلۀ تکراری "نقص پرونده" مواجه و از ورود به دانشگاه محروم شدند. (4) در بعضی سال ها مثل سال 2007 میلادی بیش از 700 نفر از 1000 نفر بهائی شرکت کننده در کنکور سراسری، با دسیسۀ "نقص پرونده" از ورود به دانشگاه محروم شدند و باقی نیز در ترم های مختلف بتدریج اخراج گردیدند! (5)
امّا علیرغم همۀ دسیسه ها و حیله های بکار رفته، طبق اسناد و شواهدی که دیگر کاملاً برملا شده، نه "نقص پرونده" بلکه نَفْسِ "بهائی بودن" علّتِ اصلی محرومیّت ایشان بوده و هست. از جمله مهم ترین این شواهد، سند محرمانۀ "شورای عالی انقلاب فرهنگی" در سال 1369 است که ضمن سیاست گذاری و تعیین خط مشی برای اقدامات مشخصِّ مصوّب علیه کلّ جامعۀ بهائیان ایران در همۀ زمینه های زندگی و حقوق شهروندی، در بند مربوط به دانشگاه در سند مزبور آمده: "در دانشگاه ها چه در ورود و چه در حین تحصیل چنانچه احراز شد بهائیاند از دانشگاه محروم شوند."
اظهارات رسمی آقای دکتر سیّد مرتضی نوربخش نیز که دارای 22 عنوان سوابق اجرائی از جمله "ریاست دبیرخانه هیئت مركزی گزینش دانشجو" و "عضو هیئت علمی سازمان سنجش آموزش کشور" است، از دیگر شواهد آشکار علت اصلیِ محرومیّت بهائیان از تحصیلات عالیه است. ایشان "در سی و نهمین نشست معاونان آموزشی دانشگاههای كشور كه در دانشگاه كردستان برگزار شد، گفت: دانشجویان ادیان ساختگی و اقلیتهای غیر رسمی كشور [حکومت جمهوری اسلامی ایران دین بهائی را ساختگی و فرقه ای ضالّه می داند و می نامد و لذا آن را جزء اقلیت های دینی رسمی در قانون اساسی به حساب نیاورده است. (6) ] حقّ تحصیل در دانشگاهها را ندارند و اگر در دانشگاهی تحصیل میكنند باید برای تأیید صلاحیت به هیئت مركزی گزینش دانشجو فرستاده شوند. وی گفت: پروندههای دانشجویان ادیان و اقلیتهای مذهبی غیر رسمی كه در دانشگاههای كشور مشغول به تحصیل هستند برای تأیید صلاحیت عمومی باید به هیئت مركزی گزینش دانشجو ارسال شود... هیئت مركزی گزینش دانشجو بر اساس مصوّبات "شورای عالی انقلاب فرهنگی" وظیفۀ بررسی صلاحیّت عمومی دانشجویان را برعهده دارد. (7)
آقای نوربخش که در نُه سال اخیر چندهزار جوان بهائی "نقص پرونده" شده یا اخراج شده از دانشگاه در ترم های مختلف، بعضاً همراه والدینشان، با زحمت زیاد از تهران و شهرستان های مختلف کشور، برای رسیدگی به محرومیّتشان به ساختمان سازمان سنجش آموزش کشور در خیابان کریمخان زند، مراجعه کرده و با ایشان ملاقات کرده اند، متأسفانه همیشه، علیرغم اعتراف صریح فوق الذّکر، سعی کرده اند با چرب زبانی و دلسوزی ظاهری شرط اوّل و آخر را به این "پیروان ادیان ساختگی و اقلیت های غیر رسمی کشور!" بگویند و تیر خلاص را بر ایشان بزنند که تنها شرط ورود به دانشگاه دادن تعهّد کتبی و تبرّی از دین بهائی و تشرّف به اسلام است! (8)
علاوه بر ملاقات با آقای نوربخش، ملاقات بعضی از این جوانان ایرانی بهائی محروم از تحصیل- و گاه با والدینشان- با مسؤولین حراست سازمان سنجش و بعضاً مأمورین ادارات اطلاعات شهر محلّ سکونتشان در اطاق های بازجویی است که از آن می گذرم که خود داستان مفصّل دیگری است. اقدامات دیگر از قبیل مراجعات حضوری و ارسال تظلم نامه های کتبی به مقامات عالی رتبه و پایین رتبۀ سه قوّۀ جمهوری اسلامی ایران، از دفتر مقام محترم رهبری و ریاست محترم جمهور گرفته تا نمایندگان محترم مجلس و کمیسیون اصل نود و... نیز کاملاً بی حاصل بوده و نهایتش مأمور منصف پایین رتبه ای گفته باشد که موافق این ستم نیست ولی چون دستور از مقامات بالاست کاری نمی تواند بکند!
از این نیز می گذریم که آیا امثال آقای نوربخش و رؤسا و معاونین دانشگاه ها و سایر مسؤولینی که ظاهراً یا حقیقتاً راضی به اخراج دانشجویان بهائی نیستند و به گفتۀ خودشان خود را مجبور به اطاعت از مقامات بالا می بینند هیچ وقت به این فکر کرده اند ممکن است در درگاه الهی و نیز پیشگاه مردم شریف ایران شریک ستم محسوب شوند؟ گاهی اتفاق افتاده بعضی دانشجویان اخراجی و والدین ایشان در جواب چنین مسؤولینی گفته اند اگر راضی به این ستم های آشکار نیستید چرا استعفا نمی دهید تا وجدانتان آسوده باشد؟ امتحان سختی است که باید دعا کرد مسؤولین محترم به آنچه شایستۀ شرافت انسانی است موفّق گردند.
باری، بقدری شواهدِ آشکار متعدّدِ دیگری نیز دالّ بر عقیدتی بودن همۀ ستم های وارده بر بهائیان و از جمله محرومیّت جوانان بهائی از تحصیلات عالی، وجود دارد که دیگر هرچه مسؤولین جمهوری اسلامی ایران، از جمله آقای محمّد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوّۀ قضاییه ایران (9) می کوشند تا در ایران و در مجامع جهانی و نیز سازمان ملل بر آن سرپوش بگذارند، نمی توانند. و چنین است که "پوچی ادّعاهای ظالمین بر همگان روشن و مُبرهن گشته است... نمایندگان مملکت در مجامع بینالمللی دیگر قادر به انکار ماهیّت عقیدتی این تبعیضات نیستند. متصدّیان امور که جوابی قانعکننده برای چنین رفتار غیرمعقول ندارند و به ضرر و زیان سیاستهای تنگنظرانۀ خود برای شهرت و اعتبار بینالمللی ایران هم اهمّیّت نمیدهند از پاسخ صادقانه به این سؤال نیز عاجز ماندهاند که دلیل اصلی نگرانیشان از وجود یک جامعۀ بهائی فعّال در آن سرزمین چیست." (1)
با توجّه به برملا شدن شواهد مزبور، متصدّیان امور در جمهوری اسلامی ایران اجباراً به حیله های جدید دیگری نیز برای توجیه ادامۀ ستم بر بهائیان متوسّل شده و شرط نسبتاً جدیدی را بجای تبرّی از دین بهائی برای رعایت حقوق شهروندی بهائیان تعیین کرده اند که از جمله مواردی که در آن از این شرط جدید به اصطلاح رونمایی شده، مربوط به محرومیّت جوانان بهائی از تحصیلات دانشگاهی است. (10)
تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد این شرط جدید حدوداً دو سه سالی است که به جوانان بهائی محروم از تحصیلات عالیه پیشنهاد شده است. به نظر می رسد مدتی قبل وزارت علوم کمیسیون جدیدی تشکیل داده تا تصمیمی برای "داوطلبین بهائی برای ورود به دانشگاه" و "دانشجویان بسیار معدود شاغل به تحصیل" که در ترم های مختلف اخراج می شوند بگیرد! در دو نمونه که در زیر اشاره خواهد شد به یک دانشجوی شاغل به تحصیل که نهایتاً در ترم هفت از دانشگاه اخراج شده و به یک داوطلب کنکور که نقص پرونده شده حضوراً و رسماً گفته شده است بین دو تعهّدنامۀ زیر یکی را امضاء کند تا تصمیم نهایی برایشان گرفته شود!
حدود دو سال پیش در سازمان سنجش به دانشجوی اخراج شده ای در ترم آخر می گویند یکی از دو تعهّدنامۀ مورد نظر کمیسیون مزبور را امضاء کند تا تصمیم نهائی برایش گرفته شود. متن دو تعهّدنامه تا آنجا که حافظۀ این دانشجو به یاد آورده چنین بوده است:
تعهّد اوّل: «این جانب... فرزند... به شمارۀ شناسنامه... صادره از... به شمارۀ کد ملّی... متولّد... بهائی و بهائی زاده در آزمون سراسری سال... شرکت نموده و در دانشگاه... در رشتۀ... پذیرفته شدم/منتظر اعلام نتایج هستم، متعهّد می شوم از کلّیۀ قوانین و مقرّرات آموزشی مبنی بر عدم عضویّت و همکاری در تشکیلات و... منحلّۀ فرقۀ بهائیّت اطاعت کنم و کلّیۀ مقرّرات نظام را به دستوراتِ بیتُ العدل اَعظم در فلسطین اشغالی ترجیح دهم.»
تعهّد دوّم: «این جانب... فرزند... شمارۀ شناسنامۀ... کد ملّی... مطیعِ مَحضِ بیتُ العَدل هستم.»
روایت مشابه دیگر را یکی از داوطلبان بهائی نقص پرونده شده در کنکور 1396 که به سازمان سنجش مراجعه کرده بوده چنین می گوید: «روی برگی که دادند نوشته بودند که من تعهد میدهم در هیچگونه فعالیّت تشکیلات و تبلیغات فرقۀ بهاییّت شرکت نکنم و قوانین جمهوری اسلامی را در اولویتِ دستوراتِ فرقۀ مستقرّ در فلسطین یعنی بیتُالعدل قرار دهم. و روی برگه دیگری نوشته شده بود من تبعیّت و اطاعتِ کامل از بیتُالعدل که مصون از خطاست دارم.» (11)
به ایشان گفته شده کمیسیون مزبور تصمیمش را گرفته و نتیجه این شده که اگر بهائیان تعهّد اوّلی را بدهند تحصیلات خود را ادامه خواهند داد و اضافه کرده اند هرچه تعداد چنین امضاهایی بیشتر شود، اعتماد ایشان به بهائیان بیشتر می شود و لذا مشکلات حلّ می شود!
متن تعهّدنامۀ اوّلی، نگارنده را به یاد تعهّدنامه های مشابهی انداخت که به متهمین بهائی- از جمله به اساتیدِ و مسؤولین بهائی زندانی مؤسّسۀ علمی آزاد- (12) حین بازجویی در ادارات اطلاعات ارائه می شده و می شود با این تفاوت که در آنجا صریحاً گفته می شود "از جمهوری اسلامی ایران اطاعت می کنی یا از بیت العدل؟" این جریان نشان دهندۀ این است که سازمان سنجش نیز بیش از پیش با وزارت اطلاعات همسوتر شده و فضای عملیاتِ محروم سازی جوانان بهائی از تحصیلات عالیه را پلیسی تر کرده است!
ظاهراً تعهّدنامه به شکلی مُحیلانه دیگر از دانشجو نمی خواهد از دین بهائی تبرّی کند، ولی چیزی را می خواهد که در اعتقادات بهائی دقیقاً همان تبرّی از دین بهائی است! زیرا بیتُ العدل اَعظم طبق نصوص رسمی صادره از قلمِ حضرت بهاءُالله بنیانگذار آئین بهائی و جانشینان حضرتشان- حضرت عبدُالبهاء و حضرت شوقی ربّانی ولیِّ امر بهائی- تنها مرکز منصوص مشروعِ جامعۀ جهانی بهائی است. (13) با این حساب جمهوری اسلامی ایران آشکارا می گوید تنها شرط ورود به دانشگاه برای جوان بهائی این است که بجای اطاعت و عمل بموجب تعالیم دیانتش به دستورات حکومت عمل کند! و این یعنی تبرّی از دین بهائی و پایمال شدن اصل آزادی عقاید و وجدان که در قانون اساسی خود جمهوری اسلامی ایران نیز آمده است ولی نه برای بهائیان و نه حتی برای خود مسلمانان آزاده اجرا نمی شود.
و این تبرّی البته امری است که جوانان بهائی نپسندیده، در عوض صدهزار محرومیّت از تحصیل را بجان خریده اند و از نَفْسِ تبرّی، تبرّی جسته اند. صدها جوان بهائی در این 39 سال انواع محرومیّت ها را کشیده اند و از جمله صدها تن از ایشان قسمتی از عمرعزیزشان را در زندان ها بسر برده اند و نیز ده ها تن از ایشان حتّی جان خود را داده اند تا عقاید وجدانی شان را همچون جان عزیز دارند؛ دانشگاه که سهل است!
حامد صبوری
4 مهر 1396
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- از پیام ١٨ اردیبهشت ١٣٩٦ مرکز جهانی بهائی، بیتُ العدل اَعظم:
و نیز به یادداشت [xxx] در "مقالۀ صُورِ اِسرافیلِ مالِکِ اَنام؛ نتیجۀ بهائی ستیزی سال های ۱۳۳۴، ۱۳۴۲، ۱۳۵۷ ه. ش." مراجعه شود که در آن آدرس بیش از 50 منبع رسانه ای دربارۀ ستم های وارده بر بهائیان در جمهوری اسلامی ایران فهرست شده است. در اینجا:
9- ایشان از شاهکارهای بی حیایی و دروغگویی جمهوری اسلامی ایران هستند که همۀ گزارش های گزارشگران ویژۀ سازمان ملل مبنی بر عدم رعایت حقوق بشر ایرانیان بهائی و غیر بهائی را تخطئه و گزارش و گزارشگر هر دو را به باد تمسخر و بی احترامی گرفته اند. به عنوان نمونه نگاه کنید به مقالۀ "ناپدید شدن ۲۰۰ دانشجو و استاد بهائی از دانشگاه های ایران!" در اینجا:
10- برای دیدن سوابق محرومیّت از تحصیلات دانشگاهی بهائیان از جمله رجوع شود به:
12- دربارۀ مؤسّسۀ علمی آزاد BIHE مراجعه کنید به:
13- مرکز منصوص بودن بیت العدل اَعظم به این معنی است که برعکس ادیان قبل که مرجعیّت و نحوۀ ادارۀ جامعۀ دینی بعد از وفات پیامبر توسط علمای ادیان مزبور بتدریج طبق افکار و نظرات بشری ایشان تئوریزه می شد و شکل می گرفت، در دین بهائی این کار توسط قلمِ وحیانیِ خودِ شارع، حضرت بهاءُالله، کتباً منصوص و نوشته شد و نه عُلمای بهائی. در مورد بیتُ العدل اَعظم رجوع شود به:
نظر خود را بنویسید