×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
درد دل با جناب دكتر ولایتی
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


درصص32-33 ایّام، مصاحبه ای عجیب با سؤالاتی جهت داركه بعضاً دارای متنی طولانی نیزهست، با جناب دكتر ولایتی وجود دارد كه پاسخ مطالب آن در دیگر مقالات این مجموعه، ازجمله مقالۀ «دین است وفرقه نیست» آمده است. امّا چون معتقد به حرمت دولت ومقامات مربوطۀ آن هستیم، باید دراینجا مطلبی را نیز اشاره نمائیم و از جام جمیان و جناب دكتر تقاضا كنیم درآن تفكّر فرمایند.

مطلب مزبور، اظهارتعجّب ازاین است كه، صرف نظر از جام جمیان كه حال و روز اكاذیب وافترائات وبهائی ستیزیشان معلوم شده است، چرا مقام مهمّ و محترمی همچون جناب دكتر ولایتی كه خود وزیرامورخارجۀ این آب وخاك و مشاور رهبر معظّم انقلاب در حوزه بین الملل وعضو حقیقى شوراى عالى انقلاب فرهنگى وعضو مجمع تشخیص مصلحت نیز بوده و هستند[i]ونظربه این مقامات، به حساسیّت های صحّت وسقم اخبار داخلی وبخصوص بین المللی آگاهی دارند[ii] خبرمنقول ازجناب اولمرت را مبنی بر «عدم حمله به ایران به خاطر بهائیان» موثّق دانسته اند؟ پرسشگر جام جم مأخذ خبرمزبور را این گونه برای آقای ولایتی توضیح می دهد: «اخیراً هم می دانید آن گونه كه درجراید منتشرشد جناب اولمرت (نخست وزیراسرائیل) ازاینها دفاع كرد وبا این كار، عملاً بستگی اینها را به اسرائیل ثابت كرد...» مأخذ پرسشگرجام جم، روزنامۀ جمهوری اسلامی، سال28،شمارۀ 7962، چهارشنبه 20 دی 1385، ص2 است. جمهوری اسلامی نیز مدّعی است خبرمزبوربه نقل از «یك روزنامۀ اسرائیلی» است. كدام روزنامه؟ نمی گوید!

برجام جمیان وبعضی روزنامه نگاران حرجی نیست، امّا آقای ولایتی كه به خاطر حساسیّت های شغلی خود می دانند باید به اخبارموثّق توجّه فرمایند، چرا بدون این توجّه، درپاسخ پرسشگر پس ازتعریف از موشه دایان درمقایسه با اولمرت، چنین می گویند: «امّا به هرحال موشه دایان ظاهراً جنگ را برد ولذا اگراو، این منّت را سر بهائیان می گذاشت، می گفتیم هرچند خبیث است، امّا بالاخره یك جسارت و توانائی ای دارد. امّا این جناب اولمرت، هم نزد مسلمانان منفوراست وهم به اعتراف خود صهیونیست ها، بی عرضه است. یعنی دربین مردم خودش هم محلّی ازاعراب ندارد. آن وقت چنین آدم بدنام وآلوده ای می آید از بهائیان دفاع می كند. اگرآنها عقل داشته باشند باید اعلام بكنند: بابا، اولمرت بیخودی دارد این كاررامی كند، ما او را قبول نداریم، چون حمایت چنین كسی، كِرِدیت (اعتبار) نیست، ضدّ كِرِدیت است.»

صرف نظرازباطل بودن خبرمزبور وصرف نظر از بی ربط بودن مربوط ساختن جنگ 33 روزه اسرائیل باحزب الله به بهائیان، كه درمقاله ای دیگر در همین مجموعه دربارۀ آن مطالبی ذكرشد، باید گله ای برادرانه نیز تقدیم سیاست مدار معروف این مرز و بوم نماید كه چطوردربارۀ هموطنان بهائی ایرانی خود كه تبعۀ این آب و خاكند و ایشان باید حرمتشان را به خصوص به عنوان یك سیاستمدار در ایران وجهان رعایت فرمایند، می گویند كه «اگر آنها عقل داشته باشند؟» البتّه ایشان قبلاً نیز درمصاحبۀ مذكور در یادداشت شمارۀ 1همین مقال، چنین گفته بودند: «حجّتیّه را هم دیدم و فهمیدم آن چیزى نیست كه من مى خواهم چون بعضى از اشخاص را مى دیدم كه همه همتّشان این است كه ۲ تا بهایى را مسلمان كنند تا ۲ نفر به جمعیت مسلمانان اضافه شود. در صورتى كه وقتى كه كشور دركام صهیونیست ها و یهودى ها و بهایى ها و آمریكا و شاه بود و سر و ته مملكت اسلامى را مى خوردند ما باید به فكر این باشیم كه ۴ تا آدم كور و كچل بهایى را مسلمان كنیم» به هرحال اوّل بایدصحّت خبرفوق مشخّص گردد، آن گاه جناب ولایتی توقّع داشته باشند بهائیان عقل خود رانشان دهند و اظهار نظر لازم را بنمایند.

جناب دكترعزیز، همان طوركه در دیگر مقالات این مجموعه به استحضارملّت عزیز ایران رسانده شد، ایرانیان تنها گروهی هستند كه به غیرازخود مسلمانان عزیز، اسلام را آیینی ربّانی وبرحقّ می دانند، ونه تنها سبب تفرقۀ مسلمین وذلّت ایران عزیز نیستند، بلكه سبب عزت وحرمت حقیقت اسلام عزیز و وطن با شكوهشان درسراسر عالم می باشند. واین همه راازمولای محبوب وبی همتایشان آموخته اند كه علی رغم همۀ مظالمی كه نصیبشان شد، ابداً دست به خیانت نیالودند وبه شهادت حتّی دشمنان شان سبب عزت ایران بوده وهستند. اجازه دهید ازصدها مورد شاهد در این مورد، شهادتی راكه ازاسلاف شما در وزارت امورخارجه، سفیر وقت ایران دراستانبول درزمان حضرت بهاءالله داده، تقدیم نماید وشما رابه خداوند علیم سپارد.

درهمان كتاب كشف الغطاء مورد اشارۀ جام جمیان درصفحۀ 64 ایّام،چنین آمده است: «حضرت بهاءالله ازمعاونت سلاطین روی زمین اظهار استغناء می فرمود... كما اینكه این كلمه از لسان مرحوم حاجی میرزا حسین خان مشیرالدوله وقتی كه از اسلامبول به طهران آمد در حضور جمعی از اعیان و اركان دولت ایران به مرحوم حاجی میرزا رضا قلی اخوی حضرت بهاءالله كه به جهت ادای تبریك و تهنیّت ورود ایشان رفته بود مشهور و متواتر است. چون بعضی از نفوس او را در مجلس مشیرالدوله به برادری حضرت بهاءالله معرّفی كردند آن مرحوم نظر به حكمت و ملاحظۀ عداوتی كه از مشیرالدوله دربارۀ این امر مسبوق بود از این نسبت اظهار تحّاشی نمود و به شخص معرّف فرمود مگر من پدر نداشتم كه مرا به برادر معرّفی می نمایید حاجی میرزا حسین خان از این سخن سخت برآشفت و با نهایت استغراب گفت جناب امروزه برادر شما را جمعی كثیر به خدایی پذیرفته اند شما وی را به برادری خود قبول نمی نمائید برادر شما شخصی است كه در اسلامبول مرا در انظار امراء و اعیان دولت دولت عثمانی روسفید و سرافراز ساخت زیرا هر كس از شاهزادگان و بزركان و اعیان ایران كه به آنجا می آمدند از بس به درب خانۀ این وزیر و آن امیر به طلب شهریّه و وظیفه می دویدند و ابواب تكدّی در پیش آشنا و بیگانه می گشودند امراء آن دولت را گمان چنان شده بود كه اهالی ایران قاطبةً پست فطرت و گدا طبیعتند تا وقتی كه برادر شما را به حكم سلطان به قسطنطنیه احضار كردند؛ به خانۀ هیچ یك از امراء و اركان قدم نگذاشت جز آن كه هر كس از وی دیدنی نمود به بازدیدش رفت و این حركت بر كارگذاران دولت عثمانی مدلّل ساخت كه در ایران اشخاص بلند منش و مستغنی الطبع نیز وجود دارند.»[iii] 
 



[ii] ایشان درمصاحبه ای كه درآدرس مندرج در یادداشت 1 موجوداست، دربارۀ اهمیّت وحساسیّتهای مقامشان گفته اند: «وزارت امور خارجۀ هر نظامى و اعضایش نزدیكترین وزارتخانه به آن نظام است... درحالى كه عراق در چند جبهه با ما مى جنگید كه یكى از آنها جبهه نظامى و دیگرى جبهه دیپلماسى بود. باز در جبهه نظامى یك بسیجى یا نظامى یا كسى كه سربازى رفته است، تفنگ دست مى گیرد و با توجّه به عرق ملّى و میهنى و اسلامى به جنگ مى رود امّا در جبهه دیپلماسى كه نمى شود هركسى را به سفارت فرستاد. نفر نداشتیم كه برود. در سفارت كه نمى شود تفنگ دست گرفت. آنجا باید بروى و حرف بزنى و به زبانى هم حرف بزنى كه دیگران بفهمند و با روشى كه روش پخته اىباشد تا آنجا بند را آب ندهیم.»

[iii]كشف الغطاء، صص 399-398.

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید