×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
باز هم هویدا
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


سوژۀ بهائی جلوه دادن هویدا چه در دوران پهلوی،و چه بخصوص دردورۀ جمهوری اسلامی، از مواردی بوده كه دشمنان امربهائی از آن برای ردگم كردن و نیزبی اطّلاع نگهداشتن ملّت عزیز ایران ازحقایق، استفادۀ وسیع نموده اند. جام جم نیزدر ویژه نامۀ ایّام، صص34،54،55، سوژۀ تكراری مزبور را مطرح نموده است.خوشبختانه اینك این افتراء به قدری نخ نما شده است كه محقّقین غیربهائی نیزــ علاوه برنویسندگان بهائی ــ در ردّ آن مقاله ها نوشته اند. در زیر دومقاله ازچند مقالۀ موجود ازهر دو نمونه، كه دارای نكات متنوّعی نیزمی باشد،به نقل ازسایت نقطه نظر، تقدیم هموطنان مظلوممان می گردد تا با توهمّات وافتراهای اقلیتی غیرمنصف علیه هموطنان بهائی شان آشنا ترشوند.

گفتمان نوین اندیشمندان مسلمان ضد بهائی و بهائیان

مسالۀ امیرعبّاس هویدا و نسبت بهائیگری

از جملۀ اتّهامات پا برجایی که برخی نویسندگان سالهای پس ازانقلاب اسلامی به عناوین مختلف مطرح کرده اند مسالۀ بهائی بودن امیر عبّاس هویدا نخست وزیر سابق ایران است. این بررسی کوتاه کوششی در نقد تاریخی این نظراست. شواهد تاریخی گویای این واقعیّت است که هویدا در هیچ مرحله ای از زندگی خود بهائی نبوده است و هیچ سند تاریخی گرایش و حمایت او را از دیانت بهائی و بهائیان نشان نمی دهد.برعکس، بررسی اسناد موجود ثابت می کند که هویدا برای نیل به اهداف سیاسی خود درمواقع مقتضی لطمه و زیان به بهائیان وارد می ساخته است. اتّهام «سیاسی» بهائی بودن هویدا بیانگر این مسأله است که بحث میان اندیشمندان مسلمان و بهائیان از حوزۀ مذهبی — فلسفی صرف خارج شده و وارد مرحلۀ جدیدی گشته است. مرحلۀ نوین گفتمان کمتر جنبۀ قرآنی و حدیث و استدلال مذهبی دارد و بیشتر تمرکز بر نقش دین واقلیّت های دینی در پیشرفت و ترقی ایران دارد.

البته در تاریخ ایران پیشینه دارد که وزیران یا صدراعظم ها پس از آنکه مورد غضب شاه قرار می گرفتند و پیرو سقوط از قدرت به دلائل سیاسی (مثل توطئه بر علیه حکومت) توجیهی مذهبی برای غضب ولی نعمت پیشین بافته و ارائه می شد. نمونه های تاریخی بسیارند و من به ارائه چند نمونه بسنده می کنم. مرد برجسته ای چون رشیدالدّین فضل الله وزیر کاردان و با تدبیر اولجایتو از طائفۀ ایلخانان را درنظر بگیریم. پس از مرگ اولجایتو (در 1316م.) و به سلطنت رسیدن پسرش ابوسعید کم کم طالع بخت رشیدالدّین افول کرد و از صدارت برکنار شد. غضب پادشاه در نهایت موجب اتّهام «توطئه بر علیه حکومت» و اعدام رشیدالدّین فضل الله شد. بعداً سر او را در خیابانهای تبریز گرداندند در حالی که مردم فریاد می زدند «این سرآن یهودی است که کفران نعمت خدا را کرده است، لعنة الله علیه!»[i] حتّی خواجه نظام الملک وزیر مقتدر و توانا وقتی متّهم به «رافضی» بودن می شود برای پیش گیری از اینکه خبر قضیّه اتّهام مذهبی به گوش شاه برسد مجبور می شود 30000 دینارحقّ السّکوت بپردازد تا جان سالم به در ببرد.[ii] آشکار است که در تاریخ ایران اتّهام مذهبی بستن به دشمن سیاسی (و در این مورد وزیران) چیز تازه ای نیست ولی آنچه درمورد مسالۀ امیر عبّاس هویدا و اتّهام بهائی بودن وی تازه است حمله ایدئولوژیک به جامعه ای مذهبی بر اساس ادّعای بهائی بودن هویداست.

پدر بزرگ پدری هویدا آقا رضا قناد شیرازی بهائی بود و درتبعید ملازم و همراه بهاءالله پیامبر ایرانی بود. پسر آقا رضا میرزا حبیب الله دراوائل زندگی بهائی بود و مدتی هم یکی از منشیهای عبدالبهاء (فرزند ارشد و جانشین بهاءالله) بود. میرزا حبیب الله سپس برای ادامۀ تحصیلات به پاریس رفت. در دوره اقامتش در پاریس او به هیپولیت درایفوس بهائی سرشناس فرانسوی زبان فارسی را آموخت و در ترجمۀ بعضی کتابهای بهائی به فرانسه با او همکاری کرد.[iii] در فرانسه با سردار اسعد بختیاری رهبرمشروطه آشنا شد و در پاریس معلّمی فرزندان وی را بر عهده گرفت. پس از اتمام تحصیلاتش در پاریس به ایران بازگشت. در مکتوبی که عبدالبهاء به سال 1910 میلادی به بهائیان تهران فرستاد به بهائیان توصیه کرده بود که برای میرزا حبیب الله شغل مناسبی پیدا کنند.[iv] البته او نیازی به کمک بهائیان نداشت و به یاری روابط سیاسی که از طریق سردار اسعد بختیاری یافته بود شغل مناسبی در وزارتخارجه پیدا کرد و در کارش پیش رفت کرد. او به موازات پیش رفت اداری و حرفه ای ازجامعۀ بهائی دور شد. در 1918 میلادی با افسرالملک که زنی مسلمان بود ازدواج کرد. او دختر میرزا حسین خان معتمد الملک از خاندان قاجار بود. معتمد الملک فرزند یحیی خان مشیرالدّوله و خواهر ناصرالدین شاه، عزّت الدوله بود. فاصلۀ او با جامعۀ بهائی پس از ازدواجش بیشتر نیز شد. این تماس و نزدیکی با خانواده ای سیاسی و با نفوذ در دستگاه دولت موجب پیش رفت سریعتر حرفه ای او شد تا جایی که در سال 1918لقب عین الملک را دریافت کرد و از 1921 سرکنسول ایران در دمشق و از 1931 سرکنسول ایران در بیروت بود. از پیش از این عین الملک تماس خود را با جامعۀ بهائی بریده بود و چنانکه از شواهد پیداست او رابطۀ خود را از بهائیان پیشین تنها با خانواده ودود (که با هم نسبت خانوادگی داشتند) که در آن زمان از دشمنان سرسخت جامعۀ بهائی بودند حفظ کرده بود. چون از 1921 به بعد فعالیت سیاسی و حزبی و داشتن منصب سیاسی مخالف دستور دینی بهائیان بود عین الملک به دلیل فعّالیّت سیاسی و ادامۀ پست سیاسی از جامعۀ بهائی کنار گذاشته شد. این مسأله دشمنی او با دیانت بهائی و بهائیان رابیشتر کرد. مرگ وی در 1936 واقع شد و بدون برگذاری مراسم مذهبی بهائی در قبرستان عکّا دفن شد.

در مجموع، در اینکه جدّ پدری آقای هویدا اقا رضا قناد بهائی بوده اند شکّی نیست و البته بهائی بودن پدر بزرگ کسی اساساً ربطی به اعتقادات دینی نوه شان نداشته و ندارد و هر فردی شخصاً مسوول باورهای مذهبی خودش است. پدر هویدا حبیب الله خان (عین الملک) در جوانی بهائی بود ولی پس از ورود در عرصه سیاست وازدواج با افسرالملک و دوستی با دشمنان دیانت بهائی از آیین بهائی کاملاً دوری جست. منزل عین الملک و محیط خانوادگی کودکی هویدا هم بنا بر شواهد تاریخی حاضران فاقد جو و یا حتّی اشاره ای به دیانت بهائی بوده بطوریکه برادر امیر عبّاس یعنی فریدون هویدا می گوید من برای بار اول در 14 سالگی (پس از مرگ پدر و آنهم از یک دوست) کلمه بهائی بگوشم خورد.[v] بنابر شواهد بالا ادّعای اینکه هویدا درخانواده ای بهائی بزرگ شده و یا تحت تاثیر آموزه های بهائی بوده ادّعائی نادرست است.
امیر عبّاس هویدا (1979-1919) برای 12 سال در دوره پهلوی دوّم از سال 1965 تا 1977 نخست وزیر ایران بود. او در دورانی به دنیا آمد که پدرش فعّالانه از جامعۀ بهائی دوری می کرد و به معاشرت و نزدیکی با دشمنان بهائیان می پرداخت. هویدا پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و دانشگاهی در بیروت برای ادامۀ تحصیلات به اروپا رفت و در نهایت از دانشگاه آزاد بروکسل در سال 1941 لیسانس علوم سیاسی را دریافت کرد.[vi] پس از بازگشت به ایران وارد وزارت امورخارجه شد و در کنسولگری های ایران در فرانسه، آلمان و سوئیس به کار مشغول شد. سپس به تهران بازگشت و درسمت بالایی در مدیریّت شرکت ملّی نفت ایران مشغول به کار شد. درسال 1964 در کابینۀ حسنعلی منصور به سمت وزیر دارائی منصوب شد و پس از ترور منصوراز طرف محمّد رضا شاه پهلوی مسئول تشکیل کابینه شد. هویدا تا سال 1977 نخست وزیر بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 اعدام شد.

شواهد تاریخی و گواهی اسناد دولتی و دوستان هویدا همه حکایت از آن دارد که امیر عبّاس هویدا باطناً شخصی مذهبی نبوده است. دقیق ترین گرایش وجهان بینی او را شاید بتوان با عنوان لائیک توصیف کرد.[vii] نویسندۀ بنام صادق چوبک که از دوستان نزدیک هویدا بود می گوید که هویدا به شدّت غیر مذهبی و مذهب گریز بود.[viii] البته خود آقای هویدا بطور فاش و آشکار در پیش از منصوب شدن به نخست وزیری و در دوران نخست وزیری و پس از آن در هنگام زندان و محاکمه و حتّی تا پای اعدام صریحاً خود را فردی مسلمان و مسلمان زاده می دانسته و هرگز ادّعای بهائی بودن نکرده بود. کیفر خواست رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران و دادگاه انقلاب نیز صحبتی از بهائی بودن ایشان نمی کند. دادگاه انقلاب در ارائه متن محاکمه و مجازات اعدام هم ایشان را فردی مسلمان معرّفی کرده بود و این سند محکم درجرائد روز ایران منتشر گشته و در دسترس همگان است. همچنین تاریخدان معاصر دکترعبّاس میلانی در کتاب خود در بیوگرافی و زندگی نامه وی معمّای هویدا (The Persian Sphinx) هم پس از مطالعه هزارها سند و شاهد تاریخی و صدها مصاحبه ادّعای مکّرر خود آقای هویدا و دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی را تأیید کرده بر مسلمان بودن (ویا بهائی نبودن) ایشان صحّه می گذارند. نامه ای سیاسی و اعتراض آمیز هم از آیت الله خمینی به هویدا در دست است که در دهۀ 1960 نوشته شده و ایشان هم هویدا را بهائی نمی خوانند.[ix]

صدها سند تاریخی که مسلمان بودن (و بهائی نبودن) هویدا را اثبات می کند از قبیل اخراج کارمندان بهائی شرکت نفت بنابر دستور مستقیم هویدا بسال 1345 خورشیدی[x]، و اخراج هم زمان دانشجویان بهائی در رشتۀ پرستاری وابسته به شرکت نفت و گزارش روابط عمومی ساواک به ریاست ساواک تهران بسال 1343 راجع به بهائی نبودن هویدا[xi] و زیارت اماکن مقدّس شیعه و زیارت وی به حجّ در دست است. دراسناد رسمی ساواک جزو مشخّصات هویدا تحت مذهب درج شده «اسلام.»[xii] در ضمن بطوری که خواهیم دید اسناد عرضه شده در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد دوم اثبات می کند که شایعه بهائی بودن هویدا حربه ای از سوی مخالفان و رقیبان سیاسی وی بوده است. واکنش هویدا هم بنابر اسناد موجود ساواک این بوده که گذران زندگی را بر بهائیان سخت کرده و ازجمله اظهار نظرهایی را که هویدا می پذیرد همانا خودداری از استخدام بهائیان دروزارتخانه هاست.[xiii]

امّا با وجود این همه سند و گواهی هنوز به نویسندگانی چون ابوالفضل قاسمی، عبدالله شهبازی و سیّد سعید زاهد زاهدانی بر می خوریم که ادّعا می کنند که هویدا بهائی بود. در مورد ابوالفضل قاسمی نویسندۀ سری کتابهای الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران است که جلد چهارم آن با عنوان خاندان هویدا: گماشتۀ صهیونیسم و امپریالیسم[xiv] می باشد. چاپ کتابش و اتّهام بهائیگری هویدا در چندماه قبل از انقلاب اسلامی تلاشی در راستای اهداف سیاسی ساواک و عوام فریبی بود. انتشار یافت، همین کافی است که بدانیم که او ازسال 1343 (1964 میلادی) با «مقرّری مناسب» در استخدام ساواک بود.

البته دو نویسندۀ دیگر با دسترسی به منابع ناب و کم پیدای مرکز اسناد جمهوری اسلامی (مرکز اسناد ملّی سابق) دست به مطالعۀ تاریخ شناسی زده اند ولی چون ادّعای ایشان بر خلاف دیگر شواهد تاریخی و یافته ها و باورهای خوددادگاه انقلاب اسلامی وگفتار و کردار خود آقای هویداست باید فرمایشات آنان را کمی دقیقتر محک زد. نکتۀ جالب توجّه اینجاست که زاهد زاهدانی در اثبات فرضیّۀ خود می نویسند که:

در مورد بهائی بودن هویدا بهترین و گویاترین سند نامه ای است با امضای اسکندر که در مهر ماه 1343 به وسیله پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او می پردازد. گویا این نامه توسط منوچهر اقبال تنظیم شده است. متن این نامه در جلد دوّم از خاطرات فردوست از صفحه377-375 آمده است. دراین نامه سوابق خدمتگذاری پدر هویدا به بهائیّت و برخی ازتخلّفات خود او در مناصب قبلی که داشته آمده و از برخی دوستان بهائی او نام برده شده است.[xv]

· پس «بهترین و گویاترین سند» در اثبات بهائی بودن امیر عبّاس هویدا نامه ایست به امضای اسکندر نامی که سوابق او را افشاء میکند. سؤال نگارنده اینست که چطور محور یک چنین فرضیّه مهمّی را می توان بر چنین سندی بنا کرد؟ مسلّم است که نامه ای بدون امضای درست و بدون مأخذ که بدست مخالفان سیاسی هویدا (و مشخّص نیست چرا این تهمت را به مرحوم منوچهر اقبال بسته اند) که از انتصاب او به نخست وزیری دچار حسادت و ناراحتی بودند و به منظور حمله سیاسی به او نوشته شده است را نمی توان با وجود صدها شاهد و دلیل واضح مخالف مبنای کار قرارداد و بعنوان «بهترین وگویاترین سند» ارائه کرد. و پر واضح است که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی که این دو نویسنده به آن دسترسی داشته اند سندی گویاتر و محکمتر برای اثبات بهائی بودن هویدا (در 25 سال اخیر) یافت نکرده اند وگرنه ارائه می کردند. اهمیّت بنیادی این سند سست برای اثبات بهائیّت هویدا چنان است که شالوده و محور تاریخی کتاب امیرعبّاس هویدا به روایت اسناد ساواک جلد دوّم (ص سیزده) نیز قرار گرفته است.

اقدامات آشکار بهائی ستیزانۀ هویدا برای تبرئه خود از اتّهام بهائی بودن بنابر پیشنهاد ساواک و تصویب روحانیّون از چند ماه بعد یعنی از 22بهمن 1343 آغاز شد. نامۀ بالا (به امضای اسکندر) در مهر ماه 1343 پخش شد و هم فکری ساواک و روحانیّت راهکاری را در بهمن 1343 در پیش پای هویدا گذاشت. هویدا هم این آراء را در همان جلسه پذیرفت. سند ساواک نقل قولی خواندنی و گویا از هویدا دارد.در سند ساواک درج شده است که: «آقای هویدا فرمودند: خواهش می کنم این مراتب را یادداشت و به اینجانب بدهید.» بنابر آن توافق هویدا می بایست آب و برق مجانی به مساجد بدهد و بهائیان را از تلویزیون و شرکت نفت و دانشکده پرستاری وسایر وزارت خانه ها و دفاتر دولتی اخراج کند و درمصاحبه های مطبوعاتی «از دین اسلام و قرآن و ائمۀ اطهار یادآوری و محاسن آن را برای مردم بیان نمایند.»[xvi] در ضمن هویدا برای اینکه در بهائی ستیزی واسلام نمایی از ساواک و روحانیّت عقب نماند دو فقره هم خودش ارائه کرد: یکم «رئیس اوقاف با روحانیّون درجه یک، شناس و مرتبط باشد» و دوّم «تشکیل دانشگاه الهیّات...» تاریخ شهادت می دهد که هویدا یکایک راهکارهای ساواک و روحانیّت را در بهائی ستیزی پیاده کرد.

دیدیم که فرضیۀ بهائیگری هویدا از کدام زمان (1343) و ازکجا (نامه ای به امضای اسکندر) منشاء گرفت. لازم است بدانیم که عبدالله شهبازی در ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد دوّم) دو سند دیگر را هم در اثبات ادعای بهائیّت هویدا کشف و مطرح کرده است و همین سه سند را زاهد زاهدانی نیز در بهائیّت درایران عینا نقل می کند. شهبازی می نویسد:[xvii]

· سند اول، نامه مورخ 12/6/1343 است که ظاهراً یکی از سران بهائیّت بنام قاسم اشرافی به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال وشکسته شدن پای او، برای فرهنگ مهر ارسال داشته و در آن تأسّف خود را از این حادثه ابراز داشته است:

· جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارائی:

· به مناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارائی رخ داده خواهشمند است مراتب تاثّر و تأسّف اینجانب وبرادرانم را با عموم هم مسلکان و بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگذار فرقه ما هستند ابلاغ فرمائید.

· احترامات فائقه را تقدیم می دارد

· قاسم اشراقی

سند بالا هدفش محکم کردن و اثبات محتوای نامۀ اسکندر است. نکتۀ اوّلی که بنظر می رسد این است که این مدرک به هیچ وجهی بهائی بودن هویدا را ثابت نمی کند. یعنی اصلاً کمترین ربطی به باورها و گرایش های دینی هویدا ندارد. سند بالا(اگر ساختگی نبود) بیان می داشت که یک نفر زیر دست بهائی تأثّر خود را از تصادف هویدا به رئیسش ابلاغ کرده است. همین و بس. نکتۀ دیگر اینکه در جعلی بودن سند تردیدی نیست چون ممکن نیست که یکی از سران جامعۀ بهائی دیانت خود را «فرقه» و یا «مسلک» بخواند ولی این واژه ها از کسی که در پی ساختن سند است بسیار ممکن است. مدرک سوّمی که عبدالله شهبازی رو می کند پیرو سند بالاست که ساختارآن بیانگر ساختگی بودن آن می باشد. مشخّص است که هر آنچه در بایگانی ساواک یافت می شود به خودی خود درست و مستند نیست. بسیاری از گزارشاتی که در بایگانی ساواک یافت می شود منبع درست و مطمئنی نداشته و فقط بایگانی می شده. بنابراین اسناد ساواک برای محقّق تاریخ منبع مهمّ به شمار می رود که باید با دقّت در آنها نظر کرد و مورد نقد قرار داد.

حرف آخر را در مورد اتّهام بهائی بودن هویدا در یکی ازگزارشهای ساواک به سال 1357 می توان یافت. این مدرک بررسی نهایی و کامل ساواک این اتّهام و با در نظر گرفتن تمام شواهد موجود نوشته شده است. این سند در بولتن ویژۀ به شماره 6658/312 موجود است:

· در بارۀ انتساب وزیر دربار شاهنشاهی به فرقۀ بهائی به استحضار می رساند: تا زمان انتصاب امیر عبّاس هویدا به مقام نخست وزیری، در هیچ یک از سازمانهایی که وی خدمت می نموده به هیچ وجه حتّی کوچکترین بحث و شایعه ای مبنی بر انتساب وی به این فرقه وجود نداشته و در بین دوستان و نزدیکان وی نیز چنین بحث و گفتگویی نبوده است. پس از انتصاب وی به این سمت، مخالفین اوشایع نمودند که پدرش وابسته به این فرقه بوده است.

· برابر تحقیقاتی که بعمل آمده، پدر هویدا هنگامی که وی و برادرش در سنین طفولیّت بوده اند، فوت شده است. مادر هویدا و افراد فامیل وی مسلمان بوده و می باشند، مادر هویدا که به مکّه نیز مشرّف شده مسلمانی متدیّن و با تقوی است و فرزندان خود را نیز با تقوی و فضیلت تربیت نموده و دارای خصائص نیکوی انسانی می باشند.

· امیر عبّاس هویدا هیچ گاه منتسب به فرقۀ بهائی نبوده و به علاوه طبق تعالیم عالیّۀ اسلامی وی را بر یک سنّت که از زمان حضرت رسول اکرم (ص) جاری بوده، هر فردی که خود را مسلمان معرفی کند و جملات شهادت...را ادا نماید مسلمان شناخته می شود و امیر عبّاس هویدا طی 15 سال گذشته به مناسبتهای مختلف پیوسته اعتقاد خود را به دین مبین اسلام صریحاً و علناً بیان داشته است.[xviii]

کوتاه سخن اینکه امیر عبّاس هویدا در خانواده ای سیاسی و غیربهائی بزرگ شد. در هنگام نخست وزیری در خدمت و تأمین و رفاه روحانیّت و اسلام کوشید و در رفتن به حجّ و زیارت تربت امام رضا و بوسیدن قرآن و شرکت در نوحه خوانی کوتاهی نکرد. هیچ گاه خود را بهائی ندانست و برای رسیدن به اهداف سیاسی در مواقع مقتضی بهائیان را قربانی کرد. اتّهام «سیاسی» بهائی بودن هویدا از سوی برخی نویسندگان بیانگر اینست که بحث و برخورد عقیده بین جناح ضد بهائی اندیشمندان اسلامی و بهائیان از حوزۀ مذهبی-فلسفی خارج شده و وارد مرحلۀ جدیدی گشته است.

شبهۀ بهائی بودن هویدا

قسمتی از مقالۀ سه قسمتی«پاسخ ویژه نامۀ ضدبهایی روزنامۀ جام جم» مورخ 14 دی ماه 1385، كه قسمتی ازآن درخصوص شبهۀ بهائی بودن هویداست.

دردهۀ اول انقلاب، آنچه كه درردّیّه های دولتی وغیر دولتی به مطالب ردّیّه های زمان پهلوی اضافه گردید، اتّهاماتی بود كه ادّعا می شد از اسناد ساواك به دست آمده است. ازجملۀ این كتب كه هنوز هم به آن استناد می شود، دو جلد كتاب است با نام «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» كه عنوان جلد اوّل آن «خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست» و عنوان جلد دوّم آن،«جستارهایی از تاریخ معاصر ایران» می باشد، كه چاپ اوّل آن زمستان 1369است وبعدها نیز مكرراً تجدید چاپ شده است. این كتاب به ظاهر خاطرات و اعترافات كتبی و شفاهی ارتشبد سابق حسین فردوست، دوست و مَحرم تقریباً چهل ساله محمّد رضا شاه پهلوی، رئیس «دفتر ویژه اطّلاعات» و «بازرسی» شاه و ناظر بر ساواك به مدت 12 سال می باشد كه با همكاری «وزارت اطّلاعات»، «وزارت امور خارجه»، «مركز اسناد و كامپیوتروزارت اطّلاعات»، «سازمان حفاظت اطّلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران» و «دادستانی انقلاب اسلامی»[xix]، به وسیلۀ «مؤسّسه مطالعات و پژوهش های سیاسی» تهیّه ومنتشر شده است. ازنفوسی كه مرتبط با این كتاب وامثال آن هستند وبعدها دردهۀ دوّم وسوّم انقلاب، مطالب كتاب را درقالب برنامه های تلویزونی مانند «تاریخ معاصرایران» ارائه دادند، مورّخین رسمی حكومت، آقایان: عبدالله شهبازی، موسی حقّانی، حجةالاسلام حمید روحانی (مدیر فعلی بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر كه به نظربنیاد مزبور درتهیّه همین ویژه نامۀ جام جم همكاری داشته است)، می باشند. به خصوص آقای شهبازی هستند كه روند مزبور را هم در ردّیّه های خودشان وهم درردّیّه های دیگری همچون سه مقالۀ سابق الذّكر مرداد 1382 جام جم و همین ویژه نامۀ آن،ادامه داده اند و اهل بهاء وغیر بهائیان نیز پاسخ جعلیّات و توهّمات به ظاهر محقّقانه شان را داده اند. كتب و برنامه های مزبور چنان دارای تناقض مطالب هستند كه جایی برای ادّعای محقّقانه بودنشان باقی نمی گذارد ویك نگاه هشیارانه به لیست تهیّه كنندگان آنها در فوق نشان دهندۀ سیاسی بودن، ولذا بی اعتباری علمی آنها می باشد. چون منشأ بسیاری از اكاذیب منتشره درامروز – از جمله اكاذیب جام جم – به منابع فوق برمی گردد، ذیلاً پاسخ های تكمیلی با توجّه به همان ها تقدیم می شود.
از بامزّهترین و جالبترین تناقضات آنكه در جلد 2 كتاب ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، صص 392-386 از نقشه ساواك با همدستی به اصطلاح وُعاظُّ السَلاطین و آخوندهای درباری می نویسد كه جعل اسناد و اشاعه شایعات می نمودند تا از هویدای مشكوك به بهائی بودن یك چهره «مسلمان» بسازند، و از طرف دیگر درجلد اوّل، ص 377 و جلد دوّم صص 385 -384 صحبت از ضد بهائی بودن ساواك و اسناد بهائی بودن هویدا می كند. با توجّه به دو سند ذیل كه جعلی است معلوم می شود، ساواك گاهی سند برای مسلمان جلوه دادن هویدا می ساخته و گاهی برای بهائی جلوه دادن او. جالب آنكه جام جم درهمین ویژه نامۀ خود نیز قسمتی از مطالب را اختصاص به مصاحبه با آقای «استاد» شهبازی، داده واستاد نیز همان مطالب و دوسند مذكور در ظهور وسقوط سلطنت پهلوی را تكرار نموده است.[xx] دوسند مزبور را پشت سر هم در جلد 2،صص 385-384، ونیزعین آن را درویژه نامۀ جام جم چنین می خوانیم:

· در دوران صدارت هویدا تعلّق او به بهائیّت شهرت وسیع یافت و ابقاء این نخست وزیر، كه از نظر احساست مذهبی مردم به شدت منفور بود، عمق بی اعتنایی شاه را به افكار عمومی نشان می داد. در زمینۀ ارتباطات هویدا بافرقه ضالّه بهائیّت به ذكر دو سند اكتفا می كنیم: سند اول، نامه مورخ 12/6/ 1343 است كه ظاهراً یكی از سران جامعه بهائیّت به نام قاسم اشراقی به مناسبت تصادف هویدا درجاده شمال و شكسته شدن پای او، برای فرهنگ مهر ارسال داشته و در آن تأسّف خود رااز این حادثه ابراز داشته است: «جناب آقای دكتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارایی: به مناسبت پیش آمدی كه برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارایی رخ داده خواهشمند است مراتب تأثّر و تأسّف اینجانب و برادرانم را به عموم هم مسلكان و بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران كه بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمایید. احترامات فائقه را تقدیم می دارد. قاسم اشراقی.»

· سند دوّم گزارش ساواك از جلسه بهائیان ناحیه 2 شیراز، مورخ 19/5/1350 می باشد:

· «جلسه ای با شركت 12 نفر از بهائیان ناحیه 2 شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظرآقای فرهنگی تشكیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از كتاب لوح احمد و ایقان آقایان فرهنگی و محمّد علی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان درایران صحبت كردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در كشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را كه می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانكی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و كلیمیان می باشد. تمام آسمان خراشهای تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد در این مملكت به دست بهائیان و كلیمیان می چرخد. شخص هویدا بهائی زاده است؛ عده ای از مأموران مخفی ایران كه دردربار شاهنشاهی می باشند می خواهند هویدا را محكوم كنند، ولی او یكی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ 15 هزار تومان به محفل ما كمك نموده است. آقایان بهائیان نگذارید كمر مسلمانان راست شود. در این جلسه نامبردگان زیر شركت داشتند: فرهاد روحانی، دانیال روحانی، ثناءالله زارعیان، قاسم كریمیان، هدایت و مسیح الله و ناصر و ضیاءالله هوشمند، فرهنگی، قدرت الله كمالی، محمّد علی هوشمند.» (گزارش به ساواك-15/9/1350).

جاعلین دو سند — چه مأمورین ساواك بوده باشند كه چنین نیز كرده اند، و چه جاعلین بعد ازانقلاب باشند كه اینان نیز همین كار را كرده اند — بقدری ناشی بوده اند كه همان اصطلاحاتی را كه خودشان اززاویۀ دید ضد بهائی شان دربارۀ این دین وجامعۀ آن بكارمی برند، از زبان یك بهائی هم بكار برده اند (مثل«هم مسلكان»؛ «فرقه ما» در سنداول)، در حالی كه بهائیان یك قرن و نیم است كه مُصِّرانه وعاشقانه، به حقیقت مدّعی اند كه آئین شان«دین است و فرقه نیست» و محال است یك بهائی دیانت خود را «فرقه» و«مسلك» ذكر كند و اصولاً برای همین ادّعاست كه هزاران نفر از آنها در این مدت طولانی163 سال جان خود را نثار جانان نموده اند و از قربانگاه عشق و ایمان و.استقامت، زنده برنگشته اند تا ثابت كنند خداوند«دین جدید» و «بهار بدیعی»آورده است تا حقیقت ادیان آسمانی قبل را كه در زمستان تقالید و تعصّبات و خرافات واختلاف و جنگ وتروریسم پنهان شده، دوباره زنده نماید و فِرَقِ مختلفه اسلام — و دیگر ادیان آسمانی — را چنانكه در كتب مقدّسه و احادیث اسلامی آمده، در ظلّ یك «دین بدیع» متّحد فرماید.

درباره سند دوّمی كه به اصطلاح جلسه ای بهائی را به جعل مجسم كرده و اظهاراتی را به غلط ازقول بهائیان نوشته، به قدری مضحك و مسخره است كه با یك مقایسه سادۀ سبك نگارش آن با نوشته های مرسوم در تشكیلات اداری بهائی كه در نوع خود دارای وجوه بدیعی می باشد، جعلی بودن آن آشكار می شود. از بامزّهترین قسمتهای گزارش مزبور كه به ساواك ارائه شده آنكه نوشته است«پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی ازكتاب لوح احمد و ایقان...الخ»؛ حال آنكه اهل بهاء در جلساتشان مناجات شروع و خاتمه را یكجا در اول جلسه نمی خوانند و «لوح احمد» را «كتاب لوح احمد» نمی گویند و اصولاً «لوح احمد» را به هنگام سختی ها و مصائب می خوانند — چنانكه از محتوای آن لوح و توضیحات نصوص بهائی در باره آن لوح و تأثیراتش پیداست — نه وقتی كه «بهائیان در كشورهای اسلامی پیروز هستند...» و تمام امور اقتصادی دستشان است و امتیاز هرچیزی را می توانند بگیرند و آسمان خراش های شهرهای آن وقت ایران مال ایشان است؛ و كتاب ایقان را در جلسات عمومی نمی خوانند بلكه در كلاس های داخل جامعه و برای نفوس طالب آشنایی با امر بهائی می خوانند.

بخصوص درباره آنجا كه می گوید،«آقایان بهائیان نگذارید كمر مسلمانان راست شود»،هموطنان عزیز اینك حداقل دراین 28 سال انقلاب اسلامی، با آنچه تا به حال خود به چشم خود دیده و تجربه نموده اند، فهمیده اند كه چه نفوس و گروهها و احزابی هستندكه نمی گذارند كمر مسلمانان راست شود. اگر مصلحت بود و فرصت، در اینجا مفصّل می نوشت كه علّت شكستگی كمر مسلمین چیست، اما خوشبختانه بعضی مسلمین عزیز خود به آن پی برده و گفته و نوشته اند و نیازی به ذكر ما نیست.[xxi]

سندمزبور همچنین ازبهائی بودن هویدا می گوید، حال آنكه حتّی محقّقین غیر بهائی نیزمتوجّه شده اند كه چنین نیست، بلكه فقط پدربزرگ او بهائی بوده وبهائی باقی مانده، ولی پدرش به علّت دخالت درسیاست از جامعۀ بهائی جدا وطرد شده است وخود هویدا نیز كه اساساً وظاهراً وباطناً بهائی نبوده است.[xxii] در مورد بهائی نبودن هویدا، واین كه حتّی در زمان او فشارها بربهائیان بیشتر هم شد، ازجمله جناب اشراق خاوری، یكی ازفضلای بهائی، درهمان ایّام صدارت وی در«دائرة المعارف بهائی»، ذیلِ عبارت «ای سلیل حضرت شهید عزیزعبدالبهاء»، درباره لوح جناب عزیزالله خان ورقا چنین توضیح می دهند و می نویسند:«در همین لوح است که حضرت عبدالبهاء جَلَّ ثَنائُهُ دربارۀ پسر مرحوم آقا رضا قناد شیرازی یعنی حبیب الله عین الملک به جناب عزیزالله ورقا سفارش فرموده اند که هر طور است برای او در طهران کاری پیدا کند و جناب ورقا هم اقدام فرمود و حبیبالله مشغول کار شد و در وزارت خارجه کاری به او دادند و مدّتی هم در بیروت در قونسول خانه ایران مشغول به کار بود و در همان ایّام بی وفایی به مرکز میثاق کرد و با ناقضین متّحد شد و مطرود و مخذول گردید و گمنام بمرد و امروز پسرش امیر عبّاس هویدا نخست وزیر ایران است و از آغاز صدراعظمی خود بنای مخالفت و اذیّت بهائیان ایران را گذاشت و انواع محنت ومصیبت برای یاران الهی فراهم می کند که مبادا کسی او را بهائی بداند و ازمقام و منصب خود بر کنار شود ؛ با اینکه ابداً بهائی نیست بلکه دشمن امرالله است. به هر حال عجالةًً که دوران جولان او در میدان ریاست و سیاست است تا کی قهر الهی اورا فرو گیرد.اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا کُفراً...» (مهلت نمی دهیم ایشان را مگر برای اینکه زیاد کنندکفر را – یعنی در کفر خود فروروند و به عذاب الهی دچار شوند. این جمله مضمون آیۀمبارکۀ 172 سوره آل عمران، قرآن مجید است). و چنانکه جناب اشراق خاوری نوشته بودند در آغاز انقلاب اسلامی چنین شد، واگر اكاذیب دو سند جعلی فوق صحیح بود، جامعۀ بهائی در همان زمان رژیم پهلوی چنین نمی نوشت.

ویژه نامۀ جام جم می نویسد رضا شاه را اردشیر جی ریپورتر مأمورانگلیس باهمكاری عین الملك فوق الذّكر (پدر هویدا) به سلطنت رسانده اند، حال آنكه حتّی اگرهمكاری عین الملك با ریپورتر درست هم باشد، ربطی به جامعۀ بهائی ندارد، چه كه وی طبق مدرك فوق عملاً نمی توانسته به خاطراین كه درسیاست دخالت نمود و «بی وفایی به مرکز میثاق (حضرت عبدالبهاء) کرد و با ناقضین (بعضی بهائیانی كه از امر بهائی جدا و مطرود شده، علیه آن با دشمنان جامعۀ بهائی ائتلاف كردند) متّحد شد،» بهائی باقی مانده باشد.(ان شاءالله بعدها در فرصتی دیگر راجع به «ناقضین» مزبور (همچون ازلی ها وآنانكه درزمان حضرت عبدالبهاء وحضرت ولیّ امرالله پیمان شكستند ودرنهایت مخذول و گمنام گشتند)، حقایقی تقدیم هموطنان عزیزخواهد شد تا هم با ضدیّت ها و دسیسه های آشكار وپنهان آنان علیه جامعۀ بهائی، وهم تزویر و خیانت شان دربارۀ ایران عزیز،آشنا گردند وحساب آنان را كاملاً ومطلقاً از جامعۀ بهائی جدا سازند.[xxiii]

مدرك دیگری كه دربارۀ حقیقت فوق وجود دارد، نامه ای است ازحضرت شوقی ربّانی، ولیّ عزیز امر بهائی، كه درآن به انفصال عین الملك از جامعۀ بهائی صریحاً اشاره شده است. درآن نامه كه خطاب به یكی ازبهائیان به تاریخ 14 جون1932 است چنین فرموده اند: «آقا...مكلّف به اطاعت واستعفاست والا مانند عین الملك و...مردود ومنفصل از جامعه خواهند بود.»[xxiv]

دراینجا به مناسبت لازم است توضیح ضروری ِمختصری نیز راجع به مسألۀ «طرد» و «انفصال» درنظام جامعۀ بهائی تقدیم هموطنان عزیز نماید، وآن این كه مخالفین بهائی دراین سال ها سعی كرده اند اتّهام جدید دیگری را نیز به جامعۀ بهائی وارد آورند، وآن اینكه وانمود می كنند طرد درنظام اداری بهائی یعنی حذف ظالمانۀ ناراضیان بهائی.[xxv] حال آنكه طرد درمورد كسانی صورت می گیرد كه بعضی تعالیم اساسی واحكام دین بهائی را رعایت نكرده، عملأ زیر پا گذاشته اند، وبه این واسطه ممكن است آنچه ایشان می كنند، به حساب این كه اسماً بهائی بوده اند، به پای تعالیم واحكام ربّانی دین بهائی نوشته شود. مثل ارتكاب هر نوع فساد از قبیل دخالت درمنازعات ودرگیری های احزاب متضاد سیاسی كه با روح وحدت غالب درتعالیم بهائی مخالف است، ویا خدای ناكرده زنا وامثال این منهیّات.[xxvi]

ازقضا آنچه مُثبِتِ این مدعا است واكاذیب وتحریفات منابع ضد بهائی را آشكار می كند، همین مورد عین الملك است كه به علّت مداخله در سیاست از جامعۀ بهائی مطرود گردید. به این ترتیب امثال آقای شهبازی و ویژه نامۀ جام جم كه برارتباط اردشیر جی ریپورتربا عین الملك—كه اورابهائی می دانند—معترفند، باید با جاعلین مسلخ عشق و مخالفین امر بهائی در سایت بهائی پژوهی جلسه ای مشورتی بگذارند و تصمیم بگیرند كه بالاخره حقّ با كدام از ایشان است. نتیجۀ مشاورات این مخالفین بهائی، كه خود فرقه ها وگروه های مخالف هم هستند، هرچه باشد، حقیقت این است كه نفوسی كه ازجامعۀ بهائی طرد یا جدا شده اند، درحقیقت آنهائی بوده اند كه هم علیه جامعۀ بهائی وهم علیه ایران عزیز، مرتكب اعمال زشت وناپسند ومخالف تقوی وبعضاً خیانت شده اند. هذا هو الحق وما بعد الحق الا الضّلال المبین.

اما درادامۀ مطالب فوق مربوط به اسناد جعلی ساواك در منابع نام برده شده دربالا، بایدگفت كه اینك دیگر ملّت ایران بسیاری حقایق رژیم سابق را می داند و حتی خود نویسندگان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» نیز ذكر كرده اند كه ساواك با همدستی بعضی آخوندها سند جعل می كرده[xxvii] و معلوم نیست چرا خود ایشان از همین اسناد جعلی برای اثبات اتّهامات علیه جامعۀ بهائی استفاده می كنند. تنها دلیل استفاده از چنین اسنادی این است كه آنها هر جا به نفعشان بوده از آن اسناد جعلی استفاده كرده اند وهر جا مخالف فرضیّات موهومشان بوده آن ها را مستور داشته اند كه به این روش«یك بام و دو هوا» می گویند. از عجایب «یك بام و دو هوا» آنكه نویسندگانی كه به هر چیزی ولو جزئی و غیر حقیقی متمسّك می شوند تا جامعۀ بهائی را سیاسی و ضداسلام و دولت و ملّت و فاسد جلوه دهند، وبرای این منظور دهها «تك نگاری» تاریخی از نفوس تهیّه نموده اند وسعی كرده اند به هر نحوی شده آنها رابه جامعۀ بهائی مربوط كنند، به چه سادگی دربارۀ خود آقای فردوست مسلمان با سوابق معلومش چنین می نویسند، «دست تصادف وی را وارد دربار ساخت»[xxviii] (ونه دست توطئه). مضافأ، بدون احتمال دروغگویی آن مرحوم، گویی همه خاطرات و اعترافاتش راصِحّه می گذارند و چنانكه در ص 520 جلد دوّم كتاب مزبور آورده اند، آن طور كه می خواهند ارزیابی و داوری می كنند وبدون توجّه به اینكه نفوس دیگری نیز بعضاً كتب خاطرات نوشته اند ونظریّاتی مخالف آقای فردوست داده اند، تنها به قاضی می روند ودست آخر می نویسند: «بازداشت حسین فردوست (البته پس از 5 سال بعد از پیروزی انقلاب كه ایشان درهمین ایران نیز به سر می برده اند) [xxix] منجر به آشنایی دقیق كارشناسان وزارت اطّلاعات با «معمّای فردوست» شد و پس از چندی روشن شد كه فردوست خاطرات ارزشمندی را از دورانسلطنت پهلوی در سینه دارد، كه می تواند برای آشنایی مردم و ترسیم این دوران ازتاریخ معاصر ایران اهمیّت درجه اوّل داشته باشد.

خاطرات و دانستنی هایی كه بعضاً در هیچ سند مكتوب یافت نمی شود و منحصر به فرد است... متأسّفانه فردوست زنده نماند تا خاطرات ارزشمند خود را به پایان برد. وی در تاریخ 27/6/1366 در اثر سكته درگذشت و بدینسان خاطرات او، بویژه در ترسیم حوادث دورِ سال های 1320-1332 ناتمام ماند و بدینسان داستان زندگی فردوست نیز به پایان رسید.»[xxx]

درهمان منبع، ج1، پیشگفتار و صص 636 تا 681، و... به گفته كتاب، بازجویی های نوشته شده فردوست 1500 صفحه دست نویس به علاوه مصاحبه های شفاهی است. این موارد در فاصله1363 تا 1366 تهیه شده بوده است، و بخش اندكی از مصاحبه شفاهی او در سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است (همان ص 642). به گفته نویسندگان كتاب، مطالب، شامل اعترافات و خاطرات فردوست و تنظیم و ویراست و اصلاحات جزئی توسط تهیه كنندگان آن می باشد (همان، ج1، ص 19) وچنانكه قبلاً نیز عرض شد با همكاری «وزارت اطّلاعات»، «وزارت امور خارجه»،«مركز اسناد و كامپیوتر وزارت اطّلاعات،» «سازمان حفاظت اطّلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران» و «دادستانی انقلاب اسلامی» (ج2، صص:520-519) تهیه شده است؛ و نكتۀ تكمیلی دراین مورد آنكه در ج 2، ص520 برای توجیه تناقضات دوجلد كتاب وتوجیه اضافاتی كه منابع فوق ضمیمۀ اكاذیب فردوست كرده اند، می نویسد: «جلد دوّم شامل تك نگاری های تحقیقی است، كه مقاطع عمده تاریخ معاصر ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، مورد بررسی قرار داده است. هدف از این جستارها، پی كاوی پیشین هرسو سرویس های اطّلاعاتی و كانون های سلطه جو و توطئه گر غرب در میهن ما و تأثیرات آن بر فرایند تاریخ معاصر ایران بود. طرح اوّلیه این پژوهش بر اساس اطّلاعات رمز گشا و كلیدی تدوین شد كه توسط حسین فردوست بیان شده، ولی در كوران كار و با مطالعه تطبیقی اسناد و داده های تاریخی نتایج كشف شد كه فراتر از اطّلاعات نخستین مندرج درخاطرات فردوست است. لذا در ارزیابی و داوری ها گاه تفاوت هایی میان جستارهای جلد دوّم و خاطرات فردوست وجود دارد.»

آری حداقل در مورد جامعۀ بهائی كه از آن اطّلاع داریم، منشاء این جعلیّات را باید همدستی ارتشبد فردوست، كه خود رئیس«دفتر ویژه اطّلاعات» شاه، و 12 سال در ساواك ناظر تمام عیار بوده[xxxi]، با مسئولین محترمی كه فردوست در اختیارشان بوده، دانست، چه كه آنها دقیقاً در ادامه سیاست بهائی ستیزی علنی یا مخفی زمان پهلوی، با پیش فرضها و سناریوهای تكراری اثبات نشده ردّیّه های آن زمان و قبل از آن، سعی كرده اند اعترافات— یا آنطور كه دائمأ در كتاب ذكر شده خاطرات— فردوست و تركیبی ازاسناد واقعی و جعلی ساواك را در جهت اثبات آن جعلیّات ارائه نمایند.(جعلی بودن امثال دو سند مزبور، حاكی از این است كه آنچه در بارۀ امثال آقایان ثابت، ایادی، یزدانی،...نوشته اند، تماماً برای وجه المصالحه كردن ایشان وجامعۀ بهائی وانحراف افكار از بازیگران اصلی سیاست آن ایّام بوده است — به خصوص كه دستگاه پهلوی دربارۀ حسّاسیّت و دشمنی آخوندها نسبت به جامعۀ بهائی آگاه بوده و بارها از این محمل برای خشنودی وارضای خاطر آنان و درنتیجه حفظ رژیم خود، استفاده كرده است). شایان ذكر است كه این اوّلین بار و آخرین بار از جعل چنین سناریو ها علیه جامعۀ بهائی و وجه المصالحه قرار دادن آن نبوده و نیست، چه كه علاوه بر اینكه در زمان شاه نیز ساواك همین كار را می نموده است، جالبتر و عجیبتر آنكه علاوه بر جعلیّات مذكور درجریان فردوست در دهه اول انقلاب اسلامی كه در آن سعی شده بهائیان را از عوامل رژیم شاه و ساواك، و وزراء را بهائی جلوه دهند، در دهه دوم و سوم انقلاب نیز، پس ازافشای اقدامات جریانی دروزارت اطّلاعات جمهوری اسلامی توسّط خود مسئولین محترم بلند پایه نظام، عواملی می خواستند آن جریان را منتسب به بهائیان نمایند كه مكرشان راخیر الماكرین باطل ساخت، و مدارک کتبی و صوتی- تصویریِ آن در کشور موجود است واینك برای هموطنان عزیز و منصف و بهائیان مظلوم بسی جالب و عجیب و غریب است كه نفوس ضد بهائی، بهائیان را هم از عوامل ساواك بگویند و هم از عوامل انقلاب اسلامی. سبحان الله ِوَ تَقَدَّسَ وَ تَبارَكَ وَ تَعالی مِنْ جَعْلِ الْمُفْتَرینَ وَ كِذْبِ الْمُكَذِّبینَ وَ اَوهامِ الْمُتَوَهِّمینَ.

امانكتۀ مهم آخر دربارۀ خاطرات آقای فردوست كه دستمایۀ مخالفان بی انصاف و نامهربان اهل بهاء، همچون جام جم، تا حال شده است، آنكه دو سند سابق الذّكر ساواك در ارتباط با بهائیان در زمانی تنظیم و جعل شده كه خود ارتشبد مزبور بر ساواك نظارت داشته[xxxii] و هموطنان عزیز حتماً باید صفحۀ 376 جلد اوّل خاطرات ویرا بخوانند تا به لحن اظهار نظرات ارتشبد دربارۀ بهائیان آشنا شوند و ببینند كه حتّی در اینجا نیز از وجه المصالحه نمودن بهائیان وخود شیرینی برای خوشایند بازجویان، و نجات احتمالی خود دست بر نداشته است و چنین وقیحانه ادّعا می كند كه بهائیان از «پول و زن» برای جذب افراد به بهائیّت استفاده می كنند ؛ وی از جمله می گوید: «زن نیز از وسایل مهمّ جذب افراد بود و ترتیبی می دادند كه از طریق روابط جنسی جوان ها جلب شوند و اصولاً ازدواج مسلمان و بهائی را تجویز می نمودند و ازطریق دختران بهائی به عنوانِ مُبلغ عمل می كردند.»[xxxiii]

آیا وقت آن نرسیده است كه ملّت عزیزایران، كه هم به اسلام عزیز مزیّن اند وهم به فرهنگ وتمدن پر شكوه این مرز وبوم مفتخر، خود با اهل بهاء بیش از پیش محشور گردند تا بیش از پیش بدانند كه ایمان میلیون ها نفر به این آیین ربّانی درتاریخ 163 ساله اش، وشهادت بیش از 20000 نفردر راهش، كه بسیاری ازعلمای خود اسلام عزیز نیزجزء آنها بوده اند، صرفأ به خاطر خلاقیّت ونفوذ الهی تعالیم و كلمات وآیات وحیانی حضرت بهاءالله بوده است ونه «پول وزن.» الحمدلله كه ایرانیان عزیز این كارمبرور را شروع نموده اند، چه كه به اكاذیب مفترین كم وبیش پی برده اند وحال می خواهند بدانند حقیقت چنین آیین مقاوم وسرفرازی كه علیرغم مظالم 163 سالۀ وارده برآن هنوز درآسمان جهان می درخشد چیست، و دقیقأ به همین خاطر است كه اقلیّت مخالفین دین بهایی درایران، همگی به دست وپا افتاده اند تا سّدِ راه هموطنان عزیز شوند تا الهی بودن امر بهائی را برای چند صباحی دیگر از ایشان مستور دارند، تا مبادا ایرانیان عزیز به آن اقبال نمایند وبه سعادت حقیقی رسند ودركهف امان آیین جدید یزدان كه ازكشور مقدّس ایران ظاهر شده، واردگردند وزندگی وحیات جدید همۀ ادیان آسمانی قبل وازجمله اسلام عزیز را در بهار بدیع رحمانی دیانت بهائی باز یابند.

ویژه نامۀ جام جم اشاره می كند تا مرحوم آیت الله بروجردی ارتحال نیافته بود، مانع بزرگی بر سر راه سیاست های ضد دینی وضد ملّی رژیم پهلوی بود، اما پس از او فرصت خوبی به دست آمد تا از جمله به «فرقۀ بهائی» رسمیّت بخشند. آری دراقدامات مرحوم بروجردی برضد آیین بهائی شك نمی توان كرد، به خصوص مورد سخنرانی ها ی آقای فلسفی علیه دین بهائی دررادیو درسال1334، كه به دستور وبا هماهنگی وی وتصویب محمّد رضا شاه پهلوی انجام شد و منجربه شورش علیه بهائیان وتخریب اماكن وحتی قبرستان ها وضرب وجرح وشهادت بعضی بهائیان درهمۀ كشور گردید[xxxiv] اما دركوشش رژیم پهلوی در رسمیّت دادن به دین بهائی ونفوذ بهائیان درحكومت، جای بسی تأمّل وتعجّب وحیرت است. چه كه نه تنها رسمیّتی داده نشد، بلكه گاهی حتی وجود جامعۀبهائی نیز درموقعیّت های رسمی، مسكوت و مورد انكار واقع می شد، وای كاش كه فقط به همین بسنده می شد، چه كه علیه آن، به خصوص دردورۀ 13 سالۀ نخست وزیری هویدا، اقدامات موذیانه ای نیز صورت می گرفت تا آن جامعه را «سپر بلای» رژیم سازند.

یكی از همین اقدامات موذیانه، چنانكه عرض شد، بهائی جلوه دادن هویدا ست درحالی كه ازدشمنان امر بهائی بود ودر مدت نخست وزیری اش نه تنها رسمیّتی حاصل نشد، بلكه وی بخش نامه كرد كه بهائیان استخدام اداری نشوند. ازجمله در دوران همو بود كه چنانكه ذكر شد ساواك وانجمن حجّتیّه علیه امر بهائی همدستی وهمكاری داشتند. همچنین درهمین دوران است كه طبق آنچه درجلد اوّل ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص374، آمده است، آقای فردوست چنین گفته: «یكی از فرقه هایی كه توسط اداره كل سوم ساواك (یعنی همان اداره ای كه رئیسش پرویز ثابتی ای بوده كه امثال جام جم اورا بهائی خوانده اند) به دقّت دنبال می شد، بهائیّت بود.شعبه مربوطه بولتن های نوبه ای (سه ماهه) تنظیم می كرد كه یك نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژه اطّلاعات) به اطّلاع محمّد رضا (پهلوی) می رسید. این بولتن مفصلتراز بولتن فراماسونری بود... باید اضافه كنم كه در ساواك فردی كه مسئول بهائی گری بود در تمام 12 سالی كه من در ساواك بودم همین سمت را داشت و بعدها هم در همین سوژه كار می كرد و لذا در كار خود متخصّص درجه اوّل شده بود. او روحیّه ضد بهائی شدید داشت.» همین گزارش به طورضمنی گویای عدم ارتباط بهائیان با فراماسونری نیز میباشد.[xxxv]

اقدام موذیانۀ دیگر، سپر بلا قرار دادن جامعۀ بهائی، درمواقع ضروری، برای نجات بعضی عوامل رژیم ویا كل رژیم از نارضایتی های مردم وحتّی انحراف حركت انقلاب بود، كه مورد بارز آن اواخر رژیم پهلوی بود كه در مجلس شاه، نمایندگان درنطق های خود، بعضی چهره های معروف تجاری یا اداری یا فرهنگی بهائی، یا غیربهائی ای را كه عمدأ بهائی قلمداد می شدند، مورد هجوم وحمله قرار می دادند.همانند چهره هایی كه در ویژه نامۀ جام جم ذكر شده اند،حال آنكه مثلاً خود هویدا در دادگاهش ضمن مسلمان خواندن خود درجواب شبهۀ انتسابش به دین بهائی، گفت آن ادّعا را باید از كسانی بپرسند كه چنان شایعه كرده بودند.[xxxvi] وجالب آن كه این زمان نیزهمان نقشه درحال تكرار است.[xxxvii]

نكتۀ جالب دیگر آنكه همۀ آن اقدامات موذیانه درحالی بود كه جامعۀ بهائی درعین محاط بودن به چنان جوّی، سعی وافر می نمود تا از صراط تعالیم واصول دینی و وجدانی خود خارج نشود وآلت دست سیاسیّون قرار نگیرد، وبه همین خاطر نیز بود كه گاه مورد ملامت گروه های سیاسی وانقلابی مذهبی وغیر مذهبی می شد وآن را جامعه ای «فرصت طلب» و «اپورتونیست» و «ابن الوقت» می گفتند. ازجملۀ موارد آن «سعی وافر» جامعۀ بهائی دراین خصوص، استقامت جانانهء آن بود درخود داری ازعضویّت در حزب رستاخیزكه برای كل اجباری بود.[xxxviii] ازجمله، عدم قبول پست های سیاسی ازطرف بعضی ازتحصیل كردگان و فضلا واساتید نخبۀ جامعۀ بهائی همچون دكتر شاپور راسخ بود كه به عنوان مثال، پیشنهادِ قبول پست وزارت آموزش و پرورش را نپذیرفتند (ایشان شخصیّتی جهانی محسوبند ودر دستگاه فرهنگی ِ سازمانِ ملل نیزمعروف ومذكور). با این حال ردّیّه نویسان ضد بهائی ابداً از این موارد یاد نمی كنند وصرفاً نام چند نفرچون هویدا و ثابتی و روحانی و امثال ایشان راكه ابداً بهائی نبوده اند، بلكه بعضاً ضد بهائی نیز بوده اند، سال هاست كه دربو ق وكرنا كرده اند.

خداوند انصاف دهد!

تبصره ونكته ای دربارۀ مقالۀ فوق

حیرت آورتر این كه همین آقای ذوالفقاری دوسال بعد نیزهمان مطالب «فصلنامۀ» مذكور در یادداشت شمارۀ 5 مقالۀ فوق را به شكلی دیگر دو باره تكراركردند. ایشان مجدداً درسایت بازتاب مورخ 8خرداد1386، مطلبی تحت عنوان «هویدا و بهائیّت» نوشته اند وهمان حرف های غیر مستدل رادربارۀ بهائی بودن هویدا تكراركرده اند.كذب چند مورد جدید مطروحه ایشان نیز از قبل آشكار بوده است.از كی تا حالا اسناد منتسب به ساواك كلاً راست ودرست انگاشته شده؟ راستی فرخ رو پارسا طبق كدام اسناد ساواك بهائی ذكرشده؟ بهائیان كجاخود را فرقه نامیده اند كه سندشما دوّمینش باشد؟ آیا هنوز ندانسته اند بعضی محقّقین و نویسندگان منصف این مرز و بوم كه بهائی هم نیستند، شروع به رسوا كردن مورّخین معلوم الحال كرده اند؟ ازآقای دكتر میلانی كه عین مقاله شان دراین مجموعه آمده است بگذریم، دركتاب بازیگران سیاسی عصر، ازناصرنجمی، نشرانیشتین، سال1373، ص422چنین نوشته: «جمعی از آگاهان را عقیده براین است كه پدر هویدا یعنی عین الملك به اصرار همسرش، مادرعبّاس و فریدون هویدا برادر امیرعبّاس دست ازبهائیگری كشید. به هرحال مادرهویدا به طور مسلّم دراین فرقه عضویّت نداشت وبا شوهرش همواره اختلاف سلیقه ومشرب داشت و امیرعبّاس هویدا نیز گاه وبیگاه كه سخن ازاین مقوله می رفت، انتساب خویش رابه بهائیان تكذیب وانكارمی كرد.»[xxxix]

به تبصرهء فوق این رانیز باید افزود كه جناب ذوالفقاری پس ازاصرار بی نتیجه بر بهائی دانستن هویدا، این بار در فصل نامهء مطالعات تاریخی وسیاسی،[xl] مقاله ای جداگانه را باعنوان «اولین زن كابینه» به خانم فرخ روپارسا اختصاص داده و او را نیز بهائی ذكركرده. حال آن كه در اوایل انقلاب خود سیمای جمهوری اسلامی در برنامه ای برطبق اسناد ساواك، او را ازلی دانست. بدنیست آقای ذوالفقاری سری به آرشیو صدا و سیمای جمهوری اسلامی بزنند و كشف این معمّا فرمایند و ما را نیز در جریان بگذارند كه ممنونشان خواهیم شد! 


 


[i] زیباکلام، صادق. ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران. انتشارات روزنه 1378 خورشیدی ص. 84-183.

[ii] ماخذ بالا ص. 183

[iii] برای نمونه نگاه کنید به:
Le Livre de la Certitude (traduit de Persan par Hippolyte Dreyfuset Mirza Habibullah Chirazi) Paris:Leroux, 1904.

[iv] متن این نامه در مکاتیب عبدالبهاء جلد دوم ص. 257-263 آمدهاست. او می نویسد که:
درخصوص جناب آقا میرزا حبیب الله این سلیل آقا رضای جلیل است. هر قسم باشد همّتی نمائید با سائر یاران که بلکه ان شاءالله مشغولیّتی از برای او مهیّا گردد ولو درسائر ولایات و یا در خارج مملکت. در نزد من این مسئله اهمیّتی دارد نظر به محبّتی که به جناب آقا رضا دارم. (ص.263)
تاریخ این مکتوب را می توان 1910 میلادی دانست چون در متن نامه اشاره ای به عضویت احتمالی بهائیان در مجلس سوّم شده است. این انتخابات به دلیل اولتیماتم و حملۀ روسپیرو مسالۀ مورگان شوستر منحل شد و مجلس سوّم تا سال 1914 تشکیل نشد.
دکترعبّاس میلانی در کتاب معمای هویدا اشاره ای به این مکتوب دارند ولی گویامأخذ آن را گم کرده بودند و در پانویس اشاره ای به این مساله شده است. ن.ک به:
ص 44. The Persian Sphinx

[v] The Persian Sphinx ص 47

[vi] The Persian Sphinx.ص 78

[vii] در اینجا لائیک را به عنوان برابر فرانسه واژه انگلیسی سکولار بکارمی برم.

[viii] ص 7ماخذ بالا.

[ix] The Persian Sphinx ص 219

[x]ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد دوم، نوشتۀ عبدالله شهبازی ص.391-390

[xi] ماخذ بالا ص 388

[xii]رجال عصر پهلوی: امیر عبّاس هویدا به روایتاسناد ساواک ج1 ص 402

[xiii] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد دوّم، نوشتۀ عبدالله شهبازی ص388

[xiv]رجال عصر پهلوی: امیر عبّاس هویدا به روایتاسناد ساواک ج2 ص 459

[xv] رجوع کنید به بهائیّت در ایران ص. 241 نوشتۀ سیّد سعید زاهدزاهدانی و محمّد علی سلامی.

[xvi]ظهور و سقوطسلطنت پهلوی جلد دّم، نوشتۀ عبدالله شهبازی ص388

[xvii] ماخذ بالا ص 385

[xviii]رجال عصر پهلوی: امیر عبّاس هویدا به روایتاسناد ساواک ج2 ص 551-525

[xix] ج2، چاپ پنجم، پاییز 1371،صص:520-519

[xx] دیگران نیز چنین كرده اند، مثل: آقای بهرام افراسیابی دركتاب تاریخ جامع بهائیّت كه در1382 تجدید چاپ شده است؛ ومثل جاعلین كتاب مسلخ عشق كه به نام خانم مهناز رئوفی جعل شده است ودر1383 چاپ ودر1385 تجدید چاپ شده است.

[xxi] دراین مورد بیاناتی از بنیانگزاران آیین مقدّس بهائی موجود است كه اگرطالبِ دلسوزی مایل به مطالعۀ آنها باشد، درطبق اخلاص تقدیم خواهد شد.

[xxii] ازجمله رجوع شود به كتاب نخستوزیران ایران، احمد عبدالله پور، نشر كانون انتشارات علمی،چاپ1،پائیز1369،ص238.

[xxiii] گوشه هایی از این حقیقت را می توان دركتاب رگ تاك، از دلارام مشهوری، ملاحظه نمود.

[xxiv] به نقل ازرقیمۀ دارالانشاء بیت العدل اعظم، خطاب به یكی از بهائیان، مورّ خ 6دسامبر2006./ ناگفته نماندكه همین مسأ له توسط دیگران نیزمطرح شده است كه پاسخ فوق جواب آنها نیز هست. ازجمله می توان ازآقای ابراهیم ذوالفقاری یاد كرد كه درمقاله ای ناقص وناتمام، باعنوان «تبار هویدا»، مندرج درفصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسّسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی،سال سوّم،شماره دهم،زمستان 1384،چاپ لیلا،صص: 183-167، بدون تحقیق كامل وباهمان روش های كلیشه ای تكراری معمول بعضی نویسندگان، سعی نمود با بهائی معرّفی نمودن پدرهویدا و با ذكراینكه اوتا آخر زندگی نیز بهائی باقی ماند و در جهت اهداف دین بهائی با بعضی سیاسیون،ازجمله سیّدضیاء الدّین طباطبایی ازعوامل كودتای 1299 ه ش وارباب اردشیرجی ریپورتر،ارتباط داشت و در روی كارآمدن رضا شاه نقش ایفا نمود، دین بهائی را ساخته ی استعمار انگلیس و بهائیان را وابسته به آن ورژیم پهلوی معرفی نماید!.

[xxv] از جمله، رجوع شود به كتاب مسلخ عشق؛ و سایت ضد بهائی Bahairesearch.ir (بهائیپژوهی) ؛ و...

[xxvi] درمورد مفهوم عدم مداخلۀ بهائیان در امور سیاسی ومقصود از آن به دهها بیان از بنیانگزاران آیین بهائی ودهها مقاله از فضلای بهائی كه از جمله در سایت های اینترنتی هم موجود است مراجعه شود.

[xxvii] جلد2، صص:386 به بعد.

[xxviii] همان، ج1،ص 640.

[xxix] همان، ج1،ص 636.

[xxx] همان، ج1، صص643-642.

[xxxi] صص 377 و 18. خود وی اعتراف كرده است كه وسایل آموزش ساواك توسط اسرائیل را فراهم آورد. همان، ج1، صص 377؛ 467-442؛661-652.

[xxxii] 12/6/1343 و 19/5/1350 تاریخ دو سند مزبور است.

[xxxiii] همان، ج2، ص 376. بسیاری ازتهمت های فسادی كه ویژه نامه جام جم به افراد بهائی دررژیم پهلوی نسبت داده از اكاذیب همین مَحْرَم ِ40 سالۀ محمّد رضا شاه پهلوی وناظر 12 سالۀ ساواك وی، كه طبق خود كتاب ظهور وسقوط سلطنت پهلوی با انگلیس و امریكا و اسرائیل مرتبط بوده، می باشد، ودرنتیجه سندیّت هم ندارد).

[xxxiv] كتاب خاطراتومبارزات حجّت الاسلام فلسفی، مركز اسناد انقلاب اسلامی،1376 ،ص 191.

[xxxv] شایان ذكر است كه این اولین بار و آخرین بار از جعل چنین سناریو ها علیه جامعه بهائی و وجه المصالحه قرار دادن آن نبوده و نیست، چه كه علاوه بر اینكه در زمان شاه نیز ساواك همین كار را می نمود، جالب تر و عجیب تر آنكه بعد از انقلاب نیز همان نقشه درحال تكرار است و علاوه بر جعلیّات مذكور در جریان فردوست در دهه اول انقلاب اسلامی كه در آن سعی شد بهائیان را از عوامل رژیم شاه و ساواك، و وزراء را بهائی جلوه دهند، در دهه دوّم و سوّم انقلاب نیز، پس از افشای اقدامات جریانی دروزارت اطّلاعات جمهوری اسلامی توسّط خود مسئولین محترم بلند پایه نظام، عواملی می خواستندآن جریان را منتسب به بهائیان نمایند كه مكرشان را خیر الماكرین باطل ساخت، و مدارک کتبی و صوتی — تصویریِ آن در کشور موجود است و اینك برای هموطنان عزیز و منصف و بهائیان مظلوم بسی جالب و عجیب و غریب است كه نفوس ضد بهائی، بهائیان را هم از عوامل ساواك بگویند و هم از عوامل انقلاب اسلامی. سبحان الله ِ وَ تَقَدَّسَ وَ تَبارَكَوَ تَعالی مِنْ جَعْلِ الْمُفْتَرینَ وَ كِذْبِ الْمُكَذِّبینَ وَ اَوهامِا لْمُتَوَهِّمینَ. (دراینمورد، ازجمله رجوع شود به مقالۀ گفت و گوئى در باره جزوه 80 صفحه اى، درسایت اوهام زدائی).

[xxxvi] رجوع شود به روزنامه های آن زمان.

[xxxvii] دراین مورد ازجمله رجوع شود به سایت اوهام زدائی، مقالۀ «کشف جدید روزنامه کیهان،» از بهرام نیک آئین، شهریور 1385.

[xxxviii] ازجمله تحریفات وقیحانۀ جام جم درهمین خصوص است (صفحهء 57 ایّام اواسط ستون راست، مربوط به یادداشت شمارۀ 13). درآنجا جام جم علناً مطلب مذكور در اخبار امری بهائی را ( شمارهنوزدهم سال پنجاه و سوم، 11 اسفند 1353 ه ش،ص536 و537) 180 درجه تحریف می كند، وبه جای آن كه اعتراف كندبهائیان درحزب رستاخیز شركت نجستند، طوری وانمود می كندكه شركت فعّال كرده اند! دراین مورد جداگانه دراین مجموعه آمده است واصل سند با ادّعای جام جم مقایسه شده است تا هموطنان عزیز بیشتربا دشمنان هموطنان بهائیشان آشنا گردند.

[xxxix] در این موردهمچنین مراجعه شود به كتاب نخست وزیران ایران، ازاحمدعبدالله پور، نشركانون انتشارات علمی، چاپ 1، پاییز1369، ص 238.

[xl]فصل نامهء مطالعات تاریخی وسیاسی شمارهء 17، ویژهء بهائیت،چاپ تابستان 1386

 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید