×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
مانكجی صاحب، و تحقّق وعود اسلامی
1387/10/09

ولوله در شهر ۱


جام جم درصفحات 18-19مطالبی راجع به «مناسبات مانكجی هاتریا با بهائیان» و «اردشیرجی ریپورتر» وارتباط آنها با سرویس اطّلاعاتی انگلستان و فراماسونری وخِبرگی مانكجی صاحب درفن «تاریخ سازی» و «سره تراشی،» ازجمله به قلم آقای موسی فقیه حقّانی، {یكی ازاضلاع مثلث مورّخین رسمی، آقایان عبدالله شهبازی، آقای حجّت الاسلام سیّد حمید روحانی (نویسنده و محقّق و مدیر فعلی بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر)،}شرحی نوشته است.
در بارۀ مقالۀ آقای حقّانی چون در آن اشاره ای به آقای تورج امینی نویسندۀ بهائی كرده اند، و نام فامیل ایشان را به خاطر دقّت های تاریخی شان «امین» نوشته اند، خوانندگان عزیزرا به پاسخ آقای امینی با عنوان «آقای موسی فقیه حقّانی و دزدیدن تاریخ» ارجاع می دهیم.[i]

نكتۀ مهم درمقالۀ آقای حقّانی آنكه در ص 19 ایّام اشاره كرده اند: «مانكجی... توانست شاه ایران رابه الغای حكم اسلامی 'جزیّه' وادارد.» هموطنان عزیز لابدّ می دانند كه ازعلامات ظهور موعود اسلام، یكی این بوده است كه ازاهل كتاب حكم جزیِه برداشته شود. این حقیقت را حتّی خود آقای حقّانی درص19، ستون دوّم ازراست ذكرمی كند وردّ نمی نماید، امّا می نویسد: «بهائیان اقدام مانكجی را در رفع جزیه از زرتشتیان یكی ازعلائم ظهورمعرفّی می كنند، كدام ظهور، معلوم نیست. چون باب وبهاء ادّعای خود را قبل ازلغوجزیّه طرح كرده بودند.» سبحان الله! آقای حقّانی كه به ادّعای خود و دوستانشان، به اصطلاح محقّق ومورّخند، پا دركفش علمای مذهبی وآخوندها كرده، به تفسیرنبوّات واحادیث مربوط به علائم ظهورقائم موعود پرداخته اند وخود رامفتضح ساخته اند. آخریكی درجام جم نبود به ایشان تذكّر دهد كه ای برادر اگرچنین است كه شما نوشته ای، ولغوقانون مزبورپس ازظهوربابی وبهائی بوده، وجه دیگر استدلال این می شود كه طبق حساب وكتاب خودتان 125 سال است كه ازوقت ظهورقائم موعود گذشته است. چه كه درص19 ایّام تاریخ حكم لغو جزیّه، سال 1882 ذكرشده. درهرصورت اثبات می شود كه قائم موعودبیش از125 سال است كه ظاهرشده وتلاش جام جمیان بیهوده است. امّا برای روشن شدن ایشان كه می نویسند «كدام ظهور،» بایدعرض كرد همان دوظهوربابی وبهائی كه شما با آن 164 سال است كه می ستیزید. برادرجان ظهورات الهی وقتی ظاهرمی شوند، خرابی های زمان وناهنجاری های جامعه را به مروراصلاح می كنند. این قانون تغییرات و تكامل اجتماعی ونیزناموس ناسوت وعالم مادّی است كه اسیرقوانین زمان ومكان وماده است. آری «زمین همان طور كه به مرورازظلم وخرابی پرشده، به مرورنیز پرازعدالت وآبادی می گردد.» حدیث معروفش رالابدّ به یاد دارید: «كَما مُلِئَت ظُلماً وجوراً.» پیش بینی های ادوارحضرت موسی ص ومسیح ص ومحمّدص نیزچنین بوده است ولابدّ درتاریخ خوانده اید.[ii]

دراین صورت باید ازآقای حقانی پرسید، آیا مانكجی كه ایشان وی رامرتبط با فراماسونری وسازمان اینتلیجنس سرویس انگلیس دانسته، و وی را وسیلۀ الغای حكم جزیّه گفته، آیا با حضرت رسول اكرم ص وائمّۀ اطهارع نیزارتباطی داشته است كه به پیش بینی ایشان مأمورالغای حكم مزبورشده؟ البته آقا موسی حقّانی جوابی نمی توانند بدهند، مگراینكه قبول كنند مانكجی وناصرالدّین شاه و انگلیس وسایر قدرت های دنیا جمیعاً خواسته یا ناخواسته درقبضۀ قدرت الهی آیین بهائی اسیر بوده وهستند، وآنچه كرده ومی كنند، نهایتاً درجهت ارادۀ الهی وتحقّق وعود و نقشه های او برای ایجادعدالت وصلح ووحدت جهانی ورفع حكم جهاد و تنجیس وامثال آن بوده وخواهدبود.[iii] آری، این آنان بوده اندكه مقهور آیین خدایند، نه برعكس.

امّا جام جمیان كه با مورّخین رسمی فوق الذّكرهمكار و یار و یاور همند، برای تحقیق درموارد فوق به آثارآقای شهبازی ارجاع داده اند. ولی با اظهارتأسّف برای ایشان باید ذكركرد كه آثارآقای شهبازی نیز دراین خصوص ره به جائی نبرده ونمی برد، چه كه پاسخ اوهامات وهذیانات حساب شدۀ ایشان قبلاً ازطرف اهل بهاء داده شده است، وسناریو وفرضیّات ایشان كه به نوعی سرقت ادبی التقاطی ازامثال آواره ونیكو وصبحی ورآئین و ادواردبراون، محسوب می شود، مدت هاست كه پوسیده است.

آقای شهبازی به تقلید از افراد یادشده خود را كشته است تا اثبات كند گرایش و ایمان هموطنان عزیزیهودی و زردشتی، به خاطر مسائل سیاسی و دنیوی بوده است، ونه به خاطر حقیقت الهی دیانت بهائی. به عنوان مثال درمقالات مندرج در همین روزنامۀ جام جم،شماره های 931-932-933، مورّخ 16تا 19 مرداد 1382، بر اساس ترهّات آواره در «كشف الحیل» و نیكو در «فلسفۀ نیكو» و صبحی در «خاطرات صبحی» و اسماعیل رآئین در «انشعاب در بهائیّت...» نوشته است كه بهائیان از طریق یهودیان، صهیونیست می باشند و از طرف زرتشتیان وابسته به سازمان جاسوسی انگلیس اند. امّا جالب آنكه چهار منبع ردّیّه مورد استفاده و استناد آقای شهبازی، خود با هم اختلاف دارند و بعضاً دارای مطالبی هستند كه آشكارا، شدیداً توهین به هموطنان عزیز یهودی و زرتشتی نیز محسوب می شود.

مثلاً از قول رآئین در ص 171 انشعاب در بهائیّت می نویسد: «بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز همواره از جهودان ممالك استفاده كرده اند. می دانیم كه ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است. یهودیان ممالك مسلمان، كه عدّه كثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیّت گرویده اند و از امتیازهای مالی بهرۀ فراوان برده و می برند و مقداری نیز به مركز بهائیّت (عكّا) می فرستند.» و از قول حسن نیكو ردّیّه نویس علیه امر بهائی، در كتاب فلسفۀ نیكو، ج1، صص 81-82 می نویسد: «طبقۀ دیگر (بهائیان) یهودی هستند كه با چه بغض و عناد به اسلام معروفند...(یهودیان) در دخول در مجامع و محافل بهائیان سه فایدۀ مسلّم برای خود تصوّر داشته: اوّل آنكه لااقل سیاهی لشكر دشمنی می شود كه بر ضدّ اسلام قیام كرده و رایت تشتیت و تفریق را بلند نموده است. دوّم آنكه از مسألۀ اجتناب و دوری كه در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص می شوند و با آنها معاشرت می كنند، بلكه وصلت می نمایند. سوّم آنكه اگر غلبه و قدرت با بهائیان گردد، عجالتاً خودی در حزب آنان وارد كرده باشند.» و از قول صبحی در صفحۀ 182، خاطرات صبحی می نویسد: «به نظر این بنده بیشتر آنان برای فرار از یهودیّت، بهائی شده اند تا گذشته از این كه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فی الجمله آزادی داشته باشند.»

نگارنده نظرهموطنان عزیز زرتشتی و یهودی را دربارۀ این ترهّات نمی دانم و خود ایشان باید ازمورّخین رسمی مزبور راجع به آن بپرسند، ولی می دانم كه چون سراسر، توهین به ایشان است، آن را نمی پسندند، امّا جالب است كه از لابلای ترهّات همان سه نفر، می توان بیرون كشید كه یهودیان و زرتشتیانی كه شرح حالشان در دورۀ قاجار به بعد در كتب تاریخی موجود است و همه می دانند كه در این مملكت چگونه آنان را نجس می دانستند، چگونه امر بهائی را پناه خود دانستند و آغوش گرم بهائیان را در آن غربت و انزوای اجتماعی حس كردند، بطوری كه یكی از راههای شناسایی بهائیان توسط مفتیان و قاتلین ایشان، معاشرتشان با اقلیّت های مزبور بود. آیا محقّقین غرق در اسناد امثال جام جمیان وآقای شهبازی، تاریخ شهدای بهائی یزد را نخوانده اند و ندیده اند كه بعضی از زرتشتیان مظلوم، فقط با دیدن صحنۀ شهادت خونبار و شكنجۀ یك بهائی به مراتب مظلومتر، به حقّانیّت امر بهائی پی بردند و مؤمن شدند و حتّی در راه آن شهید هم شدند و در این سیر معنوی نیز نه پای مانكجی در میان بود و نه ارباب جمشید و نه اردشیرر یپورتر و نه اینتلیجنس سرویس.

آیا ایشان دركتاب خاطرات حبیب كه در مقالات خود آقای شهبازی در جام جم از آن نقل قول گزینشی با سوء تعبیر كرده اند، نخوانده اند كه چگونه جناب یعقوب متّحده یهودی، بهائی شده، حضور حضرت عبدالبهاء مشرّف شد و مكرّراً رجای شهادت نمود و درسنّ جوانی در كرمانشاه در 9 ربیع الثانی 1339 در راه امر بهاء، نه در راه خانواده «روچیلدها» و «ساسون ها» و «ریپورترها» و «مانكجی ها» وغیره، شهید شد و زیارتنامه ای غرّا نیز از قلم مبارك حضرت عبدالبهاء به اعزازش عزّ نزول یافت، و مادرشان در مجلس یادبود و شهادت ایشان، شیرینی پخش می نمودند كه دامادی یعقوب است، و آن وقت آقای شهبازی از قول سلفش «صبحی» می نویسد كه یهودیان بهائی می شدند كه من جمله «در فسق و فجور نیز فی الجمله آزادی داشته باشند» و یا به قول رآئین و نیكو، به مال و منال رسند و به «وصلت» دست یابند.

و امثال آقای شهبازی كه مدّعی تحقیقات مستند تاریخی اند چطور دهها نصوص و بیانات طلعات مقدّسه امر بابی و بهائی را در حقّانیّت و دفاع از اسلام كه در تضاد با ترهّات و اكاذیبشان است توجیه می كنند. اگر احساس می نمودم حیایی در امثال جام جمیان باقی مانده، از ایشان تقاضا می كردم نصوص مندرج در كتاب سیّد رسل حضرت محمّد، صص 172 تا آخر كتاب را كه در مقام شامخ اسلام است، بخوانند و من جمله ببینند كه حضرت عبدالبهاء در كنیسۀ بزرگ یهودیان در سانفرانسیسكو چگونه به اثبات حقّانیّت حضرت محمّد (ص) پرداخته اند.[iv] جام جمیان نمی خواهند هموطنان عزیز بدانند كه چطورعزیزان یهودی و مسیحی و زردشتی با ایمان به آیین بهائی حقّانیّت اسلام را نیز پذیرفتند. این اسیران ریای «یك بام ودوهوا،» وقتی دربرنامه های صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران مدّعی مسلمان شدن دیگر اقلیّت ها می شوند، ابداً آن را سیاسی جلوه نمی دهند وآن را ازمعجزات اسلام می دانند، امّا خدا نكند كه یكی بهائی شود. چه كه آن گاه شخص مزبوریا جاسوس اجانب است ویا برای فسق و فجور بهائی شده است.
آنان ازكینه وحسد می سوزند كه نه تنها یهودی و زردشتی بهائی شده در راه آیین جدید جان به رایگان می دهد، بلكه درراه دوستان بهائی خود، ونیزاهل عالم جان بركف نهاده اند. جام جم می داندبهائیان نفوسی بوده وهستند كه به عنوان مثال وقتی حكومت برای دستگیری وكشتن فردی بهائی كه به منزل یكی از همدینان خودرفته است مراجعه می كند، صاحب خانه خودرابه جای میهمان در اختیار قاتلین می گذارد وكشته می شود. جام جم می داند كه كیخسرو، جوان زردشتی چگونه درهندوستان به پرستاری بهائی دیگری به نام اسپراك می پردازد و او شفا می یابد ولی بیماری مسری به خود كیخسرو سرایت می كند و اورا می كشد وحضرت عبدالبهاء درحقّ اومی فرمایند: «... ای كیخسرو، خسرو دو جهانی وشهریار جهان جاودان. چقدرعزیز بودی كه مشام مرا مشكبیز كردی ومانند ذهب ابریز دربوتۀ امتحان برافروختی وشوری انگیختی ونرد محبّت باختی وكاری ساختی و ازاین جهان تنگ وتاریك به عالم نورانی تاختی. خوشا به حال تو. خوشا به حال تو. عبدالبهاء امیدوار است كه اونیز موفّق به پیروی توگردد وجان راچنین درمحبّت یاران ببازد».[v] آری جام جمیان نمی خواهند همه از مراتب عشقی كه میان بهائیان ومیان ایشان ومولایشان، ومیان ایشان واهل عالم، موج می زندآگاه گردند. نمی خواهند بدانند كه عبدالبهاء خودرا «خاك پای یارانش» فرموده. می سوزند كه چطورزنی مسیحی درمنچستركه بهائی شده بوده، موهای زیبای خود را برید تا ازفروش آن اعانه ای برای ساختن مشرق الاذكاربهائی كه محل عبادت همۀ ادیان است، تقدیم دارد. ازاین همه عشق وفدا كه جزنتیجۀ قوّۀ «كلمۀ الهی» و «نفوذمعنوی مربّی آسمانی» نیست می هراسند، ومی خواهندآن را سیاسی ومادّی وبشری وانمو دسازند.

سبحان الله! سبحان الله! به ولای بهاء و كلِ اَنبیاء قسم كه اگر بخواهیم مثل جام جمیان وامثال بهائی ستیزانی چون ایشان باشیم و روش ایشان پیش گیریم، لایقِ هر ذكر سوئی هستند، چه كه مصداق این آیاتِ ذی معجزاتِ قرآن مجید در سورۀ هود(آیات 20- 24 یا 17-21) می باشند كه می فرماید: «وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَری عَلَی اللهِ كَذِباً اوّلئِكَ یعْرَضوُنَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یقُولُ الاَشْهادُ هوُلاءِ الَّذینَ كَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ الَّذینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالاخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ. اوّلئِكَ لَمْ یكُونُوا مُعْجِزینَ فِی الاَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اولیاءَ یضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا یسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا یبْصِرُونَ.اولئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُم ما كانُوا یفْتَروُنَ. لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الاَخْسَرُونَ.» (و كیست ستمكار ترازآنكه بر بافت بر خدا دروغ را. آنها عرض كرده می شوند بر پروردگارشان و گویند گواهان این گروه آنانند كه دروغ بستند بر پروردگارشان. آگاه باشید لعنت خداست بر ستمكاران، آنان كه باز می دارند از راه خدا و می خواهند آن را كج، و ایشانند به آخرت كافران. آنها نباشند عاجز كنندگان در زمین و نباشند مر ایشان را جز خدا هیچ دوستان. مضاعف كرده می شود از برای ایشان عذاب؛ نیستند که بتوانند شنیدن و نیستند که ببینند. آن گروه آنانند كه زیان كردند بر نفسهای خود و گم شد از ایشان آنچه بودند كه دروغ می بستند. ناچاراست به درستی كه ایشان در آخرت ایشانند زیان كارتران) (عینأ از قرآن شماره 9 نوشته شد). و «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فی الاَرْضِ فَانْظُرُوا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبینَ»[vi] (به حقیقت گذشت پیش از شما سنّت هایی پس سیر كنید در زمین پس بنگرید چگونه بود انجام تكذیب كنندگان).

امّا اهل بهاء سعی دارند مافوق این حضیض ادنی پروازنمایند، وخیرجام جمیان را می خواهند. ایشان به ادب و صفا مأمورند و آنان را دعا می كنند. چه كه می دانند اكاذیب و افترائآت بهائی ستیزان نتیجۀ معكوس داده ومی دهد و به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء باعث پیشرفت امر بهاء می شوند. امّا ازاین ها گذشته، نگارنده حیران است كه چگونه می توان امثال جام جم وآقای شهبازی را زودتر به اشتباهاتشان آگاه كرد، تا غلبۀ ظاهر ی و باطنی امر بهاء را به چشم سَر و سِر ببینند و بیش از این مصداق آیات مباركۀ فوق از قرآن مجید و تبعات سوء آن در عالم بعد نباشند و همچون اسلافشان در محضرالهی شرمنده نشوند. ببینید حضرت عبدالبهاء در مورد ردّیّه نویسان علیه اسلام چه می فرمایند: «حكایت كنند كه چون سلطان محمّد عثمانی قسطنطنیه را محاصره نمود، شخصی از وزراء قیصر بر شخصی از علمای مسیحی در شهر وارد شد. ملاحظه نمود كه آن عالم به نوشتن و نگاشتن مشغول. سؤال نمود كه به چه مشغولی؟گفت مشغول به ردّ نوشتن بر حضرت رسول و بر قرآن. آن وزیر قیصر متغیّر شده از شدّت حیرت طپانچه بر گوش آن عالم زد كه دیر خبر شدی، وقتی كه عَلَم مبین آن شخص در حجاز و یثرب بود لازم بود كه رد بنویسید حال كه آن عَلَمِ اعظم پرچمش پشت دروازه قسطنطنیه موج می زند، و بانگ كوس نبّوتش گوش شرق و غرب را پر كرده و انوار عزّتش چشم عالم را خیره نموده مشغول ردّ نوشتن شده اید. برخیز درمانی به جهت درد خود بجوئید و مرهمی به جهت زخم درون خویش بیابید و راه فراری تحرّی نمایید كه آن كوكب، شمس مُضیء شد و آن سراج، بدرِ منیر گشت. ما چاره ای جز قبول جزیّه نداریم. عنقا شكار كس نشود دام باز چین.»[vii]

ولی اهل بهاء مانند «وزیر قیصر» نیستد كه «سیلی شدید» بر گوش ردّیّه نویسان بزنند، بلكه به مصداق آیۀ 128 سورۀ آل عمران، به تأیید الهی و نه استحقاق بشری «كاظِمینَ الْغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاسِ» (فروخورندگان خشم و عفو كنندگان از مردمان) می باشند، بلكه سعی دارند مصداق این بیان مولایشان حضرت ولیّ امرالله باشند، تا در فضایی وسیعتر و آسمانی رفیعتر پرواز نمایند؛ چنانكه می فرمایند: «مهر و وفا و شفقت و محبّت، نصایح پیشینیان بوده. دراین دور اعظم، اهل بهاء به فداكاری و جانفشانی مأمور.»[viii] واگر مجاز بودیم به مصداق مفاد لوح شكر شكن ازحضرت بهاءالله، حتّی دست بهائی ستیزان را نیز می بوسیدیم و آنچه را هم كه در پاسخ ترهّات ایشان آورده ایم برای روشن شدن و بیان حقایق است و نه دشمنی با ایشان. دیگر ایشان و امثال ایشان، خود می دانند و خدای «مَنْ لا یعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ مِنْ شَیءٍ» (كسی كه از علمش هیچ چیز فراموش نمی شود).

باری ازهمۀ آنچه درفوق ذكرگردید گذشته، ازهموطنان عزیز و نازنین خودكه مظلومانه محاط در افترائآت واكاذیب جام جمیان وكیهانیان وامثال آنان هستند، تقاضا می شود لوح مبارك ذیل ازحضرت بهاء الله خطاب به همان «مانكجی صاحب» مورد ادّعای جام جم وآقای شهبازی رامطالعه فرمایند، تا خودبه چشم خود ببینند كه موعود جمیع ادیان درپاسخ نامۀ مانكجی مزبور چه فرموده است. آن گاه هموطنان عزیزحقّ دارند ازجام جمیان بپرسند، كجای لوح مزبور بوی جاسوسی و خیانت می دهد؟ اگرمانكجی جاسوس بوده ـــ اثبات وپاسخش با جام جم و زردشتیان عزیز است ـــ كجای لوح مزبورحاكی ازهمراهی وهمدستی حضرت بهاء الله با ایشان بوده است؟ كجای آن بوی «تاریخ سازی» و «سره تراشی» می دهد؟[ix]

آنان كه مشامشان را زكام هذیان واوهام نگرفته، ازلوح حضرت بهاء الله جزرائحۀ استقلال وعظمت الهی ووحدت عالم انسانی نیابند، و آن را «منشور آزادی و نجات بشریّت در عصرجدید» ملاحظه نمایند. ای كاش جام جمیان یادشان می آمدكه مثلاً چطورعالیترین مجمع قانون گذاری كشور برزیل، یعنی مجلس نمایندگان برزیل، به مناسبت انقضاء یك قرن از صعود حضرت بهاءالله جلسه ای مخصوص تشكیل دادند و ضمن آن از مقام بنیانگذار آیین بهائی و تعالیم مباركه اش و خدماتی كه جامعۀ پیروانش به نوع بشر ارزانی داشته اند، تجلیل كردند و سخنگوی مجلس و نمایندگان جمیع احزاب بپا خاستند و یكی بعد از دیگری آن مظهر ظهور الهی را در بیانات خویش ستودند و حضرتش را آفرینندۀ «عظیمترین مجموعۀ آثار دینی كه تا كنون از قلم شخصی واحد صادر شده،» خواندند و پیام مباركش را پیامی «برای جمیع نوع بشر،‌ ورای تفاوت های بی اهمیت نژادی، مذهبی و ملّی» توصیف نمودند. ولی چه می توان كرد كه ائمۀ اطهارع ازقبل در بارۀ یوم ظهورموعود چنین پیش بینی كرده اند كه درظهورحضرتشان، دوران نزدیك می شوند و نزدیكان دور.

اینك عین لوح حضرت بهاءالله درپاسخ به نامۀ مانكجی، كه فی الحقیقه، خطاب به جهانیان، ومنشورآزادی ورفاه حقیقی ایشان است.

بنام خداوند یکتا

· ستایش بیننده پاینده‌ای را سزا است که به شبنمی از دریای بخشش خود آسمان هستی را بلند نمود و به ستاره های دانائی بیاراست و مردمان را به بارگاه بلند بینش و دانش راه داد و این شبنم که نخستین گفتار کردگار است، گاهی به آب زندگانی نامیده می شود چه که مردگان بیابان نادانی را زنده نماید ؛ و هنگامی به روشنائی نخستین. و این روشنی که از آفتاب دانش هویدا گشت، چون بتابید جنبش نخستین نمودار و آشکارشد و این نمودارها از بخشش دانای یکتا بوده اوست داننده و بخشنده و اوست پاک و پاکیزه ازهر گفته و شنیده. بینائی و دانائی گفتار و کردار را، دست از دامن شناسائی او کوتاه. هستی و آنچه ازاو هویدا این گفتار را گواه. پس دانسته شد نخستین بخشش کردگار گفتار است و پاینده و پذیرنده او خرد. اوست دانای نخستین در دبستان جهان و اوست نمودار یزدان. آنچه هویدا از پرتو بینائی اوست و هر چه آشکار، نمودار دانائی او. همه نامها نام او و آغاز و انجام کارها به او. نامه شما در زندان به این زندانی روزگار رسید. خوشی آورد و بر دوستی افزود و یاد روزگار پیشین را تازه نمود. سپاس دارای جهان را که دیدار را در خاک تازی روزی نمود. دیدیم و گفتیم و شنیدیم. امید چنان است که آن دیدار را فراموشی از پی درنیاید و گردش روزگار یاد او را از دل نبرد و از آنچه کشته شد گیاه دوستی بروید و در انجمن روزگار سبز و خرّم و پاینده بماند.

· اینکه از نامه های آسمانی پرسش رفته بود، رگ جهان در دست پزشک دانا است، درد را می بیند و به دانائی درمان می کند. هر روز را رازی است وهر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده می شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده خود بینی سر مست شده اند پزشک دانا را از او بازداشته اند. اینست که خود و همه مردمان را گرفتارنموده اند. نه درد می دانند نه درمان می شناسند. راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند. بشنوید آواز این زندانی را. بایستید و بگوئید، شاید آنان که در خوابند بیدار شوند. بگو ای مردگان. دست بخشش یزدانی آب زندگانی می دهد، بشتابید و بنوشید. هر که امروز زنده شد هر گز نمیرد و هر که امروز مرد هر گز زندگی نیابد.

· درباره زبان نوشته بودید، تازی و پارسی هر دونیکو است. چه که آنچه از زبان خواسته اند پی بردن بگفتار گوینده است و این از هر دو می آید. و امروزچون آفتاب دانش از آسمان ایران آشکار و هویدا است هر چه این زبان را ستایش نمائید سزاوار است.

· ای دوست! چون گفتار نخستین در روزپسین به میان آمد گروهی از مردمان آسمانی آواز آشنا شنیدند و بآن گرویدند. و گروهی چون کردار برخی را با گفتار یکی ندیدند از پرتو آفتاب دانائی دور ماندند. بگو ای پسران خاک. یزدان پاک میفرماید: آنچه در این روز پیروز شما را از آلایش پاک نماید وبه آسایش رساند همان راه، راه منست. پاکی از آلایش، پاکی از چیزهائی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد. و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است اگر چه نیک باشد. و آسایش هنگامی دست دهد که هر کس خود را نیک خواه همۀ روی زمین نماید. آنکه او آگاه، این گفتار را گواه که اگر همه مردمان زمین بگفته آسمانی پی میبردند هر گز از دریای بخشش یزدانی بی بهره نمی ماندند. آسمان راستی را روشن تر از این ستاره ای نبوده و نیست.

· نخستین گفتار دانا آنکه، ای پسران خاک. ازتاریکی بیگانگی به روشنی خورشید یگانگی روی نمائید، اینست آن چیز که مردمان جهان را بیشتر از همه چیزها بکار آید. ای دوست. درخت گفتار را خوشتر از این برگی نه و دریای آگاهی را دلکش تراز این گوهر نبوده و نخواهد بود. ای پسران دانش. چشم سَر را پلکِ به آن نازکی ازجهان و آنچه در اوست بی بهره نماید، دیگر پرده آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود. بگو ای مردمان. تاریکی آز و رشک روشنائی جان را بپوشاند، چنانکه ابر روشنائی آفتاب را. اگر کسی بگوش هوش این گفتار را بشنود پر آزادی بر آرد و به آسانی درآسمان دانائی پرواز نماید. چون جهان را تاریکی فرا گرفت دریای بخشش بجوش آمد و روشنائی هویدا گشت تا کردارها دیده شود. و این همان روشنی است که در نامه های آسمانی به آن مژده داده شد. اگر کردگار بخواهد، دلهای مردمان روزگار را بگفتار نیک پاک و پاکیزه کند وخورشید یگانگی بر جانها بتابد و جهان را تازه نماید.

· ای مردمان! گفتار را کردار باید، چه که گواه راستی گفتار، کردار است و آن بی این، تشنگان را سیراب ننماید و کوران را درهای بینائی نگشاید. دانای آسمانی می فرماید: گفتار درشت بجای شمشیر دیده می شود و نرم آن بجای شیر، کودکان جهان ازین به دانائی رسند و برتری جویند. زبان خرد می گوید هر که دارای من نباشد دارای هیچ نه. از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بینش و دریای دانش. پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راه دیده بنمایم و منم شاهباز دست بی نیاز که پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم. دوست یکتا می فرماید: راه آزادی باز شده، بشتابید و چشمه دانائی جوشیده، از او بیاشامید بگو ای دوستان. سرا پرده یگانگی بلند شد، بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید وبرگ یک شاخسار. به راستی می گویم، هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید او پسندیده آفریننده بوده و هست. بگو ای مردمان. در سایه داد و راستی راه روید و در سراپرده یکتائی در آئید. بگو ای دارای چشم. گذشته آینۀ آینده است، ببینید و آگاه شوید، شاید پس از آگاهی دوست را بشناسید و نرنجانید. امروز بهترین میوه درخت دانائی چیزی است که مردمان را بکار آید و نگاهداری نماید.

· بگو زبان گواه راستی من است، او را به دروغ میالائید. و جان گنجینه راز من است، او را بدست آز مسپارید. امید چنان است که در این بامداد که جهان از روشنیهای خورشید دانش روشن است بخواست دوست پی بریم و از دریای شناسائی بیاشامیم.ای دوست! چون گوش کمیاب است چندی است که خامه در کاشانه خود خاموش مانده. کار بجائی رسیده که خاموشی از گفتار پیشی گرفته و پسندیده تر آمده. بگو ای مردمان. سخن به اندازه گفته می شود، تا نورسیدگان بمانند و نورستگان برسند. شیر به اندازه باید داد تا کودکان جهان به جهان بزرگی در آیند و در بارگاه یگانگی جای گزینند. ای دوست زمین پاک دیدیم تخم دانش کشتیم، دیگر تا پرتو آفتاب چه نماید، بسوزاند یا برویاند؟ بگو امروز به پیروزی دانای یکتا، آفتاب دانائی از پس پرده جان بر آمد و همه پرندگان بیابان از باده دانش مستند و بیاد دوست خرسند. نیکو است کسی که بیاید و بیابد.

· ای ربّ أستغفرک بلسانی و قلبی و نفسی و فؤادی و روحی و جسدی و جسمی و عظمی و دمی و جلدی، و إنّک أنت التّوّاب الرّحیم. و أستغفرک یا إلهی باستغفار الّذی به تهبّ روائح الغفران علی أهل العصیان و به تُلبس المذنبین من رداء عفوک الجمیل. و أستغفرک یا سلطانی باستغفار الّذی به یظهر سلطان عفوک و عنایتک و به یستشرق شمس الجود و الافضال علی هیکل المذنبین و أستغفرک یا غافری و موجدی باستغفار الّذی به یسر عَنّ الخاطئون الی شطر عفوک و احسانک و یقومنّ المریدون لدی باب رحمتک الرّحمن الرّحیم. و أستغفرک یا سیّدی باستغفار الّذی جعلتَه ناراً لتُحرق کلّ الذّنوب و العصیان عن کلّ تائب راجع نادم باکی سلیم و به یطهُر اجساد الممکنات عن کدورات الذّنوب و الآثام و عن کلّ ما یکرهه نفسُک العزیز العلیم.[x] 


 


[i] موجود در سایت ساغر، به تاریخ 6/6/1386.

[ii] درمورد بشارات و وعودالهیّه درخصوص ظهورقائم موعود، ازجمله رجوع شود به كتاب جنّات نعیم در دوجلد كه شرح استدلالیّۀ منظوم شاعرشهیربهائی جناب نعیم می باشد و دانشمندبهائی جناب اشراق خاوری آن را شرح نموده اند.

[iii] دراحادیث اسلامی است كه پس ازقائم موعود(حضرت باب)، حضرت مسیح رجعت می فرماید(حضرت بهاءالله)، وحكم جهاد را ملغی می فرماید ودنیا را به صلح وعدالت می رساند. حدیث معروف این است: «لا ینقَطِعُ الجهادُ عن امّتی حتّی ینزِلُ عیسی بنُ مریم» ( كتاب ناسخ التّواریخ ازسپهركاشانی).درمورد دیگر بشارات و وعود رجوع شود به مأخذ مذكور در یادداشت2.

[iv]سیّد رسل حضرت محمّد، ص 176.

[v] نشریّۀ جوانان و نوجوانان ترانه، تألیف روحی ارباب، جلد4، نشر129بدیع، صص: 500-502.

[vi] سوره آل عمران، آیه 137 یا 131

[vii]مكاتیب عبدالبهاء، ج 2، ص 121.

[viii]مائدۀ آسمانی، ج 3، ص 62.

[ix] جالب آن كه خودجام جم درمقاله اش نوشته جناب ابوالفضائل با «فارسی سره نویسی» مخالف بوده اند! وحقیقت این است كه جناب ابوالفضائل چنانكه خود در نامه ای به فارسی سره به آن اشاره كرده اند، دراثر هدایات آیین بهائی متوجّه بوده اند كه كوشش مزبوركاری بیهوده بوده چه كه به وحدت عالم انسانی كمكی نمی نموده، وبه جای آن حكم حضرت بهاءالله مبنی بر وحدت زبان وخط رامطرح می نمایند.(رجوع شود به كتاب شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، تألیف روح الله مهرابخانی، نشر131 بدیع، ازجمله ص65؛ وكتاب رسائل ورقائم جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، تألیف روح الله مهرابخانی، نشر134بدیع). به این دلیل اگر در این خصوص ایرادی وارد است، جام جم طبیعتاً باید به آنانی ایراد بگیرد كه سره نویسی را ادامه دادند، ونه جناب ابوالفضائل! وجالبترازآن اینكه حضرت بهاءالله درلوح مانكجی به وی می فرمایند كه فارسی وعربی(تازی) هر دو خوب است، چه كه مقصود از زبان پی بردن به گفتارگوینده است واین ازهر دو زبان می آید. وشاهدآن آثار خود حضرتشان است كه به دو زبان فارسی وعربی نازل شده است، وجالب آنكه درآخرلوح مانكجی كه به نوعی فارسی سره ملیح، نه ازآن نوع كه دیگران نوشته اند، نازل شده، مناجاتی به زبان عربی نازل شده تا همه بدانند كه همۀ شئون وآثار این آیین نازنین حول وحدت واتّحاد ومحبّت دورمی زند، وهرآنچه كه بوی اختلاف وبهتری وبرتری ازآن استشمام شود، دراین بساط جائی ندارد!

[x] كتاب مجموعۀ الواح، چاپ مصر، صص259-267؛ دریای دانش، ص2 به بعد.

 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید