×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
ترجمه های بی اعتبار بهایی ستیزان
1401/02/6

برگرفته از //iranglobal.info/node/180495

نگارش: صفا راستی

تقدیم به روح پر فتوح ابوالفضل انصاری

 

 این روزها، ادیان و بویژه اسلام، حال و روز خوشی ندارند . مدام با روایت و حکایتی نو روبرویند. از مشکلات و بلکه مصیبات عدم تطابق احکام و اعتقادات با مقتضیات روز گرفته تا اعمال خشونت بار که غالبا از سر ناچاری و به عنوان پاسخی به  همان مشکلات و بلکه مصیبات صورت می گیرد. در این میان، متولیان اسلام به جای پیدا کردن راهکاری اساسی برای برون رفت از همان مشکلات و بلکه مصیبات، بهبود و پیشرفت و سفید کردن روی خود را در جلوگیری از پیشرفت دیگران و سیاه کردن روی انان دیده اند. یک نمونه بارز ان، در همین ایران خودمان و در رابطه با بهاییان این مرز و بوم است. نویسندگان و مترجمانی قلم به دست گرفته و در پوستین بهاییان افتاده اند که ببینید چندین دانشمند بین المللی صاحب نام و اعتبار مانند خوان کول و دنیس مک اوین، پس از اینکه سالها بهایی بوده اند و در دفاع از ایین بهایی قلم زده اند از ان کناره گرفته اند و این را نشان بی اعتباری این ایین دانسته اند گویی امری غریب و بی سابقه است. اینان فراموش کرده اند که عملکردشان، نه تنها کرور کرور جوانان و کهنسالان اعم از عامی و عالم را از دین اسلام خارج کرده بلکه باعث بیزاری انان از دین و هر چه به نام دین است شده اند تا انجا که خروج خود را از دین، بزرگترین نشانه روشنفکری می دانند. خانه ای سراسر شیشه ای دارند و مدام به خانه این و ان سنگ پرتاب می کنند. درمورد این بهاییان سابق، باید متذکر شد که اولا این همه بهایی پژوه و بهایی پژوهی که در این چند دهه از زمین بیت المال ایران سبز شده اند، چرا از بین دانشمندانی که راجع به ایین بهایی مقاله می نویسند تنها به این دسته می پردازند؟ دیگر اینکه چرا فقط مقالات خاصی از این دانشمندان گزینش شده را گزینش می کنند و تازه از همان مقالات هم باز قسمتهایی را گزینش می کنند و دست اخر هم همان گزیده گزیده گزیده را به نحوی ترجمه می کنند که اگر نویسنده اصلی ان را بخواند شک می کند که ایا این مقاله اوست که ترجمه شده است؟ ثانیا ایا دیده شده است که این بهایی پژوهان و بهایی پژوهیان، یک بار هم که شده نکته روشن و مثبتی از ایین بهایی بنویسند؟ ایا فکر نکرده اند که چه امری این دانشمندان و محققان غربی را به سمت این ایین کشانده است؟ همین اقبال این دانشمندان به ایین بهایی و به مدتی اغلب طولانی بهایی ماندن ( مک اوین ۱۵ سال بهایی بود و قویا ایین بهایی را تبلیغ می کرد و خوان کول ۲۴ سال)، نشانه این است که ایین بهایی برای یک دانشمند غربی به میزان زیادی جذابیت داشته است. ایا نباید دلایل این جذابیت نیز مورد تحقیق این به ظاهر محققان قرار گیرد؟ ثالثا خروج انان از ایین بهایی به این معنا نیست که انها تمام اعتقادات خود را انکار کرده اند. یک دانشمند و محقق بویژه غربی، فردی جستجوگر است و حساسیت بیشتری نسبت به سایر اقشار جامعه دارد و طبعا مخالفت بیشتری از خود نشان می دهد. ممکن است به روشهای اداره جامعه انتقاداتی داشته باشد و ان را نپسندد که برای یک فرد دانشگاهی، امری کاملا طبیعی است. همین مقاله مورد بحث ما از دنیس مک اوین می تواند شاهد خوبی باشد. در این مقاله که بعد از خروج او از جامعه بهایی نوشته شده است علی رغم میل باطنی مترجم ان، نه تنها هیچ نشانه ای از رد و طرد ایین بابی دیده نمی شود بلکه احترام ویژه او نسبت به باب به خوبی قابل ردیابی است.

 

   اقای حمید فرناق، ظاهرا عمر خود را در راه شناخت و البته شناساندن ایین بهایی صرف کرده است و عجبا که از هر طرف که رفته جز کجی و ناراستی چیزی نیافته است. از اثار مک اوین، هر چه خواسته یا توانسته، از جمله گزیده مقاله ای از اوکه مورد بحث این نوشتار است را ترجمه کرده است. (//www.magiran.com/paper/۲۰۶۶۷۸۷) اولین سوالی که به ذهن می رسد این است که چه قسمتهایی از این مقاله حذف شده اند و دلیل ان چیست؟ مهمترین دلیل یک مترجم بی طرف می تواند این باشد که قسمتهای حذف شده، حواشی بی ارتباط به موضوع اصلی بوده و لذا حذف ان به محتوای مقاله خدشه ای وارد نیاورده است. باید پرسید موضوع اصلی در این مقاله چیست و چرا قسمتهای حذف شده بی ارتباط به ان موضوع بوده است؟. ایا نباید پرسید چرا نویسنده ای مانند مک اوین، قسمتهایی در مقاله خود می نویسد که به اصل موضوع ارتباطی ندارد؟ شرح و توضیح این مهم در رتبه اولی وظیفه اصلی مترجم است که متاسفانه و به احتمال زیاد عامدانه و متعمدانه ذکر نشده است. بررسی مختصر این ترجمه شاید بتواند تا حدی به این سوال پاسخ دهد.

  قصد اصلی مترجم، نشان دادن بطلان ایین بابی ( و شاید هم ایین بهایی) و در کنار ان اثبات حقانیت اسلام و البته تشیع است. این را از همان ابتدا و از عنوان مقاله می توان دریافت. مک اوین می نویسد:

Shi&#۳۹;ite Orthodoxy Confronts its Mirror Image

 

و اقای فرناق ترجمه می کند " شیعه راستین به مقابله با مدعی بدلی می پردازد." گویی مک اوین یک شیعه اثنی عشری تمام عیار است که چنین عنوانی را برای مقاله خود برگزیده است. البته او در هنگام نگارش این مقاله، احتمالا از جامعه بهایی کنار رفته بود اما این بدان معنا نیست که به تشیع گرویده و از ان مهم تر، موازین تحقیق را نیز یک سره فراموش کرده است ان هم بدیهی ترین اصول ان را. یک مقاله تحقیقی به هیچ وجه چنین عنوانی را برای خود بر نمی گزیند زیرا تعصب و یک جانبه نگری از ان کاملا مشهود است. مطالعه مقاله مک اوین نشان می دهد که ابدا باب را محکوم نمی کند و ادعای او را باطل نمی شمرد و اصولا در پی ابطال یکی و اثبات دیگری نیست. قصد او بررسی و ارزیابی منابع موجود در مورد محاکمه باب است. اما مترجم ما به چیز دیگری نیاز دارد. او در پی ابطال باب و اثبات تشیع است لذا از همان ابتدا، یعنی از عنوان مقاله، شمشیر را از رو می بندد و سخن از" شیعه راستین " و" مدعی بدلی" می کند. شیعه ارتدکس، که مک اوین ان را بکار می برد به هیچ وجه به معنای شیعه راستین نیست. ارتدکس غالبا در مورد مسیحیت عنوان می شود اما در واقع ما در مورد هر ایینی می توانیم ان را بکار ببریم. در قرن پنجم میلادی با تجزیه روم به دو بخش شرقی و غربی، کلیسای غربی یا کلیسای روم، به کاتولیک و کلیسای قسطنطنیه به ارتدوکس نام گذاری شدند. حال کجا ثابت شده است که کلیسای روم شرقی راستین هستند و کاتولیکهای روم غربی نا راستین؟ البته که ارتدکس در لغت به معنای راست کیش است اما این نامی است که پیروان ان برای خود بر می گزینند نه اینکه دیگران هم انها را راست کیش بدانند. ما یهودیان ارتدکس هم داریم. سنیان ارتدکس هم داریم. شکی نیست که مک اوین ابدا نمی خواهد بگوید تشیع، تفکری راستین و بر حق است و بابیه تفکری ناراستین و ناحق. اما جناب فرناق دوست دارد این چنین باشد. این از این سوی میز محاکمه یعنی اهل تشیع و علمای محاکمه کننده باب. اما به ان سوی میز محاکمه برویم. مک اوین می نویسد

its Mirror Image

و فرناق ترجمه می کند "مدعی بدلی". شکی وجود ندارد که منظور مترجم از "مدعی بدلی"، مدعی دروغین است در مقابل شیعه راستین که در بخش اول اورده است. او این کلمه را در معنایی بکار می گیرد شبیه وقتی که در فارسی صحبت از مثلا جواهر بدلی در مقابل جواهر اصلی می کنیم. یا در صنعت سینما وقتی گفته می شود فلان شخص، بدل فلان هنرپیشه است. در هر دوی اینها بدل بودن، نوعی فریبکاری است. این مفهوم را شاید بتوان معادل کلمه (Fake)  دانست اما مترجم ما دقت نکرده که معنای (Mirror Image) در انگلیسی این نیست. تصویر اینه ای، به معنای تصویر دروغین یا غیر حقیقی نیست. از اینجا نیز می توان به خوبی دریافت که مترجم از همان ابتدا حق و باطل را تعیین کرده است. از این گذشته مشکل دیگری نیز وجود دارد که در اصل به مک اوین بر می گردد. در حالی که او از شیعه ارتدوکس سخن می گوید که به مقابله با باب بر می خیزد، اما در عمل زمام محاکمه در دست شیعیان نیست. در بخشی از مقاله خود می نویسد." اکثر علمای شهر در این جلسه غایب بودند و طرح سوال تقریبا به طورکامل در دست علمای شیخی مانند نظام العلماء و ملا محمد ممقانی بود". مک اوین می تواند پاسخ دهد که منظور من این بوده که طراحی و ابتکار تشکیل چنین جلسه ای از طرف شیعیان حاکم بوده است اما ایا در نظر اقای مترجم، یک یا چند شیخی، می توانند شیعیان راستین باشند؟ این مساله بسیار مهمی است که محاکمه کنندگان باب، عمدتا شیخی بودند. چرا علمای شیخی زمام این محاکمه را در دست گرفتند؟ ایا باب در واقع در مقابل انها بود و نه در مقابل شیعیان؟

  مترجم داستان ما، نمی گوید که چرا قسمتهایی از مقاله مک اوین را ترجمه نکرده اما در قسمتی که ذیل عنوان " مقدمه" اورده است (چنین عنوانی در اصل مقاله وجود ندارد)، می توان دلایل ان را حدس زد. مک اوین، از محکومیت نیمه رسمی و شیطانی سلمان رشدی به عنوان مشهور ترین نمونه محکومیت مرتدین در عالم اسلام نام می برد که رسوایی زیادی برای عاملین ان در رسانه های غربی به بار اورده است. اشاره او به فتوای قتل سلمان رشدی توسط ایت الله خمینی در ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ است که در ضمن چند سطر، نه تنها فتوای قتل او را می دهد بلکه ناشرین مطلع از محتوای ان را نیز به مرگ محکوم می کند. ایشان اجرای این حکم را به عهده عموم افرادی که توانایی ان را دارند واگذار کرد و تاکید کرد که هر کس در این راه کشته شود شهید است. نوعی اتش به اختیار در سطح جهانی. ایشان در اطلاعیه دیگری که چند روز بعد منتشر شد، فتوای قتل را لازم الاجرا دانسته و تصریح می کند که "سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند" و حتی برای عاملین این اقدام جایزه نیز تعیین می کند. حال می توان تا حدی دریافت چرا مترجم ما گزیده کاری کرده است و ابدا ذکری از این قسمت نیاورده است.

 مک اوین در ادامه می نویسد که فرمول و قاعده " تکفیر"، بارها توسط علمای هم شیعه و هم سنی به کار گرفته شده تا مرتدین- عمدتا صوفی ها- را که اعمال و اعتقاداتشان به شریعت اسیب می رساند را محکوم کنند. مترجم ما ترجیح داده این قسمت را نیز حذف کند که دلیل ان بر هر ناظر بصیری روشن است.

همچنین مک اوین تصریح می کند که اگر چه رهبران اصلی جنبشهای بدعت گذار در عالم اسلام مانند محمد بن عبدالوهاب، احمد التیجانی، میرزا غلام احمد قادیانی، محمد احمد السید عبدالله یا مهدی سودانی، شیخ احمد احسائی و میرزا حسین علی بهاءالله، از طریق فتوا یا خطابه محکوم شده اند، اما تقریبا هیچ یک از انها براساس انچه شخصا نوشته یا نطق کرده بودند در معرض عموم محاکمه نشدند. احتمالا مک اوین می خواسته تفاوت محاکمه باب با بقیه رهبران را نشان دهد اما مترجم ما تقریبا هیچ اشاره ای به این موضوع نمی کند و فقط اسامی انها را ذکر کرده و یک جمله بسیار مبهم را بدان می افزاید که "شرح و بسط و توضیحی از گفت و گو و محاکمه متهمان در دوره جدید نیست". واضح است که این فقط تحریف منظور نویسنده مقاله است و نه ترجمه.

  نشانه های بسیاری از ضعف و عدم تسلط جناب فرناق به فن ترجمه وجود دارد اما موضوع اصلی این نیست. قصد مترجم، تحریف است و این تفاوت بارزی با تسلط یا عدم تسلط دارد. موارد فوق و انچه در ادامه می اید به خوبی بیانگر این امر است . موارد بیش از اینهاست اما من در اینجا فقط به ذکر چند نمونه دیگر بسنده می کنم. مشتی نمونه خروار.

 

 

 

 

 

ش

ترجمه جناب فرناق

متن انگلیسی مک اوین

شرح تفاوت ها

۱

ارز یابی استناد پاسخها به باب، به مراتب مشکلتر از پرسشها است. روشن است که نویسندگان مسلمان علاقه ای نداشتند فرد خطاکار و مظنون خود را با زرق و برق نشان دهند. پاسخها آنقدر غیرهوشمندانه است که بسیار بعید است توانسته باشد بر کسی تأثیرگذار باشد، چه رسد که عده ای از طلاب طرفدار او گردند! این مطلب خصوصا زمینۀ عبارات عربی او صادق است. هرکس نوشته های عربی او را بخواند متوجه می‌شود که سبک عربی باب خاص خودش بوده است! باب کمی زبان عربی می‌دانست و تصورش سخت است که با چند پرسش و پاسخ های ساده دربارۀ دستور زبان و قواعد عربی، دچار شکست گردد! (ص ۱۰)

In general, however, the Bab&#۳۹;s answers are much more difficult to evaluate than the questions attributed to his accusers. Not unsurprisingly, the Muslim accounts do not portray the villain of their piece in a very favourable light. But so unintelligent are the answers they do attribute to him that it is very hard to believe he was ever capable of making a favourable impression on anyone, let alone the many &#۳۹;ulama who became his followers.

This is particularly noticeable in the jibes directed at the young prophet&#۳۹;s Arabic. No-one who has read his books and letters in that language will deny that the Bab&#۳۹;s Arabic was idiosyncratic; nonetheless, they are very far from being the products of someone who could not decline qala (or even says &#۳۹;qala? What qala?&#۳۹;) or vocalizes al-samawati as al-samawata. The Bab had a relatively sophisticated grasp of Arabic, and it is hard to imagine him mumbling and stumbling his way through a series of easy questions on grammar.

 

مک اوین می گوید پاسخهایی که گزارش نویسان مسلمان جلسه محاکمه باب به او نسبت داده اند این گمان را به خواننده می دهد که امکان ندارد کسی که چنین پاسخهایی را می دهد توانسته باشد کسی را حتی از طبقه عوام به سمت خود جذب کرده باشد تا چه رسد به اینکه تعداد بسیاری از علما طرفدار او شوند. منظور مک اوین این است که این گزارشات و تنظیم و تدوین پاسخهای منتسب به باب از دقت و صحت برخوردار نیست و به گونه ای طراحی شده تا باب را شخصی با درجه علمی پایین جلوه دهد حال انکه اگر چنین بود حتی از طبقه عوام هم به او ایمان نمی اوردند تا چه رسد به علمای اسلام ان هم در تعداد زیاد. و از انجا که افراد زیادی حتی از طبقه علما به او گرویده اند لذا باید در صحت انتساب چنین پاسخهایی به باب تردید جدی نمود. این مضمون بوضوح از متن مک اوین مستفاد می شود. اما مترجم ما، جناب فرناق چگونه ترجمه می کند؟ می نویسد " پاسخها (ی باب) انقدر غیر هوشمندانه است که بسیار بعید است توانسته باشد برکسی تاثیرگذار باشد، چه رسد که عده ای از طلاب طرفدار او گردند!" حال انکه مک اوین تصریح می کند پاسخهایی که به باب نسبت می دهند غیر هوشمندانه است.ترجمه جناب فرناق، به شکلی ماهرانه تحریف منظور نویسنده است. کسی که ترجمه او را می خواند بنظرش می رسد که او در واقع می خواهد بگوید باب، دانشی نداشته و بعید است کسی حتی از طبقه عوام هم به او ایمان اورده باشد. مترجم محترم ما حتی راضی نشده از عبارت " بسیاری از علما" به جای " عده ای از طلاب" استفاده کند که هم از کیفیت و هم از کمیت مورد نظر مک اوین به شدت می کاهد.

   مک اوین در ادامه استناد و استدلال قبلی خود، از سوالات عربی که از باب شده و پاسخهایی که به او منتسب کرده اند شاهد می اورد و می گوید همه کسانی که اثار باب را خوانده اند می دانند که زبان عربی باب مخصوص خود او بوده است با این وجود، بسیار بعید است اشکالات عربی که به او نسبت داده اند صحیح باشد. به گونه ای وانمود کرده اند که گویی باب نمی دانسته " قالا" در عربی به چه معناست و چه طور صرف می شود (و یا انطور که نوشته اند که وقتی از او این سوال را می کنند او می گوید " کدام قالا؟")  و یا سماوات را به جای مجرور، به صورت منصوب قرائت کرده است. مک اوین سپس به وضوح نظر خود را این گونه بیان می کند که باب فهم نسبتا پیچیده ای از عربی داشت و تصور این که در مقابل چند سوال گرامری ساده عربی اینطور به لکنت افتد و من و من کند سخت است.

اما جناب فرناق به گونه ای ترجمه می کند که خواننده گمان برد که اثار عربی باب نیز نمی توانسته حتی عوام را به خود متوجه کند تا چه رسد به علما. او می نویسد "باب کمی زبان عربی می دانست" که عبارتی دو پهلوست و مشخص نیست که نفی دانستن را می کند یا ندانستن را اما ظاهر ان به ذم بیشتر شبیه است تا به مدح و گذشته از اینها، مک اوین چنین چیزی را اصلا نگفته است. او فقط گفته باب درک خاص خودش را از عربی داشته است. همچنین مترجم ما اصولا ذکری از صرف فعل "قالا" یا نصب و جر "سماوات" نمی کند که البته ممکن است متوجه نشده باشد اصولا منظور چیست.

۲

برای مثال، او ادعا می‌کند که مهدی عجل الله تعالی فرجه است. مخالفان از او سؤالاتی دربارۀ زبان عربی یا خواص دارویی می‌پرسند و او از جواب درمی‌ماند؛ یا در برابر پرسش، سکوت طولانی می‌کند؛ ( ص ۱۰)

Here, for example, is someone claiming to be the Mahdi, yet his opponents insist on his declining Arabic verbs or answering questions about veterinary medicine. A dignified silence,

جناب فرناق می نویسد سوالاتی در باره زبان عربی یا خواص دارویی می پرسند و او از جواب در می ماند یا در برابر پرسش، سکوت طولانی می کند. مک اوین ابدا نمی گوید که باب از جواب در می ماند. این را جناب مترجم اضافه کرده اند. شاید برای جبران ان همه که حذف کرده اند. مک اوین می گوید که باب سکوتی موقرانه داشته است که جناب فرناق این را هم به "سکوتی طولانی" ترجمه می کند . جالب است که جناب فرناق، عبارت "عجل الله تعالی فرجه" را پس از ذکر نام مهدی، به متن می افزاید که م نشان دهنده گرایش ذهنی و یا تاکتیکی او دارد و هم به خواننده اینطور القاء می کند که این مک ایون است که این چنین از مهدی یاد می کند. هیچ نشانه ای توسط مترجم بکار نرفته تا نشان دهد که این عبارت، توسط خود او اضافه شده است. مصداق بارز عدم رعایت امانت.

۳

جریان محاکمه، کیفیت مناسبی داشت. فردی مدعی پیامبری، که در مواجهه با نیروهای حکومت و روحانیون قرار گرفته، با سؤاالاتی تمسخرآمیز مواجه شده که با ادعایش مطابقت ندارد و نوعی تقابل کلاسیک برایش به وجود می‌آید. ( ص ۱۲)

The questioning itself has an almost Weberian quality (Lloyd, not Max). The innocent prophet, assailed by the forces of church and state, faced with a barrage of at times ridiculous questions which have little or no bearing on his claims, offers an almost classic contrast to his sarcastic, pedantic, irritable interlocutors.

مک اوین می گوید جریان طرح سوال از باب، کیفیتی وبری دارد و تاکید می کند که منظورش لوید وبر، اهنگساز بریتانیایی معروف تئاتر و فیلم است و نه ماکس وبر، جامعه شناس المانی. لوید وبر بریتانیایی را، بزرگترین اهنگساز تئاتر موزیکال می دانند که علاوه بر جوایز معتبر بسیار، یک اسکار نیز در کارنامه خود دارد. وقتی مک اوین می گوید محاکمه باب کیفیتی تقریبا وبری دارد، احتمالا اشاره او به فضایی است که بویژه در فیلم (Jesus Christ Superstar )  محصول ۱۹۷۰ میلادی حاکم است که اهنگساز ان لوبد وبر است. تئاتری که در ان مصائب مسیح بر اساس گزارش انجیل و در فضای توطئه امیزی که توسط یهودا اسخریوطی طراحی و هدایت می شود ترسیم می گردد. یهودا، مسیح را از خطری که از جانب رومیان انها را تهدید می کند بر حذر می دارد. قیافا، روحانی اعظم یهودیان و فریسیان نیز حضور دارد. او نیز همداستان با یهودا، نگران این است که مسیح و پیروانش، از جانب رومی ها به عنوان تهدیدی به حساب ایند و می گوید برای مصلحتی بالاتر، مسیح باید کشته شود. دیگر شخصیت حاضر در این صحنه، پونتیوس پیلاطس است. حاکم یهودا. در محاکمه باب هم، نماینده حکومتی در کنار و همراه و همگام با نیروهای مذهبی با باب روبرو می شوند.مک اوین می گوید ک باب مورد حمله و استهزاء دولت و روحانیون قرار گرفت و احتمالا به این جهت است که از فضایی وبری سخن می گوید. اما جناب فرناق، می نویسد که "جریان محاکمه کیفیت مناسبی داشت" که نشان می دهد او اصلا متوجه نشده است نویسنده چه می گوید. این یک مورد از عدم تسلط است که البته در ارتباط با زمینه ای که ما از ان بحث می کنیم اهمیتی فرعی دارد و از این دست اشتباهات ممکن است در هر جایی اتفاق بیفتد اما جای سوال دارد که منظور ایشان از " کیفیت مناسب" چیست؟ ایا ایشان نخواسته است که تلویحا نشان دهد و به خواننده القاء کند که باب در محیطی عادلانه و منصفانه و مطابق با اصول انسانی محاکمه شده است؟. انچه این ظن را تقویت می کند ادامه ترجمه است.

   مک اوین می نویسد " پیامبری معصوم و بی گناه، در حالی که مورد هجوم و حمله نیروهای کلیسایی و حکومتی قرار می گیرد و با رگباری از سوالات مضحک روبرو می گردد که ارتباط اندکی با ادعای او دارند و یا اصولا بی ارتباطند، تضاد تقریبا کلاسیکی را با مخاطبان طعنه زن، متحجر و تند مزاج خود به تصویر می کشد ". در اینجا او به رفتار باب اشاره دارد که چگونه تمایز خود و مخاطبان مذهبی خود را حفظ کرده و همانند انان رفتار نمی کند. باب دیگران را مسخره نمی کند به انان طعنه نمی زند و در یک کلام شخصیتی انسانی از خود نشان می دهد. این وضعیت، نشان دهنده تضادی کلاسیک است به این معنا که در ازمنه گذشته و از جمله در روزگار به صلیب کشیده شدن مسیح نیز  روی داده است. این است روایت مک اوین. اما مترجم ما چگونه این را برای خوانندگان خود ترجمه می کند؟ اولا می گوید " فردی مدعی پیامبری" در حالی که مک اوین گفته "پیامبری معصوم". بعد می نویسد" در مواجهه با نیروهای حکومت و روحانیون قرار گرفته" در حالیکه مک اوین صحبت از حمله و هجوم انها به باب می کند که بسیار متفاوت است با " مواجهه". در "مواجهه"، دو طرف یکسان فرض می شوند که روبروی هم قرار گرفته اند نه اینکه یکی به دیگری حمله ور شده است. این ظرایف لغوی در امر ترجمه، در القاء شبهه به خواننده از بار مغالطه ای نیرومندی برخوردارند. و بالاخره عبارت مبهم " نوعی تقابل کلاسیک برایش بوجود امده است" .یعنی چه که برای باب، تقابل کلاسیک بوجود امده است؟ تقابل، برای حداقل دو نفر معنا می یابد به شرحی که در فوق اوردم و ان هم "تضاد" و نه " تقابل".

۴

مشکل اقتدار کاریزماتیک این است که ناپایدار است. گروه اصولیون، قبل از آن، در اواخر قرن هجدهم، چالش و مبارزه ای با دراو یش و صوفیۀ نعمت اللهی داشتند (که از بد حادثه، در دهه های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ به نوعی اتحاد با ً شیخیه رسیدند. متقابلا شیخیه هم مخالف جدی ادعاهای باب بودند). برخی چالشهای دیگر هم در آن دوره بود، ولی هیچیک از آنها نتوانست به اندازه بابیت توجه نه تنها عوام مردم، بلکه برخی از طلاب را جلب کند.

(ص ۱۲)

The problem with charismatic authority is, of course, its instability. The Usuli establishment had already fought off a major challenge in the form of revived Ni&#۳۹;mat Allahi Sufism in the late ۱۸th century and (ironically, given the allegiance of the Bab&#۳۹;s accusers) Shaykhism in the ۱۸۳۰s and early ۱۸۴۰s. Other challenges of a less pressing nature hovered about on the periphery of religious life,[۵۶] but none had the same resonance as Babism, which demonstrated an ability to attract not only the masses, but also substantial numbers of &#۳۹;ulama.

 

ترجمه این قسمت ضعفهای عمده ای دارد. در حالی که مک اوین به وضوح می گوید اصولیون در دهه ۱۸۳۰ و اوایل دهه ۱۸۴۰ چالشهای مهمی با صوفیه نعمت اللهی و شیخیه داشتند ترجمه جناب فرناق، اصلا این چالش را منحصر به صوفی های نعمت اللهی می داند. کلمه (ironically) نیز به شکلی باورنکردنی به " از بد حادثه" ترجمه می گردد که نه تنها صحیح نیست بلکه بار ارزشی و قضاوت را بر متن تحمیل می کند. اخر چه کسی ممکن است یک اتفاق را "بد حادثه " بداند جز کسی که ان اتفاق، خوشایند او نیست. از دید جناب فرناق، اتحاد صوفیان نعمت اللهی با شیخیه، " بد حادثه" است. ایا این را باید فقط ضعف ترجمه دانست یا این ترجمان نیت قلبی مترجم است؟ بگذریم از اینکه چنین اتحادی در گفتار مک اوین اصولا مذکور نیست. از این که بگذریم عبارت دیگری را ایشان به متن اضافه می کند که ان نیز نشان دهنده میل قلبی مترجم است. می نویسد "متقابلا شیخیه هم مخالف جدی ادعاهای باب بودند". به صحت یا سقم این جمله کاری ندارم اما اصلا چنین عبارتی در مقاله مک اوین یافت نمی شود ولی چه می توان کرد وقتی انچه یافت می نشود آنش ارزوست. در انتهای پاراگراف نیز با اینکه مک اوین به صراحت می گوید "هیچ کدام از انها نتوانستند به اندازه بابیت، توجه نه تنها توده ها، بلکه همچنین تعداد بسیار زیادی از علما را جلب کنند"، جناب فرناق، ارزوی دیگری دارد و عبارت تعداد بسیار زیادی از علما" (substantial numbers of Ulama) را به " برخی از طلاب " ترجمه می کند تا هم ارزش علمی پیروان باب را در حد طلبه پایین اورد و هم تعداد انها را به "برخی" تقلیل دهد. هم کمیت و هم کیفیت را تحریف می کند. شایان ذکر است که مک اوین کلمه " علما" را عینا بکار می برد تا هر نوع سوء تفاهم را برطرف کند و نشان دهد که وقتی می نویسد (Ulama)، منظورش دقیقا همان " علما " است و نه چیز دیگری و از جمله طلاب.

۵

نکتۀ اصلی و کانونی دعوت بابیان به توبه و انابه و توجه به موضوع هزار سال و هزاره گرایی، مبتنی بر تأ کید بر برتری در یافت شهودی بر یادگیری و علم و کتاب و در یافت اشراق قلبی بر عقل و فکر است. این موضوع و نگرش شاید نه مستقیما ً ولی قطعا در جریان محاکمه باب ً، نقش و تأثیر داشت. علمای حاضر در مجلس، با به رخ کشیدن دانش خود، در حوزه های ادبیات و عربی، فقه و حدیث و نجوم و ر یاضیات و سایر بخشهای علم و حکمت، در نزد نمایندگان دولت، نه تنها قصد شکست باب را داشتند، بلکه نشان می‌دادند که در همۀ حوزه های زندگی عمومی و اجتماعی، شناخت و علم دارند!

 (ص ۱۳)

At the heart of the original Babi summons to repentance and expectation of the millennium lay an insistence on the superiority of intuition over learning, the heart over the mind, the divinely aroused over the book-laden. It was hardly an original theme, but it is certainly marked in the accounts of the Bab&#۳۹;s trial. By parading their knowledge of grammar, jurisprudence, astronomy, mathematics, and all the rest before the representatives of the state, the &#۳۹;ulama were not only trying to face down the Bab, but to stake their claim to whole areas of public life.

 

مک اوین در این قسمت می گوید که بابیان توجه و تاکید ویژه ای بر دریافت شهودی و اشراق قلبی به جای یادگیری از طریق کتاب و درس و بحث داشتند. او سپس اضافه می کند البته این یک موضوع اصلی در جریان محاکمه نبود اما مطمئنا درگزارشات محاکمه باب تاثیر داشته است. منظور او این است که علما به همین جهت بوده که مدام دانش خود را در حوزه های صرف و نحو عربی، فقه، نجوم و ریاضیات و نظایر ان را به رخ حضار و از جمله نماینده حکومت (یعنی ناصرالدین شاه) می کشیدند تا هم باب را سرافکنده کنند و هم ادعای خود در مورد تمامی امور مردم را محکم سازند. اما جناب فرناق این را به صورتی ترجمه می کند که خواننده گمان می کند انها در این امر موفق شده اند. او می نویسد " بلکه نشان می دادند که در همه حوزه های زندگی عمومی و اجتماعی، شناخت و علم دارند" که مفهومی بسیار متفاوت است. ایا مک اوین گفته است که علما نشان دادند که این صلاحیت را دارند یا نوشته است انها می خواستند این گونه وانمود کنند؟ 

نظر خود را بنویسید