وجوهی از مبانی حقوق بشر و آزادی عقیده و وجدان در دیانت بهائی
در عالم ادیان، دیانت بهائی در موضوع حقوق بشر و آزادی عقیده و وجدان دارای تعالیم بدیعی است. در ذیل وجوهی از مبانی آن را، از آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرُالله و بیت العدل اعظم تقدیم می نماید. *
پر روح و ریحان باشید
ولوله در شهر
از آثار حضرت بهاءالله:
- «آن كه پنهان بود آمده و خوب آمده؛ بر یك دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی.» (۱)
- «جمیع بلایا و رَزایا نظر به آن حمل شده که جمیعِ ناس به طِرازِ اخلاقِ رحمانیّه و صفاتِ ملکوتیّه مزیّن شوند. و تا احبّای الهی [بهائیان] از این کأس نیاشامند قادر بر اِسقایِ [نوشانیدن] دیگران نخواهند بود، باید اوّل خود بنوشند و بعد بنوشانند. لازال مقصودِ حقّ جَلَّ جَلالُه از ارسالِ رُسُل و تنزیلِ کتب و قوانینِ مُتقَنه و شرایع مُتشرّعه اموری چند بوده و از جملۀ آن حفظِ نفوس و حفظِ حقوق نفوس بوده و این منوط به ظهورِ امانت است فیما بین ناس. وصیّت کن احبّای الهی را که به کمال امانت و دیانت و ماذُکِرَ مِن قبل بین ناس رفتار نمایند. هر نفسی که به این شرایط مزیّن است به حقّ منسوب و از حقّ محسوب و مِن دون آن أبداً مقبول نبوده و نیست.» (۲)
- «ابداً نفْسی تعرّض به نفْسی ننماید و بر مُحاربه قیام نکندشأن اهلِ حقّ خضوع و خشوع و اخلاقِ حَمیده بوده و خواهد بود.» (۳)
- «کلّ عباد را به نصائحِ مُشفقانه نصیحت نمودیم که احدیمُتعرّضِ احدی نشود و نفسی با نفسی مُجادله ننماید.» (۴)
- «رجالِ بیتِ عدلِ الهی [مرکز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم] باید در لیالی و ایّام به آنچه از افقِ سَماءِ قَلمِ اَعلی [منظور از قلم حضرت بهاءالله است] در تربیتِ عِباد و تعمیرِ بِلاد و حفظ نفوس و صیانت ناموس، اشراق نموده ناظر باشند.» (۵)
- «انسان چون به مقام بلوغ فائز شد باید تفحّص نماید و مُتوکّلاً عَلی الله و مُقدّساً عَنِ الحُبّ و البُغض [در حالت توکّل بر خدا و پاک و عاری از حبّ و بغض] در امری که عباد به آن مُتمسّکند تفکّر کند و به سمع و بصر خود بشنود و ببیند چه اگر به بصر غیر ملاحظه نماید از مشاهدۀ تجلّیّاتِ انوارِ نَیِّرِ عرفانِ الهی محروم ماند.» (۶)
- «دارُالتّعلیم [مدرسه] باید در ابتدا اولاد را به شرایطِ دین تعلیم دهد تا وَعد و وَعیدِ مَذکور در کتبِ الهی ایشان را از مَناهی منع نماید و به طِرازِ اَوامِر مُزیّن دارد ولکن به قدری که به تعصّب[پافشاری و جانبداری جاهلانه] و حَمیّتِ [نخوت و تعصّب] جاهلیه منجر و منتهی نگردد.» (۷)
از آثار حضرت عبدالبهاء:
- «وجدانِ انسانی مقدّس و محترم است و آزادگی آن باعثِ اِتساعِ افكار و تعدیلِ اخلاق و اطوار و اكتشافِ اَسرارِ خلقت و ظهورِ حقایقِ مكنونۀ عالمِ امكان است. و دیگر آن که مسئولیّتِ وجدان که از خصائصِ دل و جان است اگر در این جهان واقع گردد دیگر چه کیفری از برای بشر در روزِ حَشرِ اَکبر در دیوانِ عدلِ الهی باقی ماند. ضَمائر و افکار در حیطۀ احاطۀ مالِکُ المُلوک است نه مَملوک، و جان و وجدان بین اِصبَعَیِ [دو انگشتِ] تقلیبِ رَبِّ قلوب است نه مَملوک. لذا دو نفس در عالمِ وجود هم افکار در جمیعِ مراتب و عقاید موجود نه. «الطُّرُقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائق» [راه ها به سوی خدا به تعداد انفاس خلایق است] از حقایق این معانی است وَ «لِکُلٍّ جَعَلنا مَنسَکاً» [برای هر کسی راه و روش عبادتی قرار دادیم] از دقائقِ قرانی.» (۸)
- «خارج از قوّۀ انسان است که بتواند به تعرّض و اعتراض تبدیل ضمائر و وجدان نماید و یا دخلی در عقاید احدی کند. در کشورِ وجدان جز پرتوِ انوارِ رَحمان حکم نتواند و بر سَریرِ قلوب جز قوّۀ نافذۀ مالکُ المُلوک حاکم نشاید. این است که هر قوّه را مُعطّل و مُعوّق توان نمود جز فکر و اندیشه را که جز انسان بِنَفسه منعِ اندیشۀ خویش نتواند و سدِّ هَواء و ضَمائرِ خود ننماید.» (۹)
- «به وجدان نفْسی تعرّض ننمائیم واعتراض روا نداریم.» (۱۰)
- «در این رساله [حضرت بهاءالله] پادشاه ایران [ناصرالدین شاه] را نصیحت می کند؛ به عدالت امر می کند؛ به این که با جمیع ملل از رعایایِ [اتباعِ] خود مهربان باش؛ امتیازی بین ادیان نگذار؛ با مسیحی با مسلمان با یهودی با زردشتی با جمیع یکسان معامله کن و این تعدّیات که در مملکت است اِزاله نما [از بین ببر]، زیرا این خلق جمیع بندگان خدا هستند؛ در نظر حکومت باید جمیع یکسان باشند؛ حکومت باید به جمیع مهربان باشد؛ اگر چنانچه عدالت ننمودی و این ظلم ها را اِزاله نکردی و موافقِ رضایِ خداوند حرکت نکردی بنیانِ سلطنت مُتزلزل شود.» (۱۱)
- «عدل چنین اقتضاء می نماید که حقوق نوع انسانی جمیعاً محفوظ و مصون ماند و حقوق عمومی یکسان باشد و این از لوازم ذاتیۀ هیئت اجتماعیه است» (۱۲)
- «جمیع بشر در نزد خدا یکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده؛ امتیازی از برای نفسی نیست؛ کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه در نزد حقّ امیر و فقیر یکسانند، عزیز و حقیر مساوی.» (۱۳)
- «جمیع را او خلق کرده کلّ را او می پروراند رزق می دهد جمیع را روح و روان مبذول می فرماید چشم و گوش عطا می کند لهذا کلّ، آیاتِ قدرتِ او هستند.» (۱۴)
- «هیچ کائنی نیست که از فیوضاتِ شمس محروم ماند البتّه جمیعِ خلق از فیضِ الهی نصیب دارند جمیع ناس مَظهَرِ مهربانیِ الهی هستند جمیع کائنات آیاتِ قدرتِ او هستند هیچ یک صُنعِ شیطان نیست همه را خدا خلق کرده جمیع صُنعِ الهی هستند. پس ما باید آیاتِ قدرتِ الهی را تکریم نمائیم ما باید آیاتِ قدرتِ الهی را تعظیم کنیم ما باید آیاتِ قدرتِ الهی را مهربانی کنیم و آن جمیع عالم انسانی است زیرا جمیع آیاتِ قدرتِ او هستند کی آنها را خلق کرده خدا خلق نموده ... خدا مهربان است، جمیع را تربیت می كند، به جمیع فیض می بخشد. مادام که همچنین خدای مهربانی داریم چرا ما نا مهربان باشیم او خالق ما است او مُحییِ ما است او مُربّی ما است او رازق ما است او به همه مهربان است پس چرا ما نا مهربان باشیم چرا بگوئیم این موسوی است او عیسوی است این محمّدی است او بودائی است اینها دخلی بما ندارد خداوند همۀ ما را خلق کرده و تکلیف ما است که به کلّ مهربان باشیم. امّا مسائلِ عقائد راجع بخدا است او در روز قیامت مُکافات و مُجازات دهد خداوند ما را مُحتسِبِ آنها قرار نداده ما باید شکرِ نَعمایِ الهی کنیم ممنونِ عنایاتِ او باشیم که ما را به صورت و مثال خود خلق فرموده به جمیع ما سَمع و بَصَر عنایت نموده این چه موهبتی است این چه عنایتی است این چه تاج درخشانی است چرا این عنایات را هدر دهیم چرا به خود مشغول شویم چرا به یکدیگر پردازیم چرا انکارِ فیوضاتِ الهی کنیم ما باید به شکرانۀ این موهبت پردازیم و چون حقیقت حاصل شود جمیع یک قوم گردیم جمیع در یک وطن زندگانی نمائیم جمیع یک ملّت شویم تا این عالمِ انسانی، ملکوتی گردد این جهانِ ظلمانی نورانی شود. تا نزاع و جدال بر افتد و نهایت محبّت و الفت حاصل شود. این است مقصود از بعثتِ انبیایِ الهی این است مقصود از اِنزالِ کتبِ آسمانی این است مقصود از تجلّیِ شمسِ حقیقت تا وحدتِ عالمِ انسانی ظاهر گردد.» (۱۵)
- «از وظائف و صَوالحِ حكومت، آزادگیِ وجدان و آسودگیِ دل و جان است و در جمیعِ اَعصار باعثِ ترقّیِ درجات و استیلایِ سایر جهات است.» (۱۶)
- «در دینُ الله حُریّتِ اَفكار هست، زیرا حاكمِ بر وجدان نیست غیر از خدا.» (۱۷)
- «از جمله تعالیم حضرتِ بهاءالله حُریّتِ انسان است که به قوّۀ معنویه از اسیریِ عالمِ طبیعت خلاص و نجات یابد زیرا تا انسان اسیرِ طبیعت است، حیوان درنده است زیرا مُنازعۀ بقا از خصائصِ عالمِ طبیعت است و این مسألۀ مُنازعۀ بقا سرچشمۀ جمیعِ بلایا است و نکبتِ کبری.» (۱۸)
- «کسی را با کسی تعرّض نباشد و کسی بر کسی نکته نگیرد.» (۱۹)
- « حاکم بر وجدان، قیّومِ زمین و آسمان. در مَمالکِ متمدّنه ابداً سؤال از ضَمائر و عقایدِ احدی ننماید تا چه رسد به تعرّض. آیا ندیدید و نشنیدند و یا سائرِ دُول از حرّیّتِ وجدانِ اهالی ضرری دیدند آیا قوائمِ حکومت به غیر از حرّیّتِ قلوب ثابت و راسخ گشت دَعائمِ سلطنت به غیر از این وسیله محکم و متین شد؟» (۲۰)
- «حضرت بهاءُالله در ایران ظاهر شد و تأسیسِ وحدتِ عالمِ انسانی نمود و اساسِ صلحِ اکبر نهاد و جمیع را بندگان خداوند فرمود که خالقِ کلّ خداست و رازقِ کلّ خدا او به جمیع مهربان است ما چرا باید نامهربان باشیم او به بندگان رئوف و رحیم است ما چرا باید دشمن و مخالف باشیم. مادام خدا کلّ را دوست دارد ما چرا باید بُغض و عداوت داشته باشیم مادام کلّ را رزق می دهد تربیت می فرماید به جمیع مهربان است ما نیز باید کلّ را دوستِ مهربان باشیم این است سیاستِ الهیّه. ما باید اِتّباعِ سیاستِ الهیّه نماییم آیا ممکن است بشر سیاستی بهتر از سیاستِ الهیّه تأسیس کند؟ اين ممکن نيست؛ پس بايد متابعت سياست او کنيم همين طور که خدا با جميع به مَحبّت و مهربانی معامله مي فرمايد ما نيز مُحِبّ و مهربان به عموم باشيم.» (۲۱)
- «حضرت بهاء اللّه از افق شرق ظاهر گشت و اعلان وحدت فيوضات الهيّه و وحدت انسانيّه فرمود که جميع بشر بندگان يک خداوندند و جميع از فيض ايجاد الهی وجود يافته خداوند به جميع مهربان است و جميع را می پرورد به هر جنس باشد به هر نوعی به هر ملّتی مهربان است جميع را رزق ميدهد جميع را می پروراند جميع را حفظ ميکند و با جميع با الطاف معامله می نمايد. مادام که خدا بکلّ مهربان است ما چرا نامهربان باشيم؟ مادام خدا با کلّ باوفا است ما چرا بی وفا باشيم؟ مادام خدا با کلّ برحمت معامله ميکند ما چرا به قهر و غضب معامله کنيم؟ اين است سياست الهيّه البتّه اعظم از سياست بشريّه است زيرا بشر هر قدر عاقل باشد ممکن نيست که سياست او اعظم از سياست الهی باشد. پس ما بايد متابعت سياست الهيّه کنيم جميع ملل و خلق را دوست داشته باشيم به جميع مهربان باشيم و جميع را برگ و شکوفه و ثمر يک درخت دانيم زيرا جميع از سلاله يک خاندان از اولاد يک آدم امواج يک دريا جميع سبزه يک چمن جميع در پناه يک خدا.» (۲۲)
- «ای یزدان مهربان جمیع بشر را از یك سُلاله [نسل] خلق فرمودی تا اعضاءِ یك خاندان گردند و بندگان حضرت تو شوند؛ در ظلِّ سُرادِقِ [سراپرده های] فضلت مَأوی [پناه] بخشیدی و بر خوانِ نعمتت مجتمع كردی و از اشراقات انوار عنایتت منوّر ساختی. ای خدا، تویی مهربان، تویی مَلجأ و پناه و بخشندۀ فیضِ حیات. تاجِ انسانی را زینتِ هر سری فرمودی و خلعتِ موهبت را زیور كل بشر، تا غریق دریای رحمتت شوند. ای مولای مهربان، كلّ را متّحد فرما و مَظاهرِ مختلفه را به یكدیگر الفت بخش؛ جمیع ملل را ملّتِ واحده كن تا اجزاءِ یك خانمان گردند و روی زمین را یك وطن دانند و به نهایت اتّحاد، الفت جویند. ای خدا، رایتِ وحدتِ عالمِ انسانی را بلند فرما، صلحِ اعظم را مستقرّ كن، قلوب را به یكدیگر التیام ده. ای خدا، ای پدر مهربان، قلوبمان را از نفحات مَحبّتت شادمان كن و دیده ها را به نور هدایتت روشن نما و گوش ها را از نغمات جانپرور مُتَلذِّذ فرما و در صونِ عنایت مَلجاء و پناه بخش. اِنَكَ اَنْتَ القَوِیُّ القَدیرُ یا سَتّارَ الْعُیوبِ وَ یا غَفّارَ الذُّنُوب.» (۲۳)
- « تعليم ... حضرت بهاءاللّه مساوات حقوق است. جمیع بشر در نزد خدا یکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده؛ امتیازی از برای نفسی نیست؛ کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه در نزد حقّ امیر و فقیر یکسانند، عزیز و حقیر مساوی.» (۲۴)
- «اما اصل علويت انسانيه خصائص و فضائلي است كه زينت حقيقت انسان است و آن سنوحات رحمانيه و فيوضات سمائيه و احساسات وجدانيه و محبت الهيه و معرفت ربانيه و معارف عموميه و ادراكات عقليه و اكتشافات فنيه است. عدل و انصاف است، صدق و الطاف است، شهامت ذاتيه است، مروت فطريه است، صيانت حقوق است، محافظه عهد و ميثاق است، راستي در جميع امور است و حقيقت پرستي در جميع شئون، جانفشاني به جهت خير عموم است و مهرباني و رأفت با جميع طوائف انساني و اتباع تعاليم الهي است و خدمت ملكوت رحماني، هدايت خلق و تربيت ملل و امم است. اين است سعادت عالم انساني؛ اين است علويت بشر در عالم امكاني؛ اين است حيات ابدي و عزت آسماني و اين مواهب در حقيقت انسان جز به قوه ملكوتي الهي و تعاليم آسماني جلوه ننمايد. زيرا قوتي خواهد ماوراء الطبيعه و در عالم طبيعت نمونه اي از اين كمالات ممكن ولي بي ثبات و بي بقا. مثل شعاع آفتاب بر ديوار. خداوند مهربان چنين تاج وهاجي بر سر انسان نهاده پس بايد بكوشيم تا گوهر آبدارش بر جهان بدرخشد.» (۲۵)
- «همۀ نوع انسان از حق و حقوق برابر برخوردار خواهند بود.» (۲۶)
- «عاقبت در انجمنِ عالَم شمع های روشنی بر افروزد و مانند بارقۀ صبح این نورانیّت عظیمه آثارش از افق عالم نمودار گشته. شمع اوّل وحدتِ سیاسی است و جزئی اثری از آن ظاهر گردیده و شمع دوّم وحدتِ آراء در امور عظیمه است آن نیز عنقریب اثرش ظاهر گردد. و شمع سوّم وحدت آزادی است آن نیز قطعیاً حاصل گردد. و شمع چهارم وحدتِ دینی است این اصل اساس است و شاهدِ این وحدت در انجمنِ عالَم به قوّتِ الهیّه جلوه نماید. و شمع پنجم وحدتِ وطن است در این قرن این اتّحاد و یگانگی نیز به نهایت قوّت ظاهر شود. جمیع ملل عالم عاقبت خود را اهل وطن واحد شمارند. و شمع ششم وحدتِ جنس است جمیع مَن عَلَی الاَرض مانند جنس واحد شوند. شمع هفتم وحدتِ لسان است یعنی لسانی ایجاد گردد که عموم خلق تحصیل آن نمایند و با یکدیگر مکالمه کنند این امور که ذکر شد جَمیعاً قطعیُّ الحُصول است زیرا قوّتی ملکوتیّه مُؤیِّد آن.» (۲۷)
«فهم تعالیم جمال مبارک خیلی مشکل است. به ظاهر چنین به نظر می آید که فهمش سهل است ولکن وقتی که تشریح شود آن وقت معلوم می شود که فهمیده نشده است. در اواخر ایّام جمال مبارک، مثلاً این عبارت "ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار" را همه می خواندند و گمان می کردند که فهمیده اند، تا آن که در آمریکا در صحبت تشریح شد. آن وقت واضح شد که تا به حال هیچ کس ملتفت معنای آن بیان مبارک نمی شد. در دوره های سابق همه اش دو شجره بیان شده است، یکی شجرۀ طیّبه و یکی شجرۀ خبیثه. چنان که در قرآن می فرماید مثلها کشجرة طیّبة اصلها فی الارض و فرعها فی السّماء، و در [کتاب] بیان، شجرۀ نفی و شجرۀ اثبات می فرماید و جمیع بیان مملوّ از این بیان است، نفوسی که در ظلّ امر می آیند از شجرۀ اثباتند و نفوسی که نیستند از شجرۀ نفی اند. جمال مبارک اینها را برداشته و یک شجره اش کردند، هیچ کس ملتفت نشد. می فرماید "همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار" تا این بیان سبب اتّحاد ملل ارض شود، بکلّی جدائی و بیگانگی از میان خلق خدا برافتد.» (۲۸)
از آثار حضرت ولی امرُالله:
- «باید متذکر بود که مقصد اصلی شریعت الله حکومت جابرانه و استبدادی نیست، بلکه اساس آن دوستی و الفت خاضعانه و مشورت آزاد و صمیمانه است. تا شخص واجد روح بهایی حقیقی نباشد، هرگز موفق نخواهد شد که خصلت رحم را با عدالت و حریت را با انقیاد و مقدس بودن حقوق افراد را با تسلیم و تفویض و مراقبت و حزم و احتیاط را با محبت و صفا و شهامت وفق دهد.» (۲۹)
- «وحدتِ عالمِ انسان که هدف اصلی شریعتِ حضرت بهاءالله است موجبِ تشکیلِ کشورهای متّحدِ جهانی است که در آن آزادیِ حقوق هر کشوری محفوظ است و آزادی افراد نیز در نهایتِ قوّت و کمال مَصون می ماند.» (۳۰)
- «در بُنیانِ امرُالله [دین بهائی] اصلِ حقِّ تردیدناپذیرِ فرد برای اِظهار مافِیالضَّمیر و آزادی او برای اِعلان وجدان و اِبراز عقاید و نظریات خود مُقرَّر و مَحفوظ است.» (۳۱)
- «اِعمال تبعیض نسبت به هر یک از اَجناس و اَقوام و شعوب و قبایل عالم به مناسبت تأخّر آنها در امور اجتماعی و یا عدم بلوغ سیاسی و یا قلتِ عدّه و وجودشان در اقلیّت، مُنافی با تعالیم الهی و مُغایر با روحِ مودوع در شریعت رحمانی است، روحی که آیین مقدس حضرت بهاءُالله بدان زنده و نَبّاض و انوارش پُرجذبه و فَیّاض است.» (۳۲)
- «و در ختام، انظار یاران ممتحن پر عشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهمّ و لازم منعطف نمایم و به این نكته متذكّر دارم و آن مواظبت و دقّتِ تامّ در حفظ حقوق مَدنیّۀ شرعیّۀ شخصیّۀ افراد است از هر سلك و طایفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام امتیاز و ترجیح و تفوّق جائز نه؛ باید در نهایت سعی و دقّت مِن دونِ تردّد و ملاحظه ای یاران و برگزیدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیۀ نوع بشر، اَدنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرك و مقبل و معرض نگذارند ... حقوق مَدَنیّه و معاملات ظاهره تعلّقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأتِ اجتماعیه چه از موّحدین و چه ازمشركین كلّ در این مقام یكسانند و حقوق شخصیّۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلّم ... نَفس ِ اِرتِداد و محجوبیّت و ترك عقیده، حقوق مَدَنیّۀ شرعیّۀ افرادِ آزاد را به هیچ وجه مِنَ الوُجوه به قدرِ سمِّ اِبرَه [سوراخ سوزن] تخفیف و تغییری ندهد، والّا اهل بهاء [بهائیان] بساطِ پیشینیان را در این قرنِ مُشَعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتشِ تعصّبِ وَهمیِّۀ جاهلیّه را در صُدور برافروزند و خود را از مواهبِ جلیلۀ این یومِ موعود محروم سازند و تأییداتِ الهیّه را در این روزِ فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیلِ تقدیس را به این اوهام و شئونِ ناشایسته آلوده نماییم.» (۳۳)
- «وظیفۀ متصدّیانِ امورِ جامعه است که به هر فردی فرصت دهند در یکی از صنایع و حِرَف به حدّ کافی مهارت حاصل نماید و موجبات استفاده از آن حرفه را برای او فراهم آورند، تا از طرفی فائدۀ معنوی آن عاید شود و از طرف دیگر وسایل معیشت تأمین گردد.» (۳۴)
از پیام های بیت العدل اعظم:
- «[از جمله وظایف] حفظ حقوق شخصی و تأمین ابتکار و آزادی افراد است و حفظ ناموس نفوس.»
(۳۵)
- «نژاد پرستی که یکی از مهلک ترین و ریشه دارترین مفاسد و شرور است سدّ محکمی در راه صلح بشمار میآید و حیثیت و اصالت انسان را زیر پا می گذارد و به هیچ بهانه و عنوانی نمی توان موجّهش دانست. نژاد پرستی ظهور استعدادهای بیکران قربانیانش را معوّق و عاطل می سازد و مروّجینش را به فساد و تبهکاری می کشاند و ترقّیات بشری را متوقّف می دارد. اگر بخواهیم بر این مشکل فائق آییم باید سعی کنیم تا تمام کشورها اصل وحدت عالم انسانی را که مستظهر به اقدامات مناسب حقوقی و تدابیر اجرائی است قبول کنند.» (۳۶)
- «آزادی زنان و وصول به تساوی میان زن و مرد هر چند اهمّیتش چنانکه باید هنوز آشکار نباشد یکی از مهم ترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است .انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از جمعیت جهان است و چنان عادت و رفتار نا هنجاری را در مردان بوجود میآورد که اثرات نا مطلوبش از خانه به محلّ کار و به حیات سیاسی و مآلاً به روابط بین المللی کشیده میشود. انکار مساوات میان زن و مرد هیچ مجوّز اخلاقی و عملی یا طبیعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جمیع مساعی بشری سهمی کامل و متساوی داشته باشند از لحاظ اخلاقی و روانی جوّ مساعدی خلق خواهد شد که در آن صبح صلح جهانی پدیدار گردد.» (۳۷)
- «... مساعی مبذوله متوجه این هدف خواهد بود که در جریاناتی که منجر به صلح جهانی می گردد، امر مبارک مؤثر واقع شود. وصول به این هدف مخصوصاً از طریق مشارکت جامعۀ بهایی در ترویج حقوق بشر، مقام زن، رفاه جهانی، و تربیت اخلاقی خواهد بود.» (۳۸)
* این مقاله قبلاً در اینجا //noghtenazar.org/node/1040
منتشر شده بود و اینک با اضافه کردن نصّی دیگر در سایت ولوله در شهر منتشر می شود.
برای مطالعۀ بیشتر در این مورد از جمله رجوع شود به:
- کتاب «نگاهی تازه به دیانت بهائی»، فصل سوّم و چهارم، در این آدرس:
- مقالۀ «گفتمان حقوق بشر: از منظر بهائی» در این آدرس:
- مقالۀ «تأثیر جامعۀ بهائی در رشد جریان حقوق بشر» در این آدرس ها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مآخذ: اکثر منابع زیر در این سایت قابل دسترسی و دانلود است: //reference.bahai.org/fa/ ۱- «آیات الهی»، جلد ۱، ص ٢٠٦.
۲- «آیات الهی»، جلد ۱، ص ۳۶۵.
۳- «گلزار تعالیم بهائی»، ص ٣٤٢.
۴- «گلزار تعالیم بهائی»، ص ٣٤١.
۵- «نبذةٌ مِن تعالیم حضرت بهاءُالله»، ص ۲۲.
۶- «پیام ملکوت»، ص ١٢.
۷- «پیام ملکوت»، ص ٢٢٣.
۸- «امر وخلق»، ج ۳، صص: ۲۲۳-۲۲۴.
۹- «امر وخلق»، ج ۳، ص ۲۲۳.
۱۰- اوّل مبحث «مسالۀ تناسخ» در کتاب مستطاب «مفاوضات».
۱۱- «خطابات»، ج ۲، ص۱۶۶-۱۶۷.
۱۲- «خطابات»، ج ۱، ص۳۲.
۱۳- «خطابات»، ج ۲، ص ۱۴۸.
۱۴- «خطابات»، جلد ۲، ص ۵۹.
۱۵- «خطابات»، جلد ۲، صص: ۲۸۳-۲۸۵.
۱۶- «مقالۀ شخصی سیّاح»، ص ۶۱.
۱۷- «مائدۀ آسمانی»، ج ۵، ص ۱۷.
۱۸- «امر و خلق»، ج ۳، ص ۴۰۱.
۱۹- «گلزار تعالیم بهائی»، ص۳۴۲.
۲۰- «مکاتیب حضرت عبدالبهاء»، ج ۵، صص: ۱۲۶- ۱۲۵.
۲۱- «خطابات»، جلد ۲، صص: ۶۶- ۶۷.
۲۲- «خطابات»، جلد ۲، صص: ۱۳۲- ۱۳۳.
۲۳- «بشارةُ النّور»، نشر آلمان، صص: ۳۲۱-۳۲۲.
۲۴- «خطابات»، ج ۲، ص ۱۴۸.
۲۵- «مفاوضات»، ص 62.
۲۶- ترجمه ای از یکی از نطق های حضرت عبدالبهاء در ایالات متّحده و کانادا در ١٩١٢ که در صفحۀ ٣١٨ این کتاب آمده است: The Promulgation of Universal Peace
۲۷- «مکاتیب حضرت عبدالبهاء»، جلد یک، صص: ۳۵۷- ۳۵۸. در این مورد همچنین رجوع شود به «نظم جهانی بهائی»، ترجمۀ جناب هوشمند فتح اعظم، صص: ۳۷- ۳۸.
۲۸- از بیانات شفاهی حضرت عبدالبهاء جَلَّ ثَنائُه، شب نهم آگست 1919 در بیت مبارک، مجموعه مقالات دکتر محمّد افنان، دنداس، اونتاریو، کانادا، 169 بدیع، 2013 میلادی، صص: 300- 301، به نقل از یادداشت های جناب دکتر لطف الله حکیم در زمان تشرّف به حضور حضرت عبدالبهاء، آهنگ بدیع، سال 28 (130 بدیع) شمارۀ 11- 12، ص 30.
۲۹- به نقل از پیام بیت العدل اعظم به محفل ملّی امریکا، مندرج در مجلّۀ «پیام بهایی»، شمارۀ ۱۸۲، ص ۱۷.
۳۰- «گوهر یکتا»، ص ۳۲۲.
۳۱- Bahai Administration، ص ۶۳.
۳۲- «ظهور عدل الهی»، صص ۷۲- ۷۶.
۳۳- «مائدۀ آسمانی»، ج ۶، صص: ۱۴ و ۱۵؛ نیز: «توقیعات مبارکه»، ج۱، ص ۲۵۰.
۳۴- «نظامات بهائی».
۳۵- «قانون اساسی بیت العدل اعظم».
۳۶- «بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی»، اکتبر ۱۹۸۵.
۳۷- «بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی»، اکتبر ۱۹۸۵.
۳۸- «پیام رضوان ۱۵۳ بدیع».
نظر خود را بنویسید