نویسنده: مریم دادگر
آیت الله مکارم شیرازی،
[1] در تاریخ ١٣ آبان ١٣٩٥، در دیدار با دو تن از مقامات وزارت امور دینی اندونزی که از ایران بازدید میکردند گفته است: «دشمنان ما بر ضد ما تبلیغ میکنند که اقلیتهای مذهبی در کشور ما آزاد نیستند، آنان در آزادی و امنیت کامل مشغول گذاران زندگی هستند و این تبلیغات بدون شک دروغ است«. وی همچنین گفته است: «ما فتوا دادهایم که اهانت به مقدسات اهل سنت شرعاً جایز نیست
«و برای اثبات ادعاهای خود میگوید: «فرزندان یکی از علمای برجسته اهل سنت مرا عمو صدا میزنند«.
[2]آیت الله مکارم شیرازی در بارۀ وضعیت بهاییان ایران به مقامات وزارت امور دینی اندونزی میگوید: «اگر امروز عدهای با مراجعه به وزارت امور دینی اندونزی ادعا میکنند به عنوان یکی از مذاهب موجود در ایران فعال هستند، باید بگویم بهائیت مذهب نیست«.
[3]خطوط زیر مروری است بر وضعیت اقلیتهای مذهبی در ایران در مقایسه با نظر عمو «مکارم «مبنی بر شرایط «آزادی و امنیت کامل«اهل سنت، بزرگترین اقلیت دینی مسلمان و بهائیت، بزرگترین اقلیت دینی غیر مسلمان در ایران.
اهل سنت، بزرگترین اقلیت دینی مسلمان
احمد اسماعیلی، سخنگوی شورای مرکزی سنت (شمس) که ۳ سال امامجمعه شهرستان جوانرود استان کرمانشاه بوده میگوید روحانیون سنی کشور نگران سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در قبال سنیها هستند. وی اضافه میکند: «در زندان رجائی شهر کرج حدود ۱۷۰ تن از پیروان اهل سنت ایران محبوساند. باید بستن مدارس دینی سنیها و دخالت در امور دینی آنان متوقف شود.چرا تاکنون مسجدی برای اهل سنت تهران تاسیس نشده است؟ وی یادآور میشود که حساب ویژه کمک به تاسیس مسجد اهل سنت در تهران در سال ۱۳۶۱ مسدود و مصادره شده است«.
[4]محمد حسین گرگیج، امام جمعه اهل سنت آزادشهر، از اهانت صدا و سیما به مقدسات گله دارد و میگوید: «توهین را چه به صورت فیلم و چه در سخنرانیهای پخششده از رسانه ملی نمیپذیریم. صدا و سیما نباید سبب تفرقه و دودستگی شود
«.
[5] یک روحانی ترکمن اهل سنت میگوید: «هیچ راهکاری برای وحدت بین شیعه و سنی در ایران به چشم نمیخورد و مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان از وضعیت موجود اهل سنت انتقاد میکند«.
[6]شهرام احمدی، یک شهروند ایرانی و مسلمان سنی مذهب میگوید: «اهل سنت ایران همواره شاهد توهین به مقدسات خود حتی از رسانۀ به اصطلاح ملی بوده، کودکان آنان ناچار هستند در مدارسی تحصیل کنند و کتابهایی را مطالعه کنند که مغایر با باورهای مذهبی آنان است«
[7] وی خواستههای بسیار سادهای دارد از جمله: «احترام به مقدسات اهل سنت، رفع تبعیض و احقاق حقوق از دست رفتۀ اهل سنت و ایجاد فضایی مناسب در جهت اعلان و اظهار شعائر دینی مذهبی«.
[8] شهرام احمدی در مرداد ۱۳۹۵ همراه با ۲۱ تن دیگر از زندانیان اهل سنت اعدام شد. وی در مصاحبۀ ویدیوئی که چند روز پیش از اعدامش انجام گرفته درباره پروندهاش میگوید:
«قاضی مقیسه گفت شما سه جرم دارید. اول اینکه کرد هستید، دوم اینکه سنی هستید و سوم اینکه بر علیه نظام کار کردید. این سه تا جرم شما هر کدامش یک اعدام دارد. رهبران دینی اهل سنت ایران اعدام این زندانیان سنی را به شدت محکوم کردند.«
[9]سازمان عفو بینالملل در تازهترین گزارش خود ضمن اشاره به اعدام سُنیها در ایران میگوید متهمان در پشت درهای بسته به اتهاماتی واهی و یا مبهم محاکمه و به اعدام محکوم می شو ند. آنها با این وعده که پس از اعتراف آزاد خواهند شد فریب خورده وادار به اعترافهای نادرست میشوند.
[10]محسن کاکارش مینویسد: زندانیان سنی مذهب، معمولاً در دادگاه با اتهاماتی مانند «اقدام علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام»، «عضویت در گروههای سلفی»، «افساد فیالارض» و «محاربه» روبهرو میشوند، اما محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران میگوید که به تازگی، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در کنار محاربه و دیگر موارد، اتهام قتل را هم به جرم این افراد اضافه کرده است. رنج و مصائب اقلیت اهل سنت در ایران اما تنها به این موارد خلاصه نمیشود. سالها تلاش این اقلیت برای دایر کردن یک مسجد در تهران بینتیجه مانده و حتی نمازخانه مرکزی اهل سنت در پونک تهران که مکانی برای برگزاری مناسک دینی و مذهبی بود، به دست نیروهای حکومتی تخریب شد.
[11]بهاییان، بزرگترین اقلیت دینی غیر مسلمان
مهرانگيز کار، فعال حقوق بشر میگويد: «شرايط بهاييان در ايران از شرايط سياهپوستان آفريقای جنوبی در دوران رژيم آپارتايد حاکم بر آن کشور نيز بدتر است» به گفته خانم کار، رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی از اختلاط نژادی ميان سفيدپوستان و سياهپوستان ممانعت میکرد، اما هيچ سياهپوستی را از تحصيل محروم نمیکرد و مانع آزادی دينی و مذهبی نبود.
[12]شاید برای آن که ابعاد تبعیض فاجعه بار علیه اقلیتهای دینی در ایران روشن شود لازم بود عمو
«مکارم» برای هیئت اندونزیایی توضیح میداد که پس از استقرار انقلاب اسلامی، همگام با حذف بهاییان از قانون اساسی کشور و سلب همه حقوق شهروندی و انسانی از آنها، دستگیری؛ شکنجه و اعدام آنها آغاز شد و همزمان با ویران ساختن اماکن مذهبی، تاریخی و فرهنگی آنان، تخریب قبرستانها، مصادرۀ بیمارستانها و درمانگاهها و اخراج همۀ بهاییان شاغل، دانشجویان بهائی نیز از ورود به مراکز آموزشی جمهوری اسلامی ممنوع شدند. «بهاییان که در ابتدای انقلاب جمعیت تقریبی پانصد هزار نفری را تشکیل میدادند، اگر به اندازه جمعیت ایران بودند، تعداد اعدام شدگان آنها بیش از ۳۲ هزار نفر و تعداد زندانیان کنونی آنها بیش از دوازده هزار نفر بود. تبعیضهای دهشتناک اِعمال شده علیه این اقلیت، جمهوری اسلامی را به یک جهنم واقعی برای بزرگترین اقلیت غیرمسلمان ایران مبدل ساخته است« .
[13] رنج نامۀ یک فرد بهائی که به طور مختصر وضعیت حداقل ٣٠٠ هزار بهائی ساکن ایران را به خوبی توصیف میکند
رزیتا اشراقی یک شهروند ایرانی بهائی پنجاه ساله است که پدر، مادر و خواهرش زمانی که وی ١٩ ساله بوده به جرم بهائی بودن اعدام شدهاند و سپس تمام اموال خانوادۀ آنها مصادره شد؛ فرزندانش از تحصیل در دانشگاه محروم شدهاند؛ شوهرش چند بار به جرم بهائی بودن زندانی شده و همچنین گورستان محل دفن اعضای خانوادهاش بدست سپاه پاسداران ویران شده است. وی در رنج نامهای مینویسد:
من هنوز ایستادهام. اکنون پنجاه سالهام، خسته و زخمی اما هنوز ایستادهام. آغاز جوانیم با آغاز انقلاب اسلامی در ایران همزمان شد. پدر عزیزم که بعد از سی سال خدمت صادقانه باز نشسته شده بود به یکباره حقوق بازنشستگیاش را قطع کردید. خواهر بزرگترم با نمرات بسیار عالی در دانشگاه شیراز قبول شد، دو سال بعد و در پی انقلاب فرهنگی و صرفاً به دلیل بهایی بودن اخراج شد. من هم از ورود به دانشگاه محروم شدم در حالی که اگر میگفتیم بهایی نیستیم به کار و تحصیل باز میگشتیم. در آذر ماه ١٣٦١، خانه پر مهر ما در شیراز مورد هجوم قرار گرفت. پدر، مادر و خواهرم دستگیر و ظاهراً برای پاسخگویی به چند سوال برده شدند. هفت ماه طولانی و تلخ سپری شد تا حکم نهایی صادر شد: «یا اسلام یا اعدام«. خانوادۀ من در زندان تحت سختترین آزار و تهدید و توهین و شکنجه بودند. نوزده ساله بودم که خبر اعدام پدر، مادر و خواهر عزیزم را شنیدم. من حتی اجازه دیدن اجسادشان را نداشتم و با هزار ترس و التماس فقط برای چند لحظه اجازۀ آخرین دیدار با خانوادهام را یافتم. ازدواج کردم، با جوانی بهایی که او هم از دانشگاه اخراج شده بود. پنج ماه بعد از ازدواجمان، او به خاطر بهایی بودن به یک سال زندان محکوم شد. زمان گذشت. وقتی که صاحب دو فرزند، یکی دو ساله و یکی چند ماهه بودم شوهرم برای خدمت سربازی رفت. فرماندهاش صراحتاً به او گفته بود هر کس دو فرزند داشته باشد به منطقه نمیرود اما تو که بهایی هستی اگر صد فرزند هم داشته باشی باید به منطقه بروی و او را به منطقه جنگی اعزام کرد. فرزندانم با انواع تبعیضها و توهینها در مدرسه درس خواندند. هنوز به یاد دارم که معلم کلاس سوم فرزندم گفته بود برای آزمایش درس علوم مقداری یخ با خود به مدرسه بیاورند و به فرزند من گفته بود «تو لازم نیست یخ بیاوری زیرا آب حاصل از آن نجس است« و همچنین دفتر مشق فرزندم را ورق نمیزد تا دستش به دفتر یک بچه بهایی نخورد. فرزندانم همه تیزهوش بودند ولی اجازه ورود به مدارس تیز هوشان را نیافتند چون بهایی بودند. دو فرزندم به دانشگاه راه یافتند، اولی بعد از سه ترم تحصیل در رشته طراحی صنعتی اخراج شد. مسوول حراست دانشکده به او و شوهرم گفته بود:«شما اصلاً بیخود جای یک بچه مسلمان را اشغال کردید«. فرزند دیگرم بعد از ٤ ترم تحصیل در رشته حسابداری اخراج و تهدید شد که اگر پیگیری کند در خیابان مورد اصابت ماشین واقع خواهد شد و فرزند سومم هم با بهانه واهی و بی معنی « نقص پرونده« از تحصیل محروم شد. شوهرم تا کنون بیش از پانزده شغل عوض کرده است تا بتواند در کشوری که به آن عشق میورزد توان زندگی یابد و فرزندانم هم ناچاراً راه او را پی گرفتهاند. دو سال پیش در یک ظهر گرم ماه رمضان، پنج مأمور اطلاعات به منزل ما ریختند ، دو باره و چند باره به حریم خصوصی خانه و خانواده ما تجاوز کردند و شوهرم را با خود بردند، وی و نوزده بهایی دیگر را در همان روزها در شهرهای مختلف ایران دستگیر و به شهر یزد بردند. یک ماه تحت بازجویی و باز پرسی و آزار و اذیت بودند و اکنون به حبس از دو تا پنج سال زندان محکوم شدهاند. وقتی برای تظلم و دادخواهی به یزد رفتیم معاون رئیس دادگستری استان به ما گفت:« شما شهروند ایران نیستید و در قانون جایی ندارید و از نظر من حق حیات هم ندارید. اگر دست من بود میدانستم چه حکمی به شما بدهم«. و بالاخره، اخیراً گورستانی که متعلق به جامعه بهایی شیراز است و اجساد خانواده من نیز در آن مدفون هستند، با لودر و کامیون خاکبرداری کردند تا اثری از ظلم سی ساله باقی نماند و شما همچنان میگویید بهاییان آزادند. ما بعد از مرگ هم آزاد نیستیم.
[14]
یادداشتها:
[1] - آیت الله مکارم شیرازی سال ۱۳۳۴، در ۲۹ سالگی، جایزه بهترین کتاب سال را از دست شاه دریافت کرد. روزنامه اطلاعات سهشنبه هفتم فروردین ۱۳۳۵۵ نوشت: "جایزه بزرگ سلطنتی طبق معمول به آقای ناصر مکارم شیرازی مصنف کتاب "فیلسوفنماها" تعلق گرفت.
مکارم و دامادش را سلطان شکر ایران و از واردکنندگان اصلی شکر و صاحب تعدادی از کارخانجات تولید شکر میدانند. گفته میشود آیتالله مکارم و مصباح به دولت احمدی نژاد فشار آوردند تا پرداخت سوبسید به شکر داخلی را قطع کند. به این ترتیب و با بالا رفتن قیمت شکر داخلی، فروش آن به نفع واردکنندگان شکر کم میشد. دولت هم سوبسید را قطع کرد. نتیجه آن شکستن تولید داخلی و اخراج کارگران صنایع شکر بود. فقط در مجتمع کشت و صنعت چغندر قند دزفول – که بزرگترین مجتمع تولید قند و شکر خاورمیانه است – در اردیبهشت ۸۵، ۳۵،۰۰۰ کارگر اخراج شدند. (نقل از:
ناصر مکارم شیرازی را بیشتر بشناسید)
[8] - امنیت و برابری، حق اهل سنت ایران
نظر خود را بنویسید