وقتی بهائی ستیزان با ادب و با حیا می شوند!
یکی از ایرادهایی که سایت های ضد بهائی در ذیل عناوینی چون "حقوق شهروندی و فرقه ضالّۀ بهائیّت" تکرار می کنند و هنگام مطرح کردن آن ژستِ حیا و ادب هم به خود می گیرند و از خوانندگان به جهت طرح آن "پوزش فراوان" می خواهند، این است:
(با عرض پوزش فراوان از خوانندگان) از نظرجناب بهاءالله کسانی که امر بهائی را نپذیرند و انکار نمایند زنا زاده اند. ایشان در مورد منکرین خویش چنین فرموده اند: من ینکر هذا الفضل الظاهر[الباهر] المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم. یعنی حتی به برادر و خواهر خود(ازل و عزیه)هم که مخالف او بودند رحم نمی کند و آنها را با این عبارت زنا زاده می نامد! همچنین شهروندانی هم که بغض جناب بها را در دل داشته باشند باید بدانند که حرام زاده اند و باید بروند حال خود را از مادر خود بپرسند چنانکه در صفحه ۷۹ کتاب گنج شایگان و مائده آسمانی صفحه ۳۵۵ باب یازدهم تصریح شده است که:قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء) فقد دخل الشیطان علی فراش اُمّه بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعا شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است! (۱)
و سایت دیگری ضمن طرح همین ایراد می نویسد:
عزت قلمم را بیش از آن می دانم كه ادامه دهم و شرمنده ی خواننده ی محترم این مقال گردم.(٢)
ایشان که برای انحراف افکار و تخدیش اذهان نسبت به آئین بهائی از هیچ دروغ و تهمت و افترا و تحریفی ابائی ندارند، با تحریف معنی دو بیان مزبور سعی دارند معنایی غیر از آنچه مقصد این دو بیان است، نتیجه بگیرند و وانمود کنند خدای ناکرده هر غیر بهائی چنان است که نوشته اند. حال آن که طبق توضیحاتی که در زیر تقدیم خواهد شد، ضمن روشن شدن معنی و مفهوم و مقصود از آن، معلوم می گردد بیانات مزبور ابداً مربوط به احدی از غیر بهائیان نبوده؛ بلکه صریحاً و صرفاً و فقط مربوط به کسی بوده که "فضل ظاهر باهر متعالی منیر" آئین بهائی را اِنکار کرده و نسبت به صاحبِ این فضل یعنی حضرت بهاءالله "بغض و کینۀ قلبی" داشته است. و نیز چنانکه در قسمت آخر مقاله به آن خواهد پرداخت، روشن می گردد که حضرتشان در این دو بیان که مربوط به قبل از استقلال کامل دین بهائی از دین بابی در اَواسطِ دوران تبعید حضرت بهاءالله به ادرنه، و قبل از اعلان عمومی دیانت بهائی و پیش از نزول کتاب مستطاب اقدس و تشریع احکام جدید بهائی در زندان عَکّا می باشد، اساساً مطابق زبان و فرهنگ قوم و لحن و سوابق و اصطلاحاتِ آشنای قرانی و اسلامی و شیعی که مُنکرین زمان حضرتشان با آنها مأنوس بوده اند، چنان فرموده اند و نه مطابق اصطلاحات بهائی.
حال باید دید این فضل چیست و چرا آنقدر مهم است که شارع آئین بهائی در موردِ مُنکر و مُبغض آن چنین فرموده است؟ حضرتشان می فرمایند:
مُعرضین و مُنکرین به چهار کلمه مُتمسّک: اوّل کلمۀ فَضَربُ الرِّقاب [= زدن گردن ها] و ثانی حَرق کتب [= سوزاندن کتب] و ثالث اِجتناب از مِللِ اُخری [= دوری از دیگر ملت ها و نجس دانستن آنها] و رابع فنای اَحزاب. حال از فضل و اقتدار کلمۀ الهی این چهار سَدِّ عظیم از میان برداشته شد و این چهار اَمرِ مُبین از لوح مَحو گشت و صِفاتِ سَبُعی [= صفاتِ درندگی و حیوانی] را به صفاتِ روحانی تبدیل نمود ... ای اهل عالَم، فضل این ظهورِ اَعظم آن که، آنچه سببِ اختلاف و فساد و نِفاق است از کتاب مَحو نمودیم و آنچه علّتِ الفت و اتّحاد و اتّفاقست ثبت فرمودیم نَعِیمَاً لِلْعَامِلِینَ. مکرّر وصیت نموده و می نمائیم دوستان را که از آنچه رائحۀ فساد استشمام می شود اجتناب نمایند بل فرار اختیار کنند.(۳)
و در بیانی دیگر که مربوط به قبل از اظهارِ امر حضرتشان است در توصیف این فضل چنین می فرمایند:
بِسمِیَ الّذی بِه فُتِحَ بابُ العَطاءِ عَلی مَن فِی الاَرضِ وَ السَّماءِ. ذرّاتِ کائنات شاهد و حقایقِ مُمکِنات گواه که این عبد از ظهور و اِظهارِ اَمر مقصودی جز نجاتِ عِباد و اِطفاءِ نارِ ضَغینه و عِناد نداشته و ندارد. در لیالی ندایش مرتفع و در اَسحار حَنینش و در اَیام ضَجیجش. در کتبِ سَماوی از قراری که بعضی از اَحزاب ذکر نموده و می نمایند حَرقِ کتب و قتل نفوس و منع از اِتحاد که سبب اعظم است از برای ترقّی عِباد و اِرتقاءِ بلاد بوده ولکِن در فُرقان و بَیان اَعظَم از آن مذکور و مَرقوم. این مظلوم در طفولیت در کتابی که نسبتش به مرحوم مغفور ملّا باقر مجلسی بوده غزوۀ اَهل قُرَیظه را مشاهده نمود و از آن حین مَهموم و مَحزون بود بشأنی که قلم از ذکرش عاجز. اگر چه آنچه واقع شده اَمرُاللّه بوده و مقصود جز قطعِ دابِرِ ظالِمین نبوده، ولکن چون دریای عفو و فضل بیکران مشاهده می شد لذا در آن ایام از حقّ جَلَّ جَلالُه می طلبید آنچه را که سبب مَحبَّت و اُلفت و اتّحادِ کُلِّ مَن عَلَی الاَرض بوده؛ تا آن که در دویم ماهِ مولود قبل از طلوع جمیع اَطوار و ذِکر و فِکر مُنقلب شد؛ انقلابی که بشارتِ عُروج می داد. این انقلاب تا دوازده یوم مُتتابع و مُتوالی نازل و ظاهر؛ بعد، اَمواجِ بَحرِ بَیان مَشهود و تجلّیاتِ نَیرِ اِطمینان مُشرق و موجود؛ اِلی اَنِ انتَهَی الاَمرُ اِلی حینِ الظُّهُور اِذاً فُزتُ بما جَعَلَهُ اللّهُ مَبدَءَ فَرَحِ العالَمینَ وَ مَشرِقَ العَطاءِ لِمَن فِی السَّمواتِ وَ الاَرَضین؛ و بعد از قلمِ اَعلی آنچه سببِ زحمت و مَشقَّت و اِختلاف بوده به اَمرِ مُبرَمِ مَحتوم برداشتیم و آنچه علّتِ اِتّفاق و اِتّحاد نازل و جاری. لا ینکِرُ فَضلَ هذَا الظُّهُورِ اِلّا کُلُّ غافِلٍ مَحجُوبٍ وَ ظالِمٍ مَبغُوض [= انکار نمی کند فضل این ظهور را مگر هر غافل محجوب و ظالم مبغوض] اَلواحِ نازلۀ مقدّسه و لوح فدا شاهد و گواه. طُوبی لِلمُنصِفینَ وَ طُوبی لِکُلِّ صادِقٍ اَمین.(٤)
و در وصیتنامۀ خود "کتابُ عَهدی" می فرمایند:
مَقصودِ این مظلوم از حمل شداید و بلایا و اِنزالِ آیات و اِظهارِ بَیِّنات، اِخمادِ نارِ ضَغینه و بَغضا بوده که شاید آفاقِ اَفئدۀ اَهل عالم به نور اِتّفاق مُنوَّر گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد.
و نیز:
این مظلوم اراده نموده فساد و نزاع و جدال و اختلاف و تفریق را به قوّۀ مَلکوتی از ما بین اَحزاب عالَم بر دارد و نظر به این اَمرِ خَطیرِ عَظیم مُکرَّر به زندان رفته و تحتِ سَلاسل و اَغلال اَیّام و لَیالی گذرانده. طُوبی لِمَن اَنصَفَ فی هذا الاَمر المَتین وَ هذا النَّبأ العَظیم.(۵)
و حضرت عبدالبهاء جانشین حضرتشان می فرمایند:
در این دور بدیع و قرن جلیل اَساسِ دین اللّه و موضوع شریعت اللّه رَأفتِ کُبری و رحمتِ عُظمی واُلفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نِحَل و اِعلان وحدتِ عالم انسانست.(٦)
آیا این فضل و این هدف همانی نیست که هر انسان واقعی صلح جو و بیزار از بغض و کینه و جنگ و نفرت طالب آن است؟ انسان هایی که خوی انسانی شان بیدار است، چه بهائی چه غیر بهائی، چه معتقد به دین و چه بی دین، مُنکر صلح و وحدت عالم انسانی و محبّت بین نوع بشر نیستند. بلکه، مُنکرِ چنین فضل و هدف کسی است که قدر مقام والای انسانی خود را نشناخته و به دور از خوی انسانی، اسیر خوی شیطانی شده است. متأسفانه علاوه بر عدم توجه به روح و حقیقت این فضل و هدفِ الهی - انسانی، عدم درک مفهوم و معنی حقیقی "شیطان" در دو بیان حضرت بهاءالله نیز، موجب برداشتی اشتباه توسط نامهربانان بهائی ستیز شده تا به تحریف آن پرداخته، وانمود نمایند بهائیان غیر بهائیان را ناپاک و نجس و پلید می دانند. حال آن که چنانکه از شواهد فوق از آثار بهائی آشکار است، حضرت بهاءالله در ظهور بهائی حکم نجس دانستن دیگران و جهاد مذهبی برای مؤمن ساختن این و آن و نیز کشتن غیر مؤمنین و کینه و دشمنی حتی با دشمنان دین را صریحاً نهی فرموده اند.
در اینجا جهت روشن تر شدن وجوهی دیگر از مقصود حضرت بهاءالله در دو بیان مزبور باید اشاره ای نیز به مفهوم شیطان نماید. شیطان در آثار بهائی مفهومی جسمانی و محسوس نیست بلکه حالتی از روح و نفس انسانی است که از خدا غافل شده است و بعضاً به نفس امّاره تعبیر می گردد.(۷) به عنوان مثال حضرت بهاءالله می فرمایند:
ثمّ اعلَم أنَّ حیاةَ الانسان مِنَ الرّوح وَ توَجّهُ الرّوح اِلی جهةٍ دُونَ الجهات اِنّهُ مِنَ النّفس ... وَ اعلَم أنّ لِلنَّفس جَناحَین اِن طارَت فی هَواءِ الحُبِّ وَ الرِّضا تُنْسَبُ اِلَی الرَّحمن وَ اِن طارَت فی هَواءِ الهَوی تُنْسَبُ اِلَی الشَّیطانِ أعاذَنَا اللّهُ وَ اِیّاکُم مِنها یا مَلأَ العارفین وَ اِنَّها اِذَا اشتعَلت بنارِ مَحَبَّةِ اللّهِ تُسمّی بِالمُطمَئِنّة وَ المَرضِیَّة وَ اِنِ اشتعَلت بِنارِ الهَوی تُسمّی بِالأمّارَة...(۸)
و حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
روح انسانی دو جنبه دارد یا رحمانی یا شیطانی یعنی استعداد نهایت کمال را دارد و همچنین استعداد نهایت نقص را اگر اکتساب فضائل کند اشرف ممکناتست و اگر اکتساب قبائح کند اَرذَل موجودات گردد.(٩)
به تعبیری دیگر شیطان همان جنبه ای از انسان است که اسیر هوی و هوس گشته و نفس امّاره در او غلبه یافته است. از این مَنظر همۀ انسان ها فطرتاً پاک آفریده شده اند و قابلیت آن را دارند که همانطور پاک بمانند و قابلیت این را هم دارند که خدای ناکرده اسیر هوی گردند و از شؤون و فضائل انسانی و رحمانی غافل شوند. مربیان آسمانی برای همین از طرف خدا ظاهر می شوند که با تربیت روحانی به انسان ها کمک کنند تا فطرت پاک خود را حفظ نمایند و اگر از فطرت روحانی خود غافل شده، اسیر هواهای شیطانی شده اند به اصل فطری خود باز گردند. بر همین اساس است که در آثار بهائی ذکر شده حسن عاقبت مجهول است. از جمله حضرت بهاءالله می فرمایند:
حُسن خاتمه مجهول است. ای بسا عاصی که در حین موت به جوهرایمان موفّق شود و خَمر بقا چشد و به ملأ اعلی شتابد و بسا مُطیع و مؤمن که در وقتِ اِرتقای روح تقلیب شود و به اَسفَلِ دَرَکاتِ نیران مقرّ یابد.(١۰)
و حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
حُسن عاقبت مجهول است و نمی داند چه بسیار انسان در بدایتِ حال نفس زَکی بوده بعد منصرف از آن شده نظیر یَهودایِ اَسخَریُوطی در بدایت بسیار خوب و در نهایت بسیار بد شد و چه بسیار که در بدایت بسیار بد است و در نهایت بسیار خوب مثل پولس حَواری که در بدایت دشمن مسیح و در نهایت اَعظَم بنده مسیح پس عاقبت حال انسان مجهول است در این صورت چگونه می تواند خود را ترجیح بر دیگری دهد لهذا باید که در بین بشر ابداً تعصّبی نباشد نگوید من مؤمنم و فلان کافر نگوید من مُقرّبِ درگاه کبریاء هستم و آن مردود زیرا حسن خاتمه مجهول است. (١١)
در متون اسلامی نیز ضمن اشاراتی به مفهوم فوق از شیطان، به این حقیقت نیز اشاره شده است که هر انسانی حتی انبیاء با خود شیطانی قرین دارند که سعی در انحراف ایشان دارد، ولی فقط انبیاء و مربیان آسمانی هستند که بر شیطان نفس خود غالب اند و به این واسطه می توانند راهنمای دیگر انسان ها باشند. از جمله از حضرت صادق نقل شده است که در توضیح آیۀ ١۳۵ سورۀ آل عمران اشاره فرموده اند با هر آدمی که متولد می شود شیطانی هم قرین او می گردد و حتی در مورد حضرت رسول هم چنین است، اِلّا آن که حضرتشان توانسته است شیطان خود را به تسلیم وادارد و یا به اسلام درآورد و او را مهار و كنترل كند. (١٢) و از همسر رسول خدا جناب عایشه معنایی مشابه نقل شده است که حضرت رسول به او فرمودند حتی ایشان نیز شیطانی دارند ولی خداوند حضرتشان را کمک فرموده تا بر شیطان خود غلبه نماید تا اسلام آورد و تسلیم شود. (١۳) نیز آقای مرتضی مطهری می نویسد:
شیطان درونی که دعوت به بدی می کند همان نفس اَمّاره است . پیامبر اعظم (ص) می فرمایند: اِنَّ الشَّیطانی اَسلَمَ بِیَدی یعنی شیطان من به دستم مسلمان شد.وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (۵۳) یوسف آیه بالا نشان می دهد که این نفس در همه وجود دارد حتی پیامبر خداانبیا آمده اند این میل (نفس اماره) را کنترل کنند و آن را از حالت بی قیدی خارج کنند. (١٤)
با توضیحات فوق روشن می گردد که چگونه نامهربانان دست به تحریف بیانات حضرت بهاءالله زده اند. اینک چنانکه وعده شد، در قسمت آخر مقاله، شواهدی را از آثار و کتب شیعی به نقل از قران مجید و حضرت محمّد و ائمۀ اطهار تقدیم می کند تا روشن گردد حضرت بهاءالله در حقیقت مطابق زبان و فرهنگ قوم و لحن و سوابق و اصطلاحاتِ آشنای قرانی و احادیث اسلامی و شیعی که مُنکرین زمان حضرتشان با آنها مأنوس بوده اند، چنان فرموده اند و نه مطابق اصطلاحات بهائی؛ و سابقه وعین اصطلاحاتی که در دو بیان مزبور به کار رفته، در آثار اسلامی وجود دارد و ریشۀ آن در آن آثار است. و جالب آنکه اگر بهائی ستیزان حتی در همین آثار و کتب اسلامی و شیعی دقت می کردند، مفهوم شیطان و "فَقَد دَخَلَ الشَّیطانُ عَلی فِراشِ اُمِّه" و "یَنبَغی لَهُ بِاَن یَسئَلَ عَن اُمِّه حالَه" را نیز بوضوح می فهمیدند و با برداشت های نادرست خود، در حقیقت به خود و عقاید شیعی خود ایراد نمی گرفتند و تیشه به ریشۀ خود نمی زدند و غیر منصفانه دو بیان حضرت بهاءالله را دستاویز انواع تهمت ها و سوء برداشت های خود علیه بهائیان نمی کردند.
علاوه بر آن، ایشان این حقیقت را نیز باید درنظر گیرند که با توجه به مفهوم "فضل" و "هدف" دیانت بهائی که در فوق اشاره شد، و با توجه به اینکه امثال دو بیان مزبور در توصیف مُنکِرین مُبغِضِ خاصّی قبل از استقلال کامل دین بهائی از دین بابی در اواسط دوران تبعید حضرت بهاءالله به ادرنه، و قبل از اعلان عمومی دیانت بهائی و پیش از نزول کتاب مستطاب اقدس و تشریع احکام دور جدید بهائی در زندان عکا نازل شده (١۵)، هرگز در دیانت بهائی و از جمله در آن کتاب مستطاب و الواح و آثار نازلۀ پس از آن، نه تنها این نتیجه گرفته نشده و حُکمی دینی تشریع نگردیده که مثلاً دگر اندیشان یا شهروندان غیر بهائی مَبغوض یا نجس اند، بلکه صریحاً دستور داده شده با همۀ اهل عالم باید معاشرت کرد و همگان را "بار یک دار و برگ یک شاخسار" دانست. (١٦) امّا از شواهد زیر- بطور خاصّ، شواهد سوّم و چهارم - از آثار اسلامی، حُکمِ نجس بودن این و آن و منع معاشرت با ایشان، تشریع و مستفاد و معمول گشته است.
به این ترتیب، حقیقتاً نمی دانم با دیدن چنین شواهدی و با درنظر گرفتن برداشت ها و نتایج گرفته شده از آن توسط بهائی ستیزان، آیا ایشان باز هم ژست ادب و حیا به خود خواهند گرفت و دَم از حقوق شهروندی خواهند زد؟! یا به مصداق یک بام و دو هوا توهّماتی دیگر به هم خواهند بافت! امّا مطمئن است خوانندگان عزیز و منصف، خود در این شواهد تعمّق و قضاوت خواهند فرمود و به چشم سَر و سِرّ علاوه بر دیدن بی انصافی و بی حیایی بهائی ستیزان، مقصود و مفهوم بیانات و تعالیم حضرت بهاءالله را بیشتر متوجه خواهند شد. (١۷)
شاهد اوّل: شریک شدن شیطان در رحم مادر کسی که بغض علی و اولاد او را دارد:
در كتاب: "سیماى امام على (ع) در قرآن"ترجمۀ كتاب شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تألیف حاكم ابوالقاسم حسكانى از علماى اهل سنت در قرن پنجم. ترجمه یعقوب جعفرىو نیز در این سوره نازل شده است: وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَیهِمْ بِخَیلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطانُ اِلاّ غُرُورًا. هركدام از آنها را كه مى توانى با صدایت تحریك كن و لشكر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى و آنان را با وعده ها سرگرم كن، ولى شیطان جز فریب وعده اى به آنان نمى دهد.(سوره بنى اسرائیل آیه ٦٤) ٤۷۵- عن جابر بن عبدالله الأنصاری قال: كنا مع النبی صلى الله علیه وآله وسلم إذ أبصر برجل ساجد راكع متطوّع متضرع فقلنا: یا رسول الله ما أحسن صلاته؟ فقال: هذا الذی أخرج أباكم آدم من الجنة فمضى إلیه علی غیر مكترث فهزّه هزّاً أدخل أضلاعه الیمنى فی الیسرى والیسرى فی الیمنى ثم قال: لأقتلنّك إن شاء الله. فقال: إنّك لن تقدر على ذلك، إنّ لی أجلا معلوماً من عند ربّی، مالك ترید قتلی؟ فوالله ما أبغضك أحد إلا سبقت نطفتی فی رحم أمه قبل أن یسبق نطفة أبیه! ولقد شاركت مبغضك فی الأموال والأولاد، وهو قول الله تعالى فی محكم كتابه: (وشاركهم فی الأموال والأولاد، وعدهم ومایعدهم الشیطان إلاّ غروراً) فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم: صدقك والله یا علی لا یبغضك من قریش إلا سفاحیاً، ولا من الأنصار إلاّ یهودّیاً، ولا من العرب إلاّ دعیاً ولا من سائر الناس إلا شقیاً، ولا من النساء إلاّ سلقلقیة وهی التی تحیض من دبرها. أطرق ملیاً فقال: معاشر الأنصار اغدو أولادكم على محبّة علی. قال جابر: كنّا نبور أولادنا فی وقعة الحرّة بحبّ علی فمن أحبّه علمنا أنه من أولادنا، ومن أبغضه أشفینا منه. جابربن عبدالله انصارى گفت: نزد پیامبر بودیم مردى را دیدیم كه در حال سجده و ركوع و در حال طاعت و تضرع بود، گفتیم: یا رسول الله چه نیكوست نماز او؟ فرمود: این همان كسى است كه پدرتان آدم را از بهشت بیرون كرد، پس على بى پروا به سوى او رفت و او به چنان لرزه اى افتاد كه پهلوى راست او به پهلوى چپش و پهلوى چپ او به پهلوى راستش داخل شد، سپس گفت: اگر خدا بخواهد تو را خواهم كشت، او گفت: تو توانایى این كار را ندارى زیرا كه براى من از جانب پروردگارم مهلت تعیین شده است، تو را چه شده كه مى خواهى مرا بكشى؟ به خدا سوگند كسى تو را دشمن نمى دارد مگر اینكه نطفه من در رحم مادر او پیش از نطفه پدرش قرار مى گیرد و من دشمن تو را در اموال و اولاد شریك مى شوم و این همان سخن خداوند در كتاب محكم اوست: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّغرورا» پیامبر فرمود: راست گفت تو را، یا على به خدا سوگند كه از قریش كسى تو را دشمن نمى دارد مگر زناكار و از انصار كسى تو را دشمن نمى دارد مگر یهودى و از عرب كسى تو را دشمن نمى دارد مگر بدخواه و از زنان كسى تو را دشمن نمى دارد مگر «سلقلقى» و او كسى است كه از پشت حیض مى بیند. آنگاه مقدارى تأمل كرد سپس گفت: اى گروه انصار فرزندان خود را به محبت على وادار كنید. جابر گفت: در واقعه حرّه اولاد خود را با محبت على مى آزمودیم پس هر كدام كه او را دوست مى داشت، مى دانستیم كه او از اولاد ماست و هر كس او را دشمن مى داشت، از او دور مى شدیم. ٤۷٦- سمعت علىّ بن ابى طالب یقول: دخلت علی رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم فی وقت كنت لا أدخل علیه فیه، فوجدت رجلا جالساً عنده مشوّه الخلقه لم أعرفه قبل ذلك، فلمّا رآنی خرج الرّجل مبادراً قلت: یا رسول الله من ذا الذی لم أره قبل ذی؟ قال: هذا إبلیس الأبالسة سألت ربی أن یرینیه، وما رآه أحد قط فی هذه الخلقة غیری وغیرك. قال: فعدوت فى أثره فرأیته عند أحجار الزیت فأخذت بمجامعه وضربت به البلاط وقعدت على صدره، فقال: ما تشاء یا علی؟ قلت: أقتلك. قال: إنّك لن تسلّط علی. قلت: لم؟ قال: لأنّ ربّك أنظرنی إلى یوم الدین، خلّ عنّی یا علی فإنّ لك عندی وسیلة لك ولأولادك. قلت: ما هی قال: لا یبغضك ولایبغض ولدك أحد إلاّ شاركته فی رحم أمّه، ألیس الله قال: (وشاركهم فی الأموال والأولاد) علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: نزد پیامبر رفتم در زمانى كه در آن وقت نزد او نمى رفتم، مردى را دیدم كه نزد او نشسته و قیافه به هم ریخته اى دارد و او را پیش از آن نمى شناختم، چون مرا دید به سرعت بیرون شد، گفتم: یا رسول الله او چه كسى است كه من پیشتر او را ندیده بودم؟ گفت: این ابلیس، بزرگ ابلیس هاست. از پروردگارم خواستم كه او را به من نشان بدهد و او را جز من و تو كسى در این قیافه ندیده است، مى گوید: او را دنبال كردم و او را نزد سنگ هاى روغن دیدم پس او را گرفتم و به آن سنگ زدم و بر سینه اش نشستم، گفت: یاعلى چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم تو را بكشم، گفت: تو بر من تسلّطى ندارى، گفتم: چرا؟ گفت: چون پروردگارت تا روز قیامت به من مهلت داده است، مرا رها كن یا على كه تو را نزد من وسیله اى براى تو و فرزندانت وجود دارد، گفتم: آن چیست؟ گفت: هیچ كسى تو و فرزندانت را دشمن نمى دارد مگر انیكه من در رحم مادرش شركت مى كنم، آیا خداوند نگفته است: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد» ٤۷۷- عن جعفر بن محمّد علیهما السلام قال: سمعته وهو یقول: إذا دخل أحدكم على زوجته فی لیلة بنائه بها فلیقل: اللهمّ بأمانتك أخذتها، وبكلمتك استحللت فرجها، اللهمّ فإن جعلت فی رحمها شیئاً فاجعله بارّاً تقیاً مؤمناً سویاً ولا تجعل فیه شركاً للشیطان. فقلت له: جعلت فداك وهل یكون فیه شرك للشیطان؟ قال: نعم یا عبدالرحمان أما سمعت الله تعالى یقول لإبلیس:(وشاركهم فی الأموال والأولاد) الآیة، قلت: جعلت فداك بأیش تعرف ذلك؟ قال: بحبّنا وبغضنا. جعفربن محمد گفت: هنگامى كه یكى از شما در شب زفاف پیش همسرش وارد مى شود، بگوید: خدایا به امانت تو او را گرفتم و با سخن تو فرج او را بر خود حلال كردم، خدایا اگر در رحم او چیزى قرار مى دهى او را نیكوكار و پرهیزگار و مؤمن و سالم قرار بده و شیطان را در آن شركتى قرار نده. (راوى مى گوید) پس گفتم: فدایت گردم آیا در آن، شیطان هم شریك مى شود؟ فرمود:آرى اى عبدالرحمان، آیا سخن خداوند را خطاب به ابلیس نشنیدى: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد»؟ گفتم: فدایت گردم این كار با چه چیزى شناخته مى شود؟ فرمود: با محبت و بغض ما. ٤۷۸- عن ابن عباس قال: بینا رسول الله صلى الله علیه و آله جالس إذ نظر إلى حیة كأنها بعیر، فهمّ علی بضربها بالعصا، فقال له النبی صلى الله علیه وآله وسلم: مه إنه إبلیس وإنی قد أخذت علیه شروطاً .لا یبغضك مبغض إلا شاركه فی رحم أمه و ذلك قوله تعالى: (وشاركهم فی الأموال والأولاد). ابن عباس گفت: هنگامى كه رسول خدا نشسته بود، نگاهش به مارى افتاد كه به اندازه شتر بود، على خواست او را با عصا بزند، پیامبر به او گفت: دست نگهدار كه او ابلیس است و من با او شرط كرده ام كه كسى تو را دشمن ندارد مگر اینكه در رحم مادرش شركت كند و این است سخن خداوند:«وشاركهم فى الاموال و الاولاد» (١۸)
نیز:
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: در كوه صفا پیامبر را دیدم كه به شخصی كه بصورت فیل بود رو كرده و او را لعن می كند.گفتم : این كیست كه رسول خدا او را لعن می كند؟فرمود:این شیطان رجیم است.گفتم: ای دشمن خدا به خدا قسم تو را خواهم كشت وامت را از دست تو نجات خواهم داد.شیطان گفت: این جزای من بدست تو نیست.گفتم: جزای تو از من چیست ای دشمن خدا؟گفت: تورا دشمن نخواهد داشت مگر كسی كه با پدرش در رحم مادر او شریك خواهم شد. (١۹)
شاهد دوّم: زنازاده بودن آن که رسول خدا و اهل بیتِ او را دشمن می دارد و یا حتی به آنان توهین و یا از ایشان عیبجویی می کند:
رسولخدا فرمود کسی که خانواده مرا دوست نمی دارد برای یکیاز این سه امر است: ۱- یا منافق است؛ ٢-یا زنازاده است؛ ۳- یا مادرش درناپاکی به او آبستن شده. (٢۰)
نیز:
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: ولدالزنا را چند علامت است: اول دشمنی اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم؛ دویم آن که مایل است به آن حرامی که از آن خلق شده است؛ سوم آن که دین را خفیف و سبک شمارد؛ چهارم آن که مردم را در حضور ایشان آزار می کند و هیچکس با مردم بد نمی خورد و آزار ایشان نمی کند مگر آن که یا ولدالزنا است یا مادرش در حیض به حامله شده است. (٢١)
نیز:
سوء نسب دشمنان امیرالمؤمنین (ع)
٭در کتاب ملتفتات از ائمه معصومین (علیه السلام) روایت است که علامت و نشانه فرزند زنا دشمنی و عداوت با ماست که اهلبیت رسالتیم.
٭در کتاب روضه الواعظین از حضرت سید المرسلین صلی الله علیه و آله مروی است که هر که دوست ندارد عترت مرا یکی از سه چیز است یا منافق است، یا فرزندی که از زنا بهم رسیده است، یا از حیض به هم رسیده است.
حکایت: در کتاب فصول الحق آمده که جوانی که از دانشمندان عامه است در تاریخ خود ذکر نموده که پدر ابویوسف چون این حدیث را شنید که دوست ندارد اهلبیت رسالت را فرزند زنا و فرزند حیض، گفت: در این شک و شبهه ای نیست زیرا که پسرم دشمن امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طیبین آن حضرت است، و قصه آو آن چنانست که من در شبی در خانه ای مهمان بودم و کنیز صاحب خانه را گرفتم با آنکه حایض بود با آن مقاربت کردم این پسر هم از زنا و هم از حیض تولد یافته است، و پاکی و پلیدی آباء و امهات تا آدم و حوا از دوستی و دشمنی با امیرالمؤمنین (علیه السلام) به موجب این حدیث ظاهر می گردد.
٭در کتاب خرایج که از کتب مخالفین است ذکر شده است که شخصی به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، گفت: من از دوستان شما ام، آن حضرت فرمودند: دروغ می گویی، مخنث و دیوث و ولدالزنا مرا دوست نمی دارند، بعد از چند روز قضیه صفین پیش آمد و همان مرد از مددکاران معاویه ملعون بود و در همان معرکه به جهنم سوزان واصل شد.
٭در کتاب معانی الاخبار مروی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله خطاب به زوج بتول نمود و گفتند:یا علی هر که دوست دارد مرا و تو را و دوست دارد ائمه را که از فرزندان تست پس حمد خدا کند بر پاکی ولادت خود، پس به درستی که دوست نمی دارد ما را مگر کسی که پاک باشد ولادت او و دشمن نمیدارد ما را مگر کسی که ناپاک باشد ولادت او.
٭در کتاب روضه الواعظین از حضرت رسول رب العالمین صلی الله علیه و آله مروی است که هر که دوست دارد مرا و اهل بیت مرا پس حمد خدا کند بر اول نعمتی که به او ارزانی داشته است، از آن حضرت پرسیدند اول نعمت کدام است.فرمودند: پاکی ولادت، و دوست نمی دارد ما را مگر کسی که پاک باشد ولادت او.
حلال زاده شناسد علی و آلش را از آنکه نور دوچشم حلال زاده علی است
٭درکتاب معانی الاخبار از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مروی است که هر که بیابد دوستی ما را در دل خود پس دعای بسیار کند مادر خود را و به درستی که مادر او به پدر وی خیانت نکرده است.
٭در کتاب روضه الواعظین از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) مروی است که هر که صبح کند و بیابد بر و دوستی ما اهلبیت را در دل خود پس حمد خدا کند برمبادی نعم؛ از آن حضرت پرسیدند کدام است مبادی نعم. گفت: پاکی ولادت، چنانچه در دیوانی که منسوبست به مولای مؤمنان خطاب به محبان و شیعیان خود نموده فرموده اند:
طبتم حدیثا کما قد طاب اولکم و الشوک لایجتنی من فرعه العنب
یعنی: پاکید شما در حالتی که نوید، چنانکه پاکست اول شما، و از سرشاخ خار انگور نتوان چید. و مترجم آن کتاب این مضمون را به نظم آورده:
هستید شما پاک ز ناپاکی پاکست چه اول شما را دستور
هست این همه، زانکه نیست در اصل قصور آری نتوان ز خار چیدن انگور
پس، از اخبار و آثار اهل بیت اطهار (علیه السلام) ظاهر می شود که خلقت مخالفان و دشمنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از نطفه متنجسه اند و این علتی است مادر زاد و مرضی است ناشی از سوء میلاد. (٢٢)
نیز:
هر كسى عیب على گوید زنا زاده است. (٢۳)
شاهد سوّم: نجس بودن آن که به ائمه دشنام دهد یا با آنان دشمنی ورزد:
اگر مسلمانی به پیامبر اسلام یا حضرت فاطمه زهرا یا به یكی از دوازده امام سلام الله علیهم اجمعین دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد نجس است. نیز: اگر مسلمانی به یکی از دوازده امام دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد نجس است. (٢٤)
شاهد چهارم: نتیجۀ عملی شواهد فوق و حقوق شهروندی غیر شیعه:
كافر
حكم تماس با كافر اهل كتاب: ۳٦٢. كافر چه كسى است؟ حكم تماس با اهل كتاب چیست؟ ج. تعریف كافر در مسأله ى ۱۱۰رساله آمده است و اهل كتاب هم، كافر و نجس اند. ۳٦۳. مراد از اهل كتاب چه كسانى هستند؟ ج. منظور یهود و نصارى و مجوس هستند.
نظر اسلام در مورد اهل كتاب: ۳٦٤. نظر اسلام را درباره ارمنى، مسیحى، كلیمى، یهودى و زرتشتى بفرمایید. ج. همه كافر بوده و نجس هستند. ۳٦۵. ارامنه اى كه در ایران زندگى مى كنند، چه حكمى دارند؟ ج. در حكم با سایر كافران یكسان مى باشند.
ارتباط با مسیحیان: ۳٦٦. حكم دست دادن با مسیحیان چیست؟ ج. مثل سایر كفّار هستند.
معاشرت با اهل كتاب: ۳٦۷. آیا مى توان با اهل كتاب معاشرت داشت و از طعام آن ها استفاده كرد؟ ج. آن ها كافر و نجس هستند.
فرقه ى بهاییت: ۳٦۸. معاشرت، غذا خوردن و رفت و آمد با فرقه بهاییت چه حكمى دارد؟ ج. آن ها كافر و نجس هستند.
نجاست ذاتى و ظاهرى: ۳٦۹. چرا كسانى كه از دین اسلام خارج اند، نجس هستند؛ با این كه مى بینیم بهداشت و نظافت را رعایت مى كنند؟ ج. نجاست كفّار ذاتى است و با رعایت بهداشت و نظافت ظاهرى متفاوت است.
اهل حق: ۳۷۰. اهل حقّ یا على اللهى ها پاك اند یا نجس؟ ج. نجس اند.
عدم جواز ورود افراد غیر مسلمان به حرم ها: ۳۷١. از آیا ورود افراد غیر مسلمان در اماكن مقدسه مانند حرم امامان و حرم حضرت معصومه ـ علیهاالسّلام ـ جایز است؟ ج. چون آن ها نجس اند، نباید به آن اماكن وارد شوند.
فرقه هاى صوفیه و دراویش: ۳۷٢. فرقه هایى از قبیل صوفیه و دراویش حتى شیخیه با وجود افكار خاص و اعمال خاص، نجس اند یا پاك؟ ج. انواع مختلف دارند و در حكم مختلفند، تا وقتى كه مسلمان بر آن ها اطلاق شود پاك اند.
مسلمانان غیر شیعه: ۳۷۳. كسانى كه شش امامى یا هفت امامى اند، یا فرقه هاى صوفیه و... آیا پاك هستند؟ ج. از آن جا كه فرقه هاى مختلفى وجود دارد، هر یك ممكن است حكم مستقلى داشته باشد؛ ولى به صورت كلّى هر كسى كه بر وى مسلمان اطلاق شود، پاك است.
توهین به مقدسات: ۳۷٤. آیا توهین و فحاشى به مقدسات مانند قرآن و معصومین «العیاذ باللّه » باعث ارتداد مى شود؟ تكلیف كسانى كه مى بینند مكرّر شخصى توهین مى كند چیست؟ ج. اگر كسى اعم از مسلمان یا غیر مسلمان به یكى از دوازده امام ـ علیهم السّلام ـ دشنام دهد یا با آن ها دشمنى نماید نجس است. (به مسأله ى 114 رساله رجوع شود.) ۳۷۵. ممكن است برخى افراد هنگام عصبانیت و یا در فشار مشكلات زبان به كفرگویى باز كنند، آیا این افراد حكم مرتدّ را دارند و آیا سلب اختیار نسبت به این افراد صادق است یا نه؟ و چنان چه بعد از رفع عصبانیت توبه كند مقبول است یا نه؟ ج. واجب است توبه كند و از این كلمات به زبان نیاورد و اگر از حال اختیار خارج شده و چنین كلامى گفته باشد، مرتدّ نیست و بین كفرگویى و سبّ تفاوت است.
پیوند زدن بدن كافر به مسلمان: ۳۷٦. اگر جزیى از بدن كافر را به بدن مسلمانى پیوند بزنند چه حكمى دارد؟ پاك است یا نجس؟ ج. بعد از آن كه جزو بدن مسلمان شد، پاك است.
مخفى نمودن كفر و نجس شدن اشیاى خانه: ۳۷۷. شخصى قبلاً كافر بوده و این كفر خویش را از خانواده اش كه مسلمان هستند مخفى نگه مى داشته، و بدین ترتیب باعث نجاست بسیارى از اشیا و اماكن مورد ابتلا شده حالا كه به اسلام برگشته تكلیف چیست؟ با توجّه به این كه تطهیر آن همه ى اشیا عسر و حرج دارد و دلیل آن را براى اطرافیان نمى شود توضیح داد. ج. تطهیر موارد مشكوكه لازم نیست و تطهیر موارد معلومه تا به حدّ عسر و حرج نرسید، براى استفاده ى مشروط به طهارت، لازم است.
مرتدّ كیست؟ ۳۷۸. مرتد به چه كسى مى گویند و آیا اگر فرد مسلمانى بخواهد به یكى از ادیان پیامبران اولوالعزم بپیوندد، مرتد محسوب مى شود؟ج. بله مرتد مى شود، در این رابطه به مسأله ١۹٤٦رساله رجوع شود.
انتخاب دینى دیگر: ۳۷۹. مسلمانى كه به دین دیگر بپیوندد، حكم دین در مورد او چیست و از لحاظ اخروى چه سرنوشتى دارد؟ ج. حكم او مرتد فطرى است كه وجوب قتل و جدا شدن زوجه اش و تقسیم مالش بین ورثه از جمله احكام مرتد فطرى است و در آخرت نیز اهل عذاب است. (٢۵)
حامد صبوری
۳/١۰/١۳٩۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت ها:
۳- لوح دنیا، به نقل از مجموعۀ الواح مبارکه چاپ مصر، ص ٢٩٤، در این آدرس:
٤- مائدهء آسمانی، جلد ۷، ص ١٣۵- ١٣۷، در این آدرس: //reference1.persian-bahai.org/fa/t/b/ ۵- مجموعۀ الواح بعد از کتاب اقدس، شمارۀ ۱۰، در این آدرس: //reference1.persian-bahai.org/fa/t/b/ ۷- در مورد مفهوم شیطان و ابلیس در آثار بهائی بسیار آمده است. از جمله می توان با جستجوی دو واژۀ مزبور در سایت زیر بعضی از آنها را مشاهده نمود: //reference1.persian-bahai.org/fa/ ۸- مجموعه الواح مبارکه ، چاپ مصر، ص ۹۹. مضمون به فارسی: پس بدان که زندگی انسان از روح است و توجّهِ روح به جهتی غیر جهات دیگر از نفس است... و بدان که نفس دو بال دارد. اگر در هوای حبّ و رضا پرواز کند، به خداوند رحمان منسوب می گردد، و اگر در هوای هوی پرواز نماید، به شیطان منسوب می شود. ای گروه عارفین خدا ما و شما را از آن پناه دهد و حفظ فرماید. و همانا وقتی نفس به آتش محبّت خدا مشتعل می شود، مطمئنّه و مرضیّه نامیده می شود، و اگر به آتش هوی مشتعل گردد، امّاره نامیده می شود.
١۰- کتاب مستطاب ایقان، ص ١٢۸، در این آدرس: //reference1.persian-bahai.org/fa/t/b/ ١١- خطابات، جلد١، صص ١۵۹- ١٦۰، در این آدرس: //reference1.persian-bahai.org/fa/t/ab/ به همین جهت است که حضرت بهاءالله خطاب به میرزا یحیی ازل و حضرت عبدالبهاء خطاب به عزیّۀ پیرو ازل، که بهائی ستیزان، همان طور که در اوّل مقاله آورده شد، در مورد این دو نوشته اند: "حتی به برادر و خواهر خود (ازل و عزیّه) هم که مخالف او بودند رحم نمی کند و آنها را با این عبارت زنا زاده می نامد"، پس از عقیم ماندن انکار و اعراض و بغض و اقدامات ضدّیّۀ ایشان علیه دیانت بهائی، بیانات شفقت آمیزی می فرمایند و ایشان را دعوت به انصاف و اقبال و جبران مافات می فرمایند. امّا دوستان نامهربان بهائی ستیز برخلاف این حقایق، راه تصوّرات و توهّمات و اکاذیب و تحریفات خود را می روند. در بارۀ دو مورد مزبور، رجوع شود به کتاب "مستطاب اقدس" و کتاب "مکاتیب عبدالبهاء"، جلد دو، صص: ١۷۰- ١۸٦.
عن الإمام الصادق (ع): أنه لما نزل قوله تعال: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوۤاْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یغْفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلاَّ ٱللَّهُ وَلَمْ یصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یعْلَمُونَ - آل عمران ١۳۵﴾ صعد إبلیس جبلاً بمكة یقال له ثور، فصرخ بأعلى صوته بعفاریته عندما خلق الله عزوجل بنی آدم وجعل له مقام التوبة، احتج إبلیس، فجعل له الله جل وعلا مجموعة من الامتیازات: أنه لا یُولَدُ لِبَنی آدم وَلدٌ إلّا وَ جَعَلَ اللهُ لِلشیطان وَلداً بإزائه، وَهُوَ الشَّیطانُ القرین، الّذی وُكِّل بالإنسان؛ لِذا عِندَما سُئل النبی: هل لكَ شَیطان؟.. قال: نعَم، ولكِن شَیطانی أسلَم بِیَدی، فاجتمعوا إلیه، فقالوا: یا سَیِّدَنا!.. لِمَ دَعَوتنا؟.. قال: نزلت هذه الآیة، فمَن لها؟ فهذِهِ الآیة فیها إبطال لمفعول مانعمل .. فقام عفریتٌ من الشیاطین، فقال: أنا لها بكذا وكذا، قال: لستَ لها، فقام آخرٌ فقال مثل ذلك، فقال: لستَ لها، فقال الوسواس الخنّاس: أنا لها وهی طبقة من الشیاطین متخصصین فی مجال الوسوسة والإلقاء فی الرّوع، قال: بماذا؟.. قال: أعدهم وأُمنّیهم حتى یواقعوا الخطیئة، فإذا واقعوا الخطیئة أنسیتُهم الاستغفار فی الخطیئة أحثهم على ذلك، وإذا جاء دور الاستغفار أنسیتهم، فقال: أنت لها، فوكَّله بها إلى یوم القیامة.
أخرج نحوه مسلم فی صحیحه (٢۸١۵) وأحمد فی مسنده (٦/١١۵) عن عائشة ولفظه: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا لَیلا قَالَتْ فَغِرْتُ عَلَیهِ فَجَاءَ فَرَأَى مَا أَصْنَعُ فَقَالَ: مَا لَكِ یا عَائِشَةُ أَغِرْتِ؟ فَقُلْتُ: وَمَا لِی لا یغَارُ مِثْلِی عَلَى مِثْلِكَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم: أَقَدْ جَاءَكِ شَیطَانُكِ؟ قَالَتْ: یا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْ مَعِی شَیطَانٌ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: وَمَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: وَمَعَكَ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ وَلَكِنْ رَبِّی أَعَانَنِی عَلَیهِ حَتَّى أَسْلَمَ»، وأخرجه بلفظ مشابه لما ورد فی المتن ابن حبان فی صحیحه (٦٤١۷) والبیهقی فی دلائل النبوة، عن عبد الله بن مسعود. قال رسول الله: «لِكلِّ نفسٍ شیطانٌ. قیل حتّى أنتَ یا رَسولَ الله؟ قال: نَعَم لكِن شیطانی أسلمَ بِیَدی.»
١۵- در این مورد رجوع شود به فصول ده تا یازده کتاب "قرن بدیع" در این لینک:
دو بیان مزبور در دوران قبل از "فصل اکبر" که در منبع فوق توضیح آن آمده، نازل شده است: کتاب "گنج شایگان"، صص: ۷۳- ۸۹.
١٦- رجوع شود به "کتاب مستطاب اقدس" و "مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس". هر دوی این آثار در این آدرس قابل دانلود است:
١۷- برای آن که عزیزان راحت تر مطلب را بیابند، به این واژه ها در شواهد مزبور دقت فرمایند: شیطان، رحم، مادر، نطفه، پدر، زناکار، ولدالزّنا، دشمن، شریک، شرکت، حبّ، محبّت، بغض، کافر.
١٩- كفایة الطالب،الباب الثالث،ص٢١. //salil.blogfa.com/post-1.aspx ٢۰- کتاب خصال شیخ صدوق، جلد اول، ص ١٢۸، حدیث ۷٢/ این کتاب تحت نظر و بهقلم آیت اله کمره ای نوشته شده.چاپ شده در قم به سال ١۳۷٤.
نیز:روزنامهء اطلاعات، ۵مرداد ١۳٦٤، ص۵. ناصر خسرو نیز گفته: گر احمد مرسل پدر امت خویش است / جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند.
در بارۀ بعضی نظرات شیعی در مورد فرد زنازاده از جمله رجوع شود به:
٢٤- رسالۀ توضیح المسائل نُه مرجع، انتشارات پیام عدالت، تهران، ١٣۸۵، صص: ۷٤- ۷۵، ذیل بحث "نجاسات"، مورد "کافر". و نیز:
علاوه بر آن شایان ذکر است در مورد چنین اشخاصی در قوانین جمهوری اسلامی حکم اعدام در نظر گرفته شده: «ماده ۵١۳ - هركس به مقدسات اسلام و يا هر يك از انبياء عظام يا ائمه طاهرين ( ع ) يا حضرت صديقه طاهره ( س ) اهانت نمايد اگر مشمول حكم ساب النبي باشد اعدام مي شود و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.» نیز: «به عقیده شیعیان، دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدّم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند. صاحب جواهر مینویسد: هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید، شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد، بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست. علامّه حلّی مینویسد : هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود ، امّا جمهور (اهل سنت) ، می گویند از او میخواهند توبه کند و اگر توبه نکرد ، تعزیرش مینمایند.»
نظر خود را بنویسید
پیشنهاد
م ج رارسال شده در : 1390/10/07
سلام اولا : تاویل و توجیه کلام رهبران بهایی جایز نیست اما کاملا این نویسنده این روش را در پیش گرفتندثانیا : به نویسنده عزیز بگویید که هرگز از طریق انصاف خارج نشود ، در کدام رساله و کدام مرجع این احکام آمده است ؟ثالثا : .........
دقت
ساغرارسال شده در : 1390/10/10
اگر مقاله را دقیق بخوانیم می بینیم که نویسنده شواهد و مدارک کافی ارائه کرده. از جمله://bahjat.org/fa/content/view/1096/
بیانی از حضرت بهاءالله
امیدارسال شده در : 1390/10/25
حضرت بهاءالله: «سؤال ديگر ايشان در مذهب مه آبادان و هندوانست که هر که در مذهب و ملتی به هر لون و ترکيبی و به هر صفت و حالتی باشد همينقدر که معاشر با شما شد با او مهربانی نمائيد و بطور برادری رفتار کنيد در مذاهب ديگر اينطور نيست و مذاهب غير را اذيّت و آزار مينمايند و زجر آنها را مباح دانستهاند کداميک مقبول حقّ است؟ کلمۀ اولی حقّ بوده و خواهد بود. تعرّض به نفسی جايز نبوده و نيست اذيّت و آزارِ عباد نزد حقّ مقبول نه. بکرّات اين کلمۀ عُليا از قلم اَعلی جاری قوله تبارک و تعالی:" ای عباد دين اللّه و مذهب اللّه از برای اتحاد و اتفاق ظاهر شده او را سبب و علّت اختلاف و جدال منمائيد در الواح متعدده اين فقره نازل و مسطور بايد شخص مُبَيِّن بکمال رحمت و رأفت و شفقت کلمه را اِلقا نمايد هر نفس اقبال نمود و به قبول فائز شد او از اهل فردوس اَعلی در صحيفۀ حَمراء مسطور و اگر قبول ننمود تعرض به هيچوجه جايز نه. در يک مقام ميفرمايد: طوبی لِمَن اَصبحَ قائِماَ عَلی خِدمَةِ العالم و همچنين فرموده اهل بها بايد فوق اهل عالم طيران نمايند درباره مذهب ضغينه و بغضا و نزاع و جدال کلّ منع شده اليوم از افق عنايت الهی شمس اشراق نموده و بر جَبين او اين کلمۀ عليا از قلم اَعلی مثبت " اِنّا خَلقناکُم لِلمَحَبَّةِ وَ الوَفاء لا لِلضّغينةِ وَ البَغضاء و همچنين در مقام ديگر به لِسانِ پارسی نازل شده آنچه که اَکبادِ مُقرّبين و مُخلصين را بگدازد و شئونات مختلفه را به مطلع اتحاد کشاند و کلّ از انوار توحيد منوّر و به افق عِلمِ الهی توجه نمايند قوله تبارک و تعالی :" دوست يکتا ميفرمايد راه آزادی باز شده بشتابيد و چشمه دانائی جوشيده از او بياشاميد . بگو ای دوستان سرا پرده يگانگی بلند شد بچشم بيگانگان يکديگر را مبينيد همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار " انتهی . و مقامِ عَدل که اِعطاءِ کلِّ ذيحقٍّ حَقّه است به دو کلمه معلق و منوط است: مجازات و مکافات. در اين مقام هر نفسی بايد به جزای عمل خود برسد چه که راحت و آسايش عالم مُعلّق و منوط به اينست چنانچه فرمودهاند قوله تعالی :" خيمه نظم عالم بدو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات " انتهی . باری از برای هر مقام مقالی است و از برای هر هنگام عملی طوبی از برای نفوسي که لِله قيام نمودهاند و لله ناطقاند و اِلی اللّه راجع .» (مائدۀ آسمانی جلد 7 صص 164-162)
عجب!!!
رامین تقی پورارسال شده در : 1390/10/30
نویسنده به اصطلاح محترم خواسته اند زیرکی کنند که نتوانسته اند!چرا؟به این دلایل :1. به هر دلیلی، این جمله از زبان میرزا حسینعلی شما خارج شده و با آسمان و ریسمان بافتن پاک نمیشود!2. بیان میرزای شما در یکی از دو حالت گفته شده:اگر در زمان ایمان به علی محمد باب گفته باشد که به تصریح خود و فرزندش، خودش هم در دسته "منکرین و مبغضین" است:زیرا به فرموده شما، خودش "منکرین و مبغضین" را به چهار صفت ستوده:اوّل کلمۀ فَضَربُ الرِّقاب [= زدن گردن ها] و ثانی حَرق کتب [= سوزاندن کتب] و ثالث اِجتناب از مِللِ اُخری [= دوری از دیگر ملت ها و نجس دانستن آنها] و رابع فنای اَحزاب. و همچنین عبدالبها گفته:«در يوم ظهور حضرت اعلي منطوق بيان ضرب اعناق(گردن زدن) و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع(اماکن متبرکه) و قتل عام الا من آمن و صدق بود؛ اما در اين دور بديع و قرن جليل اساس دين الله و موضوع شريعت الله رأفت كبري و رحمت عظمي و الفت با جميع ملل و صداقت و امانت و مهرباني صميمي قلبي با جميع طوائف و نحل واعلان وحدت عالم انسان است»پس نتیجه منطقی آن است که مومنین به علی محمد باب( علی الخصوص میرزای شما ) همان "منکرین و مبغضین" می باشند.و یا اینکه در زمان ظهور بهائیت گفته که در ایصورت با :"همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار در تناقض است"خود بیندیشید!3.ضمن اینکه اگر از اشتباه شما مبنی بر تمسک نجستن به "معنای لغوی مصطلح قوم" کلمه شیطان هم که بگذریم تأویلات و توجیهات شما مربوط به جمله دوم میرزایتان است و جمله اول شیطان ندارد! پس فکری به حال آن گیرید! 4.بیانات اسلامی ربطی به موضوع نداشته و شما را نشاید که بر خلاف به اصطلاح تعلیمتان از "عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان" تجاوز کنید و اسلام ستیزی نمایید!این مختصرش بود بزودی مفصلش هم خواهد آمد...
در تعجبم از بهائی ستیزانی که
ساغرارسال شده در : 1390/11/23
در تعجبم از بهائی ستیزانی که وقتی جوابی هم ندارند از رو نمی روند و در نوشته ها دقت نمی کنند. این دوست عزیز رامین وعدۀ جواب مفصل داده، ولی در همین جواب مختصر هم دقت نکرده: 1-معنی جمله ای که حضرت بهاءالله فرموده اند در مقاله و شواهد ارائه شده توسط نویسنده مشخص است و آسمان و ریسمانی در کار نیست. شواهد از نصوص اسلامی و بهائی است. 2- اگر خوب بیان مزبور را دقت می کردید حضرت بهاءالله فرموده اند: «حال از فضل و اقتدار کلمۀ الهی این چهار سَدِّ عظیم از میان برداشته شد» یعنی ایشان آن سدها را برداشته اند نه اینکه خود در زمرۀ منکرین باشند. اینجا منظور صِرفِ منکرینِ فضل مزبور است که به فرمودۀ قران مجید چنین منکرینی "تشابهت قلوبهم" قلوبشان به هم شبیه است، حال چنین منکرینی با اوصافی که ازایشان ذکر شد هر اسم و رسمی داشته باشند. 3- باز هم مقاله را خوب نخوانده اید! شواهد اسلامی آورده شده نشان می دهد هر دو بیان به هم مربوط است. دوباره بخوانید و دنبال لفظ زنا زاده بگردید تا تشابه یسئل امه حاله را با دخول شیطان بفهمید. 4- از قضا بیانات اسلامی مزبور است که ربط کامل به موضوع دارد و شما دوست عزیز را به هم ریخته است. تشابه دو بیان حضرت بهاءالله با شواهد اسلامی داده شده نشان اسلام ستیزی نیست بلکه از قضا نشان این است که حضرت بهاءالله در این مورد عیناً به اصطلاحات اسلامی سخن گفته اند. دوباره مقاله را بخوانید تا شباهت ها را ببینید.
توضیح
حامدارسال شده در : 1391/08/07
آدرس یادداشت شمارۀ 25 در اینترنت پیدا نمی شود.//bahjat.org/fa/content/view/1096/امّا همان مطالب عینا با تغییر آدرس در اینترنت موجود است://www.bahjat.org/index.php/ahkam/esteftahat/213-7.htmlبا تشکر