اعتراف آیت الله مصباح یزدی به یکی از حقایقی که حضرت بهاءالله فرموده اند
در کتب آسمانی قبل، اشارات و بشاراتی در مورد دو ظهور بابی و بهائی وجود دارد که با آشکار شدن این دو ظهور، آن بشارات تحقق یافته و آنچه باقی مانده تحقق خواهد یافت. بسیاری از مسلمانان عزیز در این ۱٦۸سالی که از این دو ظهور می گذرد از جمله به واسطۀ تحقق همین بشارات مؤمن و بیش از ٢۰۰۰۰ نفرشان نیز در راه آن جان به رایگان تسلیم سلطان عشق و ایمان نموده اند- چنان که در سی و سه سال اخیر نیز بیش از ٢۰۰ نفر دیگردر ایران شهید و هزاران نفر زندانی و دچار انواع بلایا شده و می شوند. در میان این شهدا، بسیاری نیز از علمای عزیز اسلام بوده اند. امّا علمایی نیز بوده اند که به بهانه های مختلف نه تنها خود منکر این دو آئین شده اند، بلکه با دستاویزهای مختلف باعث شده اند مردم حقیقت دو ظهور مزبور را درنیابند.
یکی از این دستاویزها آن که با تحریف معنوی قران مجید و نیز احادیث، گفته اند اشارات و بشارات مزبور در مورد دو ظهور محقق نشده است. در این مورد حضرت بهاءالله بنیانگزار دیانت بهائی در کتاب مستطاب ایقان توضیح می فرمایند بشارات قران مجید و احادیث با ظهور بابی و بهائی محقق شده است ولی علما کوشیده و می کوشند با تحریف معنوی بشارات قران و احادیث، آن را انکار کنند و به این واسطه نفوس را از شناخت موعودی که قرن ها منتظرش بودند محروم نمایند. از نکات پندآموز آن که علمای یهودی و مسیحی نیز در زمان ظهور حضرت محمّد با تمسک به همین تحریف معنوی تورات و انجیل، منکر ظهور حضرتشان بودند و اینک در زمان ظهور جدید تاریخ تکرار می شود!
از خبرهای جالبی که اخیراً ملاحظه شد آن که آیت الله مصباح یزدی نیز به مناسبتی بر این حقیقت معترف شده، گفته اند:«تحریف هایی که درباره متن قرآن کردند غالباً معنوی است، مسالۀ تعدّد قرائت ها همین است، فرمایشات امام(خمینی) را کسی این گونه می گوید که برداشت من این گونه است، وقتی برداشت از کلام خدا دل بخواهی شد از امام نمی خواهد بشود.»(۱)
جهت توضیح حقایق فوق، در زیر قسمت هایی از توضیحات مزبور از حضرت بهاءالله را زینت مقاله می سازد؛ باشد که منصفین با دریافتن آن، با دیدی جدید در دو ظهور بابی و بهائی تفکر و تحقیق فرمایند.(٢)
... باری، اين است معنی اين کلمات که هر فقره آن به آيات واضحه و دليل های متقنه و براهين لائحه اظهار شد. و چون امم عيسی به اين معانی نرسيدند و اين علامات بر حسب ظاهر چنانچه خود و علمای ايشان ادراک نمودهاند ظاهر نشد لهذا به مظاهر قدسيّه از آن يوم تا به حال اقبال ننمودند و از جميع فيوضات قدسيّه محروم شدند و از بدايع کلمات صمدانيّه محجوب گشتند. اين است شأن اين عباد در يوم معاد. و اين قدر ادراک ننمودند که اگر در هر عصری علائم ظهور مطابق آنچه در اخبار است در عالمِ ظاهر ظاهر شود ديگر که را يارای انکار و اعراض می ماند و چگونه ميان سعيد و شقيّ و مجرم و متّقی تفصيل می شود؟ مثلاً انصاف دهيد اگر اين عبارات که در انجيل مسطور است بر حسب ظاهر ظاهر شود و ملائکه با عيسی بن مريم از سماء ظاهره با ابری نازل شوند ديگر که يارای تکذيب دارد و يا که لايق انکار و قابل استکبار باشد؟ بلکه فی الفور همه اهل ارض را اضطراب به قسمی احاطه می کند که قادر بر حرف و تکلّم نيستند تا چه رسد به ردّ و قبول. و نظر به عدم ادراک اين معانی بود که جمعی از علمای نصاری به آن حضرت معارضه نمودند که اگر تو آن نبيّ موعودی چرا با تو نيستند آن ملائکه که در کتب ما مسطوراست که بايد با جمال موعود بيايند تا او را اعانت نمايند درامر او و منذر باشند برای عباد؟ چنانچه ربّ العزّه از لسانايشان خبر داده:"لولا اُنزِلَ إليهِ مَلَکٌ فَيَکُونَ مَعَهُ نذيراً" (سوره فرقان، آيه ٧) که مضمون آن اين است : چرا فرو فرستاده نشد با محمّد ملکیپس باشد با او بيم دهنده و ترساننده مردمان را. اين است که در همه اَعهاد و اعصار اين گونه اعتراضات و اختلافاتدر ميان مردم بوده. و هميشه ايّام مشغول به زخارف قول می شدند که فلان علامت ظاهر نشد و فلان برهان باهرنيامد. و اين مرض ها عارض نمی شد مگر آن که تمسّک به علمای عصر می جستند در تصديق و تکذيب اين جواهر مجرّده و هياکل الهيّه. و ايشان هم، نظر به استغراق در شئوناتنفسيّه و اشتغال به امورات دنيّه فانيه، اين شموس باقيه رامخالف علم و ادراک و معارض جهد و اجتهاد خود می ديدندو معانی کلمات الهيّه و احاديث و اخبار حروفات احديّه را هم بر سبيل ظاهر به ادراک خود معنی و بيان می نمودند لهذا خود و جميع ناس را از نيسان فضل و رحمت ايزدی مأيوس و مهجور نمودند با اينکه خود مذعن و مقرّند به حديث مشهور که می فرمايد: "حَديثُنا صَعبٌ مُستَصْعَبٌ. " و در جای ديگر می فرمايد: "إنَّ اَمْرَنا صَعْبٌ مُستَصْعَبٌ لا يَحتَمِلُه إلّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَو نَبِيٌّ مُرسَلٌ اَو عَبدٌ امتَحَن اللّهُ قَلبَهللايمان." و مسلّم است نزد خود ايشان که هيچ يک از اين ثلاثه در حقّ ايشان صادق نيست. دو قسم اوّل که واضح است و امّا ثالث، هرگز از امتحانات الهی سالم نماندند و در ظهور محکّ الهی جز غِشّ چيزی از ايشان به ظهور نرسيد. سبحان اللّه، با وجود اقرار به اين حديث، علمائی که در مسائل شرعيّه هنوز در ظنّ و شکّ اند چگونه در غوامض مسائل اصول الهيّه و جواهر اسرار کلمات قدسيّه اظهار علم می نمايند و می گويند فلان حديث که از علائم ظهور قائم است هنوز ظاهر نشده با اينکه رائحه معانی احاديث را ابداً ادراک ننمودهاند و غافل از اينکه جميع علامات ظاهر شد و صراط امر کشيده گشت و المُؤمِنُونَ کَالبَرقِ عَلَيه يَمرُّون و هُم لِظُهُورِ العلامَةِ يَنتَظِرون، قُلْ يا مَلأ الجُهّالِ فَانتَظِرُوا کما کانَ الّذينَ مِنْ قَبلِکُم لَمِنَ المُنتَظرينَ. و اگر از ايشان سؤال شود از شرائط ظهور انبيایبعد که در کتب قبل است، از جمله آنها علامات ظهور و اشراق شمس محمّدی است چنانچه مذکور شد و بر حسب ظاهر هيچ يک ظاهر نشد، مع ذلک به چه دليل و برهان نصاری و امثال آنها را ردّ می نمائيد و حکم بر کفر آنها نموده ايد، چون عاجز از جواب می شوند تمسّک به اين نمايند که اين کتبتحريف شده و من عنداللّه نبوده و نيست و حال آنکه خود عبارات آيه شهادت می دهد بر اينکه من عنداللّه است. و مضمون همين آيه در قرآن هم موجود است، لو انتم تعرفون.براستی می گويم مقصود از تحريف را در اين مدّت ادراک ننمودهاند. بلی، در آيات مُنزله و کلمات مرايای احمديّه ذکر تحريف عالين و تبديل مستکبرين هست، و لکن در مواضع مخصوصه ذکر شده. و از آن جمله حکايت اِبن صوريا استدر وقتی که اهل خيبر در حکم قصاص زنای محصن و محصنهاز نقطه فرقان سؤال نمودند و آن حضرت فرمود حکم خدارجم است، و ايشان انکار نمودند که در تورات چنين حکمی نيست. حضرت فرمود از علمای خود که را مسلّم و کلام او را مصدّقيد؟ اِبن صوريا را قبول نمودند و حضرت او را احضار نمود و فرمود: "اُقسِمُکَ باللّه الَّذی فَلَقَلکُم البَحرَوَانزَلَ عَلَيکُم المَنَّو ظَلَّل لَکُم الغَمام و نَجّاکم مِن فرعون و مَلأِه وفَضَّلکُم عَلَی النّاس ِ بِاَن تَذکُرَلَنا ما حَکَم بِه مُوسی فیقِصاص الزّانِی المُحْصَن وَ الزّانِيَة المُحْصَنة." که مضمون آن ايناست که آن حضرت ابن صوريا را به اين قَسَم های مؤکّد قَسَم دادندکه در تورات حکم قصاص در زنای محصن چه نازل شده؟ عرض نمود: يا محمّد، رجم است. آن حضرت فرمود پس چرا اين حکم ميان يهود منسوخ شده و مجری نيست؟ عرض نمود: چون بخت النّصر بيت المقدّس را بسوخت و جميع يهود را بقتل رساند، ديگر يهودی در ارض باقی نماند الّا معدودی قليل. و علمای آن عصر نظر به قلّت يهود و کثرت عَمالِقه(٣) به مشاوره جمع شدند که اگر موافق حکم تورات عمل شود آنچه از دست بخت النّصر نجات يافتند به حکم کتاب مقتول می شوند و به اين مصالح حکم قتل را از ميان بالمرّه برداشتند. باری، در اين بين جبرئيل بر قلب منيرش نازل شد و اين آيه را عرض نمود: "يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَوَاضِعِه."(سوره مائده، آيه ١٣) اين يک موضع بود که ذکر شد. و در اين مقام مقصود از تحريف نه چنان است که اين هَمَج رَعاع فهم نمودهاند چنانچه بعضی می گويند که علمای يهود و نصاری آياتی را که در وصف طلعت محمّديّه بود از کتاب محو نمودند و مخالف آن را ثبت کردند. اين قول نهايت بی معنی و بی اصل است. آيا می شود کسی که معتقد به کتابی گشته و من عنداللّه دانسته آن را محو نمايد؟ و از اين گذشته، تورات در همه روی ارض بود، منحصر به مکّه و مدينه نبود که بتوانند تغيير دهند و يا تبديل نمايند. بلکه مقصود از تحريف همين است که اليوم جميع علمای فرقان به آن مشغولند، و آن تفسير و معنی نمودن کتاب است بر هوی و ميل خود. و چون يهود در زمان آن حضرت آيات تورات را که مُدِلّ بر ظهور حضرت بود به هوای خود تفسير نمودند و به بيان آن حضرت راضی نشدندلهذا حکم تحريف درباره آنها صدور يافت. چنانچه اليوم مشهود است که چگونه تحريف نمودند امّت فرقان آيات کتابرا در علامات ظهور، به ميل و هوای خود تفسير می نمايند چنانچه مشهود است. و در مقام ديگر می فرمايد: "وَ قَد کَانَفَريقٌ مِنهُمْ يَسمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وهُم يَعْلَمُونَ."(سوره بقره، آيه٧٥) و اين آيه هم مُدلّ است بر تحريف معانی کلامالهی نه بر مَحو کلمات ظاهريّه چنانچه از آيه مستفاد می شود. و عقول مستقيمه هم ادراک می نمايد. و در موضع ديگر می فرمايد: "فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَکتُبُونَ الکتَابَ بِاَيديهِمْثُمَّ يَقُولُونَ هَذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيشْتَرُوا بِهِثَمَناً قَليلاً."(سوره بقره، آيه ٧٩)الی آخر الآيه. و اين آيه در شأن علمای يهود و بزرگان ايشان نازل شد که آن علماء به واسطه استرضای خاطر اغنياء و استجلابزخارف دنيا و اظهار غلّ و کفر، الواحی چند بر ردّ حضرتنوشتند و به دلائلی چند مستدلّ شدند که ذکر آنها جائز نه،و نسبت دادند اَدِلّه های خود را که از اَسفار تورات مستفاد گشته. چنانچه اليوم مشاهده می شود که چه مقدار ردّ بر اينامر بديع، علمای جاهل عصر نوشتهاند و گمان نمودهاند که اين مفتريّات مطابق آيات کتاب و موافق کلمات اولی الالباب است. باری، مقصود از اين اَذکار اين بود که اگر بگويند اين علائم مذکوره که از انجيل ذکر شد تحريف يافته و ردّ نمايند و متمسّک به آيات و اخبار شوند مطّلع باشيد که کذب محض و افترای صرف است. بلی، ذکر تحريف به اين معنی که ذکر شد در اماکن مشخّصه هست چنانچه بعضی از آن را ذکر نموديم تا معلوم و مبرهن شود بر هر ذی بصری که احاطه علوم ظاهره هم نزد بعضی از امّيّين الهی هست، ديگر معارضين به اين خيال نيفتند و معارضه ننمايند که فلان آيه دليل بر تحريف است و اين اصحاب از عدم اطّلاع ذکر اين مراتب و مطالب را نمودهاند. و ديگر آنکه اکثر آيات که مُشعِر بر تحريف است درباره يهود نازل شده، لو اَنتُم فِی جَزائِر علمِ الفُرقانِ تحبرون. اگر چه از بعضی حُمَقای ارض شنيده شد که انجيل سَماوی در دست نصاری نيست و به آسمان رفته، ديگر غافل از اين که از همين قول نسبت کمال ظلم و جبر برای حضرت باری جلّ و عزّ ثابت می شود. زيرا بعد از آن که شمس جمال عيسی از ميان قوم غائب شد و به فلکِ چهارم ارتقاء فرمود و کتاب حقّ جلّ ذکره که اعظم برهان اوست ميان خلق او، آن هم غائب شود ديگر آن خلق از زمان عيسی تا زمان اشراق شمس محمّدی به چه متمسّک اند و به کدام امر مأمور؟ و ديگرچگونه مورد انتقام مُنتقِم حقيقی می شوند و مَحَلِّ نزول عذابو سِياط سلطان معنوی می گردند؟ از همه گذشته انقطاعِ فيضِ فيّاض و اِنسدادِ باب رحمت سلطان ايجاد لازم می آيد. فَنَعُوذُبِاللّه عَمّا يَظُنُّ العبادُ فی حَقِّه، فَتَعالی عَمّا هُم يَعرفُونَ. ای عزيز، در اين صبح ازلی که انوار "اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأرض"(سوره نور، آيه٣٥) عالم را احاطه نموده و سرادق عصمت و حفظ " وَ يَأبَی اللّهُإلّا أن يُتِمَّ نُورَهُ "(سوره توبه، آيۀ ٣٢) مرتفع گشته و يد قدرت "و بيَدِهِمَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ "(سوره مؤمنون، آيه ٨٨) مبسوط و قائم شده کمر همّت را محکمبايد بست که شايد به عنايت و مکرمت الهی در مدينه قدسيّه "إنّا للّه" وارد شويم تا به مواقع عزّ "اليه راجعون"مقرّ يابيم. انشاءاللّه بايد چشم دل را از اشارات آب و گل پاک نمود تا ادراک مراتب مالانهايه عرفان نمائيد و حقّ را اَظهَر ازآن بينيد که در اثبات وجودش به دليلی محتاج شويد و يا به حجّتی تمسّک جوئيد. ای سائلِ مُحِبّ، اگر در هوای روحروحانی طائری حقّ را ظاهر فوق کلّ شیء بينی به قسمی که جز او را نيابی. "کانَاللّهُ و لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ." و اينمقام مقدّس از آن است که به دليلی مدلّل شود و يا آنکه بهبرهانی باهر آيد. و اگر در فضای قدس حقيقت سائری کلّاشياء به معروفيّت او معروف اند و او بنفسه معروف بوده وخواهد بود. و اگر در ارض دليل ساکنی کفايت کن به آنچه خود فرموده: "اَوَلَمْ يَکفِهِم اَنَّا اَنزَلنَا عَليکَ الکِتَابَ."(سوره عنکبوت، آيۀ٥١) اين است حجّتی که خود قرار فرموده و اَعظم از اين حُجّت نبوده و نيست: "دَليلُهُ آياتُهُ و وُجُودُهُ إثباتُهُ."(٤)
حامد صبوری
٢٢ آذر ۱٣٩۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد انواع تحریف و نیز حقیقتی که آقای مصباح گفته اند علمای اسلام بحث های طولانی داشته اند. از جمله رجوع شود به:
٢- در مورد دو ظهور بابی و بهائی به کتب موجود در دو سایت زیر مراجعه فرمایید:
٣- عمالقه قومی بودند قوی و دلیر که با یهودیان و ورود آنها به سرزمینشان در مسیر آنها به ساحل اردن مخالف بودند و به حکم حضرت موسی قوم یهود مأمور به جنگ با آنان شدند.(نوزده هزار لغت)
٤- کتاب مستطاب ایقان، صص: ٦۱-۵٣
نظر خود را بنویسید
سلام متاسفانه با کاری که
م ج رارسال شده در : 1390/10/06
سلام متاسفانه با کاری که میرزا علی محمد و حسینعلی انجام دادند نمی توان به نوشته های آنان در کتابهایشان اعتماد کردبا تشکر
یک سوال!
رامین تقی پورارسال شده در : 1390/10/30
یک سوال از دوستان مقاله نویس!به کررات در انجیل از خدای پسر و خدای پدر نام برده شده!و در حالی که در قرآن آمده:وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يؤْفَكُونَ(التوبة/30)و نصاري کفتند: «مسيح پسر خداست!» اين سخني است که با زبان خود ميگويند، که همانند گفتار کافران پيشين است؛ ((خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مييابند؟!))با توجه به اینکه به قول میرزا بهاء کتب مقدسه تحریف معنوی شده اند من باید کدام یک را قبول کنم؟؟؟یعنی بالاخره مسیح پسر خدا هست یا نیست!
رامین عزیزحضرت بهاءالله در
شهرامارسال شده در : 1390/11/09
رامین عزیزحضرت بهاءالله در حقیقت با تفآسیر وحیانی خویش تناقضاتی را که مآبین ادیان مسیحی اسلام و بودایی در مبحث الهیات موجود است از میان برده اند اند و حضرت عبدالبهاء در بسیاری از الواح در معانی پدر و پسر توضیحات فراوان داده اند. اگر مایلید منابع و مراجع را در آینجا ذکر کنم.