×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
از تزویر در واقعۀ قلعۀ طبرسی تا ریا در کنکور مذهبی- سیاسی
1390/06/06


۱۶۳ سال پیش اصحاب سید باب در قلعۀ طبرسی مازندران به فرماندهی جوانانی چون جناب قدوس، در دفاع از عقاید دینی خود در برابر علمای شیعه و لشکریان ناصرالدین شاه قاجار جانانه مقاومت نمودند. بابیان مظلوم با قدرتِ معنوی خود و با فریاد یا صاحب الزمان چنان هراسی به جان آنان انداخته بودند که سرداران سپاه بارها فرار را بر قرار ترجیح داده بودند.

 
به عنوان نمونه، در یکی از حملات، عبّاسقلی خان لاریجانی یکی از سرداران جنگ که حاکم آمل بود «بقدری ترسيد که خود را از اسب به زمين انداخت و فرار کرد؛ بقدری سراسيمه شده بود که در وقت پياده شدن يکی از کفشهايش به رکاب گير کرده و همانطور آويزان ماند و او متوجّه نشده به طرفی که لشکرش فرار مي کردند او هم فرار کرد، در حالتی که يک پايش کفش داشت و پای ديگرش برهنه بود.»
 
امير نظام ميرزا تقی خان امیر کبیر که چنین دید به مهدیقلی میرزا سرکردۀ لشکر دستور داد به حيله و مکر متمسّک شود و قرآن را مهر کند و به شرافت سربازی قسم ياد کند که اگر بابیان اسلحۀ خود را از دست بگذارند هيچ گونه سوء قصدی نسبت به آنان نداشته باشد. مهدیقلی میرزا هم در حاشيۀ سورۀ فاتحۀ قران برای جلب اطمينان جناب قدّوس رئیس بابیان در قلعۀ طبرسی چنين نوشت: «به اين کتاب مقدّس و به کسی که آن را فرستاده و پيغمبری که اين آيات را از جانب خدا آورده قسم ياد مي کنم که جز آشتی و دوستی هيچ مقصودی ندارم مي خواهم اساس دوستی و آشتی را بين خود و شما محکم کنم بنا بر اين از قلعه بيرون بيایيد و مطمئن باشيد که دست هيچکس برای اذيّت شما دراز نخواهد شد شما و اصحاب شما در حفظ خدا و حضرت رسول عليه السّلام و پادشاه ناصر الدّين شاه هستيد به شرافت خود قسم مي خورم که هيچکس نه در ميان لشکر و نه در جهات مجاوره نسبت به شما اذيّتی نخواهد کرد اگر غير از آنچه نوشتم و برخلاف آنچه نگاشتم در قلب خود خيال ديگری داشته باشم خداوند منتقم جبّار مرا به خشم و غضب خود گرفتار کند. آنگاه شاهزاده مهر خود را به پای آن نوشته نهاد و قرآن را که مطالب مزبوره در ورق اوّل آن نوشته شده بود به ملّا يوسف داد و گفت اين قرآن را به رئيس خودتان بده و سلام مرا به ايشان برسان... اصحاب قلعه به واسطۀ حفظ احترام قرآن مجيد اسلحۀ خود را از دست گذاشتند ولی شاهزاده به عهد و پيمان و قسم خود عمل ننمود و چون آن جمع مظلوم را عاری از سلاح ديد همه را از دم تيغ گذرانيد.»(۱)
 
اینک پس از بیش از قرن و نیمی، در ایران عزیزمان ستم و تزویری که در قلعۀ طبرسی واقع شد این بار برای بهائیان به اَشکالی دیگر تکرار می گردد. از جملۀ این موارد، مسألۀ محرومیت بهائیان از تحصیلات دانشگاهی است. سی و سه سال است که جمهوری اسلامی جوانان بهائی را از تحصیلات دانشگاهی محروم نموده است. اما جوانان بهائی در برابر این محرومیت، استقامت نمودند و بجای یأس و ناامیدی، با کمک اساتید بهائی اخراجی خود در مؤسسۀ خصوصیBIHE(۲) تحصیلات عالیه را ادامه دادند و تا جایی پیش رفتند که حیرت و تحسین جهانیان را برانگیختند. استقامت و دادخواهی ایشان باعث شد که بالاخره دولت محترم جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۳ اجازه دادند جوانان بهائی پس از بیش از دو دهه محرومیت، در کنکور سراسری شرکت کنند.
 
امّا آنچه از آن وقت تا حال که هشتمین کنکوری است که بهائیان نیز توانسته اند در آن شرکت کنند، اتفاق افتاده حاکی از عدم صداقت و تزویر مسؤولینی است که در ظاهر تظاهر به شرکت دادن بهائیان در دانشگاه ها می کنند، اما در باطن با رویکردی مذهبی- سیاسی به کنکور، ابداً مایل به ورود بهائیان در دانشگاه ها نیستند. شاهد آن، محرومیت صدها دانشجو حتی با رتبه های تک رقمی از ورود یا ادامۀ تحصیلات دانشگاهی در این هشت سال است که با ترفندهای عجیب و رنگارنگ صورت گرفته است.
 
ترفند اصلی در این خیمه شب بازی، مربوط به «دین» و «ستون دین» در فرم های کنکور است. تمام ماجرا در این نمایش بر سر عقاید دینی و وجدانی بهائیان است. گذاشتن ستون دین در فرم های کنکور دقیقاً برای حذف بهائیان از جمع شرکت کنندگان در کنکور است. حکومت در اصل به خاطر عقیدۀ دینی است که مایل نیست بهائیان وارد دانشگاه ها شوند.(۳) همانطور که علمای شیعه در دورۀ قاجاریه از گسترش دین بابی هراس داشتند و با تزویر، اصحاب قلعۀ شیخ طبرسی را شهید نمودند، در جمهوری اسلامی نیز می هراسند مبادا با ورود جوانان بهائی به دانشگاه ها و تماس ایشان با جوانان عزیز هم میهنشان، حقایق دین بهائی و اکاذیب و افتراهای 168 ساله ای که بر آن بسته اند، بیش از پیش آشکار گردد. و الّا نفس تحصیل فیزیک و شیمی و ادبیات و پزشکی و تاریخ و جغرافیا و دیگر رشته های علمی در کنار ایشان، چه خطری برای جمهوری اسلامی ایران دارد؟!
 
این تزویر و هراس وقتی بیشتر برملا شد که «در سال ۱۳۸۴ نمایندۀ دولت ایران مزوّرانه به جامعۀ بین‌المللی چنین توضیح داد که ذکر دین در اوراق امتحانات ورودی دانشگاه‌ها به عقاید مذهبی دانشجو ارتباطی ندارد بلکه به رشتۀ مطالعات مذهبی وی اشاره می‌کند.» اما همانطور که اصحاب قلعۀ طبرسی می دانستند عهد و پیمان و قسم خوردن امثال امير نظام ميرزا تقی خان امیر کبیر و مهدیقلی میرزا و عبّاسقلی خان لاریجانی دروغ و تزویری بیش نیست و صرفاً به احترام قران مجید آن را قبول کردند و از قلعه خارج شده، شهید گشتند، جوانان بهائی نیز با علم به این که توضیح نمایندۀ دولت ایران مشکوک است، صرفاً «به خاطر ابراز حسن نیّت آن را پذیرفتند و با وجود مشکلات جدیدی که برایشان فراهم شده بود از سال ۱۳۸۵ به بعد عدّه‌ای از آنان توفیق ورود به دانشگاه را یافتند. امّا به زودی روشن شد که اظهارات نمایندۀ دولت به جامعۀ بین‌المللی کذب محض بوده است زیرا در سال ۱۳۸۵ مدیر کلّ حراست مرکزی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در نامه‌ای محرمانه به مقامات هشتاد و یک دانشگاه کشور دستورالعملی ابلاغ نمود مبنی بر اینکه دانشجویان بهائی باید به محض شناسایی اخراج گردند.»(۴)
 
در راستای همین سناریوی ناجوانمردانه و مخفی نگهداشتن علت اصلی محروم کردن جوانان بهائی از دانشگاه های میهنشان بود که آقای محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوۀ قضائیه ایران که مسؤولیت فریب افکار عمومی جهانیان و ایرانیان به عهدۀ ایشان گذاشته شده، خواستند «ابرو بردارند، چشم را کور کردند» و مخالف با مفاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و حتی مخالف آنچه در قانون اساسی خود جمهوری اسلامی آمده، چنین اعتراف نمودند: «ما در كشورمان كسی را به بهانه بهایی بودن دستگیر نمی‌كنیم. اما اجازه گسترش این فرقه را نمی‌دهیم زیرا بهائیت را دین نمی‌دانیم. اگر آنها بخواهند از چارچوب نظام خارج شوند همان برخوردی را كه با سایر افراد داریم با آنها نیز خواهیم داشت.»(۵) ای کاش می دانستند چه دسته گلی به آب داده اند. راستی اگر ایشان «بهائیت را دین» می دانستند، آیا اجازۀ «گسترش» آن را می دادند؟! با همین استدلال باید گفت مثلاً چرا به مسیحیان که ظاهراً اجازۀ شرکت در کنکور سراسری را هم دارند و آقای لاریجانی نمی توانند دین ایشان را دین ندانند، اجازۀ تبلیغ نمی دهند که سهل است، دستگیر و زندانیشان هم می کنند؟!(۶) فَبُهِتَ الّذی کَذبَ و مَکَرَ.
 
و چنین است شباهت ماجرای این کنکور مذهبی- سیاسی با واقعۀ قلعۀ طبرسی؛ دقیقاً به علت همین هراس و تزویر از گسترش دیانت بهائی است که جوانان بهائی را به دانشگاه ها راه نمی دهند. اما آقای لاریجانی و همفکرانشان باید متوجه شده باشند که با محروم کردن جوانان بهائی از ورود به دانشگاه ها، اینک امثال خود ایشان اند که ناخواسته مبلغ آئینی شده اند که نسبت به آن بغض می ورزند. زیرا جوانان مظلوم بهائی که به حکم آئینشان از فساد و نزاع و جدال و خشونت ممنوع اند، با سلاح صلح و صلاح که بمراتب برنده تر از شمشیر دفاعی بابیان مظلوم در قلعۀ طبرسی است، در برابر تمام محرمیت ها با صبر و سرور و استقامت سازنده ایستاده اند. و از طرف دیگر، جوانان عزیز غیر بهائی با ملاحظۀ این ستمی که به هم­سن و سالان بهائی شان شده و می شود، و با مشاهدۀ استقامتی که آنان نموده اند، بیشتر در مورد آئین بهائی کنجکاو شده اند و می خواهند بدانند جوانان بهائی چه دارند که موجب هراس و تزویر مسؤولین محترم جمهوری اسلامی شده است.
 
آیا به همین دلیل نیست که آقای لاریجانی نیز مانند عبّاسقلی خان لاریجانی سراسیمه و دستپاچه شده، گاهی در آذر ماه ۱۳۸۹ به تزویر مدعی می شوند: «بیش از ۳۰۰ بهایی دانشجو و معلم در دانشگاه های ایران وجود دارد.»(۷) و گاهی کم حافظه شده در تیرماه ۱۳۹۰ در مصاحبه ای در بارۀ بهائیان در ایران می گویند ۱۰۰ نفر دانشجوی بهائی و حتی استاد بهائی در دانشگاه های جمهوری اسلامی وجود دارند!(۸) و ابداً متوجه هم نیستند که ایرانیان عزیز و جهانیان می پرسند در ظرف هفت ماه از آذر ۱۳۸۹ تا تیر ماه ۱۳۹۰ چگونه این دویست استاد و دانشجوی بهائی در دانشگاه های جمهوری اسلامی ناپدید شده اند؟!(۹)
 
ای کاش امثال ایشان از واقعۀ قلعۀ شیخ طبرسی درس می گرفتند و می فهمیدند که تزویر و ریا آشکار می گردد و برای مزورین نتیجه ای جز پشیمانی و بدنامی نزد خدا و خلق خدا ندارد. اینک مظلومیت جوانان بهائی و دیگر جوانان غیر بهائی محروم در ایران عزیز، همچون مظلومیت شهدای قلعۀ طبرسی و جناب قدوس، در دفتر عالم ثبت است و ایرانیان و جهانیان در کشف حقایق و دفاع از حقوق ایشان ساعی و جاهدند.(۱۰)
 
حامد صبوری
 
۱ شهریور ۱۳۹۰
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
 
یادداشت ها:
 
۱- مضمون از کتاب «تاریخ نبیل»: //www.tarikhenabil1.info/
 
 
 
۴- پیام مرکز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم، مورخ ۲۷ خرداد ۱۳۹۰ دربارۀ مؤسسۀ آموزش عالی بهائی BIHE : //www.payamha-iran.org/payam/2011-06-17.html
 
 
 
 
 
 
 
۹- نگارنده در مقاله ای دیگر از آقای لاریجانی این سؤال را کرده ام، اما ایشان هنوز جواب نداده اند!
 
 
 
۱۰- از جمله مراجعه شود به پیام مرکز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم، مورخ ۲۷ خرداد ۱۳۹۰ دربارۀ مؤسسۀ آموزش عالی بهائی BIHE : //www.payamha-iran.org/payam/2011-06-17.html

 

نظر خود را بنویسید


ماهیت یک باور

ara
ارسال شده در : 1390/06/18

بادرود به شما ازاین نوشتارعبرت آموزتاریخی،آموختم که:قاجاریه بدرفتاربوده است؛ امیرکبیرازشیوه ی زشتی سودبرده است.آموختم که جوانان نوباور،جانانه ازآیین جدیدکه آب به لانه ی مورچگان قدرت ریخته بود؛دفاع کردند.آموختم کهاین لاریجانی وآن یکی،سروته یک کرباسندو.......اما هنوزنتوانسته ام بفهممتقدس باوری از ستمگران واعتمادبه دزدان یک ملت یعنی چه؟حامدعزیزوگرانقدر:یک بارهم ازخودمان بپرسیم وخودمان رانقدکنیم که اعتمادبه دشمن یعنی چه؟واقعیت این است که اثبات این همه مظلومیت،نمی تواندراهکارمناسبی برای معرفی تاریخ باشد.خوب است اما کافی نیست.بهاییان صداقت منش،راستکردار،خداباور،باهمه ی خصائل نیکی که حتیدشمنان کینه توزدیروزوامروز به آن باوردارند،نمی توانندمثل آخوندها،خوب مطلق وبدمطلق بسازند(امام حسین ویزید) وهمه چیزرااین گونه بیان کنند.سال های سال است این شیوه ادامه دارد.امانمی تواندبرای نسل امروزکه سرشارازتنفربه ریاکاران مذهبی حاکم است؛قانع کننده باشد.چراامیرالمومنین درآن جنگ معروف که قران برسرنیزه می برند؛فریاد می زند:قرآن ناطق منم نه این پوست نوشته های سرنیزه.آیاامروز نبایدضمن اشارهبه جنایات تاریخی جهلای معروف به علماء،درشیوه ی خودمان هم نقدی داشته باشیم تا دست ازساده باوری واعتماد به دشمن خونریزبرداریم؟؟؟!من از زندی نخواهم کرد توبه ولواذیتنی باهجروالحجر

تحری حقیقت

آشنا
ارسال شده در : 1390/06/19

اگر مسئولین این سایت واقعا در جستجوی حقیقت هستید، این نظر را در معرض دید همگان قرار دهید:اگر در جستجوی حقیقتید و می خواهید تحری حقیقی حقیقت کنید، وبلاگ ما را لینک کنید با آغوش باز از شما استقبال می کنیم:منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم. اگر مشکلی هست، حل کنیم.ما با کسی مشکلی نداریم به ویژه با بهائیان، مشکل ما با سرکرده های هواپرست بهائیت است که عهده ای کم اطلاع و بی خبر را از راه خدا شناسی و یکتا پرستی به شرک و بت پرستی کشانده اند.پس عموم بهائیان افرادی گمراه شده اند که نیاز به راهنمایی دارند، ما بر آن شده ایم که راهنمایی های لازم را در اختیار آنان بگذاریم.حال یا با راهنمایی پند می گیرند یا کج راهه خود ادامه می دهند، در این زمینه ما حاضریم هر گونه پرسشی را صمیمانه پاسخ دهیم.پس در جستجوی حقیقت و هدایت از ما بپرسید و کمک بگیرید:BAHAISM.ORQ.IRBABAHAI.MIHANBLOG.COM

کاربر عزیز و "آشنا"پس از

سردبیر سایت
ارسال شده در : 1390/06/22

کاربر عزیز و "آشنا"پس از سلام. نوشته اید که " اگر مسئولین این سایت واقعا در جستجوی حقیقت هستید" ... مفهوم "جستجوی حقیقت"، معلوم است و البته مقصد ما نیز همانست. امّا افزودن قید "واقعا" آنرا خالی از اعتبار می سازد. زیرا "حقیقت" تا آنجا حقیقت دارد که مطابق با خود باشد و از آن لحظه که سعی نمائیم تا حقیقت را مطابق با "واقع" نمائیم و در قید "واقعیت" گرفتار سازیم ؛ دیگر حقیقتی باقی نمی ماند و آن چیزی که می ماند همان واقعیتی است که شما بدنبال آن هستید و خود نیک می دانید که این واقعیت، مسئله ای جز بهائی ستیزی نیست."آشنای عزیز" بهائیان سرکرده ای ندارند. جملگی خادمان حقیقت و یاران با وفای میهن اند. امّا اگر مقصودتان، مدیران جامعه(یاران ایران) باشند که آن مظلومان نیز بیش از سه سال است که در کنج زندان اسیرند."آشنای عزیز" صحبت از هدایت فرموده اید. "هدایت" نیز مخصوص حضرت پروردگار است و البته خداوند نیز در ابتدای قرآن برای هدایت شرطی قرار داده که آن همانا "تقوی" و پرهیزگاری است. "ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی ً للمتقین" و از لوازم و شرایط تقوی، انصاف، ادب و حیاست و پاکی قلب از حب و بغض.در مورد این تقاضای شما که وبلاگتان را لینک نمائیم. البته منطقا هر سایتی، وبلاگها و سایتهائی را لینک می نماید که در مقصد و روش با آن در تضاد نباشد. امّا کاربرانی که خود مایل باشند می توانند از مطالب شما بازدید نماید.لطفتان مزید باد

ara ی گرامی ضمن تشکر از

سردبیر سایت
ارسال شده در : 1390/06/22

ara ی گرامی ضمن تشکر از اینکه مطلب را با علاقه خوانده و ملاحظه فرموده اید و نیز از اظهار لطفی که در حق نگارنده مطلب و جامعه بهائی فرموده اید. از مطالب شما رائحه انصاف به مشام می رسد.امید است که بر این خصیصه ممتاز، ثابت و راسخ باشید.دوست عزیز، راست است که ابرهای تیره ستم، افق عالم و ایران عزیز را تیره و تار نموده، امّا این نیز حقیقت دارد که مبارزه با ظلم به شیوه ظالمان و از مسیر مقابله به مثل؛ خود، به بازتولید ظلم منجر می شود. از این روست که بهائیان در مسیر احقاق حق تحصیل خود به طرق قانونی، تنها برای نشان دادن حسن نیت خود، ادعای حکومت دربارۀ ستون دین را می پذیرند و با این کار بار دیگر مسالمت آمیز بودن رویکرد خود را اثبات می کنند و به حکومت، یعنی مرجعی که به خاطر امکان برقراری امنیت و تامین حقوق شهروندان اساساً جایگاه والا و مقدسی دارد، فرصت اثبات مدعا و جبران مافات می دهند.حرکت مذکور در جهت دیدگاه بهائیان دربارۀ نابسامانی موجود در عالم و از جمله ایران است. از منظر بهائی این نابسامانی ها نشانه ویرانی نظمی فرسوده (از طرفی) و درد زه تولد نظمی جدید از سوی دیگر است. نشانه تولد مدنیتی جدید در جهان است و همان گونه که می دانید تاسیس مدنیت و فرهنگی جدید، امری است تدریجی که نیاز به اهتمام،مجاهده بی وقفه و البته بردباری دارد. بنایی کهنه و فرسوده را توان که به شبی از بیخ برآورد امّا برافراشتن بنای جدید، به سختی به سالی، افراشته می گردد.لازمه مدنیت جدید، بنیاد نهادن تفکر و فرهنگی جدید بر مبنای همیاری و مشورت جمعی و شکیبایی متقابل را می طلبد که الحمدلله بارقه هایی از آن در شب تاریک ایران در حال درخشیدن است. نظر منصفانه شما را می توان شاهدی بر این مدعا دانست که نوید از شکفتن تفکری جدید در فرهنگ این مرز و بوم را می دهد.خداوند و تاریخ گواه است که بهائیان بر سر عدالت وحق خواهی؛ قربانیان بی شماری داده اند. امّا در عین حال روش ایشان نمی تواند مقصد ایشان را (که صلح و یگانگی و محبت است) را نقض نماید. آنان بفرموده مولای خود، ظالمان را به خداوند می سپارند که خود قسم یاد نموده که از ظلم احدی نمی گذرد.امّا در این مسیر، خود نیز بیکار و منفعل نمی نشینند و امیدوارانه هم به احقاق حقوق خود می پردازند و هم به تاسیس مدنیتی مشغولند که مآلا به تحقق عدل اعظم منتهی شده و بالنتیجه بساط ظلم نیز برچیده خواهد شد. به امید آنکه همه ما در ساختن این تمدن باشکوه و احیای ایران عزیز همراه یکدیگر باشیم.