×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
ازتاریخ نویسی تا داستان پردازی محیط یا محاط؟
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


در صفحه 62 ویژنامه جام جم (ایّام) نوشته ای تحت عنوان «باب و چالش های پیش رو» درج شده است. این نوشته در اصل سالها قبل در مجلّه گوهر (مهرماه 1356) به چاپ رسیده است.
نویسنده مطلب، آقای سیّد محیط طباطبایی از ردّیّه نویسان پر کاری بوده است که خصوصاً در مجلّات گوهر، مقالاتی از ایشان در ردّ اصالت تاریخ و مقدّسات بهائی، مکرّر به چاپ رسیده است. در این جا نیز مطلب، منقول از همان مجلّات قدیمی است که با قدری تلخیص و البته مقداری تحریف، توسط جام جم به طبع رسیده است. به عنوان نمونه آقای محیط طباطبایی در آغاز نوشته خود در باره ضیاءالحکماء (راوی داستان) چنین می نویسد:
هر روز صبح در مطب خانه خود از مراجعه کنندگان و بیمارانی که به او اعتماد و اعتقاد داشتند پذیرایی می کرد.[i]
در حالی که ایّام می نویسد:

استاد محیط، داستان را از سیّد محمّد علی فتوحی ضیاءالحکماء طبیب سالخورده و مورد اعتماد مردم تهران، شنیده...[ii]

و با این تغییر، به خواننده چنین القاء می نماید که طبیب راوی داستان، طرف اعتماد مردم پایتخت بوده است. گوئی نویسنده ایّام خود به سستی و بی اعتباری این «داستان»[iii] واقف بوده که از مردم تهران، مایه گذاشته است. و البتّه روح زنده یاد استاد نمی بایست از این گونه تغییرات و تحریفات، مکدّر گردد. چه که نقل استاد – شاگردی است و «از ماست که بر ماست.»

عدم اطمینان و دلواپسی ایّام را در سرآغاز نوشته نیز می توان به خوبی احساس نمود. آنجا که در توصیف استاد نویسنده، می نویسد:

زنده یاد استاد محیط طباطبایی، شخصیّتی است که به «وسعت اطّلاع» و «دقّت نظر» و «امّانت در نقل» شهره مجامع علمی است.[iv]

و البتّه این خصائص و مناقب را به طور غیر طبیعی و عمدی در داخله گیومه می گذارد که مبادا عکس این ها یعنی (عدم اطّلاع، بی دقّتی و عدم امّانت در نقل) در خاطر آید و در نظر افتد.

امّا بحث در باره علم و اطّلاع آقای محیط طباطبایی در مقولاتی چون تاریخ، ادبیّات و... خارج از مقصود این نوشته است و آنچه که به این مقاله مربوط می گردد احاطه، دقّت و امّانت داری جناب استاد در مورد ادیان مقدّسه بابی و بهائی است بر اساس مقالات ایشان در مجلّه گوهر.

هر چند مجلّات گوهر در روزگار ما کمیاب و دور از دسترس بسیاری از خوانندگان عزیز است، لیکن سایت بهائی پژوهی (که در حقیقت بهائی ستیزی است) کلکسیونی از این مقالات را جمع آوری نموده و قابل دسترسی و استناد است.

از جمله این موارد، مقاله آقای محیط طباطبایی با عنوان «تاریخ نو پدید نبیل زرندی» (مندرج در شماره آذرماه 1354 مجلّه گوهر) است.

پس از نگارش ونشر این مقاله، آقای دکتر علیمراد داودی، استاد فلسفه دانشگاه طهران در آن ایّام و یکی از مؤمنین به امر بهائی ـــ كه پس ازانقلاب ربوده شد وازایشان خبری دردست نیست[v] در جهت تنویر اذهان و بیان حقیقت، مقاله ای با عنوان «روش اهل بهاء در نگارش تاریخ در حال و استقبال»[vi] تهیّه می نمایند تا در جامعه بهائی انتشار یابد. در این مقاله، دکتر داودی، اشتباهات تاریخی آقای محیط طباطبایی را که ناشی از عدم احاطه ایشان بر موضوع و اتکّاء و اعتماد بر حافظه بوده است، مستدلاً نشان می دهند.از جمله اینکه استاد محیط، کتاب معروف حضرت عبدالبهاء یعنی تذکرة الوفاء را «اتمام الوفاء» ذکر می نمایند. تاریخ تألیف مقاله شخصی سیّاح از آثار حضرت عبدالبهاء و تاریخ انتشار ترجمه انگلیسی تاریخ نبیل زرندی (عمده ترین تاریخ بابی و بهائی) را با سالها اختلاف، تعیین می نمایند و در مورد محتوای استدلالیّه جناب نعیم (کتاب مشهور شاعر شهیر بهائی) خبطی آشکار می کنند.

نسخه ای از مقاله دکتر داودی توسط دوستی مشترک[vii] به دست آقای محیط طباطبایی می افتد و سبب می گردد که در شماره خردادماه 1355 گوهر، اشتباهات خود را چنین توجیه نمایند: «در باره تذکرة الوفاء که هفتاد و اندی سال[viii] پیش در حیفا چاپ شده و سی سال قبل آن را خوانده ام، اگر از حیث نقل مطلب از حافظه در عددی یا لفظی اندکی سهوی رفته باشد قابل اغماض است... آری در موقع نقل مطلب از حافظه نام تذکرة الوفاء... با اسم اتمام الوفاء.... مشتبه گردیده...»[ix]

و در مورد اشتباه خود در خصوص تعیین تاریخ تألیف مقاله شخصی سیّاح می نویسد: «متأسّفانه رقم 1303 در موقع چاپ مقاله به صورت 1330 در آمده است.»[x] و نیز در باره تعیین ناصواب تاریخ انتشار ترجمه انگلیسی تاریخ نبیل زرندی می گوید: «... در این عبارت موقع ماشین زدن کلمه (چهل) از میان افتاده...»[xi] و در خصوص اشتباهی که درمورد محتوای استدلالیّه جناب نعیم مرتکب گردیده می نویسد: «متأسّفانه سه لفظ 'خود' و 'که' و 'شده' در موقع پاکنویس و ماشین کردن از مقاله افتاده.»[xii] و بدین ترتیب آقای محیط طباطبایی (نویسنده مرحوم مقاله ایّام) این اشتباهات عدیده را عمدتاً به گردن ماشین نویس بیچاره و چاپخانه بخت برگشته می اندازد. و راجع به همین امر است که دکتر داودی در نامه ای به همان دوست مشترک چنین می نویسد: «امّان از کارگران بی انصاف چاپخانه های ایران که تا این حدّ بر اهل تحقیق، ستم روا می دارند.»[xiii]

اکنون با تمامی این اشتباهات عدیده، آن هم در مقاله واحده، که از قلم آقای محیط طباطبایی سر بر آورده ؛ چگونه می توان به نوشته ای بی ماخذ و سند، به صرف روایت شخصی مجهول الهویّه، اعتماد و اعتبار نمود و مآلاً آن را با عنوان پر طمطراق و بی ربط «باب و چالش های پیش رو» مزیّن نموده و آنرا در سلک «تلاش های علمی»[xiv]کشید؟

امّا دو نکته باقی می ماند که در خاتمه، ذکر آنرا خالی از لطف نمی بیند. اوّل آنکه در نوشته مذکور (باب و چالشهای...) در چند مورد به سیادت حضرت باب اشاره شده است و این خلاف رویّه ایّام است که در مقالات دیگر، سعی در کتمان و پنهان نمودن سیادت آن حضرت داشته است. و این مورد در حکم یک استثناء و شاید امری مغفوله است.
دوم آنکه آقای محیط طباطبایی که ایشان را پدیدآورندگان ایّام به «دقّت نظر،» «شهره مجامع علمی» می دانند؛ در جائی در باره اینکه به اتّکاء اقوال «آواره» و «صبحی» استنباطی غلط نموده و به اصطلاح با طناب آن دو به چاه رفته می نویسد: «به اتّکای... شهادت صبحی و آواره از مبلّغان برگشته از بهائیگری... استنباطی نارسا در باره تلخیص و تحریر تاریخ جدید از قدیم شد.»[xv]

و در ادامه در باره این دو یعنی آواره و صبحی که ویژنامه ایّام، «مبلّغین مستبصر»[xvi] می خواندشان چنین می نویسد: «پس از مراجعه بدین مدارک نویافته و نودیده خط نه بر آنها کشیدم و دریافتم که: 'خوی تبلیغ در کسی چو نشست تا نمی رد نمی رود از دست'»[xvii]

و جالب تر آنکه آواره و صبحی که استاد محیط و دقیق، خط بطلان بر گفتار و نوشتارشان کشیده ؛ از منابع اصلی جام جم درتألیف ایّام بوده است.[xviii] فاعتبروا یا اوّلی الابصار. 
 

 


 

[i] مجلّه گوهر سال پنجم شماره 7 و نیز سایت بهائی پژوهی، مقاله برهان قاطع

[ii] نشریّه جام جم، ویژه نامه ایّام 6 شهریور 1386 ص 62

[iii] چون خود نویسنده، از این قضیه با عنوان «داستان» یاد می نماید ؛ از ذکر این کلمه ابائی نیست.

[iv] ماخذ شماره2. سایت بهائی پژوهی كه با انتشار ایّام بسیاری ازمسائل پشت پرده اش ــ والبتّه متقابلاً مسائل پشت پردۀ جام جم ــ آشكارتر شده است، دربارۀ آقای محیط طباطبائی ازجمله می نویسد: «اسطوره تحقیق - برازنده نام آن استاد بی بدیلی است که براستی تحقیق و پژوهش را اعتبار بخشید و ملاک و معیار آن شد. بیش از شصت سال پیاپی قلم علم مدارش، مقاله و مقامه تحقیقی آفرید تا بدانجا که از مرز دوهزار گذشت وشیوه تحقیق و تتبعش بر صد ها عالم و پژوهشگر این مرز و بوم و حتّی دیگر کشورها اثر گذار گردید و هزاران نکته بدیعی که ثمرۀ تلاشهای روح جستجوگرش بود را متواضعانه به جهان دانش عرضه نمود.» «این سایت نخستین سایتی بود که از تحقیقات آن اسطوره تحقیق در زمینه متون بهائی پرده گشایی نمود و آنها را در اختیار بهائی پژوهان در سراسر جهان قرار داد.» «رحمت و رضوان الهی نثار روح پر فتوح آن سلاله از تبار پیامبر اکرم سیّد محمّدمحیط طباطبائی.» «قدردانی از محیط ادب، محیط طباطبائی ، قدر دانی از ساحت علم و پژوهش است...»

[v] آقای حجّاریان نیز اخیراً درمصاحبه ای گفته اند دربارۀ جناب دكترداوودی چیزی نشنیده اند! امیرحسین:آقای دكتر! با آرزوی سلامتی وتندرستی؛ شنیده‌ام که شما اطّلاعات خوبی از جریان بهائیّت در تاریخ معاصر ایران دارید. من دانشجوی رشته فلسفه هستم و خُب از سر کنجکاوی می‌خواستم بدانم اطّلاعی از سرنوشت دکتر علیمراد داوودی، استاد و مترجم آثار فلسفی در ایران دارید؟ ظاهراً او در اوایل انقلاب به نحو مشکوکی ناپدید شده و بهائیان معتقدند به قتل رسیده است.
سعید حجّاریان:متأسّفانه ایشان را نمی‌شناسم و اطّلاعی هم از خبری كه شما گفتید، ندارم. //norooznews.ir/news/3126.php

[vi] این مقاله هم در جزوه ای مستقل با همین نام منتشر گردیده و هم در جزء مجموعه ای با عنوان «مقالات و رسائل در مباحث متنوعه» جلد 3 صفحات 189 تا 207 مؤسّسه معارف بهائی – کانادا. علاقمندان می توانند این مجموعه را درسایت کتابخانه بهائی ملاحظه نمایند.

[vii] مقصود دکتر باهر است.

[viii] که در حقیقت، پنجاه واندی سال درست است.

[ix] مجلّه گوهر سال چهارم. خردادماه 1355 ص205 و نیز سایت بهائی پژوهی. مقاله «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است» (قسمت دوم).

[x] همانجا. همان ص.

[xi] همانجا. همان ص.

[xii] همانجا ص 206.

[xiii]مقالات و رسائل... ص 214.

[xiv] اشاره به ادّعای ویژه نامه ایّام در صفحه اوّل است.

[xv] مجلّه گوهر سال چهارم شماره هفتم مهرماه 1355 ص 561.

[xvi] مأخذ شماره 2 ص 37 از جمله نگاه کنید به مقاله «مرگ حقّ است امّا برای همسایه.»

[xvii] ماخذ شماره 14 همان ص.

[xviii] در بیش از 10 مقاله ایّام به کتاب های کواکب الدّریّه و کشف الحیل از آواره و نیز خاطرات صبحی در باره بابیگری و بهائی گری از صبحی استناد شده است: نگاه کنید به پی نوشت های صفحات 7- 9-10-11-14-16-17-41-43-45-47 و 64.

 

مقاله قبلی

نظر خود را بنویسید


اوهوم

غریم
ارسال شده در : 1390/06/12

سلامبا توجه به اين كه بهاء‌لله خود را در مقابل يك حرف از كلمات باب معدوم صرف مي داند: «قسم به آفتاب عزّ توحيد كه حرفي از كلمات آن مظهر اسماء و صفات نزد جمال ابهي احب و اعز است از كل آن چه در آسمانها و زمين هاست ... كه معدوميم نزد حرفي از او خاضعيم نزد آن چه ظاهر شده از آن شجره حقيقت و شمس عنايت و قمر عطوفت ...» (بديع، ص 47) در کتب بابیت آمده است:تاراج كردن اموال و اعراض و نواميس غير بابيان در صفحه 157بيان فارسي مي گويد: «در اين ظهور حلال نيست بر غير مؤمنين به حق آن چه ما ينسب به ايشان است الا آن كه داخل در ايمان گردند كه آن وقت حلال مي گردد برايشان آن چه كه خداوند به ايشان عطا فرموده از جود خود»‌و مي گويد: «كل از كل گرفته مي شود الا آن كه داخل شوند در ظل دين او.» در مورد گرفتن اموال و دارايي شخص غير بابي مي گويد: (درهمين صفحه) «في بيان حكم اخذ الاموال الذين لا يدينون بالبيان و حكم رده ان دخلوا في الدين.»و در كتاب بيان عربي صفحه 18 مي گويد: «فلتاخذن من لم يدخل في البيان ما ينسب اليهم»اينها نمونه هايي از احكام جنايت آميز و غير انساني بابيت است

غریم عزیز،پس از سلام. مطالبي

علیرضا
ارسال شده در : 1390/06/16

غریم عزیز،پس از سلام. مطالبي كه از كتاب مستطاب بيان نقل نموده ايد؛ صحيح و درست مي باشد؛ امّا نادرستي در نتايجي است كه از آنها اخذ نموده ايد. شما با ناديده گرفتن نكات زير از رسيدن به نتيجه درست و حقيقي بازمانده ايد:1- در بياناتي كه نقل نموده ايد؛ اشاره اي به كلمه "تاراج" و "نواميس " موجود نيست و اين امري است كه شما بر بيان مبارك ؛ تحميل نموده ايد.2- در همان موضِع از كتاب بيان فارسي كه اشاره نموده ايد؛همانطور كه شما بخوبي مي دانيد ولي آنرا ناديده گرفته ايد؛ بيان مبارك به ترتيبي امتداد مي يابد كه مفروضات شما را نادرست مي گرداند: " و اين حكم ]اخذ اموال غير مومنين به بيان[ بر سلاطين صاحب اقتدار در دين است نه بر همه و در بلادي كه باعث حزن نفسي يا ضرّ نفسي شود اظهار آنرا هم خداوند اذن نفرموده"(كتاب بيان فارسي ص 158)بنا بر بيان فوق ، اولا ً : اجراي اين حكم به عهده پادشاهان مومن به بيان است و نه بر عهده همه افراد. لذا اجرائي شدن اين حكم موكول به رسميت و ارتفاع ديانت بابي است و ثانيا" شرط اجراي اين حكم ، آزرده نشدن افراد است. لذا اصل بر حفظ حرمت انساني است. به تقريب، معادل اين حقيقت در آثار بهائي نيز ملاحظه مي گردد. آنجا كه فرموده اند اگر دين سبب اختلاف گردد ؛ بي ديني بهتر است. بعلاوه حضرت باب در موضعي ديگر از كتاب بيان فرموده اند: "سبيل هدايت از روي حبّ و رأفت بوده نه شدّت و سطوت" (ص 63 بيان فارسي) بدين ترتيب اطلاق و انتساب صفات "جنايت آميز" و "غيرانساني" به احكام بابيه –آنطور كه شما اشاره نموده ايد- بدور از انصاف و عاري از حقيقت است. ولي نسبت اين صفات با كشتار و تاراج اموال بابيان در عهد ناصري(وستمهاي وارده بر بهائيان در ادوار بعدي)، كاملا مصداق دارد.3- همانطور كه ذكر گرديد ؛ اجرائي شدن حكم كتاب بيان منوط به ايمان سلاطين به ديانت بابي و رسميت و ارتفاع امر بابي است. امّا حضرت باب در ذيل حكمي ديگر كه از قضا به ايرادات شما مربوط است به ارتفاع و اجرايي شدن احكام بهائي ، پيش از ارتفاع و اجرائي شدن احكام بابي شهادت داده اند :" لا يحل ّ الاقتران ان لم يكن في البيان و ان يدخل من احد يحرم علي الآخر ما يملك من عنده الا و ان يرجع ذلك بعد ان يرفع امر من نظهره بالحقّ او ما قد ظهر بالعدل ..." (ازداوج با غير مومن به بيان جايز نيست و اگر يكي از طرفين ازدواج، بابي گردد بر طرف ديگر مايملكش حرام مي گردد؛ مگر آنكه او نيز ايمان آورد. اين ]حُكم[ بعد از ارتفاع ديانت من يظهره الله ]ظهور موعود بيان[ و يا ارتفاع آئين ِ آنكه به عدالت ظاهر شد ]حضرت باب[؛ مي باشد.)به بيان ديگر ، اين آيه از كتاب مبارك بيان ، بابيان را به نزديكي ظهور من يظهره الله، يعني حضرت بهاءالله، متوجه مي سازند و اجراي اين حكم را به صراحت موكول به ظهور حضرت من يظهره الله نموده اند و حضرت بهاءالله نيز قبل از آنكه اين احكام به مرحله اجرا در آيد آنها را مُلغي فرموده اند.(كتاب اقدس بند 139)4- اكنون ممكن است اين سئوال براي شما و يا ديگران پيش آيد كه چرا چنين احكام شديدي براي مدتي چنين كوتاه نازل شده است. بهترين پاسخ براي اين سئوال، توضيح حضرت ولي امرالله است كه مي فرمايند :فهم و درک کامل احکام و حدود شاقّه نازله از قلم حضرت اعلی فقط از اين طريق ميسّر است که ماهيّت و مقصد و خواصّ ممتازه شريعت مبارکش به نحوی که نفس آنحضرت در آثار خويش بيان فرموده‌اند منظور گردد . طبق اين بيانات واضحه دور بيان اصولاً يک نهضت دينی و انقلاب اجتماعی بود که مدّتش بالضّروره کوتاه ولی مملوّ از وقايعی مصيبت آميز و مشحون از اصلاحاتی وسيع النّطاق و بنيان کن بود . موازين شديده و اعمال قاطعه‌ای را که حضرت نقطه اولی و اصحاب مُجری می داشتند کل برای اين بود که بنياد تقاليد حزب شيعه را برانداخته راه را برای ظهور حضرت بهاءاللّه هموار سازد . حضرت اعلی به منظور اثبات استقلال دور جديد و نيز برای آماده ساختن زمينه جهت ظهور قريب الوقوع جمال قدم]حضرت بهاءالله[ احکامی بسيار دشوار و شديد نازل فرمودند . اگر چه اغلب اين احکام هرگز به مرحله اجرا در نيامد ولی نفس نزول اين احکام دلالت براستقلال آئين حضرت اعلی داشت و همين کافی بود تا هيجانی عظيم ايجاد نمايد وعلمای دين را به چنان مخالفتی برانگيزد که بالمآل شهادت حضرتش را سبب گردد .(ترجمه) توضيح فوق را مي توان مطابق با آيات كريمه كتاب قرآن يافت كه در توصيف دميدن دو مرتبه در "صور" نازل شده است: " ... و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض الا من شاء الله ثمّ نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون و اشرقت الارض بنور ربّها " (زمر: 68)( ... و دميده شود در صور، پس بيهوش گردد هر كه در آسمان ها و زمين است جز آنكه خدا خواهد. سپس دوباره دميده شود در صور. آنوقت ايشان ايستاده مي نگرند و روشن گردد زمين به نور پروردگارش)اهل بهاء، صور نخست را ظهور بنيان كن حضرت باب مي دانند كه با احكام شديد و ساختارشكنانه اش، انقلابي اجتماعي بر پا نمود كه شدتش، رويه موجود را به چالش كشانيد و زمينه را براي صور دوم، يعني ظهورجديد (حضرت بهاءالله) و دوره اي جديد مهيا فرمود.