بهاییستیزی از حجتیه میآید
جمعه, 03/06/1390 - 16:41
در گفتوگو با «مهناز پراکند» وکیل دادگستری
آسیه امینی
آسیه امینی- دوستی داشتم از یکی از اقلیتهای مذهبی. سالها پیش، در یک روز بارانی با هم در خیابانهای تهران قدم میزدیم. چتر او بالای سر هردویمان بود. ساکت بود و حرف نمیزد.
پرسیدم: ساکتی؟! گفت: باران را دوست ندارم. باران همیشه برای من یادآور تحقیر و نفرت است؛ وقتی به دبستان میرفتم. روزهای بارانی، معلم نیمکتِ مرا از بقیه بچهها جدا میکرد. نگران بود که وقتی بدن من خیس است بچهها نجس شوند.
این خاطره، واقعیت اقلیتهای مذهبی در کشور ما است.
در سالهای اخیر، بارها و بارها خبرهای دستگیری، بازداشت، ویران کردن خانهها و حتی گورستانها، اخراج بهاییان از خانه و کاشانهشان، در لابهلای خبرهای دیگر نقض حقوق انسانی، از کشورمان مخابره شده است. آخرین خبر از دستگیری کسانی حکایت کرد که به دنبال جلوگیری از ادامه تحصیل بهاییان، به فراگیری علم در خانه و از راه دور میپرداختند.
تلاش داشتهام تا در گفتوگو با «مهناز پراکند» که وکالت هفت تن از سران بهایی در ایران را به عهده داشته، از وضعیت آنها در کشور و نیز از حقوق بهاییان در قانون، به عنوان یک انسان و یک ایرانی بپرسم.
شما وکیل پرونده سران بهایی بودهاید؛ لطفاً درباره آخرین وضعیت این پرونده برای ما بگویید.
مهناز پراکند: من به همراه سه تن از همکارانم یعنی خانم شیرین عبادی و آقایان عبدالفتاح سلطانی و هادی اسماعیلزاده وکالت پرونده هفتتن از سران بهایی (موسوم به گروه یاران ایران) را به عهده داشتیم.
آخرین اطلاعاتی که از پروندهشان داریم این است که حکم ۱۰ سال زندانی که از دادگاه تجدید نظر صادر شده بود، به سبب اعاده دادرسی توسط دادستان کل کشور به دادگاه «همعرض» تجدید نظر ارسال و تبدیل شده به همان حکم ۲۰ سال زندان دادگاه بدوی.
اما با توجه به اینکه این حکم هیچگاه به ما ابلاغ نشد و امکان مطالعه پرونده را پیدا نکردیم، از دلایل دادستان کل کشور و استنادات ایشان برای «اعاده دادرسی» و همچنین از استدلال قضات دادگاه تجدیدنظر اطلاعی نداریم که به چه دلیل حکم ۱۰ سال زندانی که قبلاً صادر شده بود، تبدیل شده به ۲۰ سال زندان. ظاهراً چنین به نظر میرسد که آقای دادستان به کمیت حکم و میزان محکومیت اعتراض داشته است، نه به کیفیت آن و این امر خلاف کلیه موازین قانونی و مقررات ناظر به اعاده دادرسی است.
آیا از نظر قانونی این امر امکانپذیر است که دادگاه تجدید نظر میزان حکم را افزایش دهد؟
با توجه به صراحت ماده ۲۵۸ قانون آئین دادرسی کیفری، دادگاه تجدید نظر نمیتواند مجازات تعزیری مقرر در حکم بدوی را تشدید کند. مگر در مواردی که مجازات مقرر در حکم بدوی کمتر از حداقل میزانی باشد که قانون مقرر داشته است و این امر مورد اعتراض شاکیِ تجدید نظرخواه قرار گیرد.
در مورد پرونده گروه «یاران ایران»، این مسئله نمیتوانست مصداق داشته باشد؛ چرا که اولاً مجازات مقرر در حکم بدوی برای آنان به میزان حداکثر مجازات مقرر در قانون بوده است. ثانیاً این گروه، در پرونده موضوع بحث، شاکی خصوصی نداشتند که بهفرض انطباق با ماده ۲۵۸ حق اعتراض داشته باشند.
شما از گروهی به اسم «یاران ایران» نام بردید. ممکن است درباره این گروه بیشتر توضیح دهید؟
«یاران ایران» درواقع شامل هفتنفر میشد که عضو محفل ملی بهاییان در ایران بودند. اینها به طور موقت از طرف «بیتالعدل بهاییان» تعیین شده بودند تا به رتق و فتق امور بهاییان در ایران رسیدگی کنند؛ اموری مثل احوال شخصیه، مسائل تحصیلی، ازدواج و طلاق و...
تاجایی که میدانم بهاییان ایران از حقوق اجتماعی و سیاسی برخوردار نیستند. این محفل چگونه میتواند در شرایطی که از نظر قانونی مشروعیت ندارد، به فعالیتش ادامه دهد؟ بهطور مثال وقتی در مورد حق ازدواج و طلاق حرف میزنیم، این روابط حتی اگر در یک جامعه کوچکتر مثل جامعه بهاییان به آنها داده شود، در آن جامعه بزرگتر یعنی جامعه ایرانی چگونه قانونی میشود؟ چون افراد در جزیره که زندگی نمیکنند. آنها نیازمند تایید شدن از طرف ادارهها و مراکز رسمی هستند.
طبق قانون اساسی و نیز قوانین عادی، از جمله میثاقین بینالمللی که سالها است جزو قوانین عادی ایران محسوب میشوند، اقلیتهای مذهبی و دینی در «احوال شخصیه» تابع قوانین خودشان هستند. هموطنان مسلمان سنی و همینطور هموطنان مسیحی، یهودی، زرتشتی و بهایی و همه کسانی که دینی جز اسلام و مذهبی جز شیعه دارند، تابع مقررات خودشان هستند. محفل ملی بهاییان در ایران، درست است که در کل، تابع قوانین ایران است، ولی در احوال شخصیه مثل تقسیم ارث، جاری کردن صیغه ازدواج و طلاق، قواعد خودشان را دارند و آن را اجرا میکنند.
ولی در قانون از اقلیتهای دینی و مذهبی قانونی نام برده شده که در آن نامی از بهاییان نیست؛ یعنی درواقع قانون، این اقلیت را به طور رسمی نپذیرفته است.
در قانون اساسی از سه اقلیت دینی مسیحی، یهودی و زرتشتی به عنوان ادیان رسمی نام برده شده، ولی هیچگاه در هیچ قانونی نیامده که افراد ادیان دیگر مثل بهایی حق زندگی و اجرای مقررات شرعی خودشان را ندارند.
ولی از حقوق اجتماعی محرومند؟
بله، درعمل محروم شدهاند، اما همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم طبق قانون اساسی و بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین بینالمللی، همه افراد کشور از حقوق مساوی برخورداند.
اتهام سران بهایی چیست؟
پنج اتهام به آنها وارد شد؛ در مرحله اول «تبلیغ علیه نظام» از طریق تبلیغ بهاییت مطرح شد؛ ولی بعد، ارتباط با بیگانگان را نیز به آنها نسبت دادند. در واقع اتهامی که به آنها منتسب شد «جاسوسی» بود. همچنین تشکیل گروه و اداره آن، با هدف اقدام علیه امنیت ملی انجام شد؛ اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی و محاربه و افساد فیالارض.
البته در مورد اتهام آخر، یکی از دادیاران دادگاه انقلاب به نام آقای حیدریفر، بعد از صدور قرار مجرمیت، وقتی پرونده برای اظهار نظر میرود زیر دستشان، استفتایی از آیتالله مکارم شیرازی میکند مبنی براینکه که اگر بهاییان برای دینشان تبلیغ کنند، حکم آنها چیست؟ آیتالله مکارم هم پاسخ دادهاند که چنانچه تلاش مستمر داشته باشند و خلاف اسلام باشد، در حکم محارب و مفسد فیالارض هستند.بر اساس این استفتا بود که اتهام جدید «محاربه» و «فساد فیالارض» هم به اتهامهای قبلی اضافه شد.
براساس گفتههای بهاییان، دین آنها مخالف با اسلام نیست. آیا مدرکی در این خصوص، یعنی محاربه در میان است؟
اتفاقاً این موضوع را موکلان من هم در دادگاه مطرح کردند که بر اساس اعتقادات دیانت بهایی، آنها کلیه ادیان قبل از اسلام و اسلام را قبول دارند و حضرت محمد را به عنوان پیامبر خدا و قرآن را به عنوان کتاب مقدس قبول دارند و هیچگونه مخالفتی با اسلام ندارند. متاسفانه استدلالی که در کیفرخواست و قرار مجرمیت عنوان شده خلاف این ادعا بود.
به گفته شما یکی دیگر از اتهامهای وارده در این پرونده، ارتباط با بیگانگان و به تعبیری «جاسوسی» است. این اتهام بر چه اساسی وارد شده و بهاییان طبق این اتهام از چه چیزی و برای چه کسانی جاسوسی میکردهاند؟
آنچه مبنای انتساب این اتهام به موکلان من بود، مربوط به دیدار آنها با نمایندگان سازمان ملل یا چند تن از سفرای کشورهای اروپایی یا استرالیا و کانادا میشد. این دیدارها صرفاً در جهت احقاق حقوق و رفع مشکلات بهاییان بود؛ از جمله این مشکلات، مسئله عدم صدور گذرنامه و نیز محرومیت از تحصیل فرزندان بهایی بود. عنوان شدن این مسائل در پرونده سران بهایی، به عنوان «جاسوسی» تلقی شده است.
آیا اطلاع دارید چه تعداد بهایی در ایران زندگی میکنند و برخوردهای این چنینی با بهاییان ایران یا بهاییستیزی از چه هنگام شروع شد؟
من به شخصه آمار دقیقی از تعداد بهابیان ایران ندارم. به این دلیل که من فقط به لحاظ حقوقی وکالت آنها را در دادگاه به عهده داشتهام. اطلاعاتی که من در این موارد دارم به اطلاعاتی برمیگردد که در خلال دفاع حقوقی از آنها از خودشان کسب کردهام یا برای دفاع، ناچار به بررسی و تحقیق بیشتر شدهام. بر اساس گفتههای خود بهاییان، ۳۰۰ هزار بهایی در ایران زندگی میکنند.
برخورد با بهاییان فقط به بعد از انقلاب برنمیگردد. قبل از انقلاب هم گاهی با آنها برخوردهای خصومتباری شده است، اما بعد از انقلاب برخورد با بهاییان خیلی شدیدتر و خشنتر شد. به نحوی که بعد از انقلاب سه گروه از اعضای محفل بهاییان را دستگیر و اعدام کردند.
در چه سالی؟
در سالهای دهه ۱۳۶۰ حدود ۲۰۰ بهایی اعدام شدند. در سالهای اخیر نیز برخورد با بهاییان شدت پیدا کرده است؛ ازجمله اینکه دانشجویان بهایی را از دانشگاه اخراج میکنند یا اجازه ادامه تحصیل به آنها نمیدهند. حتی از ادامه تحصیل دانشآموزان بهایی در مدارس جلوگیری میشود.
جالب است که بگویم بهاییان برای جلوگیری از سرخوردگی بچههای خود و کسب دانش و علوم دانشگاهی، در ایران دست به ابتکار جالبی زدهاند و به هزینه خود در خانههایشان به تدریس دروس دانشگاهی برای جوانان محروم از تحصیل خود میپردازند که متاسفانه یکی از مواردی که در کیفرخواست به عنوان عمل مجرمانه به آن اشاره شده بود همین مسئله ساده است که هیچ منع قانونی هم ندارد. دستگیری، بازداشت و صدور احکام سنگین را هم که دربارهاش پیشتر حرف زدیم.
از آنجا که شنیده میشود بهاییت یک دین غیر سیاسی است و خود بهاییها هم مدعیاند که فعالیت سیاسی ندارند. علت این برخوردها چیست؟ آیا در گفتار و رفتار بهاییان تناقضی وجود دارد؟ یا قرار گرفتن «بیتالعدل» بهاییان در اسراییل این توهم را ایجاد کرده که آنها از سوی این کشور حمایت میشوند؟ یا دلیل دیگری وجود دارد؟
به نظر من، این خصومت بیشتر یک توهم است و حتی فقط توهم هم نیست؛ برخورد با بهاییان از پیش از انقلاب هم بوده. بهاییان دو مسئله را در اعتقاداتشان مطرح میکنند و به آن پایبندند. یکی این که تابع قواعد حکومتهایی هستند که تحت قوانین آنها زندگی میکنند. دوم اینکه فعالیت سیاسی ندارند.
اینکه بهاییان در مسائل سیاسی دخالت نمیکنند یعنی چه؟ مثلاً رای نمیدهند؟
خیر، بلکه به این معنی است که کار و فعالیت حزبی و فعالیتهای سیاسی نمیکنند و بر تصمیمگیریهای سیاسی جامعه دخالتی ندارند.
آیا به نظر شما بهاییستیزی یک مسئله حکومتی در ایران است یا اینکه یک مسئله اعتقادی است و مردم هم به نوعی بهاییستیزهستند؟
تاجایی که من میدانم بهاییستیزی در مردم وجود ندارد. این بهاییستیزی در نحوه برخورد حکومت دیده میشود. برخورد مردم - اگر برخوردی هم باشد- بیشتر پرهیز از رابطه به خاطر ترس است. شاید از این جهت که میترسند خودشان هم مورد اتهام قرار گیرند. یا درواقع هراسی است که به دلیل تبلیغات حکومت ایجاد شده. البته در سالهای اخیر برخوردهای شدید حکومت اتفاقاً نتیجه عکس داده و من بسیار دیده و شنیدهام که مردم با بهاییان احساس همدلی و همراهی و همدردی بیشتری کردهاند.
درواقع بهاییستیزی در دیدگاهی وجود دارد که از دل «انجمن حجتیه» بروز کرد. این انجمن از پیش از انقلاب هم در همین راستا فعالیت میکرد، اما برخی از پیروان این دیدگاه در حال حاضر در راس امور و در حکومت حضور دارند و برای همین است که مقابله با بهاییان شدت گرفته. بنابراین من میتوانم نتیجه بگیرم که بهاییستیزی در مردم وجود ندارد، بلکه این امر ناشی از یک دیدگاه افراطی است که به قدرت و سیاست نیز ربط پیدا کرده است.
بهاییستیزی حکومت، آیا فقط شامل سران بهاییان و اعضای محفل ملی است یا همه افراد این دین را به نوعی تهدید میکند؟
من قبل از پاسخ، توضیح بدهم که بعد از دستگیری سران بهایی در ایران، دادستان کشور در اطلاعیهای، «محفل ملی بهاییان ایران» را غیر قانونی اعلام کردند. هر چند که دادستان کل کشور در مقامی نیست که مطابق قانون، حق داشته باشد گروه یا تشکیلاتی را قانونی یا غیر قانونی اعلام کند، اما از آنجایی که بهاییان تابع قوانین حکومتهایشان هستند، برای اثبات صداقت خود و بر اساس همین اعلام دادستان کل، اعضای محفل ملی در زندان اعلام انحلال کردند. یعنی در واقع الان در ایران «محفل ملی» وجود ندارد.
اما در مورد سئوال شما: برخورد حکومت با بهاییان، شامل همه آنها اعم از روستاییان، دانشجویان و افرادی در سنین و مشاغل مختلف میشود؛ به دانشگاههایشان حمله میشود، خانهها و گورستانهایشان تخریب میشود. در چندسال اخیر تعداد زیادی از جوانهای بهایی دستگیر شدند و تعداد زیادی از بهاییان ناچار به ترک وطن شدهاند. احکام سنگینی مثل ۱۲ سال زندان برای کسانی مثل آقای نوید خانجانی صادر شده است. حداقل حکمی که برای بهاییان صادر شده بر اساس اتهام «تبلیغ علیه نظام» یک سال زندان بوده است. بنابراین دامنه این برخوردها، همه آنها را در برمیگیرد.
با توجه به اینکه به گفته شما اعضای محفل ملی بهاییان اعلام انحلال کردهاند، در حال حاضر امور شخصی مردم این دین چگونه انجام میشود؟ اموری مثل همان ازدواج و ارث و...
در عمل دینداران بهایی، مدیرانی را که بتوانند این امور را برای آنها انجام دهند و به نوعی مسائلشان را تدبیر کنند در دسترس خود ندارند و در واقع خودشان مسائلشان را رفع میکنند.
آیا نهادهای بینالمللی، مثل سازمان ملل توانستهاند برای حل معضل حقوق بهاییان به نتیجهای برسند؟
به نظر من خیر. ارتباطات با دولت ایران در این مورد خاص باید بیشتر بشود تا از شدت این فشارها کاسته شود.
آیا نکتهای مانده که بخواهید اضافه کنید؟
امیدوارم که مسئولان قوه قضاییه توجه بیشتری به این امر داشته باشند که یکی از حقوق اولیه هر متهم و محکومی، آگاهی از دلایل اتهام یا محکومیت خودش است و این امر محقق نمیشود مگر اینکه این دلایل به صورت کتبی و با تسلیم یک نسخه از رای دادگاه، به آنها ابلاغ شود. متاسفانه تاکنون، دست کم در مورد متهمان و محکومان دادگاههای انقلاب اینگونه عمل نشده است. تقاضایم این است که یک نسخه از «دادنامه» صادره علیه موکلان من در اختیارشان قرار بگیرد تا آنها هم بتوانند هرگونه اقدام قانونی که لازم است را انجام دهند. به امید آزادی همه زندانیان سیاسی.
در همین زمینه:
برگرفته از: رادیو زمانه
//radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/05/27/4283
نظر خود را بنویسید
بهایی ستیزی در اندیشه باب
پریارسال شده در : 1390/03/22
مخالفت با تحصیل ریشه در احکام باب دارد مراجعه کنید به احکام کتاب سوزی موسس به اصطلاح دینتان که حکم داده همه کتب غیر بیان را بسوزانید و از طرفی شما ناقض وصیت باب هستید اگر به وصیت باب عمل می کردید امروز باید همه شما ازلی می بودید نه بهایی
مدرک
هومنارسال شده در : 1390/03/26
پری خانم/آقای عزیز، سه مطلب اشاره کرده اید ولی شاهد و مدرکش را نیاورده اید! مدارکش کو؟