×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
مدارک بی نظیر جام جم
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


درصفحات ۱۱و (۱۳و۱۰) و ۳۷ ایّام، سه مطلب از پیمان شكنان دین بهائی، آواره و نیكو درج شده است كه حقیقتاً نشان ازمتدولوژی بی نظیرجام جمیان درتحقیقات تاریخی است. درمقالۀ «صبحی و آواره، طناب های پوسیدۀ ردّیّه نویسان قبل و پس از انقلاب» كه درهمین مجموعه آمده، راجع به اكاذیب وافترائآت صبحی وآواره ونیكو و سندیّت نداشتن اوهاماتشان نوشته شد. سه مطلب فوق نیز مانند سایر ادّعاهای آن سه، ازنظرمدارك تاریخی درنوع خود بی نظیراست. درزیرنگاهی مختصر به هرسه مورد می اندازیم.

مطلب اوّل: درصفحۀ ۱۱مطلبی است باعنوان «نامه ای كه به سرقت رفت» (پرده ای ازمناسبات بهائیّت وعثمانی). دراین مطلب كه كاملاً متناقض با مطالب مندرج درمقالۀ صفحۀ ۱۲و۱۳(مقالۀ «بهائیّت وانگلیس») می باشد، ادّعا شده كه حضرت عبدالبهاء با عثمانی ها همدست بوده اند تابه ایران حمله كنند. سه دلیل اصلی نیز برای آن اقامه كرده: یكی تفسیری كه حضرت عبدالبهاء برحدیث مشهور «كنت كنزاً مخفیاً...» برای شوكت علی پاشا مرقوم فرموده اند. دیگری دعائی كه حضرتشان برای تأیید دولت عثمانی صادرفرموده اند. سومی نامه ای ازحضرتشان درتشویق جمال پاشا برای حمله به ایران به عنوان وحدت اسلامی.

درمورد دلیل اوّل، دانشمندان وعلماء وعرفای عزیزمسلمان باید بنشینند و تفسیر مزبور را مطالعه فرمایند وكشف كنند جام جمیان ازكجای آن نشانی از انگیزه های سیاسی یافته اند.هموطنان عزیزمی توانند تفسیرمزبور را كه درصص۲ تا۵۵ مكاتیب عبدالبهاء جلد۲مندرج است از دوستان بهائی خود ویا سایت های بهائی به دست آورند.

تفسیرمزبورتماماً در بارۀ عالم الهی وكمّ وكیف خلقت، ومراتب محبّت ومعرفت مذكور در كتب آسمانی و آثار عرفانی می باشد كه حضرت عبدالبهاء آن را در اوایل جوانی بدون داشتن سواد وعلوم اكتسابی مرقوم فرموده اند. از دسته گل هائی كه جام جم دراین مورد به آب داده آن كه برعكس فرضیّه اش مبنی براین كه بهائیان سعی داشته اند رژیم سنّی عثمانی راعلیه رژیم شیعۀ ایران بسیج كنند و ازجمله فقهای شیعه را تروركنند، در تفسیرمزبور حضرت عبدالبهاء در خاك عثمانی سنّی، از رهبر شیعیان جهان حضرت علی ارواح البهائیین له الفدا چنین یاد می فرمایند: «... سلطان عرصۀ علم وحكمت وپادشاه كشور ولایت حضرت علی ابن ابی طالب علیه التّحیّة والثّناء می فرماید: كمال التّوحید نفی الصّفات عنه...چنانچه بدرمنیرافلاك علم ومعرفت ونقطه ومركز دائرۀ ولایت اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه التحیّة والثناء می فرماید: كلّ ما فی التّوراة والانجیل والزّبور موجودٌ فی القرآن، وكلّ ما فی القرآن فی الفاتحة وكلّ ما فی الفاتحة فی البسملة وكلّ ما فی البسملة فی الباء وكلّ ما فی الباء فی النّقطة وأنا النّقطة.» من میان گفت وگریه می تنم.

دلیل دوّم جام جم دعای حضرت عبدالبهاء درحقّ دولت عثمانی است. درمقاله ای دیگر ذكرشد به طوركلی درآیین بهائی برای همگان ازدول وملل دعا شده تا خداوند كل راموفّق بر رضای خود نماید تا دنیا به صلح و وحدت ورفاه حقیقی ظاهری و باطنی دست یابد. چنانكه درمطلع دعائی، از درگاه الهی برای همۀ دول چنین می خواهند: «هوالله اللهّم یا مؤیّد كلّ سلطة عادلة وسلطنة قاسطة علی العزّة الابدیة والقدرة السرمدیة والبقاء والاستقرار و الثّبات و الافتخار أیّد بفیض رحمانیّتك كلّ حكومةٍ تعدل بین رعایاها وكلّ سلطة ممنوحة منك تحمی الفقراء والضّعفاء برایاتها.»[i] همان طوركه مشخّص است دعا می فرمایند خداوند هردولت عادلی را یاری نماید تا بین اتباعش عدالت برقراركند و یكسان معامله فرماید(یعنی همان چیزی كه حقوق بشرجهانی امروزآن رامی خواهد) وفقیران وضعیفان را حمایت كند.

ازجمله دعاهای خاص، دعا برای ناصرالدّین شاه، مظفرالدّین شاه، امپراطور انگلیس، دولت عثمانی، وامثال آنها است. این ادعیّه هركدام شآن نزول خود را دارد كه درجای خود درآثاربهائی مذكور ومسطوراست. امّا دومورد خاص دعا كه جام جم درمقالاتش ذكركرده، یكی برای عثمانی ویكی برای انگلستان، دارای متن مشابه است ومقصود از هر دو این است كه خداوند هر دوحكومت را مؤیّد برحفظ اراضی مقدّسۀ فلسطین(بقعۀ مباركۀ نوراء و وادی سیناء) وراحت رعیّت واحبّاء و ساكنین آنجا نماید، چه كه مكان مقدّس همۀ ادیان است. دعای سلطان عثمانی كه درص۱۱ ایّام مشاهده می فرمائید[ii] همین مضمون را دارد. همانند دعای مرزداران حضرت سجادع كه در عصرحكومت اموی ازخدا می خواهندكه خداوندحدود و ثغورمسلمین را ازدشمنان حفظ نماید.[iii] ای كاش جام جمیان آنچه بر خودنمی پسندند، بر دیگران نیز نمی پسندیدند. ای كاش همان طوركه برای توجیه عملكرد ائمۀ اطهارع شرایط زمان و اوضاع مسلمین و سایرشرایط را بررسی می كنند، درمورد امر بهائی و عملكرد آن در مقاطع مختلف تاریخ نیز چنین می كردند. برای درك هر موضوع تاریخی باید خود را در آن شرایط قرار داد، و آن گاه قضاوت كرد. روزی خواهد رسید كه جهانیان چنین خواهند كرد، و حكمت الهی در وقایع این ظهور عظیم را درك خواهند نمود و درخواهند یافت كه آنچه ازطرف طلعات مقدّسۀ این آیین نازنین انجام شده مانندآنچه ازطرف همۀ انبیاء واولیای الهی صورت گرفته درعین حكمت ودرستی ودرجهت ارادۀ الهی برای سعادت كل بشربوده وهست.[iv]

دلیل سوّم جام جم نقل قولی است ازآیتی(آواره)، یكی ازپیمان شكنان جامعۀ بهائی كه مدّعی شده مدركی ازحضرت عبدالبهاء داشته است كه درآن حضرتشان جمال پاشا را تشویق كرده اند كه ایران را مقهور ارادۀ خودكند، اگرچه به اردو كشی باشد، تا با هم برنصرت اسلام قیام كنند وبه وحدت اسلامی دست یابند. صرف نظرازاین كه این مطلب با پاراگراف اوّل همین مقالۀ ص۱۱ایّام متناقض است و صرف نظر ازاینكه درخود همین نقل قول از آواره نیزاین تناقض وجود دارد كه ازطرفی وحدت عثمانی وایران علیه دشمن مسیحی خاطرنشان شده و ازطرف دیگر ایدۀ غلبۀ جمال پاشا بر ایران، باید از جام جمیان پرسیدكه آیا همین فكر اتّحاد اسلام، مقصود و منظور نظرامثال سیّدجمال الدّین اسدآبادی و آقا خان كرمانی وشیخ احمد روحی كرمانی نبود كه هنوزكه هنوزاست امثال جام جمیان به آن افتخارمی كنند وآرزویش را دارند؟ این فكرسیّدجمال را قهرمان بیداری مسلمین تا حال نموده، ولی به مصداق یك بام ودو هوا، حضرت عبدالبهاء را دشمن اسلام جلوه داده؟ سبحان الله ازهذیانات متوهّمین.

امّا هذیانات تاریخی جام جم وقتی به اوج خود می رسد كه از زبان آواره مدعی می شود آن سند «به سرقت رفته» و اینك وجود ندارد. اگرچنین است، پس چگونه جام جمیان دربارۀ سندی كه وجود ندارد وبه سرقت رفته وآن را ندیده اند، آسمان و ریسمان به هم می بافند؟ سبحان الله! شكرخدائی راكه به قلم خودبهائی ستیزان، غیرعالمانه وغیر دقیق بودن ایّام را كه درص۲(قسمت «سرسخن») برآن تأكید ورزیده اند، برملا فرمود. آیا برطبق روش علمی تاریخی ونیزبرطبق علم الحدیثِ خود جام جمیان، می توان صرفاً به نقل قول یك نفر، آن هم كسی كه خودرا درصف دشمنان اهل بهاء قرارداده، ادّعائی را واقعی ومسلّم شمرد و بر اساس آن قضاوت كرد؟ حیرت دراین است كه امثال جام جمیان ۱۴۰۰ سال است كه امثال چنین ادّعاهائی را دربارۀ خودشان حتّی ازجانب موافقینشان قبول ندارند تا چه رسد به مخالفین و دشمنان اسلام. ایشان علاوه براین كه بسیاری از احادیث منقوله توسّط مخالفین خود راجعلی و دروغ دانسته اند، نظرات مذكور در منابع موافقی ازقبیل كتاب اصول كافی كلینی وتفسیرعلی بن ابراهیم قمی وكتاب ابن بابویه وتفسیرصافی ملّا محسن فیض كاشانی واحتجاج طبرسی وكتاب عین الحیات مجلسی و دبستان المذاهب فانی وفصل الخطاب حاج میرزا حسین مجتهد نوری وغیره را كه درآنها ادّعا شده قرآن تحریف شده وآیاتی ازآن مفقود گردیده وبه سرقت رفته وقرآن امروزی فاقدآنها است، نمی پذیرند.[v]جام جمیان چه می گویند؟ هرچه می خواهند بگویند، امّا اهل بهاء چه دربارۀ آثارامربهائی وچه دربارۀ قرآن مجید، معتقدند كه هر دو ورای اوهام جام جمیان و دیگران هستند واقوال امثال آواره وصبحی ونیكو، همچون اكاذیب عبدالله بن سعد ابن ابی سرح می باشد. حضرت بهاء الله می فرمایند: «..می گفتند ده جزو قرآن را سرقت نموده اند وقرآن تمام نزد قائم است واومی آورد. فیا لَلهِ! فیا لَلهِ! انّهم جعلوا القرآن عِضِینَ. یعنی قسمت نمودند، یعنی پارچه پارچه نمودند، بعضی را دزد برد وبعضی رابدل نمودند. این خادم فانی شهادت می دهد كه قرآن تمام بوده وبیان (كتاب حضرت باب) هم تمام است وقرآن همانست كه دردست كل بوده وبیان هم همین است كه حال موجوداست...»[vi]

مطلب دوّم: درصفحۀ۱۳ مطلبی است با عنوان «پیشگوئی های غریب»، به نقل از «نیكو»ی همچون آوارۀ فوق الذّكر. دراینجا جام جمیان با نقل قول ازنیكو هر آنچه راكه وی نقل كرده قبول می كنند وبراساس آن شارع امربهائی راتوهین و تمسخرمی نمایند. مانند مورد فوق باید ازجام جم پرسید طبق كدام اصول وروش های علمی وتاریخی اقوال نیكورا حقیقت شمرده اند؟ دركدام آثارمكتوب بهائی پیشگوئی های مزبورثبت است؟ اصل مطلب این است كه جام جمیان چون می دانند پیشگوئی های طلعات مقدّسۀ این آیین واقع شده، می خواهندحقیقت مزبوررا به نحوی تخطئه نمایند. محقّقین تاریخ ادیان می دانند كه چنین پیشگوئی هائی درهمۀ ادیان بوده و واقع شده، وچه بسا وقوع آنها دلیل ایمان واطمینان بسیاری نفوس گشته است.[vii] بهترین نمونۀ آن پیشگوئی های حضرت بهاءالله در الواح ملوك است كه زعیم الدوله برای تمسخر، آنها را در ردّیّۀ خود مفتاح باب الابواب ذكر كرد، وچون صورت وقوع یافت، ردّیّۀ او خود مُثبِت ِ آنها شد. همان آوارۀ فوق كه همدست وهمداستان نیكو وصبحی بود، قبل ازپیمان شكنی خود، دركتابش كواكب الدّریّه، جلد ۲،ص۲۷۶ اشاره می كند كه زعیم الدوله من جمله آیات مربوط به سرنوشت بد عثمانی را در ردّیّه خود مفتاح باب الابواب آورد تا اینكه سلطان عبدالحمید را بر ضد امر بهائی غضبناك سازد ولی با تحقّق وعود الهی، نتیجه بر عكس گردید. ازجام جمیان باید پرسید چرا شهادت امثال آواره را قبل از پیمان شكستن نمی پذیرند، ولی اكاذیب همان ها را پس ازپیمان شكنی می پذیرند؟ ازهموطنان عزیز دعوت می نماید كه الواح ملوك ازحضرت بهاءالله رابه دست آورند و خودعظمت واقتدارحق رامشاهده فرمایند وقضاوت كنند.

مطلب صفحۀ۱۰ نیز با عنوان «خوابی كه تعبیر نشد» همچون مطلب فوق می باشد. كافی است دقّت فرمائید كه اساس آن بر مطالب آواره گذاشته شده است.

مطلب سوّم: درصفحۀ۳۷ نیز مطلبی به نقل ازهمان آواره، با عنوان «مرگ حقّ است امّا برای همسایه» آمده است. دراینجا آواره می خواهد بگوید ترك تعصّبات گوناگون ازقبیل ترك تعصّبات وطنی، ازتعالیم حضرت بهاءالله نیست، وبراساس آن قصّه ای خیالی ازملاقات بایكی ازسفرای كشوری غربی درایران را سرهم كرده وظاهراً او را دربحثی وطن پرستانه محكوم نموده است. می نویسد: «اوّلاً بهاء ابداً این حرف را نزده واین ازحرف های عبدالبهاء است كه به پدرخود چسبانیده، زیرا بهاء اگرهم مأمور غیرمستقیم اجانب بوده، چندان با این گونه تعالیمی كه صورتاً امثال جناب عالی (منظورسفیرغربی است)می پسندید آشنا نبوده، ولی عبدالبهاء اخیراً میل ورضای خارجی ها را شناخته وبه جعل این سخن پرداخته بود.»

درمقالات دیگردرهمین مجموعه به عزیزان جام جم نصیحت شدكه با طناب پوسیدۀ آواره وصبحی ونیكو ــ و نیز آقایان طبری وفشاهی ـــ به چاه تاریخ فرونروند كه سقوط خواهند كرد وآبرو ازكف خواهند داد. امّا چه می شودكرد كه ایشان «دوست حقیقی» خودحضرت بهاءالله[viii] را نشناخته اند وبه ایشان و محبّانشان جفا روا داشته ومی دارند. مطلب آقای آواره را درفوق خواندید، حال مطلب آقای فشاهی رادرصفحۀ ۱۵ ایّام ملاحظه فرمائید تا حال وروز جام جمیان را درمیان «تضاد دیالكتیك آواره ـــ فشاهی» مشاهده فرمائید، وازاین به بعد كسانی راكه خودتان نیز قبول ندارید وپس ازانقلاب حسابشان راتصفیه فرموده اید ریا كارانه به یاری نگیرید وسعی نكنید میان معتقدین به ماركسیسم وبهائیان كه بالاخره در ایّام روشن نساختید با همند یا ضدّ هم، اختلاف بیاندازید. آقای فشاهی نوشته اند: «او (بهاءالله)...دردورانی كه ناسیونالیسم ایرانی، برای مبارزه با تسلّط سیاسی واقتصادی بیگانه ونیزحكومت فئودال محلّی دست نشاندۀآن، به منزلۀ یكی ازحیاتی ترین سلاح های توده و روشنفكران ایران بود، به مبارزه با این سلاح پرداخت وگفت: 'لیس الفخرلمن یحبّ الوطن بل الفخر لمن یحبّ العالم' وبدین وسیله 'جهان وطنی' را رسماً تأئید نمود.»

ملاحظه می فرمائید. بیان مزبور ازحضرت بهاءالله است و درچندین اثر از آثار ایشان تكراریافته است. حال چگونه جام جم می تواند به اكاذیب امثال آواره ونیكو وصبحی دل خوش كند؟ راستش را بخواهید به نظربهائیان، اسلاف جام جم و خود ایشان ابداً علاقه ای به آن سه نگون بخت نداشته وندارند وصرفاً از ایشان به عنوان آلت دستی برای بهائی ستیزی خود سود جسته ومی جویند. شاهدآن پایان زندگی سیاه آن سه است كه آنان كه دراوّل پیمان شكنی شان آنها را حلوا حلوا می كردند، به مروررهایشان ساختند تا درغربت خود بسوزند و فراموش شوند وذكرشان جز در اذهان هذیان زدۀ پرحسد و كینۀ امثال جام جم وآقای عبدالله شهبازی وجاعلین ردّیّه های مهنازرئوفی باقی نماند.

جالب آنكه ایراد جام جمیان به نقل ازآقای فشاهی، دقیقاً به پیروی و تقلید از ادوارد برون انگلیسی است. راستی كه اگرسرنخ ایرادات بهائی ستیزان ایران، اعم ازجام جمیان وماركسیست هائی چون آقای فشاهی دنبال شود، ازكجاها كه سر در نمی آورد. تاریخ بالاخره دوست و دشمن ایران را نشان خواهدداد. براون انگلیسی درصفحۀ (عز)، سطر۱۷ مقدمۀ كتاب نقطة الكاف، می نویسد:

· مذهب بهائی به عقیدۀ این بنده زیاده ازآن مشرب بین المللی دارد كه امروز بتواند به حال حالیّۀ ایران مفید واقع شود یا دردی ازدردهای ایران راعلاج نماید. از كلمات بهاءالله است 'لیس الفخرلمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم.' واین سخن اگرچه درمقام خود بس عالی و لطیف است ولی امروزه اشخاصی كه وطن خود راز بالاتر از هرچیز وهركس دردنیا دوست داشته باشند فقط چیزیست كه ایران بدان احتیاج دارد.

ملاحظه می فرمائید آبشخورامثال جناب فشاهی كجاست؟ بهتراست درهمین جا جواب براون را از صفحات ۳۸۰-۳۸۲ كتاب كشف الغطاء كه جواب براون و ازلی های همدست اوست بخوانیم:

· هرگاه شامّۀ نفسی از مرض غرض و شوائب نفسانیّت پاك باشد رائحه ء سوء سریرت و فساد نیّت كاتب این عبارات را از اطراف و جوانب آن بوضوح استشمام می نماید و معاینه می بیند كه نویسنده را مقصدی جز اغرآء ایرانیان بر ضدّیت و معاندت با بهائیان و القاء فتنه ما بین این دو حزب كه هر دو از عناصر یك مملكت و افراد یك قوم و ملّت اند نیست زیرا كلمۀ مباركۀ را كه فقط در توبیخ و تزییف مسلك جابرانۀ بعضی ملل قویّۀ اروپا در مقابل اقوام ضعیفۀ آسیا و آفریقا از سماء عطوفت جمال اقدس ابهی عزّ نزول یافته برعكس تأویل می نماید و آن را بر مضرّ بودن تعلیمات بهائیان بحال ایران دلیل میشمارد چه مفاد این بیان شریف چنین نیست كه باید مردم وطن خود را دوست ندارند لكن اینست كه نباید اهل عالم حبّ اوطان خویش را مستلزم تخریب و تجاوز و تخطّی به اوطان دیگران قرار دهند و بدان نیز افتخار كنند بلكه باید وطن سائرین را نیز مانند وطن خویش محترم و عزیز دارند و به جهت آباد كردن خانه خود بخراب كردن آشیانۀ همسایه نپردازند چنانچه امروزه مابین وطن پرستان زبردست غربی معمول و متداول است و بدین شعار ناهنجار نیز افتخار م ینمایند و ابداً معنائی كه مستشرق محقّق به تلویح می خواهد بفهماند (یعنی بهائیان وطن دوست نیستند) از كلمۀ جامعۀ (لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم) مستفاد و مفهوم نمی گردد.

· به عبارت اوضح، حبّ عالم بذاتّه مستلزم حبّ وطن است ولی حبّ وطن بالعرض موجب ضرّ اهل عالم چه بدیهی است كسی كه محبّ جمیع اوطان عالم باشد بطریق اولی وطن خویش را كه لااقلّ جزو اوطان عالم است دوست و محترم خواهد داشت ولی اگر فقط وطن خود را عزیز و گرامی دارد غالباً برای صرفۀ وطن خویش بتخریب اوطان سائرین اقدام و مبادرت نماید.

· و بعد از شرح مقصود و بیان مفهوم این جوهر لطیفۀ عالیّه در كمال خضوع و مسكنت خدمت جناب مستربرون عرض می نمائیم كه ای پروفسور ذو فنون و ای مادر مهربان تر از دایه خاتون قربان وطن پرستی شما كه چندین ملیون نفوس ملل ضعیفۀ عالم را بی وطن ساخته. شما را بودیعۀ رحم و مروّت و وجدان پاك انسانیّت اگر دارید قسم می دهم این وطن پرستی خودتان را به ایرانیان بیچاره دیگر تعلیم ندهید چراكه به جهت این ملّت ضعیف صرفه ندارد و سوای پیدا شدن راه دخل و تصرّف برای اجانب نتیجۀ دیگر برآن مترتّب نخواهد بود اگر ایرانیان حبّ وطن دردشان را دوا می كند چرا وقتی كه فریاد می كشیدند «یا مرگ یا استقلال» و به ریسمان پوسیدـ افسانه های شما به چاه افتادند كمكی به آنها نفرمودید. راست است ایرانیان قاطبتاً زود باور و ساده دلند لكن شكر خدا را كه تجربیّات كثیره كه در این انقلابات اخیره (مشروطه) پیش آمد چشم همه را باز كرد و حیله و تدابیر شماها را خوب بر همه معلوم ساخت و حقیقت مقاصدتان را فهمیدند كه از این خیر اندیشیها و اظهار همدردیهای امثال جناب عالی جز انداختن نفاق و تفرقه میانه افراد این ملّت فلك زده نتیجه ای حاصل نگردیده و نمی گردد

· در كمال جرئت این اطمینان را به سركار می توانم داد كه امروزه به ندرت چنین ابلهی در ایران توان پیدا كرد كه این گونه غمخواری و آه و سوگواری مستشرقین را علی الخصوص ابناء بریطانیّه هم باشد دربارۀ وطن عزیز باور نماید. شخص حكیم باید علل واسباب هر شیء را تفحّص كند آقای مستر برون را با ایرانیان علاقه و قرابت و خویشی مخصوص در میان نیست كه این قدر دربارۀ ایران اظهار دلسوزی و همدردی می فرمایند ایشان بهائی نیستند كه وطن سائرین را نیز مانند وطن خود دوست و محترم داشته باشند بلكه بهائیان را در این عقیدت تنقید و ملامت می نمایند پس بالضّروره هر عاقلی باید بداند كه این چرب زبانی ها و دلجویی ها بی موجبی نتواند بود و آن همان است كه شاعر می گوید:

· اگر سلام كند دام می نهد صیاد وگر نیاز برد كیسه می برد طرّار.

با آنچه گفته شد این حقیقت بیشتر آشكارمی شودكه، حكم حضرت بهاءالله اینك نیاز جهانیان است. جهان مدّت هاست كه یك وطن شده. كدام سیاست مداری است كه امروزه این را اعتراف نكند؟ بیش از۲۰۰ كشور دنیا چگونه می توانند بدون همكاری هم به حیات ادامه دهند؟ حضرت بهاءالله در لوح دنیا[ix] می فرمایند:

· ای اصحاب ایران. شما مشارق رحمت ومطالع شفقت ومحبّت بوده اید وآفاق وجود به نور خرد و دانش شما منوّر ومزیّن بوده. آیا چه شدكه به دست خود بر هلاكت خود و دوستان خود قیام كردید؟... یا حزب الله به خود مشغول نباشید. درفكراصلاح عالم وتهذیب امم باشید. اصلاح عالم ازاعمال طیّبۀ طاهره واخلاق راضیّۀ مرضیّه بوده.

ناصرامر، اعمالست ومعینش، اخلاق. یا اهل بهاء به تقوی تمسّك نمائید... عالَم بین باشید، نه خودبین... امروز بر كل لازم و واجب است تمسّك نمایند به آنچه كه سبب سموّ وعلوّ دولت عادله وملّت (منظورایران است) است...عاشِروا مَعَ الاَدیان ِ كلّها بِالرّوح ِ وَالرّیحان (با همۀ ادیان با خوشی ومحبّت معاشرت كنید. این حكم، رفع حكم نجس دانستن دگراندیشان است).

· از این بیان آنچه سبب اجتناب وعلّت اختلاف و تفریق بود، ازمیان برخواست و در ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس نازل شد آنچه كه بابِ اعظم است از برای تربیت اهل عالم. آنچه از لسان و قلم ملل اولی از قبل ظاهر، فی الحقیقه سلطانِ آن دراین ظهوراعظم از سماء مشیّت ِ مالك ِ قِدَم نازل. ازقبل فرموده اند «حُبُّ الوَطنِ مِنَ الایمان» (دوستی وطن ازایمان است)، لسان عظمت دریوم ظهور فرموده لَیسَ الفخرُ لِمَن یحِبّ الوَطنَ بَل لِمَن یحِبّ العالَمَ (فخربرای آن كس نیست كه وطن را دوست بدارد، بلكه فخر ازآن كسی است كه عالم را دوست دارد). به این كلمات عالیات، طیورافئده را پرواز جدید آموخت وتحدید وتقلید را ازكتاب محونمود... ای اهل عالم فضل این ظهوراعظم آنكه آنچه سبب اختلاف وفساد ونفاقست ازكتاب محونمودیم وآنچه علّت الفت واتّحاد و اتّفاقست ثبت فرمودیم. نَعیماً لِلعامِلین (خوشا به حال آنان كه عمل می كنند). مكرّر وصیّت نموده ومی نمائیم دوستان را كه ازآنچه رائحۀ فساد استشمام می شود، اجتناب نمایند، بل فرار اختیار كنند. عالم منقلب است و افكار عباد مختلف. «نَسألُ اللهَ أن یزَیّنَهُم بِنورِعَدلِه وَیعَرّفَهُم ما ینفَعُهُم فی كلّ ِ الأحوالِ. اِنّهُ هُوَ الغنی المُتَعال» (ازخدا می خواهیم كه ایشان را مزیّن فرماید به نورعدل خود وبه ایشان بشناساند آنچه را كه درجمیع احوال به نفع وخیرایشان است. همانا خدا بی نیاز وبلندمرتبه است).[x]

آری! آیا صِرفِ دوست داشتن فرزندان خود فخر و هنری است؟ كیست كه فرزندان و وطن خود را دوست نداشته باشد؟ فخرانسان درآنست كه علاوه بر فرزندان و وطن خود، فرزندان و وطن دیگران رانیز دوست بدارد. اینك ردّیّه نویسان جدید علیه امربهائی نیزبه این قبیل تعالیم مترقّی آیین بهائی معترف شده اند، وجالب آن كه درشگردی جدید، پا را ازاین هم فراترگذاشته، مدّعی شده اند كه خودایشان، این تعالیم را داشته اند وچیز جدیدی نیست. ازجمله خود جام جم درصفحۀ۶۰ ایّام، مقالۀ «خشم سران بهائیّت ازبی توجّهی جهانیان به آنان» نوشته، «بهائیّت شعار وحدت عالم انسانی را ازاسلام به سرقت برده وبه نام خودجعل كرده است.» ازجمله سایت همكار جام جمیان، بهائی پژوهی ای كاش یكی بود و ردّیّه های ۱۵۰ سال پیش به این طرف علیه دین بهائی رایك یك بررسی می فرمود تا بطلان ادّعای جام جمیان معلوم شود. نمونۀ دیگر ردّیّۀ دوازده تعالیم بهائیّت، از آقای علی نصری، نشرانتشارات گویا، پردیس، در چند سال پیش است كه نویسندۀ آن سعی نموده نشان دهد دوازده تعالیم بهائی كلاً در اسلام وجود دارد و جدید نیست. دراین صورت معلوم نیست چرا این همه ردّ برآن تعالیم نوشته می شود.

ولی چنین نیست، و حملات مزبور دقیقاً به این خاطر است كه تعالیم بهائی جدید است و به خاطر همین جدید بودن است كه مورد انكار منكرین واقع شده، چنانكه این حقیقت از قبل در قرآن مجید و احادیث كاملاً پیش بینی شده است. در سورۀ قمر آیۀ ۷ می فرمایند: «یوْمَ یدْعُ الدّاعِ اِلی شَیءٍ نُكُرٍ» (روزی كه دعوت كننده می خواند به سوی چیزی كه مورد قبول مردم نیست) و در حدیث می فرماید: «یظْهَرُ مِنْ بَنی هاشِمْ صَبِی ذُو كِتابٍ وَ اَحكامٍ جَدیدٍ...وَ اَكْثَرُ اَعْدائِهِ الْعُلَماء» (ظاهر می شود از بنی هاشم جوانی صاحب كتاب و احكام جدید... و اكثر دشمنانش علماء هستند)[xi]؛ و «اَلْعِلْمُ سَبْعَةُ وَ عِشْروُنَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ وَ لَمْ یعْرِفِ النّاسُ حَتّی الیوْمِ غَیرَ الْحَرْفَینِ فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرفاً.» (علم ۲۷ حرف است و آنچه كه رسل آورده اند دو حرف از آن می باشد و مردم تا امروز غیر آن دو حرف را نشناخته اند، پس وقتی قائم ما بیاید آن بیست و پنج حرف باقیمانده را می آورد)[xii] و «در زمان وی جز دین خالص از رأی و نظر باقی نخواهد ماند، در غالب احكامش با آراء علماء مخالفت می كند؛ به این جهت آنان ازآن آقا ملول می شوند، زیرا خواهند دانست كه بساط اجتهاد آنان در هم پیچیده می شود»[xiii]؛ و از علّامه مجلسی در بحارالانوار از فضیل ابن یسار، روایت شده كه گفت:

· حضرت صادق فرمود: «هنگامی كه قائم ما قیام می نماید از ناحیۀ جُهّال مردم مواجه می گردد به سخت تر از آنچه رسول خدا از مردم زمان جاهلیّت مواجه شده بود.» پس من عرض كردم چگونه این طور می شود؟ فرمود: «رسول خدا به سوی مردم آمد در حالی كه آنان سنگها و عودها و چوبهای تراشیده را پرستش می كردند ولی قائم هنگامی قیام می نماید كه آنها كتاب خدا را بر علیه وی تأویل می كنند، و به قرآن مجید بر علیه او احتجاج می كنند.» پس فرمود: «قسم به خداوند، عدل وی داخل خانه های آنان می گردد چنانكه سرما و گرما داخل می شود.»[xiv] و به خاطر همین حقایق فوق در آیات و احادیث اسلام عزیز و تحقّق آن در ظهور جدید است كه نفوس از همه نژادها و ادیان و كشورها و فرهنگها را به خود جذب نموده و در دینی جدید، متّحد و یكدل و یكجان فرموده است. و به خاطر همین بدیع بودن است كه علماء و فضلای ایرانی و غیر ایرانی به تحسین وتقدیس این دین جدید پرداخته، حتّی بعضی از آنها تنها راه نجات دنیا را از وضعیّت فلاكت بار موجود، تعالیم آن ذكر كردند.[xv]

و راستی اگر این تعالیم در اسلام عزیز نیز بود، چرا محقّق محبوب جام جمیان وسایت بهائی پژوهی، آقای محیط طباطبایی، در ردّیّه ۷۰ صفحه ای خود، به «ضمیمۀ» تاریخ ادبیّات ایرانِ ادوارد براون و نیز در بعضی مقالاتِ دیگر خود که از جمله در مجلّۀ گوهر در زمان پهلوی به چاپ رسیده نوشته بهائیان تعالیم خود را بالواسطه از اروپاییان اقتباس كرده اند و من جمله از واسطه های مزبور را میرزا مكلم خان با افكار ماسونی اش، و نوشته های آخوند زاده و اصلاحات میرزا جعفر خانی در ریاست وزرای كوتاه مشیر الدّوله، نام برده است؟[xvi] به فرمودۀ استاد شهید بهائی، دكترعلیمراد داودی، درپاسخ به ادّعای محیط محاط، «راستی چگونه می توان مطالب حاكی ازروشنفكر منشی و آزادیخواه مآبی به تقلید قرن نوزدهم اروپا را با صبغۀ ناتورالیسم Naturalisme)) وپوزیتیویسم (Positivisme) كه درآنها بود با آثاربهائی كه برمبنای اعتقاد به تقدیس وتنزیه خدا وفیض روح القدس وتجلّی حقّ درعالم امر برای سطوع به عالم خلق وقول به روح قدسی الهی وتسلسل سیر آن در ادوار مختلف ظهورانبیاء وتصدیق وحدت اصلی روحانی درنوع انسان ولزوم سعی درتوحید جامعۀ بشری وتأسیس نظم واحد جهانی برهمین اساس وحدت اصلی نوعی واستنتاج صلح كلّ ازهمین قواعد روحانی آسمانی است، ازیك سنخ وازیك قبیل دانست، وبه این همه ادّعای تحقیق وتتبّع درملل ونحل داشت؟»[xvii] و جالبتر وقتی است كه نظر آقای طباطبایی را با نظر سیّد جمال الدّین اسد آبادی و نیز با نظر ازلی ها ی همدست ایشان و البته صد البته با تحلیل ها و نظرات دیگر ردّیّه نویسان قبل و بعد، وازجمله آقای شهبازی مقایسه شود تا معلوم گردد آیین الهی مقدّس از ظنون واوهام این وآن است.[xviii] چقدر شبیه است این ایراد با ایراد مشابهی كه به اسلام عزیزگرفته اند:

· گفتند و نوشتند كه سفرحضرت محمّدص به شام و ملاقاتش با پیروان ادیان صاحب كتاب مثل نصاری و مشاهدۀ مراسم مذهبی آنان در كنائس و كلیساها و نیز آشنائیش با راهب بحیرا نام دربصری كه گفتند مانوی بوده و همچنین حشر و نشر و نشست و برخاستش با عداس مولی حویطب بن عبدالعزّی و یسار غلام ابن الحضرمی وحبرمولی عامر كه اهل كتاب بودند درافكارآن حضرت تأثیرگذاشت و حتّی بعد از آنكه به رسالت مبعوث شد و آیات قرآنیّه سمت نزول یافت، قوم گفتند این آیات را از خود می سازد و «اعانه علیه قومٌ آخرون» (سورۀ فرقان، آیۀ- ۴ یا۵) ومردم دیگر اورا دراین كارمعاونت می كنند ومفسّران مثل ابوالفتوح رازی از «قوم آخرون» همین اشخاص مذكور را نام بردند.[xix] وصاحب كتاب پیامبر، درجلد ۲، ص۲۱، نوشت كه «پیشروان تجدّد فكری وتحوّلات عقیده ای پیش ازبعثت پیامبر چند نفر بودند كه برجسته ترین آنها ورقة بن نوفل، ابوبكر بن ابی قحافه، زیدبن عمرو، عبدالله جحش، عثمان بن الجویرث، رباب بن البّراء، اسعدبن كریب الحمیری، قسّ بن ساعده و اباقیس بن صرمه بودند. شهرت داشت كه این چند نفر هیچ گاه به بت های رنگارنگ مكّه وحجاز سجده نكردند؛ بعضی ازآنها به دین موسی و عیسی گرویدند.» وسنت گلایرتسدل دركتاب تنویرالافهام فی مصادر الاسلام، آورد كه: «...اكثرالقرآن اغلب عقایده اُخِذَت بلا شكّ وشبهة من الادیان الاخری ومن الكتب التی كانت موجودة فی ایّام محمّد ص.» وازاین قبیل سخنان سخیفه مخالفین سابقین گفتند وطرفی نبستند. امید آنكه لاحقین ازسوء مآل وعاقبت احوال منكرین قبل عبرت گیرند.[xx]

و امّا واقعیّت این است كه حضرت بهاءالله فرموده اند، «اساس جمیع ادیان الهی یكیست» وكل برای وحدت ومحبّت آمده اند، ولی واقعیّت دیگراین است كه هریك از ادیان به اندازۀ گنجایش وظرفیّت ادوار خود، درجاتی ازاین وحدت را تعلیم داده اند. زمانی وحدت خانواده، زمانی وحدت قبیله، زمانی وحدت شهر، وزمانی وحدت ملّی، واینك زمان «وحدت عالم انسانی» است. شاهداین مراتب، احكام جزئی وفرعی آن ادیان است كه فاقد مكانیزم لازم برای استقرار وحدت عالم انسانی بوده اند. اینك مكانیزم لازم واحكام اصلی وفرعی ضروری برای استقرار هدف مزبور درسطح جهانی نیزتوسّط مربی آسمانی وقت، حضرت بهاءالله، به بشر ارزانی شده. گوشه ای ازاین مكانیزم را دربالا ازلوح دنیا ملاحظه فرمودید، كه بر داشتن حكم تنجیس ملل دیگر وحكم معاشرت با همگان است.

حضرتشان درهمان لوح دنیا می فرمایند: «این ندا و این ذكر، مخصوص مملكتی و یا مدینه ای نبوده و نیست؛ باید اهل عالم طُرّاً (همگی) به آنچه نازل شده و ظاهر گشته تمسّك نمایند تا به آزادی حقیقی فائز شوند.» 
 

 


 

[i]مكاتیب عبدالبهاء، ج۲، ص۳۱۳.

[ii] مأخذ آن همان مكاتیب جلد۲،ص۳۱۲ می باشد. دراینجا توجّه دارید كه درست درصفحۀ بعداز این، دعای دیگری كه ذكرش درفوق رفت مندرج می باشد.

[iii]كشف الاسرار آقای خمینی.

[iv] در این موارد همچنین مراجعه شود به دیگرمقالات این مجموعه كه درآنها به شبهات واتّهامات استعماری بودن ادیان بابی وبهائی پاسخ داده شده است.

[v] دراین مورد رجوع شودبه كتاب قاموس ایقان، ازجناب اشراق خاوری، جلداوّل، صص: ۳۸۳-۴۳۸.

[vi] همان، ص۴۳۳.

[vii] ازنكات مهم آنكه شیعیان علاوه براعتقاد به این حقیقت، معتقدند كه حتّی اگر پیشگوییهای حضرت رسول ص ویا ائمۀ اطهارع تحقّق نیابد، خللی برحقانیّت آنها وارد نمی شود چه كه گاه برای امتحان بندگان، درتحقّق وعودالهیّه «بدا» واقع می شود، چنان كه این امردربارۀ پیشگوییهای حضرت نوح مذكور در قرآن مجید هم واقع شد.(ازجمله رجوع شود به بحارالانوار، ج۱۳) حال جام جمیان برفرض قبول اقوال راوی محبوبشان «نیكو» دربارۀ عدم تحقّق بعضی وعود الهیّه در امر بهائی، حداقل باید آنها رامانند موارد عدم تحقّق وعود الهیّه دراسلام وادیان قبل تلقّی می كردند! حال آنكه وعود الهیّه دراین ظهور واقع شده ومی شود.

[viii] حضرت بهاءالله در كلمات مكنونۀ فارسی می فرمایند: «دشمن مرا درخانۀ من راه داده اید و دوست مرا از خود رانده اید. چنانچه حبّ غیر مرا دردل منزل داده اید. بشنوید بیان دوست را وبه رضوانش اقبال نمائید. دوستان ظاهرنظربه مصلحت خود یكدیگررا دوست داشته و دارند، ولكن دوست معنوی شما را لِأجل ِ(به خاطر) شما دوست داشته و دارد، بلكه مخصوص هدایت شما بلایای لا تُحصی(بی شمار) قبول فرموده. به چنین دوست جفا مكنید وبه كویش بشتابید. اینست شمس كلمۀ صدق و وفا كه ازاُفق اِصبَع ِ مالك اسماء اشراق فرموده...»

[ix] تمنّا آنكه هموطنان عزیز لوح مزبوررا ازبهائیان وسایت های بهائی بیابند ومطالعه فرمایند تا خود با طرح بدیع موعود جمیع ادیان كه ۱۶۴ سال است آشكارشده آشنا گردند وبه چشم خود ببینند وبه جان ودل وفكر خودقضاوت فرمایند.

[x]لوح دنیا، مندرج در مجموعه الواح مباركه، چاپ مصر، صص: ۳۰۱-۲۸۵.

[xi] كتاب مستطاب ایقان، ص ۱۸۷؛ بحار الانوار، ج ۱۳.

[xii] همان، ص ۱۸۹؛ وبحارالانوار،ج۱۳.

[xiii] ترجمه، مفتاح باب الابواب، ص ۴۳.

[xiv] همان، ص ۳۱.

[xv] دراین مورد ازجمله مراجعه شود به: مكاتیب حضرت عبدالبهاء، ج۲، صص:۱۴۶-۱۴۳؛ خطابات عبدالبهاء؛ مکاتیب، ج ۳، صص: ۳۸۸، ۴۴۱، ۴۴۷، ۳۹۹-۳۹۸، ۴۹۰ – ۴۸۹ ؛ پیام ملكوت؛ برهان لامع از جناب ابوالفضائل گلپایگانی، و نطق ایشان مندرج در كتاب شرح حال ایشان به قلم جناب روح الله مهرابخانی، صص: ۲۹۸ -۲۹۱.

[xvi] ازجمله رجوع شود به كتاب رگ تاک، ج ۲، ص۱۵۹.

[xvii]دكترعلیمرادداودی، مقالات ورسائل درمباحث متنوعه، ج۳، تهیه وتنظیم وحیدرأفتی، نشرمؤسّسۀ معارف بهائی، كانادا، ۱۹۹۳م، ص۲۰۳.

[xviii] در مورد جواب محیط طباطبایی علاوه برمنبع مذكور در یادداشت شمارۀ ۱۷، صص ۲۲۳-۱۸۹،رجوع شود به شماره های نشریّۀ مطالعۀمعارف بهائی چاپ ایران، ازجمله جزوۀ شمارۀ ۱۲به قلم جناب ص. نوّاب زاده با عنوان نقدی برمقالۀ كتاب شناسی، نشر ۱۳۲ بدیع. و دربارۀ ملکم خان رجوع شود به لوح حضرت عبدالبهاء، مندرج دركتاب مائدۀ آسمانی، ج ۹، صص: ۱۴۴-۱۴۳.

[xix] درهمان سوره آیۀ بعد از آن می فرماید كه می گفتند قرآن «اساطیراوّلین وافسانه های پیشینیان است كه بر او می خوانند و می نویسانند آن را هر شبانگاه و بامداد.» ودرسورۀ نحل، آیۀ۱۰۵نیزبه تهمت مزبوراشاره می فرماید. درپاورقی قرآن شمارۀ ۹، تصحیح هفت نفر از علمای حوزۀ علمیّه قم، دربارۀ اشخاصی كه گفته می شده حضرت رسول قرآن را ازایشان آموخته ونوشته اند،ازعابس، یا غلام خویطب بن عبدالعزی، ویا به قول بعضی نصرانی ورومی بوده، وبه قولی غلام شمشیرگری نام می برد.

[xx] نشریۀ مطالعۀ معارف بهائی، شمارۀ۱۲، صص۵۶-۵۷.

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید