در مصاحبه ای با آیت الله فاضل لنکرانی پیرامون آیت الله بروجردی ، چنین آمده است:
«... مرحوم والد م، ضمن این که جزاصحاب استفتا، مرحوم آیت الله بروجردی بودند، خیلی هم مورد اعتماد ایشان بودند... با این که مرحوم پدرم در بیت آیت الله بروجردی، سمت رسمی نداشت ولی به خاطر همین شدت اعتماد، نوع، مورد مشاوره ایشان قرار می گرفت. داستانی دراین رابطه یادم آمد که مرحوم پدرم برای من نقل کردند:
یک وقتی دراطراف یزد، فرد بهائی به دست فرد مسلمانی کشته شده بود و دادگاه حکم به اعدام قاتل داده بود. بهائیان، زیاد فعالیت می کردند که این حکم در یزد اجرا شود و آن هم در روز نیمه شعبان! طبع، اجرای حکم بویژه در روز نیمه شعبان برای مسلمانان ننگ بسیار بزرگی بود. روز چهاردهم شعبان، خبر به آقای بروجردی می رسد.
پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم، دیدم آیت الله بروجردی دراخل حیاط قدم می زنند و به شدت ناراحت هستند.
علت را پرسید. فرمود: مگر نمی دانی آبروی اسلام در خطراست. همین امروز، به ما خبر داده اند که روز نیمه شعبان، مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی، می خواهند در شهر یزد اعدام کنند. فرصت برای انجام کاری هم نیست. به ایشان گفتم: راه دارد.
فرمود: چطور؟
گفتم: همین الان حاج احمد را بفرستید تهران، پیش شاه و از شاه بخواهید: جلوی این اعدام را در روز نیمه شعبان بگیرد. اگر روز نیمه شعبان واقع نشود، بعد می توان، سر فرصت، اقدام نمود واصل قضیه را پی گیری کرد.
مرحوم آیت الله بروجردی آرامش پیدا کرد. فرمود: پیشنهاد خوبی است. فورا حاج احمد را فرستاد تهران. حاج احمد، خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد که اعدام، روز نیمۀ شعبان اجرا نشود.
بعد هم مرحوم آیت الله بروجردی، وارد میدان شد و با فعالیت و تلاش بسیار، قاتل را تبرئه کرد.»
نظر خود را بنویسید