کتابی درباره بهاییان از پژوهشگر ایرانی-اسرائیلی
پژمان اکبرزاده
در ایران فعالیتهای آموزشی بهاییان در دوره معاصر همواره دستخوش محدودیتهای رسمی و حکومتی شده است. جمهوری اسلامی نیز، دین بهاییت را به رسمیت نمیشناسد و حتی از ورود جوانان بهایی به دانشگاه جلوگیری میشود.
در چند سال گذشته، فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از ایران، توجه بیشتری به مسایل بهاییان داشتهاند. مشکلات پیروان این دین در گزارشهای بینالمللی حقوق بشر درباره ایران، بیشتر مطرح شده؛ بسیاری از فعالان ایرانی نیز بدون اهمیت دادن به باورهای دینی بهاییان، خواستار رفع محدودیتهای موجود برای آنها شدهاند و حتا کمپینی با عنوان «من هم یکی بهایی» هستم به گستردگی در شبکههای اجتماعی مطرح شد.
سلی شاهور، پژوهشگری ایرانی-اسراییلی است که در کودکی همراه با خانواده به اسراییل کوچ کرده و اکنون مدیر بخش پژوهشهای ایران و خلیج پارس در دانشگاه حیفا است. شاهور در طی پژوهشی چندین ساله، دست به نگارش کتابی دربارهی بهاییان و آموزش و پرورش مدرن در ایران زده است؛ کتابی با عنوان «مدارس فراموش شده» که دوره زمانی ۱۸۹۹تا ۱۹۳۴را در برمیگیرد.
کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و توسط انتشارات آی.بی. تاریس در لندن منتشر شده است. سلی شاهور در گفتگو با «زمانه» جزییات بیشتری به دست میدهد:
حدود ده سال پیش، یک دفعه مانند اینکه کسی را از خواب بیدار بکنید، حس کردم هر چه بیشتر در زمینههای گوناگون تاریخ ایران میخوانم، متوجه میشوم بهاییان خدمتی کردهاند که هیچ کجا ذکر نشده است. مثلا در اوایل سدهی بیستم یا پایان سدهی نوزدهم، دربارهی مدارس مدرن در ایران یا در امور بهداشتی، صنعت و اقتصاد یا وضعیت زنان. آن هم در عهدی که این موضوعات خیلی در ایران مطرح نمیشد.
بر خلاف اقلیتهای دینی مانند یهودیان یا مسیحیان که یک منطقه برای زندگی خود داشتند، بهاییان بسیار پراکنده بودند. چون از اسلام میآیند وقتی از بیرون نگاه میکنید نمیتوانید دریابید که آنها بهایی هستند. هیچ مکان مشخص جغرافیایی یا مردم شناسی ویژهای ندارند. در جامعه اکثریت مسلمان آمدند و زندگی کردند. پس نمیتوان گفت که هیچ عکسالعملی بین اینها نبوده است.
مثلا وقتی بهاییان مسالهی بهبود وضعیت زنان را خودشان در ایمان خودشان عمل میکنند، این موضوع یواشیواش آن همسایهی مسلمان و آن همسایهی یهودی یا مسیحی را با اینکه ممکن است مخالف باشند تحت تاثیر قرار میدهد. این موضوع دموکراسی را به عقیدهی من باید پژوهید، این دموکراسی خدمتی است که بهاییان کردند.
این پایهگذاری رفتار دموکراتیک، در زمانهای محدودی که در ایران بوده است، از کجا آمده است؟ میدانید خود بهاییان محفلهای محلی که دارند با اصول دموکراتیک انجام میشود. این چیزی است که در قرن نوزدهم در ایران پیاده شده و نمیتوان گفت بر دایرهی غیر بهایی بیتاثیر بوده است. حتما موثر بوده است و باید در یک پژوهش مجزا بررسی کرد.
آیا این حرکت را روشنفکران ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم تنها با الهام از تئوریهای اروپایی شروع کردهاند؟ یا از اقلیتهای بهایی که در مناطق گوناگونی در ایران زندگی میکردهاند هم تاثیر گرفتهاند؟ عقایدی مانند دموکراسی، بهبود وضعیت زنان و آموزش و پرورش؛ نه تنها برای مردان، بلکه بیشتر برای زنان. حتما این عقاید تاثیری داشته، آنهم نه فقط روی عموم مردم، بلکه روی روشنفکرانی مانند مالکوم خان، فتحعلی آخوندزاده و دیگران.
در سال ۱۸۷۵عبدالبهاء، پسر بهاالله، یک کتابچه درباره رفورم در ایران مینویسد ولی نام خود را در این کتاب نمیگذارد زیرا در آن زمان مانند امروز، بسیار عقاید ضد بهایی وجود داشت. اگر او نام خودش را روی این کتابچه میگذاشت هیچکس آن را نمیخواند. ولی این اثر بدون نام منتشر شد و عقایدی که آنجا هست میشود در مکاتبهای کسانی مثل مالکوم خان یا فتحعلی آخوندزاده پیدا کرد.
البته من نمیگویم که صددرصد اینها از روی آن کپی کردهاند اما میشود گفت یک فضای روشنفکرانه و اصلاحی وجود داشته است که تاثیراتی از بهاییان گرفته است. این موضوع تا کنون غیر از کتابهایی که البته توسط مورخان بهایی نوشته شده، هیچ بازتابی نداشته است. بسیار تعجبآور است. در نتیجه برای من خیلی جالب بود که در این رابطه چیزی بنویسم.
دورهی زمانی که کتاب شما به آن میپردازد از ۱۸۹۹تا ۱۹۳۴است در صورتی که بهاییان تا زمان انقلاب ۱۹۷۹حضور نسبتاً آزادانهای در جامعهی ایران داشتهاند. چه شد که شما تصمیم گرفتید روی این دوره کار کنید و نه سالهای بعد؟
۱۸۹۹سالی است که نخستین مدرسهی بهایی باز میشود و ۱۹۳۴ سالی است که رضا شاه دستور میدهد بیشتر مدارس بهایی را ببندند. در طول سالهای بعد از ۱۹۳۴ بقیهی مدارس نیز بسته میشوند. خیلی جالب است که در دوره حکومت قاجار که اینقدر ضدبهایی و ضد بابی بود، نه تنها بهاییان مدرسه افتتاح میکنند بلکه اجازه داده بودند مسلمانان هم وارد آن مدارس شوند. در کتاب سعی کردهام پی به علل این موضوع ببرم.
همانطور چرا رضاشاه که عقاید و سیاستهایش ضد علما بود، مدارس بهایی را تعطیل کرد. بنابراین در چارچوب این دو تاریخ پژوهش کردهام. البته مدارس بهایی به صورت غیر رسمی تا انقلاب اسلامی ادامه یافتند ولی پس از ۱۹۳۴هیچگاه مدارس بهایی دوباره باز نشدند.
به لحاظ پژوهشی و با توجه به اینکه نمیتوانید به ایران سفر کنید کتاب شما مبتنی بر چه منابعی است؟
به ایران نمیتوانم سفر کنم اما خیلی منابع فارسی وجود دارد؛ منابعی از بایگانیهای روسیه، انگلستان و البته از آرشیو مرکز بهایی در حیفا که خیلی منابع به فارسی و زبانهای دیگر دارد. پیشتر از این منابع استفاده نشده است. منابع من در این کتاب بسیار متنوع هستند. از جنبههای گوناگون سعی کردم توازن داشته باشند، مانند هر پژوهشگری که سعی میکند منابعش به یک گونه محدود نشود.
با جامعهی بهایی در داخل ایران هم تلاش کردید تماس بگیرید و بتوانید منابعی بهدست آوردی؟
با جامعهی بهایی به طور غیر مستقیم تماس داشتم زیرا موضوع حساسی است. ولی هستند منابعی که راجع به جنبههای داخلی ایران است؛ هم از طریق سخنرانیهایی که ارائه شده و یا اشخاصی که آنجا در مدارس، دانشجو یا معلم بودهاند.
به فکر انتشار نسخهی فارسی کتاب هم هستید؟
البته خیلی خوشحال میشوم ولی مشکل بودجه است. در صورت پیداشدن بودجه، این کار را هم انجام میدهیم چون خیلی اهمیت دارد که به فارسی هم منتشر شود.
برگرفته از رادیو زمانه (27 اردیبهشت 1389)
نظر خود را بنویسید