×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
بهائیت،رژیم پهلوی و مواضع علما
1387/10/03

دسته گل دوم مربوط به مقالۀ اول فصل نامۀ ١٧(بهائیت، رژیم پهلوی و مواضع علما)

مقالهء اول فصل نامه با عنوان «بهائیت، رژیم پهلوی و مواضع علما»، از حجت الاسلام و المسلمین روح الله حسینیان است كه خود «رئیس مركز اسناد انقلاب اسلامی» هستند، چیزی جز تكرار اكاذیب و افترائات قبل و پس ازانقلاب نیست. تحریف و وارونه كاری و تهمت ضد اسلامی بودن دیانت بهائی و بستن افترای قتل مسلمین به بهائیان در ابرقو و شاهرود برای ننگ شوئی بهائی ستیزی و بهائی كشی به جای اعتراف به كشته شدن سه شهید بهائی در شاهرود با همكاری و دسیسه و نیرنگ رئیس شهربانی وقت سرهنگ فاطمی و قتل دكتر برجیس با ٨١ ضربه چاقو[i]، آن هم هنگامی كه آن شهید مظلوم برای معالجهء یكی از هموطنان مسلمانش رفته بوده، و مخفی كردن این حقیقت كه رزم آرا به همه جا گفته بوده به شكایات و تظلمات بهائیان رسیدگی نشود،[ii] و اتكا به حرف ها و دسیسه های حسین فردوست، دوست ٤٠ ساله و كذاب و مرموز محمد رضاشاه، كه خود از عوامل كلیدی رژیم پهلوی و ١٢ سال ناظر ساواك و مرتبط با اسرائیل بوده، تهمت استفادهء بهائیان از زنان زیبا روی برای جذب جوانان مسلمان برای توجیه «رشدتصاعدی» جامعهء بهائی، سعی در توجیه مظالمی كه به سرپرستی آیت الله بروجردی و فلسفی و شاه بر بهائیان وارد شده، پیشنهاد وقیحانه و قرون وسطائی قانونی كردن بهائی ستیزی در رژیم پهلوی، اعتراف به تخریب مراكز بهائی،... همه و همه جزء دسته گل هائی است كه در این مقاله به آب داده شده است![iii]

اما عجیب تر از همهء موارد فوق آن است كه همهء اتهامات مزبور اكثراً بر اساس اسنادی از ساواك مطرح می گردد كه بسیاری از آنها جعلی و فاقد اعتبار علمی و حقوقی می باشد! به خصوص كه ارائه دهندگان آن، خود هم حكم قاضی دارند و هم حكم دادستان و هم «رئیس مركز اسناد انقلاب اسلامی»! از آن هم عجیب تر استناد به گفته های آقای فردوست است![iv] فقط كافی است تصور كنید اسناد جعلی ساواكیانی همچون فردوست، پس از انقلاب به دست مأمورین اطلاعات و بهائی ستیزان رسمی نامهربان و وارونه كاری همچون آقایان عبدالله شهبازی، حجة الاسلام سید حمید روحانی (كه مدیر بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر بوده اند)، موسی حقانی و امثال ایشان كه اكاذیبشان از مآخذ مقالهء جناب حسینیان است، بیافتد تا با استفاده از آنها و جعل احتمالی مواردی مشابه، كتب و نشریاتی همچون ظهور و سقوط سلطنت پهلوی و فصل نامه و ایام جام جم و در برنامه هایی چون تاریخ معاصر ایران در سیمای جمهوری اسلامی ایران، علیه امر بهائی سرهم كنند! چه خواهد شد؟! همین خواهد شد كه ٣٠ سال ملاحظه فرموده و می نمائید! یعنی ظلم به جامعه ای مظلوم براساس توهمّات و اسنادی بی اعتبار!

هموطنان عزیز لابد تا حال مورخین رسمی فوق الذكر را شناخته اند و می دانند كه ایشان در بهائی ستیزی شان به مصداق «یك بام و دو هوا» عمل نموده، با دستور همهء ادیان آسمانی كه فرموده اند «آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند» بیگانه اند، و اسناد جعلی امثال ساواك را دربارهء بهائیان معتبر می دانند، امّا آنجا كه طبق همین اسناد ادعا یا اتهامی علیه خود ایشان و همدستان بهائی ستیزشان ــ مثل همین آیت الله حاج شیخ حسین لنكرانی مذكور در مقالهء سوم و یا آقای فلسفی و دیگران ــ مطرح می گردد، اسناد ساواك و غیره را مخدوش و بی اعتبار و گاه جعلی ارزیابی می كنند! به عنوان نمونه همین جناب عبدالله شهبازی در نقد مطالب آقای رسول جعفریان دربارهء شیخ حسین لنكرانی مزبور[v] كه نوشته بوده اسناد ساواك لنكرانی را توده ای معرفی كرده، می نویسد: «چاپ ششم کتاب جعفریان در بسیاری موارد حاوی اطلاعات ارزشمندی است. جعفریان کوشیده تا بی‌طرفانه و منصفانه سخن بگوید و این حسن کار اوست. ولی در مواردی شتاب زدگی و بی‌دقتی واقعی به چشم می‌خورد. نثر کتاب نیز در مواردی عجولانه و پالایش نیافته است. مثلاً، در بررسی زندگی شیخ حسین لنکرانی به شایعات خصمانه‌ای که علیه او رواج داشت، و لنکرانی را «توده‌ای» و «کمونیست» معرفی می‌کرد، پرداخته و سپس چنین نوشته است: «بهر حال درباره این مسائل باید تحقیق بیشتری صورت بگیرد. آنچه مسلم است باید محققان با دقت و بی طرفی در این باره بنویسند و پنبهء آن موضوع را بزنند». «تحقیق بیش‌تر» و «دقت و بی‌طرفی» کجا و «زدن پنبه آن موضوع» [اتهامات علیه لنکرانی] کجا؟!.....اسناد ساواک، به دلیل رازداری‌ها و ترفندهایی که مبارزان سیاسی برای حفظ اسرار خود به کار می‌بردند، در مواردی نارسا و گمراه‌کننده است. افراد و گروه‌هایی هستند که ساواک هیچگاه ابعاد فعالیت‌شان را نشناخت، به کنه کردارشان پی نبرد، یا به تصویری نارسا و مغلوط از کارنامه‌شان دست یافت».[vi]

به این ترتیب بعضی مطالبی را كه جناب حسینیان مطرح فرموده اند، جنبهء حقوقی دارد، و قصه پردازی و تاریخ نویسی جعلی، و به قول آقای احمد احمد «تاریخ سازی»، نیست كه هر جاعلی هر چه بخواهد از رطب و یابس به هم بافد! در حقیقت ایشان در محكمهء الهی و در برابر وجدان بشری باید دلایل حقوقی محكم دربارهء اتهاماتی كه به اهل بها زده اند ارائه دهند و پاسخگو باشند. به همین علت، چون نمی توانند چنین كنند، به جای ارائهء كل اسناد جعلی و غیر جعلی مورد ادعایشان، به ارائهء ناقص و گزینشی اسناد مزبور پرداخته، نمی خواهند خود ملت عزیزایران آنها را بررسی نمایند تا تناقضات و اكاذیب و جعلیات و تحریفات آنها را به چشم خود رأساً مشاهده كنند و قضاوت فرمایند. از آن گذشته اسناد زیادی نیز نزد جامعهء بهائی است كه آنها نیز باید در كنار اسناد دادستانان بهائی ستیز ارائه شود تا قضاوت صحیح صورت گیرد.

دربارهء مطالبی نیز كه به نقل از آقای خمینی آورده شده، ای كاش جناب حسینیان از مجلدات كتاب صحیفهء نور تمام گفته های ایشان را دربارهء بهائیان، به قول سردبیر عزیز فصل نامه، در یك مجموعه و «جُنگ» جمع آوری و ارائه می كردند تا هموطنان عزیز همهء آنها را از سال ٤٢ و حتی قبل از آن تا وفات ایشان یكجا ملاحظه فرمایند و داوری كنند! با این حال جناب حسینیان به مصداق یكی به نعل و یكی به میخ زدن، در ص ١٩ هویدا را فقط «بهائی زاده» معرفی كرده اند، ولی در ص ٢١ برای آن كه مورد ملامت امثال آقای ابراهیم ذوالفقاری نویسندهء نهمین مقالهء همین فصل نامه و امثال آقای شهبازی نگردند و زحمات ایشان را كه لج بازانه و مصرانه در پی اثبات بهائی بودن خود هویدا هستند، پایمال نكنند، نام وی را نیز در فهرست كسانی كه ایشان را بهائی معرفی كرده می آورند ــ بگذریم از این كه اسامی مذكور در لیست مزبور نیز یا بهائی نبوده اند و یا از جامعهء بهائی خارج شده بوده اند!

برای آن كه با قدرت استدلال جناب حسینیان بیشتر آشنا شوید، نمونه ای از افاضات ایشان و جواب آن را كه یكی از جوانان بهائی ــ نغمه ث. ــ در پاسخ به مقالهء ایشان داده اند، می آورد و باقی را ازهمین نمونه دریابید! ایشان درمقالهء «با فصلنامه مطالعات تاریخی»
//www.negah.org/index.php?option=com_cntent&task=view&id=645&Itemid=21
می نویسند:
 
«مطلب جالب توجه دیگر در صفحه ٢٠ درج شده است: (عین مطلب) «پرفسور نرمان تیویچ یكی از شخصیتهای سیاسی اسرائیل... نوشت: امر بهائی كه مركز آن حیفا و عكاست و این دو مدینه زیارتگاه پیروان آن است به درجه ای از پیشرفت و تقدم نائل گشته كه مقام دیانت جهانی و بین المللی را نموده است. به همین جهت بهائیان در بسیاری از كشورها به نفع دولت اسرائیل جاسوسی می كنند.» اولاً از این مطلب چگونه می توان نتیجه گرفت كه بهائیان برای اسرائیل جاسوسی می كنند را باید از نویسنده مقاله پرسید. نكته جالب توجه آن است كه بهائیان در همه كشورهای دنیا اقامت دارند ولی هیچكدام از این كشورها به جاسوس بودن آنها پی نبرده اند و فقط نویسنده این مقاله با استدلال فوق پی به این راز! برده است. ثانیاً آیا مسلمانان جهان كه زیارتگاهشان در مكه مكرمه می باشد و هر ساله به زیارت آن می روند جاسوس كشور عربستان محسوب می گردند؟ حال چطور بهائیان را كه زیارتگاهشان قبل از تشكیل دولت اسرائیل در فلسطین مسلمان بوده جاسوس تلقی می كنید؟»

باری اینك هموطنان عزیز نیز همچون بهائیان بتدریج در حال شناخت ردیه نویسانی امثال جناب حسینیان و شهبازی و حقانی و روحانی و بسیاری دیگر هستند، و می بینند كه چگونه در گرداب توهمّات و تهمت ها و اكاذیب و ناجوانمردی ها و بی انصافی های خویش گرفتار شده اند و به ارادهء الهی و طبق آیات قرآن مجید بِِمَا اكتَسَبَت اَیدیهِم (به خاطرآنچه كه مرتكب شدند) به جزای گفته ها و نوشته ها و اعمال خود به ستیز با یكدیگر مشغول شده اند و در بهائی ستیزیشان ره به جائی ندارند! نمونه ای از آن را می توان از آدرس های زیر دریافت:
//www.shahbazi.org/Oligarchy/Oligarchy_Me.htm
//www.tabnak.ir/pages/?cid=10065
//www.magiran.com/npview.asp?ID=1616661
//www.shahbazi.org/Oligarchy/Hoseinian_Emami.htm
 
 

[i] هنگام واقعهء شاهرود و شهادت سه بهائی مزبور رئیس شهربانی آقای سرهنگ فاطمی بوده است؛ واقعهء كشته شدن دكتر برجیس در ١٤ بهمن ١٣٢٨ شمسی نیز بر اثر نقشهء قبلی دسته ای از مسلمین و با تحریك و تبانی شهربانی به ریاست همان سرهنگ فاطمی صورت گرفت؛ هنگام شهادت مهندس شهیدزادهء در بابلسر نیز همین آقای فاطمی رئیس شهربانی بوده است. (كتاب «منابع تاریخ امربهائی»، ازحسام نقبائی) در كتاب «اسرارالآثار»، تألیف جناب فاضل مازندرانی، صص١٨٧-١٨٩ راجع به واقعهء شاهرود چنین آمده است: «در این سنین اخیر جمعی از بهائیان مهاجر و ساكن در آنجا اجتماع روحانی كرده به تبلیغ پرداختند و هیجان و تعرّض قاسی عموم برخاست. نخست در چهارم مرداد ماه ١٣٢٢ه ش درِ حظیرةالقدس را آتش زدند و به دكان ولی سبحانی حمله برده به قصد كشتن ضرب وارد آوردند و او گریخته به شهربانی پناهنده گشت و شكایت نمود و رئیس شهربانی به وی چنین گفت من منتظر بودم نعشت را بیاورند. و نیز خیرالله نام از آنان مورد تعرّض قرارگرفت ولی از چنگ مهاجمین فرار كرد و رئیس شهربانی باز هم اقدامی ننمود تا در شب هفتم جمعی با بیل و كلنگ به خانهء طبیبان نام ریخته خواستند عمارت را خراب كنند ساكنین خانه دفاع نمودند و كاری نشد و رئیس شهربانی به آن جمع چنین خطاب نموده گفت: شما بی غیرتان بیعرضه نتوانستید یك خانه را بكوبید! و در آن مدت شكایات بسیاری شده بظاهر غائله آرام گرفت و چند تن جوانان بهائی سنگسری كه از قصبهء خود برای محافظت بهائیان و مدافعت از دشمنان به آنجا آمده پی دفاع سنگر بسته بودند غافل شده به سنگسر برگشتند تا در روز شانزدهم به خانهء یك نفر هجوم بردند و در روز هفدهم انبوهی كثیر به خانه و دكان هجوم نمودند و مظلومان به شهربانی پناهنده گشتند ولی رئیس عتاب كرده گفت چرا اینجا آمدید و آنان را خارج نمود و ناچار به خانهء خود پنهان شدند و اسدالله نادری كه در تنور خانهء خود مخفی گردید ظالمین ریخته سرش را به ضرب چوب و غیره شكافتند و مغزش را فرو ریختند وموهای سر را گرفته بیرون كشیدند و با چوب همی نواختند و كف زدند تا كشته گردید و به غارت پرداختند و محمد جذبانی را در خیابان به حال عبورش گرفته همی زدند و او گریخته به بالا خانهء منزل طبیبی پنهان شد هجوم برده او را از حجره بیرون انداختند و به قدری سنگ زدند كه تحت احجار پنهان ماند. آنگاه سنگ ها را پس كرده پاهای كشته را به طناب بسته آویزان كردند و حسن مهاجر را نیز به همین كیفیت كشتند و تقریباً پنج ملیون ریال غارت كردند و برخی را گلو به قصد بریدن مجروح ساختند و عده ای را مجروح نمودند و بهائیان از آن شهر گریخته به طهران رفتند و در حظیرة القدس جمع شدند و به اقدامات محفل ملّی بهائیان ایران رئیس مذكور شهربانی را به طهران كشیدند و چند تن از افسران بهر رسیدگی به شاهرود رفتند و نامه های شرح واقعه و طلب اقدام برای جلوگیری از نظائر آن از طرف محفل ملّی به تمامت مراكز و مراجع ملّی و دولتی پی در پی رفت ولی معاندین نیز به جدیت و اهتمام اقدام كردند و بالاخره نگذاشتند كه مجازات و قصاص صورت گیرد، بلكه در نشریات به ضدّ بهائیان واقعه را به عكس وقوع شهرت دادند.» همچنین مراجعه شود به یادداشت شمارهء ٦٥؛ و نیز دائرة المعارف جناب اشراق خاوری، ذیل عنوان دكتر برجیس.

[ii] مصابیح هدایت، جلد ٩، ص٥٢٦.

[iii] پاسخ یك یك اتهامات مزبور از جمله در سایت های //www.noghtenazar.org و //www.velvelehdarshahr.org و سایر سایت های بهائی موجود می باشد.

[iv] در مورد وی نیز به سایت «نقطه نظر»، مقالات مربوط به پاسخ ویژه نامهء جام جم مراجعه فرمائید.

[v] كتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی ــ سیاسی ایران، ١٣٢٠-١٣٥٧» قسمتی از این كتاب كه نویسنده در آن به جعل اسناد توسط ساواك اشاره كرده، در ادامهء همین مقاله ضمن مطالب مربوط به مقالهء آقای منذر دربارهء شیخ حسن لنكرانی آمده است.

[vi] سایت //www.shahbazi.org در مورد مخدوش بودن اسنادساواك، خواندن مطلب زیر نیز قابل توجه است: «احمد احمد خود از مبارزانی است که در دوره رژیم پهلوی با گروه های مبارز بسیاری چون حزب ملل اسلامی، حزب الله و سازمان مجاهدین خلق همکاری و فعالیت داشت و به سبب آن چندین بار دستگیر، شکنجه و زندانی شد. در آخرین برخورد با مامورین ساواک نیز از ناحیه پا تیر خورد و مصدوم و معلول شد. کتاب خاطرات وی نیز توسط دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری چاپ شد و اکنون به چاپ ششم رسیده است. او که از نزدیک شاهد تغییر و تحولات جریان های مبارز سیاسی و گروه های مبارز بود و زندان، بازجویی و شکنجه را تجربه کرده است در مراسم رونمایی کتابش به موضوعی پرداخت که امروزه بسیاری از محققین و نویسندگان تاریخی به آن مبتلا هستند، او می پرسد: «اسناد، گزارشات و برگه های بازجویی به جای مانده از دستگاه پلیس امنیتی شاه یعنی ساواک، برای نوشتن تاریخ چقدر محل اعتنا و ابتنا است.» متن سخنرانی احمد در جشن رونمایی کتاب سازمان مجاهدین که در روزنامه‌ی شرق- ١٩شهریور، منتشر شده است را با هم می‌خوانیم: «...نویسندگان این مطالب بدانند که فردا باید نزد خدا جوابگو باشند...مبتنی بر گزارشات ساواک کتاب می نویسند و برای خودشان آن را مستند می کنند، من می خواهم بپرسم که این ساواکی ها که بودند اگر خوب بودند، چرا علیه آنها قیام کردید و چرا انقلاب شد اگر بد هستند، پس حرف ها و گزارشاتشان نیز بد است و غیر قابل اعتنا...ساواکی ها کسانی بودند که پول می گرفتند و کار می کردند، هر چه هم از دست شان بر می آمد می نوشتند، از همان ساعت اول دستگیری، فرد را کتک می زدند و شکنجه می کردند حتی اگر اعتراف و اطلاعی به دست نمی آوردند اما در گزارشی به بالا دست خود می نوشتند متهم در حال همکاری است تا به این ترتیب کم کاری و بی عرضگی خود را در اعتراف گرفتن بپوشانند، حال آیا می شود که چنین گزارشی را دال بر همکاری فرد دستگیر شده با ساواک و به نشانه خیانت منتشر کرد... این صحیح نیست باید شرایط و نحوه تهیه گزارشات توضیح داده شود...جالب اینکه برخی گزارشات ماموران ساواک از فعالیت افراد و گروه ها از اساس و پایه غلط است، آنها با این گزارشات دروغ به دنبال پول و یا ارتقای شغل بودند و ما امروز باید بدانیم که کدام گزارش را پایه تحقیق قرار دهیم و به کدام یک اعتنایی نکنیم که این امر مستلزم ظرافت هایی است... آی کسانی که قلم به دست دارید و تاریخ می نویسید به هوش باشید با این اسناد به جای مانده از ساواک به ورطه تاریخ سازی نیفتید... با توجه به این ظرایف است که من به محقق، نسخه پرداز و مستندنویس تاریخ توصیه می کنم که حواسشان جمع باشد و با آبروی افراد بازی نکنند، نکند که خدای ناکرده دشمنی که امروز دیگر وجود خارجی ندارد، اما با آثار به جای مانده از خود ما را به بی راهه بکشاند.» (۱۳۸۵/۰۶/۱۹)
/www.ketabnews.com/detail-2408-fa-19.html
 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید