×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
تقاضا از آقای سروش برای بازنگری نظراتشان راجع به بهائیان در برنامۀ پرگار
1397/12/21
 
تقاضا از آقای سروش برای بازنگری نظراتشان راجع به بهائیان در برنامۀ پرگار
 
در اسفند 1397 در برنامۀ پرگار در تلویزیون بی بی سی با عنوان «مناظره های انقلاب، دو مهمان، چهل سال بعد» آقای سروش در جواب سؤالات تهیه کننده و مجری برنامه آقای داریوش کریمی مضامین زیر را راجع به خودشان و انجمن حجّتیّه و بهائیان می گویند که چون بعضاً مخالف حقیقت و یا اشتباه است جا دارد، که شخصیّتی چون ایشان که ادّعا می شود در تحقیقات اسلامی- فلسفی- عرفانی- فقهی- کلامی- قرآنی- سیاسی خودشان تجدید نظر کرده اند، در آنها نیز تجدید نظر و بازنگری و تصحیح کنند. مضمون آنچه ایشان گفتند- و قبلاً نیز در جاهای دیگری هم نوشته یا گفته و تکرار کرده بودند و به تقسیم بندی نگارنده چهار مورد اصلی را شامل می شود- چنین است:
  
«(الف) انصاف باید داشت حجّتیّه در پی آزار بهائیان نبودند و با آنان یک کار بسیار دموکراتیک علمی اعتقادی مباحثاتی می کردند. حجّتیّه ای ها به زحمت جلسات بهائیان را پیدا می کردند و می رفتند آنجا. من خودم به جلسات بهائیان نرفتم ولی من شناخت دارم از افرادی که آنجا بودند و نحوۀ کارشان و از تعلیماتی که آنجا بود و از شیوه های عملیشان. آنها برای دعوا نمی رفتند. می رفتند کسی آنجا طعمۀ بهائیان نشود و سرِ این گاه کشمکش های کوچکی رخ می داد. (ب) بهائیّت در زمان شاه نسبتاً دست بازی داشت و جلساتش را برقرار می کرد. (ج) زیر یک سال در کلاس های سطح عالی حجّتیّه شرکت کردم. احساس می کردم که به کار من نمی آید و من نمی خواهم اینها را به کار ببرم. همین قدر که من اطلاعاتی از کیش بهائیت به دست آوردم کار خودم را تمام یافته انگاشتم و بیرون آمدم. (د) (مجری می پرسد: از رعایت حقوق دیگران صحبت کردید ولی امروز علیرغم اعتقادتان به سکولاریسم و دموکراسی از حقوق بهائیان چندان صحبت نکردید و آزار و اذیّت بهائیان را محکوم نکردید؟!) آقای سروش جواب می دهند: اوّلاً از بهائی ها بپرسید؛ آنها هم راجع به تضییع حقوق دیگران و بنده که این همه حقوقم تضییع شده سخنی نگفتند. هیچ سخنی نگفتند یعنی قصّه یک طرفه نیست؛ فقط بهائی ها نیستند که اذیّت می شوند، خیلی ها هستند. (مجری می پرسد: آیا مواضع سیاسی و حرکات دیدگاه های خودتان را بر اساس این که آن طرف چطور عمل می کند اتخاذ می کنید؟) جواب آقای سروش: نه فقط بهائیان نیستند که حقوقشان تضییع شده خیلی افراد و اقوام هستند که حقوقشان تضییع شده بنابراین اگر بنا به صحبت باشد باید در مورد همۀ اینها صحبت کنیم. بهائیان راجع به هیچ کسی که حقوقشان تضییع شده سخن نگفته اند جز در مورد خودشان و این انتقادی است به آنها. اما بنده با پلورالیزم دینی تکلیف بهائی ها را هم روشن کردم هیچ کسی به روشنی من در این باب سخن نگفته است. باید حقوق مساوی داشته باشند. من به اندازۀ کافی راجع به همه ای که به ایشان ظلم شده به اندازۀ مساوی سخن گفته ام و هیچ کسی را مفرد به ذکر نکرده ام یعنی نام نبرده ام لذا جای گله ای نیست. (مجری می پرسد: آیا این کفایت می کند؟) آقای سروش جواب می دهند: نه هیچ من از قوم کُرد و دیگران هم سخن نگفته ام بطور کلی گفته ایم به این خاطر که من به ماهیّت حکومت و ستم آن کار داشتم نه اقوام تحت ستم.»
 
در مورد (الف) که می گویند: «انصاف باید داشت حجّتیّه در پی آزار بهائیان نبودند و با آنان یک کار بسیار دموکراتیک علمی اعتقادی مباحثاتی می کردند. حجّتیّه ای ها به زحمت جلسات بهائیان را پیدا می کردند و می رفتند آنجا. من خودم به جلسات بهائیان نرفتم ولی من شناخت دارم از افرادی که آنجا بودند و نحوۀ کارشان و از تعلیماتی که آنجا بود و از شیوه های عملیشان. آنها برای دعوا نمی رفتند. می رفتند کسی آنجا طعمۀ بهائیان نشود و سرِ این گاه کشمکش های کوچکی رخ می داد.» باید گفت اقدامات انجمن نه تنها دموکراتیک و علمی نبود بلکه ضد دموکراتیک و ضدّ حقوق بشر و غیر علمی و بعضاً حتّی غیراسلامی بود. در نتیجه عجیب است که آقای سروش می گویند درمورد آنها شناخت دارند! بعضی از شواهد این حقیقت (1) عبارتند از:
 
* انجمن حجّتیّه تشکیلات و سلسله مراتب مخفی و سرّی وشبه پلیسی با 12000 عضو داشته و اعضای تعلیم دیدۀ آن با روش‌ها و شگردهای اطلاعاتی پیچیدۀ سازمان های سیاسی با حیله وارد جلسات و تشکیلات بهائی می شدند و بعضی جاسوسان زبدۀ آن با نام های مستعار به ظاهر دیانت بهائی را قبول می کردند و حتّی بعضاً به عضویت تشکیلات بهائی درمی آمدند و اسناد و مدارک و آمار و نشانی های بهائیان و مشاغل و فعالیّت های آنان را به انجمن گزارش می دادند. (2) جاسوسان حجّتیّه با شیوه های مختلف كه ملایم ترین آن تحریف آموزه های امر بهائی و تحقیر بنیانگذاران آن بود تا اِعمال ِ تهدید و هوچی گری در مجامع بهائی، به برهم زدن اجتماعات بهائی و گاه ضرب و شتم بهائیان همّت می گماشتند (3) و در این مسیر افراد مسلمانی را که راجع به دین بهائی تحقیق می کردند شناسایی کرده و با تعقیب آنها و تحمیل نظرات و ایجاد رُعب و وحشت مانع ادامۀ تحقیقشان می شدند که این روند مخالف روش دموکراتیک و بندهای منشور حقوق بشر و آزادی عقیده و نیز حتّی مخالف فقه شیعه بود که تقلید را فقط در فروع دین جائز می داند و نه در اصول دین که از جمله شامل ردّ یا قبول عقیده یا دینی می شود.
 
          * با این پیشینه، انجمن با شروع انقلاب 1357 در متمّم اصلاحیۀ اساسنامۀ خود تصریح کرد: «انجمن مجاهدت خود را در زمینۀ مبارزه با فرقۀ گمراه بهاییّت، در کنار دیگر خدماتش تا از بین رفتن کامل امکاناتِ اجتماعی و اقتصادی و تشکیلاتی بهائیّت ادامه می دهد.» (4) این اصل که بیش از پیش اهداف باطنی انجمن را آشکار و برملا کرد حاکی از تشدید عملیات انجمن در بهائی ستیزی پس از انقلاب است. از جمله اقداماتی که انجمن در بهائی ستیزی اش با حکومت جمهوری اسلامی ایران مشارکت آشکار و پنهان نمود استفاده از آمار و مدارک و نشانی اماکن متعلّق به جامعۀ بهائی و نیز آدرس و مشاغل افراد بهائی بود که خود انجمن، و نیز در ارتباط و همکاری با ساواک در زمان پهلوی، جمع آوری کرده بود. (5) با در دست داشتن چنین آمار و اطلاعاتی بود که انجمن حجّتیّه با نفوذ در نهادهای انقلابی (6) و همدستی آشکار و پنهان با ایشان- همچون سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی، حزب جمهوری اسلامی، استانداری ها، دادگاه های انقلاب، انجمن های اسلامی، مركز اسناد ملّی كشور، ستاد نماز جمعۀ تهران و به ویژه آموزش و پرورش- بهائیان را احضار و هر ظلم و ستمی که از دستشان برمی آمد علیه ایشان انجام دادند؛ از قبیل اخراج هزاران نفر از مشاغل، مصادره و بعضاً تخریب اموال شخصی و عمومی بهائیان از جمله قبرستان های بهائی (که گلستان جاوید نامیده می شوند) و نیز دستگیری و زندانی کردن چند هزار از آنان، و آزار محصّلین بهائی و اخراج اساتید و دانشجویان بهائی از دانشگاه ها و اعدام بیش از 230 بهائی. (7)
 
* از جمله نمونه های این اقدامات که در شهرهای مختلف واقع گردید، به عنوان مثال آقای موسوی از اعضاء انجمن حجّتیّه را می توان نام برد که در بنیاد مستضعفان در میدان کوهسنگی مشهد نفوذ و مسؤولیّت پیدا کرد و از جمله اقداماتش تعقیب و آزار و اذیّت و دستگیری و زندان و اعدام چندین بهائی مشهد و دیگر شهرستان های استان خراسان و مصادرۀ بعضی اماکن جامعۀ بهائی بود. همین او بود که عامل اصلی و پیگیرِ دستگیری و شهادت و اعدام جناب کمال الدین بخت آور استاد و محقّق برجستۀ بهائی و جناب نعمت الله کاتب پور شهیدی و دستگیری جناب فرهاد اصدقی- که بعداً توسط طلوعی شکنجه گر معروف و مسؤول بهائیان در زندان اوین به شهادت رسید- و یا دستگیری و حبس 15 سالۀ جناب عطاءالله میثاقی و چند نفر دیگر گردید. وی با پشتکار و سماجتِ تمام از زمان دستگیری تا از بین بردن آنان، امور را شخصاً پیش برد. اسناد اقدامات وی را باید در بنیاد مستضعفان مشهد و خراسان یافت. (8)
 
          در مورد (ب) که آقای سروش گفته اند «بهائیّت در زمان شاه نسبتاً دست بازی داشت و جلساتش را برقرار می کرد.» باید مختصراً اشاره کرد بهائیان در زمان شاه نیز همچون دوران قاجاریه و جمهوری اسلامی ایران حقوقشان تضییع و مورد آزار و اذیّت بوده و هستند. آمار آزارها بقدری زیاد و وسیع و گوناگون است که تا حال کتب و مقالات و فیلم های زیادی توسط بهائیان و غیربهائیان دربارۀ آن تهیه و منتشر شده است و در اینجا فقط می توان به آدرس آنها ارجاع داد. (9)
 
خود اقدامات حجّتیّه در بهائی ستیزیشان در زمان شاه که به مختصری از آن در قسمت «الف» اشاره شد نشان می دهد که بهائیان چندان دست بازی هم نداشته اند، بخصوص در مقایسه با خود انجمن حجّتیّه که با پشتیبانی ساواک سیستم تشکیلاتی منسجم در کشور و حتی در خارج از کشور- مثل هندوستان، استراليا، اتريش، انگليس، آمريكا- داشت (10) و علیه بهائیان اقدام می کرد و سعی می کرد آن دستِ به قول آقای سروش نسبتاً باز را بکلی به بند کشد. تقاضای حقیر از ایشان و خوانندگان عزیز این است که منابع مذکور در یادداشت شمارۀ 8 را خود ملاحظه فرمایند تا ستم هایی که در زمان شاه بر بهائیان رفته روشن گردد.
 
در مورد (ج) که آقای سروش گفته اند «زیر یک سال در کلاس های سطح عالی حجّتیّه شرکت کردم. احساس می کردم که به کار من نمی آید و من نمی خواهم اینها را به کار ببرم. همین قدر که من اطلاعاتی از کیش بهائیّت به دست آوردم کار خودم را تمام یافته انگاشتم و بیرون آمدم.» باید پرسید آیا حقیقتاً با همان مقدار اطلاعات، آن هم از جزوه ها و کتب ردّیۀ حجّتیّه از جمله سه جلد کتاب «نقد ایقان یا پژوهش جامع دربارۀ ایقان» آقای شیخ محمود حلبی که توسّط معلمین انجمن و خود آقای حلبی به ایشان تدریس و تلقین و دیکته شده دیانت بهائی را شناختند و کار خود را تمام یافته انگاشتند؟! اگر چنین است باید گفت منشأ اطلاعات اشتباه و خلاف حقیقت ایشان از دیانت بهائی و بهائیان و در نتیجه طرز برخورد فکری و عملی ایشان بر اساس همان اطلاعات، می تواند همین امر باشد- بخصوص که به شهادت خودشان ایشان به عنوان تکلیفی از درس های انجمن، کتاب ردّیه ای علیه دیانت بهائی را به عربی ترجمه کرده اند. ایشان در بارۀ حقایق فوق مطالبی گفته اند که گویای صحّت این امر است:
 
«آنچه من از انجمن حجّتيّه آموختم كه اكنون دست مایۀ من است اطلاعات نسبتاً وسيع و عميقی در باب بهائيّت بود. شايد من چنين اطلاعاتی را در جايی ديگر كم تر می توانستم پيدا بكنم. معلّمان اين انجمن دقايق بسياری را دربارۀ اين نحله می دانستند و آن را به صورت جزوه در آورده بودند و آنها را درمحافل درسی به دانشجويان ديكته می كردند. من متأسّفانه جزوه هایی را كه از آنجا داشتم تماماً گم كرده ام و الان هيچ كدام را ندارم و تنها يادگاری كه از آن دوران دارم اين است كه یکی از تكاليفی كه در آن انجمن بر عهدۀ ما نهادند خواندن يكی از كتاب های مفيد در ردِّ بهائيّت و تلخيص آن بود. نمی دانم من به چه سبب كتابی را انتخاب كردم به نام «گفتار خوش يارقلی» اين كتاب به شيوۀ داستانی نوشته شده بود. نويسنده خود را درميان افرادی نشانده بود كه هر كدام مسلكی و مذهبی داشتند؛ يكی سنی، يكی صوفی، يكی بهایی، يكی دهری، يعني ماترياليست و ديگر شيعی دوازده امامی كه خود نويسنده باشد، يعنی آقای محلاتی. عمدۀ كتاب در گفتگو با بهایی می گذرد امّا پاره ای از كتاب هم به نقد و ردّ مسالك و مذاهب ديگر يعنی دَهريّين و صوفيّين و غيره اختصاص دارد. اين كتاب كتابی نسبتاً شيرين و با نثری نيمه آخوندی بود. من آن را خواندم و بنابر تكليف اين كتاب را تلخيص كردم. آن ايّام كه سال آخر دبيرستان و سال اوّل دانشگاه بود من سرِ پُرشوری در آموختن زبان عربی داشتم و زبان عربی من هم بد بود. به طوری كه نوشته های عربی را خيلی راحت می خواندم و استفاده می كردم. حتّی به عربی شعر می گفتم و پاره ای از داستان های عربی را به فارسی ترجمه می كردم. لذا هنگامی كه نوبت تلخيص اين كتاب رسيد من تصميم گرفتم كه اين كتاب فارسی را به عربی تلخيص كنم و اين كار را هم كردم و اكنون آن تلخيص عربی از كتاب فارسی را هم در اختيار دارم و اسم آن را هم گذاشته بودم: «القِسطاسُ المُستقيمُ فی رَدِّ فِرقَةٍ مِن اَهلِ الجَحيم» [نام ردّیه به فارسی: میزان صحیح در رَدِّ فرقه ای از اهل جهنّم] (11)
 
بر همین اساس، ایشان در زمان شاه بجز مطالب ردّیه هایی که در انجمن تعلیم گرفته بودند و بجز ردّیه ای که خودشان به عربی ترجمه و تلخیص کرده بودند، بعد از انقلاب نیز جسته و گریخته در بعضی کتب و مقالات و سخنرانی ها و مصاحبه های خود ایرادهایی بر دیانت بهائی و بهائیان گرفته و می گیرند که حاکی از همان برداشت های اشتباه و خلاف حقیقت است. نمونه هایی از این موارد در اینترنت منتشر است که بعضی در پاسخ به ایرادهای ایشان مقالاتی نوشته اند. (12) محقّقین و آگاهان منصف از بهائی و غیربهائی که متون اصلی آثار بهائی- و نه ردّیه های ضدّ بهائی- را عمیقاً مطالعه کرده اند از این ایرادها درمی یابند که شایسته است آقای سروش به مطالبی که قبلاً در کلاس های انجمن آموخته اند بسنده نکنند و مطالعاتشان دربارۀ دیانت بهائی را کمّاً و کیفاً مورد تجدید نظر و بازنگری و تصحیح قرار دهند- به همان شکل که ادّعا شده ایشان در چند دهۀ اخیر در تحقیقات و مطالعات و برداشت های اسلامی- فلسفی- عرفانی- فقهی- کلامی- قرآنی- سیاسی خودشان تجدید نظر کرده اند. ناگفته نماند که روحیۀ بازنگری ایشان در زمینه های اسلامی صرف نظر از نتایج تحقیقات و استنباطاتشان مورد تحسین همۀ انسان های حقیقت جو است.
 
علاوه بر ایرادهایی که در یادداشت شمارۀ 12 اشاره شد، مثلاً نگارنده به یاد دارد به گمانم در کتاب «ایدئولوژی شیطانی» ایشان بود که ضمن استدلال در ردّ مارکسیسم به این مضمون اشاره کرده اند که «باب نیز خواست مثل ماركس كه حرف های گنده برای جذب افكار زده است، چون دیده بود در قرآن برای اثبات معجزه بودن آن، فرموده كه اگر می توانید یك آیه مثل قرآن بیاورید، باب هم گفت اگر می توانید حرف یا نقطه ای مثل «کتاب بیان» [کتاب احکام و اصول عقاید بابی] بیاورید.» بنده صرف نظر از این که مأخذ این نقل قول اشاره نشده بود تعجّب کردم چطور محقّقی که به عرفان و مولانا عشق می ورزد و با اصطلاحات عرفانی اسلام مأخوذ از آیات قرآن و احادیث ائمّۀ اطهار ناآشنا نیستند، مقام و معنا و مفهوم نقطه و حرف و کلمه و جمله ای را که از زبان وحیانی پیامبرانِ اِلهی نازل می شود نادیده گرفته چنین تمسخر نموده اند.
 
کلام الهی از جنس کلام بشری نیست. حضرت بهاءُالله در این مورد در لوحی که به «لوح حکمت» معروف است فرموده اند: «اِنَّ کَلامَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَعلیٰ وَ‌ اَجَلُّ مِنْ اَنْ يَکونَ مِمّا تُدرِکُهُ الحَواسُّ لِاَنَّهُ لَيسَ بِطبيعَةٍ وَ لا بِجَوهَرٍ قَدْ کانَ مُقَدّساً عَنِ العَناصُرِ المَعروفَةِ وَ الاُسطُقُسّاتِ العَوالِی المَذکورةِ وَ اِنَّهُ ظَهَرَ مِنْ غَيْرِ لَفظٍ وَ‌ صَوتٍ وَ هُوَ اَمرُ‌اللهِ المُهَيمِنِ عَلَی العالَمينَ.» (مضمون به فارسی: بدرستی که کلام خداوند عزّ و جلّ برتر و عالیقدرتر از آن است که حواس آن را درمی یابند چه که کلام الهی طبیعی و مادّی و جوهر نیست و مقدّس از عناصر معروف [چهارگانۀ] مادّی بوده است و بدرستی که کلام الهی از غیر لفظ و صوت ظاهر گردید و آن عبارت است از امر خداوندِ حاکم بر عالمیان.)
  
لذا كلام الهی که از زبان پیامبران نازل می گردد غیر مادّی و امر و فرمان خداست و خلّاق است و در رتبۀ «عالمِ اَمر»- که عالَمِ انبیاء و رُسُل است- همین کلمۀ «كُنْ» پیامبران الهی است که به علّت خلّاق بودن کلامشان مصداقِ «فَیكُونِ» اِلهی می گردد و سمبل این خلّاقیّتْ مَظاهرِ ظهورِ اِلهی یعنی رُسُل هستند و همین حروفِ الفبای معمول، قالب و حامل حقایق معنوی نازله از زبان ایشان می شود. این کلام از همان جنس است که حضرت علی ابن ابی طالب که قرآن ناطق است در تشبیهی سمبلیك دربارۀ آن فرمود «آنچه در تورات و زَبور و انجیل است در قرآن است، و آنچه در قرآن است در سورۀ فاتحه است، و آنچه در فاتحه است در بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم است و آنچه در بِسمله است در باءِ بِسمله است و آنچه در باء است در نقطۀ زیرِ باء است و در آخر می فرمایند «وَ اَنَا الْنُّقْطةُ تَحْتَ الْباءِ» (و من نقطه زیر باء هستم). این است که نقطه و حرف و کلام و کتابی که از حضرت باب و سایر رُسُل نازل می گردد از آن جنس نیست که بشر بتواند همانند آن را بیاورد و لابد آقای سروش که شَمّی عرفانی- اسلامی دارند مقام و مفهوم و حقیقتِ آن نقطه و حرف و کلمه و آیه و کتاب را خوب درک می کنند.
 
نگارنده اطمینان دارد اگر آقای سروش عزیز که به فرمودۀ حضرت امیر «برادر خلقی» هم هستیم به اصل متون آثار بهائی رجوع فرمایند، علاوه بر آگاهی از حقایق دیانت بهائی، افق های جدیدی هم در درک و حلّ مسائل و مشکلات «اندیشه سوز» اسلامی و الهی شان باز می گردد. حضرت باب و حضرت بهاءالله با ظهور خود روح ادیان الهی و از جمله اسلام عزیز و نیز روح تفکّر فکری- معنوی ایرانی را دوباره زنده فرمودند چنان كه به قول عَلّامه اِقبال لاهوری که الهام بخش تحقیقات آقای سروش دربارۀ مسألۀ خاتمیتِ حضرت رسول بوده و هست: «همۀخطوط و سیرهای متنّوع فكری ایرانی را بار دیگر به صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت، یعنی در آئین بابی و بهایی.» (13)همو در طی سفر روحانی خود در منظومۀ «جاوید نامه»، می نویسد كه طاهره از مؤمنین اوّلیّۀ حضرت باب و شهید در راه حضرتشان را در كنارحلّاج و غالب هندی در فلك مشتری دیده و غزل معروف، «گر به تو افتدم نظر» را از زبان او شنیده است. (14)
 
امروزه علیرغم تلاش های 175 سالۀ بهائی ستیزان، اهل تحقیق بتدریج دریافته اند که آئین بهائی دینی مستقل است و فرقه ای از اسلام نیست، چنان که مثلاً آرنولد توین بی مورّخ نامدار، می نویسد: «بهائیّت دیانتی مستقلّ و همتراز اسلام و مسیحیّت و سایر ادیان شناخته شدۀ جهان است، بهائیّت فرقه ای از مذهب دیگر نیست. دین جداگانه و دارای همان مرتبت و مقامی است که دیگر ادیان جهان حائزند.» علاوه بر آن، آوازۀ دیانت بهائی و اقدامات عملی پیروان آن در جهان برای تحقّق عدالت و صلح عمومی و وحدت عالم انسانی و رفاه مادّی و معنوی جهانیان چنان جهانگیر شده است که نه تنها غیر ایرانیان عزیز بلکه بسیاری از متفکّرین ایرانی عزیزمان نیز به آن گواهی داده اند و مقالات و کتب و فیلم ها دربارۀ آن نوشته و تولید کرده اند. (15) حقیر مطمئنم اگر برادر عزیزم آقای سروش از منابع یاد شده در یادداشت شمارۀ 15 اطلاع یابند و آنها را به چشم انصاف و تقوی ملاحظه نمایند قطعاً قلبشان مسرور خواهد شد و در افکار و آرائشان دربارۀ دیانت بهائی تجدید نظر خواهند کرد. به عنوان نمونه ای از صدها: «نمونه ای از تقدیر و تكریم مردم جهان از مقام حضرت بَهاءُالله را می توان در مراسمی دید كه در روز ۲۹ می سال ۱۹۹۲ میلادی در جلسۀ رسمی پارلمان برزیل به مناسبت صدمین سال صعودِ [درگذشتِ] آن حضرت منعقد شد و ضمن آن از مقام بنیانگذار آئین بهائی و تعالیم مباركه اش و خدماتی كه جامعۀ پیروانش به نوع بشر ارزانی داشته تجلیل گردید. در آن روز سخنگوی مجلس و نمایندگان جمیع احزاب به پا خاستند و یكی بعد از دیگری آن مَظهَرِ ظهورِ اِلهی [= اصطلاح بهائی که برای رُسُل و انبیاء به کار می رود] را در بیانات خویش ستودند و حضرتش را آفرینندۀ «عظیم ترین مجموعۀ آثار دینی كه تا كنون به قلم یك فرد تألیف شده» خواندند و پیام مباركش را پیامی «برای جمیع نوع بشر ورایِ تفاوت هایِ بی اهمیّت نژادی، مذهبی و ملّی» توصیف نمودند. (16)
 
طبق سالنامۀ دائرة المعارف بریتانیکا (The Encyclopedia Britannica, Book of the year 1992) دیانت بهائی بعد از مسیحیّت گسترده ترین دیانت جهان است و به قول میشل مالرب در کتاب «انسان و ادیان، نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی» در صص: ۴۰۸- ۴۰۹دارای «گسترش تُند»و سریع است و در سازمان ملل «جامعۀ جهانی بهائی» نمایندۀ غیر سیاسی بسیار مؤثر در امور رفاه و صلح جهانی و حقوق بشر و حقوق زنان و کودکان و... دارد. (17) پروفسور وارن واگار دانشمند و عالم اجتماعی آمریکایی با مطالعۀ عمیق و ارزیابی دقیق دربارۀ امکان حصول وحدت و تمدّن جهانی چنین نتیجه می گیرد که «از بین همۀ مذاهب و ادیان معاصر، این تنها آیین بهایی است که بلا شبهه و بدون هیچگونه ابهامی با قطعیّت تمام همۀ هَمِّ خود را وَقف مسألۀ وحدت عالم انسانی نموده است.» (18)
 
و امّا در مورد (د)
 
(مجری می پرسد: از رعایت حقوق دیگران صحبت کردید ولی امروز علیرغم اعتقادتان به سکولاریسم و دموکراسی از حقوق بهائیان چندان صحبت نکردید و آزار و اذیّت بهائیان را محکوم نکردید؟!) آقای سروش جواب می دهند: «اوّلاً از بهائی ها بپرسید؛ آنها هم راجع به تضییع حقوق دیگران و بنده که این همه حقوقم تضییع شده سخنی نگفتند. هیچ سخنی نگفتند یعنی قصّه یک طرفه نیست؛ فقط بهائی ها نیستند که اذیّت می شوند، خیلی ها هستند. (مجری می پرسد: آیا مواضع سیاسی و حرکات دیدگاه های خودتان را بر اساس این که آن طرف چطور عمل می کند اتخاذ می کنید؟) جواب آقای سروش: نه بر اساس آن نیست و فقط بهائیان نیستند که حقوقشان تضییع شده خیلی افراد و اقوام هستند که حقوقشان تضییع شده بنابراین اگر بنا به صحبت باشد باید در مورد همۀ اینها صحبت کنیم. بهائیان راجع به هیچ کسی که حقوقشان تضییع شده سخن نگفته اند جز در مورد خودشان و این انتقادی است به آنها. اما بنده با پلورالیزم دینی تکلیف بهائی ها را هم روشن کردم هیچ کسی به روشنی من در این باب سخن نگفته است. باید حقوق مساوی داشته باشند. من به اندازۀ کافی راجع به همه ای که به ایشان ظلم شده به اندازۀ مساوی سخن گفته ام و هیچ کسی را مفرد به ذکر نکرده ام یعنی نام نبرده ام لذا جای گله ای نیست. (مجری می پرسد: آیا این کفایت می کند؟) آقای سروش جواب می دهند: نه هیچ من از قوم کُرد و دیگران هم سخن نگفته ام بطور کلی گفته ایم به این خاطر که من به ماهیّت حکومت و ستم آن کار داشتم نه اقوام تحت ستم.»
 
 
آقای سروش انتقاد کرده اند (19) که چرا بهائیان جز در مورد خودشان، راجع به ایشان و کسانی که حقوقشان تضییع شده سخن نگفته اند. برای مقدّمه باید به این نکتۀ مهمّ توجّه کرد که بسیار طبیعی است هنگامی که به کسی ظلم می شود این اوّل صدای خود اوست که بلند می شود! به همین جهت 40 سال است که بهائیان مظلوم در دفاع از حقوق خود به مراجع مختلف کشورشان و نیز به کمیسیون و شورای حقوق بشرِ سازمان ملل و به دیگر نهادهای حقوق بشری دنیا مراجعه کرده، دربارۀ تضییع حقوقشان سخن گفته و می گویند و باید بگویند و از این نظر نه تنها انتقادی بر ایشان وارد نیست بلکه باید استقامت و اقداماتشان در این زمینه را تحسین و تقدیر کرد. زیرا چنان که در ادامه اشاره خواهد شد این استقامت و اقدامات نه تنها منفعلانه نبود بل چنان سازنده و مؤثّر بود که سبب استمرارِ روند و جریانِ رشد و توسعۀ حقوق بشر در ایران و در جهان گردید. امّا نکتۀ مهمّ دیگر که در تاریخ دیانت بهائی تقریباً بی سابقه و بسیار جالب توجّه است آن که بجز خود بهائیان افراد و جوامع و گروه ها و نهادهای مختلفی در ایران و جهان نیز بنحوی وسیع و بی سابقه و بدیع و شجاعانه از حقوق بهائیان دفاع کرده و می کنند و حتّی در این راه رنج و ستم و زندان را نیز تحمّل نموده و می نمایند. (20)
 
 
در یادداشت شمارۀ 20 منابعی در این مورد داده شده ولی به عنوان نمونه یکی از شاخص ترین آنها نامۀ سرگشادۀ گروهی از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران و فعّالان ایرانی در سراسر جهان، به جامعه بهایی، با عنوان «ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!» است. (21) قسمتی از این نامه چنین است:
 
«به عنوان انسان ایرانی، از آنچه طی یک و نیم قرن گذشته در ایران، در حقّ شما بهاییان روا شده است، ما شرمگینیم... ما شرمگینیم از این که علاوه بر سرکوب شدید نخستین دهه های حضور بهاییان، در صد سال گذشته نیز، این گروه از هموطنان ما مورد حمله های ادواری قرار گرفته، منازل و محل کار آنها به آتش کشیده و تخریب شده و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز شده امّا جامعه روشنفکری ایران در مقابل این فاجعه خاموش مانده است. ما شرمگینیم از این که طی سی سال گذشته قتل بهاییان، تنها به جرم باورهای دینی شان شکل قانونی به خود گرفته و بیش از دویست بهایی به قتل رسیده اند و ما شرمگینیم از این که گروهی از روشنفکران فشار علیه بهاییان را تئوریزه کرده اند... ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل این واقعیّت دردناک که در میهن ما فشار و تحقیر علیه بهاییان به طور سیستماتیک اِعمال می شود، تعدادی فقط به خاطر این باور دینی در زندان به سر می برند و خانه ها و محلّ کار آنها مورد حمله و تخریب قرارمی گیرد و گاه حتی آرامگاه های مردگان این گروه از هموطنان ما از تعرّض به دور نمی ماند... ما شرمگینیم از سکوت خود در برابر سیاهۀ طولانی، اندوه بار و دهشتناکِ حقّ کشی های نهادینه شده در قوانین کشور ما علیه بهاییان، و بی عدالتی ها و فشارهای دستگاه های رسمی و غیررسمی در مورد این گروه از هموطنان. ما بیش از این دربرابر بی عدالتی در مورد شما سکوت نمی کنیم. ما در راه رسیدن به حقوق انسانی تصریح شده در منشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم. باشد تا عشق و آگاهی را جایگزین نفرت و جهل کنیم. پانزده بهمن ۱٣٨۷ – سوّم فوریۀ ۲۰۰۹».
 
امّا پس از بیان دو نکتۀ مهمّ فوق، قبل از آن که مطالبی اثباتی دربارۀ ادّعای آقای سروش مبنی بر این که «چرا بهائیان جز در مورد خودشان، راجع به ایشان و کسانی که حقوقشان تضییع شده سخن نگفته اند» عرض شود، و قبل از این که در اثبات اقدامات حقوق بشری جامعۀ بهائی و اثرات آن در ایران و جهان به استحضار برساند، باید اشاره نمود آقای سروش حدّ اقل باید به مصداق «آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند» همین استدلال خودشان را از بهائیان هم قبول کنند. ایشان در برنامۀ پرگار و در سایر سخنانشان می گویند در حقیقت با قبول اصولی همچون «پلورالیسم دینی» و «سکولاریسم» و «دموکراسی» و «نوگرایی دینی» و «دین رحمانی» ایشان بطور کلّی و بدون نام بردن گروه یا دسته یا افرادی خاصّ از حقوق همه- که بهائیان هم جزء آن محسوب می شوند- سخن گفته اند. حال بهائیان هم با همین استدلال می توانند بگویند با اعتقاد و قبول و عمل به اصول دینیشان که قسمتی از آنها- که از اصل نصوص و آثار بهائی استخراج شده- در زیر فهرست وار تقدیم شده، از حقوق همۀ انسان ها و گروه ها و اقلیّت های مظلوم سخن گفته اند که بالطّبع شامل حقوق آقای سروش هم می شود.
 
از جمله اصول مزبور عبارتند از: «وحدت عالم انسانی»، «لزوم و وجوب خدمت به جمیع نوع بشر به عنوان ملاک و تعریف جدید از انسان، حضرت بَهاءُالله می فرمایند: "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیعِ مَنْ عَلَی الاَرض [همۀ انسان های روی کرۀ زمین] قیام نماید."»، «تعدیل معیشت اقتصادی و رفع فقر و ثروت مفرط»، «تعلیم و تربیت اجباری و عمومی دختران و پسران و ترجیح تربیت دختران بر پسران»، «صلح عمومی»، «تشکیل محکمۀ کُبرایِ بین المللی برای ایجاد و حفظ صلح و عدالت بین دُوَل و مِللِ عالم»، «دین باید سبب الفت و مَحبّت شود و الّا بی دینی بهتر است»، «ترک انواع تقالید و تعصّبات و لزوم جستجوی شخصی حقیقت و آزادی عقیده»، «تطابق علم حقیقی با دین حقیقی»، «تساوی حقوق مردان و زنان»، «وحدت زبان و خط جهانی»، «عدل و حقّ و نهی از ظلم و ستم»، «وحدت اساس جمیع ادیان الهی»، «نهی و منعِ تنجیس و تکفیر افراد و مذاهب و مِللِ دیگر»، «لزوم استمرار ظهورات و ادیان الهی»، «انسان ها همه میوه های یک درخت هستند نه دو درختِ کفر و ایمان»، «مساوات حقّ و حقوق مَدَنیّۀ و اقتصادی انسان ها»، «حفظ حقوق شخصی و تأمین ابتکار و آزادی افراد و حفظ ناموس نفوس»، «ممنوعیّتِ حرفه و شغل دینی و مقام روحانی امثال کشیشی و آخوندی»، «وجوب کار به عنوان عبادت و منع گدایی به عنوان شغل»، «عدم مداخله در امور سیاسی حزبی و نزاع و جدال»، «آزادی فکر و عقیده و وجدان و حقّ اِعلان وجدان و اِبراز عقاید و نظریات»، «مَحوِ حکمِ قتلِ مُرتدِ دینی»، «منع تعرّض و اعتراض به وجدان و عقاید نفوس»، «اصل بسیار مهمّ مشورت در جمیع امور»، «تساوی زن و مرد در ادایِ شهادت به عنوان شاهد»، «نهی از تنبیه بدنی و کودک آزاری»، «لزوم تک همسری و منع تعدّد زوجات»، «نهی از خشونت علیه زنان و کتک زدن ایشان»، «جواز ازدواج با پیروان دیگر عقاید»، «ادارۀ جامعه به صورت شورایی و بدون پروپاگاند و دسایس انتخاباتی و سیاسی و کاندیداتوری»، «لزوم انفاق به فقرا از هر دین و آیین»، «نهی از استغفار نزد دیگران»، «نهی از آزار و فشار بر حیوانات»، «نهی از اعتراض به دیگران»، «نهی از نژادپرستی»، «نهی از انتقام»، «نهی از تقیّه و کتمان عقیده»، «اهمّیت بی همتای رعایت امانت و وفا و صداقت در همه حال»، «عمل به موجب نصوص صریحۀ کتاب و نهی از حدیث سازی و استناد به روایات»، «برداشت بهائی از روابط جنسی بر این عقیده استوار است که عفّت و عصمت باید هم از طرف مرد و هم از طرف زن کاملاً رعایت گردد و این امر صرفاً مربوط به زنان نیست بلکه مردان نیز مانند زنان باید قبل و بعد از ازدواج عفیف باشند»، «نهی از حمل سِلاح»، «نهی از خرید و فروش غلام و کنیز و برده»، «نهی از نزاع و جدال و قتل و فساد»، «نهی از جهاد دینی»، «منع خشونت و ترور»، «منع استفاده از روش های قهرآمیز در امور»، «نهی از فحش و لعن و نفرین و آنچه انسان را مکدّر می سازد»، «حکم عمران و آبادانی شهرها و روستاها و محیط زیست و منع تخریب آن»، «نهی از ورود بی اجازه به خانۀ کسی»، «نهی از دست بوسی و اِنحناء و تعظیم و به خاک افتادن و سجده بر دیگران»، «نهی از بالای منبر رفتن»، «در اختیار خود نفوس گذاشتنِ طرز پوشش و لباس با رعایت اعتدال و وقار» و امثال آن.
 
امّا از جنبۀ اثباتی باید گفت حقوق بشر از منظر بهائی چه از بُعدِ عقاید و چه از بُعدِ اقدامات عملی، بسی عمیق و شایان توجّهی بدیع است. از بُعدِ عقیدتی علاوه بر آنچه در فوق فهرست شد، نصوص صریحۀ واضحی از حضرت بهاءُالله شارع دین بهائی و از حضرت عبدُالبهاء و حضرت شوقی ربّانی ولیّ اَمرِ بهائی که دو مبیّنِ آثار دین بهائی هستند، و بیتُ العدلِ اَعظم مرکز منصوص جهانی آیین بهائی در این خصوص وجود دارد که در ادیان الهی بی سابقه است. اگرچه در اینجا به علت تطویل مقال نمی توان به ذکر آنها پرداخت، ولی نگارنده قبلا در جایی دیگر قسمت کمی از آنها را جمع آوری نموده است که تحت عنوان «وجوهی از مبانی حقوق بشر و آزادی عقیده و وجدان در دیانت بهائی» در دو سایت «ولوله در شهر» و «نقطه نظر» منتشر شده است (22) و مراجعه به آنها افق های جدیدی از ارادۀ الهی را برای تحقق دوران بلوغ روحانی- اجتماعی- اخلاقی- مادّی انسان و تحقّقِ مَدَنیّتِ حقیقی و صلح جهانی و وحدت نوع بشر در هزارۀ سوّم پیش روی می گشاید. به عنوان نمونه ای از صدها حضرت بَهاءُالله در رعایت حقوق همه از زنان و مردان و کودکان و نیز اسیران و فقراء و ستم دیدگان می فرمایند: «رِجالِ بيتِ عدل را وصيّت می نمائيم و به صيانت و حفظِ عِباد و اِماء[خانم ها] و اطفال اَمر می فرمائيم. بايد در جميع احوال به مَصالحِ عِباد ناظر باشند. طوبیٰ لِاَميرٍ اَخَذَ يَدَ الاَسيرِ وَ لِغَنیٍّ تَوَجَّهَ اِلَی الفَقيرِ وَ لِعادِلٍ اَخَذَ حَقَّ المَظلومِ مِنَ الظّالِمِ وَ لِاَمينٍ عَمِلَ ما اُمِرَ بِهٖ مِنْ لَدُنْ آمِرٍ قَديمٍ» (23) [مضمون به فارسی: خوشا به حال امیری که دست اسیر گرفت و به حال ثروتمندی که به فقیر توجّه نمود و به حال عادلی که حقِّ مظلوم را از ظالم ستاند و به حال امینی که به آنچه از طرف [خداوندِ] امرکنندۀ قدیم اَمر شده عمل نمود.]
 
امّا از بُعدِ اقدامات عملی بهائیان در زمینۀ حقوق بشر به بعضی نکات به نحو اختصار بسنده می کند و آقای سروش و دیگر عزیزان خواننده را به مراجع زیر ارجاع می دهد. (24) اساساً چون بهائیان نظم مادّی موجود جهان و روش های سیاسی و غیر سیاسی ای را که افراد و جوامع و حکومت ها و احزاب و تشکیلات برای اصلاح امور و تحقق عدالت و رفاه به کار می برند- صرف نظر از بعضی نکات مثبتّ آنها- دارای نقایص بزرگ و کوچک می بینند، و از آنجا که طبق آثار بهائی معتقدند بشریّت در آستانۀ بلوغی است که قبلاً نداشته و هنوز هم کم و بیش ندارد، سعی می کنند برای اصلاح امور جهان از روش هایی که در آثار دیانت بهائی تشریع و توضیح شده استفاده کنند. بهائیان اکثر روش های جاری در جهان برای اداره و اصلاح امور را منتج به نتایج مفید و مؤثّر و دائمی نمی دانند، امّا از طرفی هم بعضی که به روش های موجود دل بسته اند، روش های بهائی را مناسب نمی دانند و به آن انتقاد می کنند. از جمله روش هایی که مطرح و مورد مناقشه است درمورد رسیدن به صلح و عدالت و حقوق بشر است.
 
از جمله بر بهائیان خرده می گیرند در انقلابات و تظاهراتِ براندازی و عضویّت در احزاب سیاسی برای رفع استبداد و تحقّق عدالت که موضوع حقوق بشر نیز در ظلِّ آن مطرح است شرکت نمی کنند. بنیانگذاران دیانت بهائی و نیز بیتُ العدل اَعظم در آثارشان ضمن بیان اصول و اهداف و راه و روش های بهائی برای تحقّق صلح و عدالت و وحدت جهانی و تأمین حقوق انسان ها، مستقیماً و غیر مستقیم به این خرده گیری ها پرداخته اند و ضمن پاسخ و بیان علل چراییِ نقصِ روش های دیگر، لزوم به کار بستن روش های بهائی را مورد تأکید و تقاضا قرار داده اند. یکی از نمونه ها در این مورد پاسخ بیتُ العدل اَعظم- به تاریخ ۷ جولای ۱۹۷۶ مطابق ۱۳۵۵ ه. ش.- به این سؤال است که «آیا سکوت بهائیان سبب نخواهد شد که هرج و مرج و بی نظمی جهان و اِستخفافِ [خواری] اَبناءِ انسان همواره در کرۀ ارض همچنان پایدار بماند و این که آیا اجتناب از مداخله در امور سیاسیّه باعث تضعیف مجاهدان طریق آزادی در عالم نخواهد گشت؟» از آنجا که آوردن پاسخ آن در اینجا به علت تطویل مقال میسّر نیست متن آن را می توان در آدرس زیر مشاهده و مطالعه نمود: //www.noghtenazar.org/node/1037.
 
به همین دلایل مطروحه در پاسخ 7 جولای مزبور بوده است که مثلاً بهائیان در انقلاب 1357 شرکت نکردند و مورد سرزنش خیلی ها شدند ولی امروزه اکثری از جمله همان ملامت کنندگان دریافته اند که عدم شرکت بهائیان و عدم پیروی شان از روش دیگران در این قبیل امور صحیح بوده است و به هیچ وجه حاکی از بی تفاوتی و سکوتشان نسبت به تحقّق حقّ و عدالت نبوده و نیست چنان که در طول 40 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران علیرغم ستم های بی امانی که کشیده و می کشند با استقامتی سازنده هنوز هم ایستاده اند و برای تحقّق اِحیاءِ ایران عزیزمان و نیز صلح و وحدت جهان به روش بهائی کوشیده و می کوشند و تحسین منصفین ایران و جهان را برانگیخته اند. توضیح این روندِ بی نظیر را می توان در پیام بسیار بسیار بسیار مهمّ و و عمیق و مُهیمنِ بیتُ العدل اعظم «خطاب به بهائیان ستمدیدۀ ایران»، مورّخ ١ شَهرُالعَلاء ١٦٩ بدیع مطابق با ١٢ اسفند ١٣٩١ و ۲ مارچ ۲۰۱۳، در این آدرسمشاهده نمود:
//www.payamha-iran.org/node/78 این پیام دربارۀ نظر و تحلیل و موضع دیانت بهائی و تعالیم آن دربارۀ ایران و امور سیاسی و راه و روش بهائیان در اصلاح ایران و جهان و تعامل فکری و قلبی بهائیان با نیک اندیشان و آزادی خواهان ایران عزیزمان و جهان و از جمله اقدامات عملی حقوق بشری و پایه های آن و مسائل بسیار مهمّ دیگر می باشد. نگارنده که قلبش برای یک یک هم میهنان عزیز می تپد از آقای سروش عزیز و دیگر خوانندگان عزیز تمنّا و تقاضای ملتمسانه دارد که در این پیام تعمّق و تفکر فرمایند. و همچنین برای مطالعۀ مفصّل تری دربارۀ تاریخ تحلیلی اقدامات عملی و اوضاع و احوال جامعۀ جهانی بهائی و از جمله بهائیان ایران از یک طرف، و تاریخ تحلیلی اوضاع و احوال دنیای غیربهائی در قرن بیستم، و تعامل و تقابل این دو جریان با هم، تقاضای عاجزانه دارد بیانیۀ «قرن انوار» در این آدرس را مورد مطالعه و مداقّه قرار دهند: //www.payamha-iran.org/node/25
 
خوشبختانه امروزه بعضی متفکرین و گروه های ایرانی و غیر ایرانی اهداف و روش های بهائیان و درستی آن را مورد توجّه و تأیید و تأکید قرار داده اند. یکی از این موارد بیانیۀ اروین لازلو متفکر فرانسوی است که در آن همین حقیقت را در بارۀ دیانت بهائی و جامعۀ آن چنین توصیف می کند:
 
«در این لحظات حسّاس، ما تنها در صورتی می توانیم به بقای نوع انسان و شکوفایی و غنای تمدن و فرهنگ او امیدوار باشیم، که شیوۀ تفکر و تلقی متعارف خود را تغییر داده و از بینش بدیعی که منبعث از تعالیم و دیدگاه های دیانت بهایی است، و تازه ترین اکتشافات علوم تجربی نیز بر آن مهر تأیید زده اند، برخوردار گردیم. بهاییان اعلام می دارند كه مهمترین شرط حصول صلح، تحقق وحدت عالم انسانی است، همچنین وحدت تبارها و نژادها، وحدت اقوام و ملل و نیز وحدت جریان های عظیم تفكّر و تتبّع كه ما آنها را علم و دین می نامیم. امّا از نظر بهاییان بلوغ عالم انسانی به نوبه خود شرط مقدّم و اساس نیل به چنین هدفی است... چنانچه گروهی از مردمی که به اندیشه و ایمان بهایی نائل شده اند، با برخورداری از معرفتی عمیق در باب پویایی این برهۀ حسّاس از تاریخ بشری، به نحو هماهنگ و همنوا با یکدیگر، حرکتی را آغاز کنند، بی هیچ شبهه و تردیدی خواهند توانست در روند کنونی تاریخ تأثیر گذارند و آن را تغییر دهند. در صورتی که بخواهیم با استفاده از اصطلاحات و تعبیرات علوم تکاملی جدید New Sciences of Evolution به توصیف چنین حرکت و اقدامی بپردازیم، باید بگوئیم که این جمع [جامعۀ بهائی] را می توان به نوسانی محدود و در آغاز کم دامنه تشبیه کرد که به هنگام وقوعِ اختلال و انشقاقی عمیق در یک نظام پیچیده و متحوّل، بطور بغتی و ناگهانی به درون آن نفوذ می یابند و پس از بسط یافتن و رخنه کردن در تمامی سطوح و لایه های آن، و تشخیص علل و موجبات و چگونگی اختلال ها و انشقاق ها، آنها را مهار کرده و آن نظام را مجدداً در وضع صحیح و مطلوب قرار می دهند.» (25)
 
و علاوه بر دلایل مطروحه در سه پیام و بیانیۀ فوق، باید توجّه داشت از آنجا که فضای ایران، به علّت بهائی ستیزی و نفرت پراکنی علیه بهائیان توسط اکثریّت علمای شیعۀ اسلامی، به دروغ چهره ای ضدّ دینی و ضدّ ملّی و ضدّ انسانی و وابستگی به بیگانه و جاسوس و غیره از بهائیان تصویر کرده بود، اگر بهائیان در چنین جوّی از روش های دیگران استفاده می کردند نه تنها کمکی به آزادی خواهی و عدالت جویی نمی نمود بلکه طالبانِ آن را دچار انواع تهمت های وابستگی به بهائیان و تخطئۀ ایشان می کرد. چنان که مثلاً حضرت عبدالبهاء در زمان انقلاب مشروطه بهائیان را از دخالت مستقیم در انقلاب اکیداً منع فرمودند و نوشتند: «اگر این طور نمی نوشتم اَحبّاء [بهائیان] قتل عام و مشروطیّت هم جاری نمی شد.» (26) و حقیقت این امر بمرور زمان بر متفکرین ایران و جهان روشن و روشن تر شده و خواهد شد.
 
در دهۀ اخیر تحوّلاتی در کشور عزیزمان رخ داده است که درک و آگاهی بمراتب بیشتری نسبت به گذشته دربارۀ وضعیّت وخیم بهائیان و کلّ ملّتِ شریف ایران حاصل شده است بطوری که این امر باعث همدلی و درک متقابل و تعامل بیش تر همۀ هم میهنان عزیز اعمّ از بهائی و غیربهائی شده است. بیتُ العدل اَعظم، مرکز جهانی بهائی، در پیام فوق الذّکر مورّخ ١٢ اسفند ١٣٩١ اشاره می کنند: «ایرانیان گرامی که خود قربانی مظالم فراوانند نه تنها بر بی‌عدالتی‌های وارده بر بهائیان واقفند بلکه در خدمات خالصانه و مستمرّ این جامعه نیرویی سازنده در جهت تغییر و احیای ایران عزیز مشاهده می‌کنند. با افزایش احساس هم‌دردی ملّت نسبت به هموطنان بهائی خود، ندای مردم شریف آن سرزمین برای رفع موانعی که شما را از مشارکت در عرصه‌های مختلف حیات اجتماع باز می‌دارد بلندتر می‌شود.»
 
به این جهت دستِ جامعۀ بهائی برای تعامل و تعاون و مشارکت با هم میهنانِ محبوب در اِحیای ایران عزیز روز به روز بازتر می گردد. در چنین جوّی بهائیان با رعایت موازین دینی خود و با رعایت احترام به نظم و قانون و بدون درگیری در اختلافات و دسته بندی های ناخوشایند حزبی که خود مانعی بر سر راه اِحیای ایران و رفاه هموطنان است، سعی می کنند در زمینه های اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و گفتمان های روز و حقوق بشر از جمله حقوق زنان و کودکان و نوجوانان و جوانان و رفع تعصّبات و تبعیض، و بهداشت و کشاورزی و نیز حفظ محیط زیست آنچه در حدّ توان برایشان مقدور است در طبق اخلاص گذارند. شرح این اقدامات در بیش از 40 پیام مربوط به ایران در این سایت //www.payamha-iran.org/ در دسترس عموم است که هر یک آنها حاوی نکات بسیار مهمّی است که تعمّق در آنها افق های روشنی را در برابر افکار می گشاید. بر اساس موازین فوق، برخلاف تصوّر آقای سروش بهائیان ایران و جهان در ارتقای حقوق بشر مستقیماً و غیر مستقیم کوشا هستند. به عنوان نمونه برای اقدامات عملی در این زمینه باید به بیانیه های «جامعۀ جهانی بهائی» در خصوص درخواست «بازگشایی کانون مدافعان حقوق بشر در ايران» و «آزادی فوری نرگس محمدی» اشاره کرد. (27)
 
اگرچه تشکیلات اداری- روحانی بهائی در ایران به علّت این که مدّتهاست توسّط جمهوری اسلامی ایران تعطیل شده و از حقوق خود محروم گشته و لذا نمی تواند در اقدامات مزبور شرکت کند، ولی این اقدامات که جزء وظایف وجدانی افراد و جامعۀ بهائی نیز هست علیرغم محرومیّت از حقوق شهروندی شان با ابتکارات فردی آنها و مشورت و تعامل و مشارکت با هموطنان عزیزشان در حدّ مقدور در جریان است و آثار مبارکش برای نفوسی که از نزدیک شاهد آن هستند مشهود و معلوم و مشکور است. هستۀ اصلی این تحوّلات در «خانواده» است و آثار بهائی حاکی از آن است که هدف عالی و غایی دیانت بهائی یعنی «وحدت عالم انسانی» را باید از خانواده شروع کرد. در خانواده باید مشورت کرد و آموخت که چطور والدین و فرزندان و دیگر اعضاء باید متّحد باشند و حقوق یکدیگر را بدانند و رعایت کنند و با ایجاد وحدت در عین کثرتِ خود، این روح و این الگوی متعالی را به جامعۀ بیرون منتقل کنند و با هم میهنان عزیزشان در میان گذارند. و چنان که در پیام 12 اسفند 1391 بیتُ العدل اَعظم تأکید شده است «فضایی سازنده و منسجم در محیط خانواده» ایجاد کنند «تا به رفاه مادّی و معنوی بیانجامد، در کودکان و جوانان احساس بیگانگی نسبت به "دیگران" القا نشود و فکر بدرفتاری با "دیگران" تقویت نگردد». و به این ترتیب در اثر این یادگیری، رعایت حقوق دیگران نه تنها بین اعضای یک خانواده بلکه نسبت به دیگران نیز بر لوح دل و جان کودکان و نوجوانان و جوانان نقش بندد و ملکه گردد. این الگویی است که در سراسر عالم بهائی پیروی می شود. و در بیانیّۀ «وعدۀ صلح جهانی» بیتُ العدل اَعظم، مورّخ اکتبر ۱۹۸۵ چنین بیان می نمایند:
 
«اوّلین سؤالی که جوابش را باید پیدا کرد این است که چگونه جهان کنونی را با این مخاصمات عمیقش می توان به جهانی دیگر تبدیل کرد که همکاری و همآهنگی بر آن مستولی باشد؟ نظم جهانی را فقط بر اساس محکم اعتقاد به وحدت عالم انسانی می توان استوار ساخت و این یک حقیقت روحانی است که به تأیید علوم بشری نیز رسیده است، علوم مردم شناسی، روانشناسی و کالبد شناسی انسان را فقط یک نوع می دانند. نوع انسان یکی است هر چند که در جنبه های ثانوی تفاوت های بیشماری داشته باشد اذعان به این حقیقت مستلزم ترک تمام انواع تعصّبات است. تعصّب قومی، طبقاتی، نژادی، مذهبی، وطنی و جنسی، تعصّب ناشی از تقدّم در تمدّن مادّی و تعصّب در اعتقاد به برتری و اَفضَلیّت به هر سبب که باشد، باید تمام متروک و فراموش شود. قبول وحدت عالم انسانی اوّلین شرط ضروری و اساسی تغییر سازمان جهان و ادارۀ آن بصورت یک کشور است که به مَنزلۀ وطن نوع انسان است. قبول عمومی این اصل معنوی برای هر کوششی در راه تأسیس صلح جهانی ضرورت دارد. از این جهت اصل وحدت عالم انسانی را باید در سطح جهانی اعلان نمود و در مدارس تعلیم داد و در هر کشوری پیوسته از آن حمایت کرد تا در بنای جامعۀ بشری مقدّمات یک تغییر اصلی بر اساس وحدت فراهم شود .در نظر بهائی قبول وحدت عالم انسانی لازمه اش تجدید بنا و خلع سلاح جهان متمدّن است جهانی که در جمیع شؤون حیاتش یعنی در سازمان سیاسی اش و در آمال روحانی اش و در تجارت و اقتصادش و خط و زبانش کاملاً متّحد و یگانه بوده، در عین حال در خواصّ ملّی هر یک از کشورهای متّحده اش بی نهایت متنوّع باشد .در توضیح این امر اساسی حضرت شوقی افندی ولی امر بهائی در سال ١٩٣١ چنین بیان فرموده که "این امر [دین بهائی] در پی تخریب اساس موجود جامعۀ انسانی نیست بلکه مقصدش توسعۀ اساس و تعدیل مؤسّسات آن است تا با مقتضیات و حوائج این جهان دائمُ التّغییر موافق و ملایم گردند. این امر با هیچ تابعیّت و وفاداری مشروعی مخالفت ندارد و روح صداقت و اِخلاص حقیقی را تضعیف نمی نماید قصدش آن نیست که شعلۀ وطن پرستی صحیح و سالم را در دل مردمان خاموش سازد و نظام حاکمیّت مستقلّ ملّی را که لازمۀ دفع شرِّ تمرکز افراطی قوّۀ حاکمه در مرکز واحد است از بیخ و بُن بر اندازد و یا از تنوّعات نژادی و آب و هوا و تاریخ و زبان و سنن و افکار و عادات موجود که سبب تمایز مِلل و اقوام جهان است غفلت ورزد و سعی نماید محو و نابودشان سازد بلکه ندایش دعوت به اِعتِناق و وفاداری وسیع تر و آمالی بلندتر از آن است و به تأکیدی تمام از جهانیان می طلبد تا دَوافِع و مَنافع ملّی را تحت الشّعاع و مادون مقتضیات ضروریۀ اتّحاد جهان قرار دهند. اگر از طرفی مرکزیّت یافتن افراطی را مردود می‌شمارد از طرف دیگر از هر کوششی برای یکسان و یکنواخت ساختن جهان امتناع می ورزد. شعارش وحدت در کثرت است". وصول به این مقاصد مستلزم طیّ مراحلی چند در تعدیل و اصلاح روش ها و مَسالک سیاسی است که حال به پرتگاه هَرج و مَرج کشیده شده است زیرا قوانین واضح و معّین و اصولی که روابط بین المللی را تنظیم نماید و مقبول عامّ و قابل اجراء باشد موجود نیست.»
 
و در جایی دیگر تأکید می کنند که:
 
«همان طور که مُستحضرید اصل وحدت عالم انسانی در آثار بهائی به منزلۀ محوری توصیف شده که سایر تعالیم حضرت بهاءالله طائِفِ حولِ آن است. مفهوم این اصل به قدری وسیع و همه جانبه است که بر همۀ ابعاد فعّالیّت های بشری اثر گذارده موجب تغییر و تحوّل آنها می گردد. این اصل مستلزم ایجاد تغییری بنیادین در نحوۀ ارتباط مردم با یکدیگر و نیز ریشه کن کردن عادات دیرینه ای است که حقوق طبیعی بشر را که مستلزم رعایت احترام و شرافت انسانی هر فرد می باشد انکار می کند. در محیط خانواده، حقوق هر یک از اعضا باید محترم شمرده شود... احبّایِ اِلهی [بهائیان] باید همواره متوجّه و متذکّر باشند که وظیفۀ ایشان ارائۀ نمونه ای از روش جدید زندگی است، روشی که خصوصیّات شاخص آن پایبندی به اصول عالی اخلاقی و احترام به مَنزِلت و حقوق تمامی مردم و احتراز از ظلم و ستم و هر نوع تعدّی است.حضرت بَهاءُالله امرِ مشورت را وسیلهای برای حصول توافق و راهی برای تعیین نحوۀ عمل مشترک مقرّر فرمودهاند. استفاده از این وسیله بین دو شریک زندگی زناشویی و در خانواده و در حقیقت در جمیع مواردی که احبّا در اتّخاذ تصمیمات مشترک شرکت می کنند لازم است. مشورت مُستلزم آنست که تمام شرکتکنندگان آرای خود را با آزادی کامل و بدون واهمه از این که نظراتشان مورد انتقاد قرار گیرد و یا تحقیر شود بیان نمایند و البتّه این شرط اوّلیّه برای موفّقیت در مشورت، در محیطی که در آن ترس از خشونت و اهانت وجود داشته باشد، قابل حصول نیست» (28)
 
و در آخر دو نکتۀ بسیار حائز توجّه و اهمیّت است که تقدیم آن عزیزان می کند. نکتۀ اوّل این که بعضی متفکّران بدرستی تشخیص داده اند که شرط و شاخص لازم برای تحقّق دموکراسی در ایران رعایت و ایفای حقوق شهروندی بهائیان خواهد بود. زیرا طبق شهادت اندیشمندان این سرزمین که نگارنده نمونه های متعدّد آن را در متن این مقال و یادداشت های آن تقدیم کرد (از جمله نامۀ «ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!» مذکور در یادداشت شمارۀ 21) بهائیان مظلوم ترین و محروم ترین- و به قول سخیفِ اکثر علمای بهائی ستیز شیعه- در میان نجس ها نجس ترین اند! آقای عباس میلانی دربارۀ این شرط و شاخص مهمّ می گویند:
 
«رفتار جامعۀ ما با بهائیان در ۱۵۰ سال گذشته، انجام دادن نبایدها و انجام ندادن بایدها بوده؛ هر آنچه که گفته یا انجام داده ایم، یا از گفتن و انجام دادنش سر باز زده ایم، تماماً لکّۀ ننگ و شرمی نامطلوب و خجالت آور بر تاریخ ما بوده است. ایران نمی تواند دموکراسی گردد مگر آن که مسألۀ بهائیان را به طور کامل مورد بررسی قرار داده حلّ و فصل نماید. ایران نمی تواند دموکراسی باشد مگر آن که بهائیان شهروندان کامل محسوب گردند و دین آنها – مانند دیانت زرتشتیان، کلیمیان، مسلمانان، یا اعضاء هر دیانت دیگری، یا اعتقاد یا حتّی بیاعتقادی – به عنوان موضوعی خصوصی به رسمیّت شناخته شود که مؤسّسات یا عوامل دولتی یا اجتماعی حقّ نداشته باشند دربارۀ آن به تفتیش، دخالت یا اذیّت و آزار بپردازند.» (29)
 
نیز آقای حمید حمیدی ضمن ارائۀ شواهد بسیار از عدم رعایت حقوق بهائیان در ایران، دربارۀ همین شرط لازم می گویند:
 
«مایلم گفتار خود را در ارتباط با هم میهنان بهائی که حقوق شهروندی و انسانی آنها ازآغاز شکل گیری تفکر بابی و بهائیت، نقض گردیده ادامه دهم ... حقوق انسانی و شهروندی هم میهنان بهائی به دلیل حضور روحانیت شیعه و عدم به رسمیّت شناختن حقوق شهروندی در ایران، در دورهای مختلف تاریخی مورد نقض آشکار قرار گرفته است ... چرا حقوق شهروندی و حقوق بشر، علیرغم قانونی شدن آن در ایران به رسمیّت شناخته نمی شود؟ بیائید در شصتمین سالروز تصویب منشور حقوق بشر، با کنش به نقض حقوق هم میهنانمان به عنوان شرط لازم برای گذار به دمکراسی و عدالت، از تمامی امکاناتمان استفادۀ بهینه نمائیم تا شرمگین تاریخ نباشیم.» (30)
 
و آقای مجید نفیسی می نویسند:
 
«محک آزادگی یک ایرانی:من ستم کشیدگی بهائیان را نه از طریق کتاب بلکه در جریان زندگی روزمره شناختم. آنها چه در زمان شاه (بویژه در دهۀ سی که با آگاهی شاه و تحت تاثیر وعظ های تحریک کننده ی محمّدتقی فلسفی به اماکن مقدّس بهائیان حمله می شود) و چه در زمان حکومت اسلامی (که طیّ سی سال حاکمیتش حدّاقل 200 ایرانی را به دلیل بهائی بودن اعدام کرده اند) از کوچک ترین حقوق یک شهروند برخوردار نبوده و نیستند و به همین خاطر همان طور که در سال 2004 در مقالۀ "شیرین عبادی و مسئلۀ آزادی وجدان" نوشته ام، دفاع از آنها باید محک جدی بودن یک روشنفکر ایرانی نسبت به رعایت حقوق بشر شمرده شود: "در این نظام جایی برای بهائیان، هندوان، بودائیان، بی خدایان و مانند آن وجود ندارد، زیرا اصل 13 (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران) می گوید که ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیّت های دینی شناخته می شوند." از میان این گروه ها که قانوناً نمی توانند از مزایای یک آزادی وجدان برخوردار باشند بویژه موقعیّت بهائیان از همه دردناک تر است. روحانیّت شیعۀ ایرانی از بدو پیدایش این دین از زمان محمّد شاه قاجار تاکنون همیشه آنها را در تضادّ آشکار با خود دیده زیرا ملّایان چنین تصوّر می کنند که باب با ظهور خود آنها را از مهدی موعودی که قرار است برخیزد و جهان را از عدل پُر کند محروم کرده و "علّت وجودی" تشیّع را از آن گرفته است. در دهۀ آخر رژیم شاه، شایعۀ همکاری بهائیان با رژیم که از جانب گروه های متعصّب معروف به "ضدّ بهائیّت" پراکنده شده بود بر نفرت بیمارگونۀ عمومی نسبت به بهائیان افزود، چنانچه حتّی پس از انقلاب هنگامی که سرکوب بزرگ در سال 1360 از سوی جمهوری اسلامی آغاز شد روشنفکران انقلابی که خود آماج این حملات قرار گرفته بودند به اِکراه و با تأخیر بسیار به دفاع از بهائیان که مانند آنها به زندان، شکنجه و تیرباران محکوم شده بودند، پرداختند. به همین دلیل است که من یکی از مهمّ ترین مشخّصه های دموکرات بودن یک ایرانی را در این می دانم که از آزادی مذهبی بهائیان دفاع کند و با بهانه های گوناگون از قبیل این که "بهائیّت یک حزب وابسته است نه یک دین" از حمایت آنها طفره نرود.» (31)
 
و نکتۀ دوّم و آخرین، آن که استقامت سازندۀ بهائیان تحت ستم در ایران و اقدامات خود ایشان و همکیشان شان در سراسر عالم در دفاع از حقوق آنان، فقط به نفع بهائیان ایران نبود. بلکه مظلومین دیگر نیز از این اقدامات سود بردند. زیرا «جامعۀ جهانی بهائی» از جمله در سند شمارۀ ۰۴۰۱-۹۷، مورّخ مارچ ۱۹۹۷، به مناسبت دهۀ سازمان ملل متّحد در رابطه با آموزش حقوق بشر در بیانیه ای کتبی خطاب به پنجاه و سوّمین جلسۀ کمسیون ملل متّحد در رابطه با حقوق بشر (ژنو سویس، دستور جلسۀ شمارۀ ۹) اشاره می نماید: «جامعه جهانی بهائی از نظر تاریخی از یکی از حامیان قدرتمند فعّالیّت ها و برنامه های حقوق بشر سازمان ملل متّحد است. بهائیان در ۱۹۴۷ بیانیه ای دربارۀ تعهّدات و حقوق هیأت جدید التّأسیس حقوق بشر ارائه نموده به محض این که سازمان ملل متّحد روز دهم دسامبر را روز حقوق بشر اعلان نمود مؤسّسات ملّی و محلّی بهائی شروع به برنامه ریزی بزرگداشت آن نمودند. سال ها بهائیان بیانیه های بین المللی را در رابطه با حقوق بشر به زبان های مختلف در سطح گسترده انتشار داده اند زمانی که سازمان ملل متّحد شروع کرد به تشکیل همایش ها و اجراء مقاله های متنوّع در اعلان جهانی حقوق بشر، مجامع بهائی این مدارک را در کلّ جهان توزیع نمودند و همایش های عمومی برای توضیح آنها ترتیب دادند و بعضی مواقع در مجاهداتی جهت صحّه گذاشتن به آنها در کشورهای خودشان شرکت نموده اند...»
 
همراه با انتشار ده ها بیانیۀ دیگر (32) از طرف «جامعۀ جهانی بهائی» دربارۀ حقوق بشر و مسائل و موضوعات گستردۀ مربوط به آن، اقدامات عملی متنوّعی نیز در سراسر جهان از طرف جوامع محلّی و ملّی و بین المللی بهائی در موارد فوق بر اساس تعالیم و روش های بهائی انجام گرفته است که به عنوان نمونه قسمتی از یکی از این بیانیه های مهمّ را با عنوان «قرن انوار» که در نوروز ۲۰۰۱ صادر شده و موضوع اصلی آن ارائۀ تحلیلی از کم و کیف جامعۀ بهائی و جامعۀ جهانی در قرن بیستم است و ضمن آن اشارات مهمّی به تأثیرات عملی جامعۀ بهائی در توسعۀ حقوق بشر در جهان و ایران شده است تقدیم می کند.  دربارۀ این حقیقت در بیانیّۀ «قرن انوار» چنین آمده است:
 
«در سال ١٩٨٠ اقدامات مداوم محافل ملّی و نیز جامعه بین المللی بهائی در ژنو در ملل متّحد در امور روابط خارجی ناگهان به مرحله جدیدی ارتقاء یافت. آنچه باعث این ترقّی شد آن بود که روحانیّون شیعه بر قلع و قمع امر الهی [دین بهائی] در کشور زادگاهش ایران مصمّم گشتند و نتیجه‌ای که از آن اقدامات حاصل شد چنان غیرمنتظره بود که ستمکاران و اصحاب تعدّی و حتّی مدافعین امر بهائی [دین بهائی] را به حیرت انداخت...در سال ١٩٧٩ که انقلاب اسلامی در ایران شروع شد به نظر می‏ر‌سید که چنین مانع و رادع سیاسی [اشاره به فشارها و اعتراضات دُوَل خارجی در زمان قاجاریه و پهلوی نسبت به ظلم به بهائیان] از پیش راه روحانیّون برداشته شده است. ملّا‌یان ناگهان خود به قدرت رسیدند و ابتدا برگزیدگان خود در خارج از حوزه روحانیّت را بر مسند عالی‌ترین مقامات جمهوری اسلامی نشاندند ولی به زودی آنان را کنار زده این مناصب را خود به دست گرفتند. "دادگاه‌های انقلاب" که تحت مسؤولیّت روحانیّون عالی ر‌تبه بود تشکیل شد و لشکری از "پاسداران انقلاب" که از پلیس سرّی شاه کاربرتر ولی به همان اندازه ظالم و ستمگر بود بر جمیع شؤون حیات مردم تسلّط یافت.
با آنکه حکمرانان تازه‌کار همّشان متوجّه تهدیدهائی بود که می‌پنداشتند از ناحیه دولت‌های خارجی صادر می‌شود ولی عناصر صاحب‌نفوذ داخل جرگه ملّا‌یان ملاحظه کردند که بالاخره فرصتی پیش آمده تا بتوانند جامعه بهائی ایران را نابود سازند. تفاصیل جانکاه چنان حملات گسترده‌ای موضوع سخن ما نیست امّا آنچه اهمّیّت دارد اینست که ملاحظه کنیم که هزاران نفر از بهائیان زن و مرد و کودک در سراسر کشور در مقابل آن هجوم با تمام وجودشان ایستادگی نمودند. به بهای جان ترک ایمان نگفتند و همین مقاومت بهائیان ایران الهام‌بخش همکیشانشان در سراسر جهان شد و تمسّک و تعلّقشان را به امر الهی [دین بهائی] که چنان فداکاری‌هائی را به وجود آورده بود صد چندان افزایش بخشید...
متأسّفانه قرن بیستم شاهد مصائب و مظالمی است که به مظلومان بی‌شماری وارد آمده است. امّا آنچه وضع بهائیان را از اوضاع نظیرش به کلّی ممتاز و یگانه می‌سازد همین رفتاری است که در مقابله با مصائب از خود نشان داده‌اند. بهائیان ایران از آنچه که معمولاً مظلومان را به زانو درمی‌آورد سر باز زدند و بهائیان بودند که با پیروی از مؤسّسان مقدّس آئینشان بر دشمنانشان تفوّق اخلاقی یافتند و ثابت کردند که این دادگاه‌های انقلاب یا پاسداران انقلاب نبودند بلکه بهائیان بودند که شرایط مقابلۀ فیمابین را تعیین نمودند و چنین پیروزی شگفتی بود که غیربهائیان را شیفته خود ساخت. جامعه ستمدیدۀ بهائی نه بر ظالمین حمله ای روا داشت و نه از این بحران متوقّع منافع سیاسی گردید و نه مدافعان بهائی در دیگر کشورها خواهان تغییر قانون اساسی ایران شدند و نه طالب انتقام گشتند. آنچه توقّع داشتند عدالت بود و خواهان حقوقی بودند که در اعلامیّه حقوق بشر مدوّن است که تمام مِلل از جمله دولت ایران آن را صحّه گذاشته حتّی بسیاری از آن موادّ در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز آمده است.
این بحران عالم بهائی را به پیروزی فوق العاده‌ای رسانید. از بسیاری از محافل ملّی که عملاً تجربه‌ای در ارتباط با مقامات رسمی دولت‌هایشان نداشتند دعوت شد که به حکومت رجوع کنند و دولتشان را تشویق نمایند تا از لوایحی که در تشکیلات یا ادارات یا دوائر دستگاه‌های سازمان مربوط به حقوق بشر مطرح بود حمایت نمایند. محافل نیز چنان کردند و نتائج فوق العاده‌ای گرفتند. بیست سال متوالی [اینک 40 سال متوالی] هر سال قضیّه بهائیان ایران در دستگاه‌های مربوط به حقوق بشر مطرح شد و در لوایح پی در پی به تصویب رسید و سبب شد شکایات بهائیان ایران در گزارش رابطینی که کمیسیون حقوق بشر ملل متّحد تعیین می‌نماید منعکس و از آن حمایت شود و این پیروزی با تصمیمات کمیتۀ سوّم مجمع عمومی سازمان ملل متّحد استحکامی بیشتر پذیرفت و رژیم ایران نتوانست از تقبیح بین المللی کشورها از رفتاری که با اتباع بهائی خود می‌نمود جلوگیری نماید و از حمایتی که اکثریّت نمایندگان کشورهای دلسوز عضو کمیسیون حقوق بشر مبذول می‏د‌اشتند بکاهد. اگر ملاحظه شود که اعضاء کمیسیون حقوق بشر مرتّباً تغییر می‌یابد و خود کمیسیون نیز باید به نقض حقوق بشر در سایر کشورها که میلیون‌ها نفر را دچار ساخته رسیدگی نماید آن وقت اهمّیّت پیروزی بهائیان بیشتر جلوه می نماید...
فقط جامعه بهائی نبود که از این مبارزات مفصّل بهره برد بلکه سیستم حقوق بشر ملل متّحد نیز از آن منتفع گردید. در آغاز چون جمهوری اسلامی روی کار آمد موجودیّت جامعه بهائیان در ایران مورد تهدید قرار گرفت ولی کمیسیون حقوق بشر ملل متّحد به موقع با وجودی که بعضی از ناظران خارجی طرز کارش را کند و پیچیده می د‌یدند توانست که رژیم ایران را وادارد که بدترین مظالم خویش را متوقّف سازد و از این راه "قضیّۀ بهائیان ایران" برای کمیسیون حقوق بشر و نیز برای بهائیان پیروزی بزرگی را پدید آورد و مثالی گشت که نشان می‏د‌اد که چه نیروی خفته ای در جامعۀ بشری موجود است که چون با دستگاهی که برای حقوق بشر ساخته شده کار کند می تواند از مَظالمی که صفحات تاریخ بشری را در طیّ اعصار سیاه نموده جلوگیری نماید.
چنین وضعی نمایان می‌سازد که امر بهائی در حیات جامعۀ بزرگ غیربهائی چقدر موثّر است. در تاریخ امروز ما صلح جهانی و نیز لزوم اقدامات بین المللی موثّرتری که آرمان‌های اعلامیّه حقوق بشر و میثاق‌های مربوط به آن را برآورد چیزهائی است که عالم انسانی باید برای حصولش مبارزه نماید. در عالم کم تر نقطه ای می توان یافت که اقلّیّت‌ها به سبب تعصّبات دینی یا قومی یا ملّی از حوائج ضروری انسانی خود محروم نباشند. هیچ کس بهتر از جامعۀ بهائی این مطلب را درک نمی کند زیرا جامعۀ بهائی بدون هیچ مجوّز حقوقی یا اخلاقی ستم‌های گوناگون کشیده و هنوز در بعضی از ممالک می‌کشد، قربانی‌ها داده و اشک‌ها ریخته امّا از این عقیده که کینه و انتقام سبب تباهی روح انسانی است دست برنداشته است. جامعۀ بهائی بیش از بسیاری جوامع دیگر آموخته است که بدون آنکه وارد هر نوع دسته بندی های سیاسی شود یا به خشونت و تجاوز دست یازد چگونه از دستگاه حقوق بشر ملل متّحد به نحوی استفاده جوید که مورد نظر پدیدآورندگان این دستگاه بوده است. امروز جامعۀ بهائی با اتّکاء به این تجربه مشغول اجراء تدابیری است تا در بسیاری از کشورها دولت ها را تشویق نماید که برنامه های عمومی برای آموزش حقوق بشر ترتیب دهند و به وسع خود آنچه در این راه لازم است فراهم می‌سازد. جامعۀ بهائی در سراسر جهان علمدار ترویج حقوق زنان و کودکان می باشد و از همه بالاتر نمونه و مثالی برای برادری و مَحَبّت شده است که افراد بی شماری از غیربهائیان را تشویق نموده و امید بخشیده است.» (33)
 
و با آنچه در فوق آمد می توان گفت در کنار دیگر عوامل، نقش جامعۀ بهائی نیز در تبدیل «کمیسیون حقوق بشر» به «شورای حقوق بشر» با اختیارات و قدرتی بیش تر مورد توجّه است.
 
حامد صبوری/ 21 اسفند 1397  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت ها:
1- منابع برای دیدن این شواهد در اینترنت موجود است. از جمله کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» از عمادالدّین باقی؛ مقالۀ «لایه های پنهان انجمن حجّتیّه» در سایت «منتظران»؛ مقالۀ «استقامتِ سازنده: پاسخ بهائیان به ظلم و ستم» نویسنده: مایکل کارلبرگ در سایت «نقطه نظر»؛ مقالۀ «پرورش یا "یورش" خُطبا و كارشناسان دینی» نویسنده ه. مهرپور در سایت نقطه نظر؛ مقالۀ «چرا آرمان های انقلاب ایران با شکست روبرو گردید؛ آسیب شناسی روشنفکری ایرانی» نویسنده دکتر نادر سعیدی در سایت «ایران امروز». 
2- از نکات قابل توجّه آن که دربارۀ مسیحیان نیز این شیوه گزارش شده. یکی از موارد جالب جمع آوری آمار مربوط به مبلّغین مسیحی در رشت است که احمد احمد عضو سابق انجمن حجتیه آن را در کتاب «خاطرات احمد احمد، نشر انتشارات سوره مهر، 1387، ص 51» آورده است و توضیح می دهد چطور آمار 10000 نفر را که مبلّغین مسیحی برای آنان جزوات مسیحی می فرستادند کشف کرده و برایشان نشریات اسلامی می فرستادند».
3- از جمله رجوع شود به: مقالۀ «چرا آرمان های انقلاب ایران با شکست روبرو گردید؛ آسیب شناسی روشنفکری ایرانی» نویسنده دکتر نادر سعیدی در سایت «ایران امروز». نکتۀ جالبی که نشان از روحیۀ ستیزه جویی و دسته کشی انجمنی ها دارد حوادث سبزوار و رشت و لنگرود پس از انقلاب 1357 است که در درگیری های آنجا افرادی نیز کشته شدند. رجوع شود به مقالۀ «لایه های پنهان انجمن حجّتیّه» در سایت «منتظران».
4- مقالۀ «پارتیزان های زیرزمینی می آیند» در سایت «حوزه».
5- علاوه بر منابع یادداشت 1 رجوع شود به: گفت و گو با فریدون وهمن: «فرصت طلایی حجّتیّه٬ انقلاب بود.» در سایت «ایران وایر».
6- یادداشت 4. نیز رجوع شود به یادداشت 7.
7- در کتاب «The Spirit of Allah: Khomeini and the Islamic Revolution, by Amir Taheri»، صص: 113- 114 نویسنده نقشۀ شیخ محمود حلبی مؤسّس انجمن حجّتیّه را این گونه تشریح می کند: «آماری از تمام بهائیان ایران گرفته و در اختیار ملّاها گذاشته می شد تا با تک تک افراد بهائی برخورد کرده و سعی در بازگرداندن آنها به راه راست نمایند؛ اگر این کار با شکست مواجه می شد بهائی مورد نظر در لیست سیاه قرار می گرفت و توسّط مسلمین طرد می شد. در برخی موارد حتّی بهائی سرسخت را به جوخۀ اعدام می سپردند.» (به نقل از «بهائیان، سازمان ملل و شرایط سیاسی ایران» تألیف نازیلا قانع، ترجمه از سایت آگاهی، نشر 1398، در این آدرس: //agahee.org/node/3210 )
9- از ده ها نمونه از جمله رجوع شود به: مقالۀ «صُورِ اِسرافیلِ مالِکِ اَنام؛ نتیجۀ بهائی ستیزی سال های ۱۳۳۴، ۱۳۴۲، ۱۳۵۷ ه. ش.» از حامد صبوری در سایت «ولوله در شهر» و یادداشت های آن که شامل لیستی مفصّل از منابع در این خصوص است، از جمله در یادداشت XXX به منابع بسیار مهمّی در این مورد از بهائیان و غیربهائیان ارجاع داده شده است؛ و نیز مقالۀ «استقامتِ سازنده: پاسخ بهائیان به ظلم و ستم» نویسنده: مایکل کارلبرگ در سایت «نقطه نظر» که در یادداشت های مفصّل این مقاله منابع بهائی و غیر بهائی زیادی در این خصوص ارجاع داده شده است؛ و نیز «تحریکِ نفرت: کمپین رسانه ای ایران برای دهشتناک جلوه دادن بهائیان» در سایت «ولوله در شهر»؛ و نیز ‌«بهايی ستيزی و اسلام گرايی در ايران» نویسنده محمّد توکلی طرقی در سایت «ولوله در شهر»؛ و نیز «بهائی آزاری؛ پیش از کودتا تا پس از آن» نویسنده مینا یزدانی در سایت «ولوله در شهر». و نیز: کتاب «سرکوب و کشتار دگر اندیشان مذهبی در ایران» در دو جلد از سهراب نیکوصفت در سایت «کتابخانۀ بهائی» //www.bahailib.com/index.php و نیز: «چرا آرمان های انقلاب ایران با شکست روبرو گردید؛ آسیب شناسی روشنفکری ایرانی»، از دکتر نادر سعیدی //www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/17686/  همچنین، اگر علّتِ شبهۀ آقای سروش از این که گفته اند «بهائیّت در زمان شاه نسبتاً دست بازی داشت» انتساب بعضی افراد معروف و یا سیاسی از جمله بعضی وزراء به دیانت بهائی بوده باشد، پاسخ آن را علاوه بر مقالۀ سابق الذّکرِ «چرا آرمان های انقلاب ایران با شکست روبرو گردید؛ آسیب شناسی روشنفکری ایرانی»، می توان در مقالۀ مبسوطِ «گنه كرد در بلخ آهنگری...» در سایت ولوله در شهر جست: //velvelehdarshahr.org/node/60.
10- مقالۀ «لایه های پنهان انجمن حجّتیّه» در سایت «منتظران».
12- به عنوان نمونه رجوع شود به: «نقدی به سخنرانی آقای سروش در نیوجرسی تحت عنوان "حقّ و تکلیف و خدا"» از ایرج اشراقی، در سایت «اوهام زدایی». در این مقاله به ایراد آقای سروش پاسخ داده شده که گفته اند: «دیانت بهائی در دوران حقّ مداری پا به عرصۀ وجود گذاشت امّا به علت نابهنگامی تاریخی پیامبر این دین به درستی دوران خود را تشخیص نداده و هم چنان تکلیف مداری است.» و نیز: «اگر مارکسیسم را با بهائیّت مقایسه کنید توفیق او در مقام جذب پیروان هزار برابر بهائیّت بود میزان عقولی که این ایدئولوژی به هم وصل کرد و در آن ها تأثیر کرد و تسخیر کرد میلیون ها برابر هر دین جدید دیگری بود». و یا رجوع شود به: «دکتر عبدالکریم سروش و بهائیّت» از محمّد سهیمی در سایت «نیوز گویا» که در آن به چند ایراد آقای سروش اشاره و پاسخ داده شده از جمله:«خداییش، خداییش، زمینی هم که نگاه کنید پیامبر اسلام خیلی زیرک بوده. بعد از پیامبر اسلام هر کی ادعای پیامبری کرده یخ اش نگرفته. همین بهائیّت رو شما در نظر بگیرید. ۱۶۰ سال از دعوی پیامبرش گذشته امّا در سراسر جهان بنا به آماری که خود بهائیان می دهند بیش از ۲ میلیون پیرو نداره. اونم در دورانی که عصر رسانه هاست. از دل بهائیّت نه یک عارف برخاسته، نه یک فیلسوف برخاسته امّا از دل اسلام و مسیحیّت این همه عارف و فیلسوف برخاسته» یا «به همین دلیل گفتم شما اگر این سخنان را از بهاءُالله بشنوید به آن اعتنا نمی کنید چون او را صادق نمی دانید، چون می گوئید که گفته که گفته، به ما چه.» یا «یعنی بهائیّت هم بیاید، آقای بهاءُالله بگوید من از طرف خدا هستم و بعد یک نفر به ما نشان بدهد بگوید ببینید دیگه خدا چه جوری نشان بدهد که این کتاب را من فرستاده ام. ببین، خودش دارد می گوید که من از طرف خدا هستم. امّا بنده و شما وقتی که جناب میرزا حسین علی بها را پیامبر نمی دانیم، راستگو نمی دانیم، و هیچ کدام، می گوئیم، گفته که گفته. این دلالتی ندارد بر این که واقعاً این کتاب الهی است، منشأ ربوبی دارد و غیره.»
13- نقل از کتاب «بسط و توسعۀ فلسفه ماورا الطبیعه در ایران»، نوشته محمد اقبال لاهوری.
14- جاوید نامه، كلیات اشعارفارسی اقبال لاهوری، طهران، 1370، ص336.
15- در این خصوص منابع زیادی برای مراجعه وجود دارد. از جمله: سایت «گلچینی از دستخط ها و پیامهای بیت العدل اعظم» و پیام ها و بیانیه های موجود در آن مانند «بیانیّه خطاب به رهبران ادیان جهان» و «بیانیّۀ قرن انوار»، «بیانیۀوعده صلح جهانى» و «بیانیۀ اقدام اجتماعی» و «بیانیۀ دین الهی یکی است» و «بیانیۀ رفاه عالم انسانی»؛ نیز دو بیانیۀ «چه کسی آینده را رقم می زند» و «نقطۀ عطفی برای ملل عالم»؛ همچنین مراجعه شود به دو مقالۀ مهم با نقل قول ها و یادداشت های مفصّل در سایت «ولوله در شهر» با عناوین: «صُورِ اِسرافیلِ مالِکِ اَنام؛ نتیجۀ بهائی ستیزی سال های ۱۳۳۴، ۱۳۴۲، ۱۳۵۷ ه. ش.» و «امرت را به قلم نصرت نمودی: تصویری از ظهور و پیام حضرت بهاءُالله» به مناسبت دویستمین سالگرد میلاد خجستۀ حضرت بهاءُالله؛ و نیز کتاب «سربلندی ایران» «مجموعه ای از پیام های بیت العدل اعظم و بیانیّه های جامعۀ جهانی بهائی» نشر مؤسّسۀ مطبوعات بهائی آلمان، سال 2017، که «به مناسبت دویستمین سال تولّد حضرت بهاءُالله در طهران». این کتاب در اینجا قابل خریداری است:
16- «بیانیّۀ ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ بیتُ العِدل اَعظم» در اینجا: //www.velvelehdarshahr.org/node/89.
18- کتاب دیانت بهایی آئین فراگیر جهانی، ص۱۷۶.
19- نگارنده مایل نیست در اینجا به شرح انتقادی که از طرف همۀ منتقدین دربارۀ نقش ایشان در اخراج اساتید و دانشجویان دگراندیش- از جمله شامل بهائیان- از دانشگاه ها در زمان «انقلاب فرهنگی» و پس از آن شده است تکرار کند. زیرا ایشان در جاهایی توضیح داده اند که در آن نقشی نداشته اند و «انقلاب فرهنگی» چیزی بوده و «ستاد انقلاب فرهنگی» چیزی دیگر و ایشان عضو ستاد بودند که کارش بازگشایی دانشگاه ها بود و نه بستن آنها. در این صورت اگر چنین است، ای کاش در ستاد مزبور اساتید و دانشجویان اخراجی را به دانشگاه بازمی گرداندند. امّا افسوس که چنین نشد. با این حال هر چه بوده گذشته است و آقای سروش در جایی چنین دعا کرده اند: «بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته‌ام و درس دین داده‌ام، از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم.»
//www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13880619-JashneZevaleEstebdadeDini.html حقیر از دعای ایشان رائحۀ «خشیة الله» و «مَحَبّة الله» و «تقوی» استشمام می کند و برای خود و ایشان و همگان از درگاه الهی رحمت و غفران می طلبد.
20- برای دیدن فهرستی از این دفاع ها همراه با ارائۀ چندین نمونه از آنها، رجوع شود به منابع مذکور در یادداشت 15 و پاورقی های بعضی مقالات که در آن یادداشت اشاره شده است.
 21- متن نامه را در اینجا می توان خواند: //www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=19425.
22- این مقاله در سایت «تریبون زمانه» هم منتشر شده است.
23- «کلماتِ فردوسیه» از آثار حضرت بَهاءُالله.
24- علاوه بر منابع مذکور در یادداشت 15، رجوع شود به: «پیام رضوان سال ۲۰۰۰ بیتُ العَدلِ اَعظم» شامل اقدامات بهائیان در زمینۀ حقوق بشر و دیگر امور اجتماعی در اینجا:  www.bahai-projects.org/node/2425 و «بیانیّۀ ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ بیتُ العِدل اَعظم» حاوی مطالب بسیار مهم دربارۀ وضعیت ایران و اصلاح امور از جمله حقوق بشر در اینجا: //www.velvelehdarshahr.org/node/89 و «مقدمه ای بر حقوق در امر بهائی؛ ساختارها، اصول و بنیادهای عقیدتی» در اینجا: //www.udoschaefer.com/articles/persian.html و «تأثیر جامعۀ بهائی در رشد جریان حقوق بشر» در این آدرس: //www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49296  و «گفتمان حقوق بشر: از منظر بهائی» در سه قسمت در سایت «نقطه نظر» //noghtenazar.org/node/1024 و //noghtenazar.org/node/1025 و //noghtenazar.org/node/1026 و «بهائیان، سازمان ملل و شرایط سیاسی ایران» تألیف نازیلا قانع، ترجمه از سایت آگاهی، نشر 1398، در این آدرس: //agahee.org/node/3210 و کتاب «نگاهی تازه به دیانت بهائی»، فصل سوّم و چهارم، در //www.velvelehdarshahr.org/node/230 و «حقوق بشر برای توسعۀ فردی و اجتماعی» در اینجا: //www.noghtenazar.org/node/990 و ترجمۀ رقیمۀ دارالانشاء بیتُ العدل اَعظم مورّخ 7 جولای 1976 مندرج در مقالۀ «علل عدم مداخلۀ بهائیان در امور سیاسی جهان و راه و روش ایشان در حلِّ اساسی مسائل آن» در اینجا: //www.noghtenazar.org/node/1037 به نقل از مجلّۀ «آهنگ بدیع»، سال ۳۱ (۱۳۵۵ ه. ش.) شمارۀ ۳۴۱، صص: ۲۰- ۲۸. و مقالۀ «بهائیّت و سیاستِ عدم مداخله در سیاست» در سه قسمت در: //velvelehdarshahr.org/node/71 ، //velvelehdarshahr.org/node/74 ، //velvelehdarshahr.org/node/75 و نیز «آثار حضرت بهاءُالله در مورد حقوق بشر» در اینجا //www.noghtenazar.org/node/1687.
25- از «بیانیۀ اروین لازلو در بارۀ دیانت بهائی و نقش جامعۀ بهائی در وحدت و صلح جهانی» در این آدرس: //velvelehdarshahr.org/node/211اروین لازلو فرانسوی، یكی از شخصیّت های برجسته و صاحب نظر در علوم تجربی و اجتماعی عصر حاضر و عضو كلوپ مشهور رم و مشهور در سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن است. نمونۀ دیگر بیانیۀ «حزب مشروطۀ ایران» با عنوان «درس هائی از پابرجائی تسلیم ناپذیر» است که متن آن را در اینجا ملاحظه فرمایید:
26- «خاطرات ۹ ساله»، یونس افروخته، ص ۵۳۶، به نقل از://shahrvand.com/archives/104373. و جالب است بدانیم یکی از دلایل سکوت روشنفکران ایران در برابر بهائی ستیزی این بود که مبادا علمای شیعه آنها را بهائی یا طرفدار بهائیان بدانند و به ایشان حمله کنند! و شاهد این حقیقت نامۀ مذکور در یادداشت شمارۀ 21 است.
دربارۀ مواردی دیگر رجوع شود به «سرویس خبری جامعۀ بهائی» (جامعۀ جهانی بهائی). و در بارۀ «جامعۀ جهانی بهائی» که قبلاً با عنوان «جامعۀ بین المللی بهائی» نامیده می شد (THE BAHA'I INTERNATIONAL COMMUNITY)و فعالیّت هایش در سازمان ملل و در سطح جهانی رجوع شود به: //www.bahai.org/fa/. «جامعه جهانی بهائى» در سال ۱۹۴۵ م. به عنوان يک سازمان غير دولتى به سازمان ملل متّحد پيوست. جامعۀ جهانی بهائى در مقام مشاورِ شوراى اقتصادى و اجتماعى سازمان ملل متّحد و هم چنين صندوق بين ‌المللى کمک به کودکان و نيز با تعدادى ديگر از مؤسّسات سازمان ملل متّحد همکارى دارد. بهائيان در سراسر جهان در شبکه‌هاى مختلف و ائتلاف‌هاى گوناگون سازمان‌هاى غير دولتى فعّال هستند و به ويژه در زمينۀ پيشرفت موقعیّت زنان، حقوق بشر، پروژه‌هاى مربوط به رفاه و عدالت اقتصادى و هم چنين رشد و توسعۀ اخلاقيّات فعّالانه مشارکت دارند. بهائيان هم چنين براى ترويج گفت و شنود ميان مذاهب و نيز توسعۀ اقدامات مشترک با جوامع مذهبى ديگر مجدّانه تلاش می‌کنند.» //reference.bahai.org/fa/bic.html و نیز برای دیدن قسمتی از اقدامات و فعّالیّت های مزبور رجوع شود به کتاب «نگاهی تازه به دیانت بهائی»، صص: 56- 60 در این آدرس: //velvelehdarshahr.org/node/230.
در مورد اقدامات جامعۀ جهانی بهائی در خصوص حقوق بشر و آموزش آن و نیز در مورد ترویج حقوق زنان و کودکان و تلاش در جهت صلح جهانی و وحدت عالم انسانی و ارائۀ نمونه ای از برادری و محبّت جهانی، رجوع شود به:
//www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49296 مختصر آن که جامعۀ جهانی بهائی «که در آن افرادی از همۀ پیشینه های فرهنگی، دینی، جنسی و قومی، حول هدف محوریِ «یگانگی نوع بشر» با هم یگانه شده اند، مدّت هاست در کشورهای مختلف نیروی خود را صرف این کرده که با «ترویج احترام به حقوق دیگران» و «احساس مسئولیت نسبت به رفاه خانوادۀ بشری» و آموزش «فضائل اخلاقی که در ایجاد یک تمدن جهانی عادلانه، هماهنگ و صلح آمیز مؤثرند»، در ایجاد «فرهنگ جدیدی که به اجرای حقوق بشر در سطح جهانی منجر می شود» سهیم باشد.
بیت العدل اعظم، مرکز جهانی بهائی، در پیام رضوان ۱۵۳ بدیع ضمن تأکید بر روابط خارجی جامعۀ بهائی باسازمان های دولتی و غیر دولتی زمینه های ذیل را برای مشارکت بیان می فرمایند: «در عرصۀ روابط خارجی مساعی مبذوله متوجه این هدف خواهد بود که در جریاناتی که منجر به صلح جهانی می گردد، امر مبارک مؤثر واقع شود. وصول به این هدف مخصوصاً از طریق مشارکت جامعۀ بهایی در ترویج حقوق بشر، مقام زن، رفاه جهانی، و تربیت اخلاقی خواهد بود ... در جمیع این موارد از احباء و مؤسّسات بهایی مُصرّاً خواستاریم که از اهمیّت فعالیّت های مربوط به روابط خارجی مطلع باشند و بدانها توجّه جدیدی مبذول دارند.»
در بارۀ اقدامات حقوق بشری، جامعۀ جهانی بهائی از جمله در سند شمارۀ ۰۴۰۱-۹۷، مورّخ مارچ ۱۹۹۷، به مناسبت دهۀ سازمان ملل متّحد در رابطه با آموزش حقوق بشر در بیانیه ای کتبی خطاب به پنجاه و سوّمین جلسۀ کمسیون ملل متّحد در رابطه با حقوق بشر (ژنو سویس، دستور جلسۀ شمارۀ ۹) اشاره می نماید: «جامعۀ جهانی بهائی از نظر تاریخی از یکی از حامیان قدرتمند فعّالیت ها و برنامه های حقوق بشر سازمان ملل متّحد است. بهائیان در ۱۹۴۷ بیانیه ای درباره تعهدات و حقوق هیئت جدید التأسیس حقوق بشر ارائه نموده به محض اینکه سازمان ملل متّحد روز دهم دسامبر را روز حقوق بشر اعلان نمود مؤسّسات ملّی و محلّی بهائی شروع به برنامه ریزی بزرگداشت به آن نمودند. سال ها بهائیان بیانه های بین المللی را در رابطه با حقوق بشر به زبانهای مختلف در سطح گسترده انتشار داده اند زمانی که سازمان ملل متحد شروع کرد به تشکیل همایش ها و اجراء مقاله های متنوّع در اعلان جهانی حقوق بشر، مجامع بهائی این مدارک را در کلّ جهان توزیع نمودند و همایش های عمومی برای توضیح آنها ترتیب دادند و بعضی مواقع در مجاهداتی جهت صحّه گذاشتن به آنها در کشورهای خودشان شرکت نموده اند...» برای دیدن عناوین بیانیه های «جامعۀ جهانی بهائی» به یادداشت شمارۀ 32 مراجعه شود.
28- «حیات بهائی»مجموعه ای از نصوص مبارکهو ترجمه ای از دستخط های صادره توسّط و یا از طرفحضرت ولیّ اَمرُالله و بیتُ العدل اَعظمِ الهی؛تهیّه و تنظیم: دایرۀ مطالعۀ نصوص و الواح بیتُ العَدل اَعظم الهی (از: مرکز جهانی بهائی)مارس 2008، بند 33)
32- از جمله عناوین بیانیه ها عبارتند از: «اجلاس جهانی پیگیری مسائل کودکان»؛ «ایجاد فرهنگ جهانی حقوق بشر»؛ «بررسی و ارزیابی دستاوردهای برنامۀ دهسالۀ سازمان ملل»؛ «تأثیر تبعیض نژادی بر زنان»؛ «تدابیری برای پیشرفت زنان در آفریقا»؛ «حقوق زنان»؛ «زنان روستای»؛ «تساوی و فرزند دختر»؛ «پایان خشونت علیه زنان»؛ «حقوق و مسؤولیت در ترویج حقوق بشر»؛ «خانواده در یک جامعۀ جهانی»؛ «رفع تبعیض علیه زنان»؛ «رویکرد مردان نسبت به بهبود زندگی زنان»؛ «مدارای مذهبی»؛ «مبارزه با نژادگرایی»؛ «مسائل مهمّ زنان»؛ «حقّ آموزش»؛ « فعّالیّت هائی در حمایت از سال بین المللی سواد آموزی»؛ «آموزش دختران»؛ «ارزش های جهانی پیشرفت زنان»؛ «شهروندی جهانی: اخلاق جهانی برای توسعۀ پایدار»؛ «صلح: پناهندگی و زنان و کودکان آواره»؛ «حقوق کودک»؛ «پیشبرد مدارای مذهبی»؛ «دیدگاه دیانت بهائی در خصوص پیشگیری از استعمال مواد مخدر»؛ «اعلامیۀ جامعۀ بهائی دربارۀ حقوق و وظایف بشر»؛ «راهبرد حفاظت از منابع طبیعی جهان در دهه 1990»؛ «مبارزه بر علیه گرسنگی»؛ «منع تبعیض نژادی و حمایت از اقلیّت ها»؛ «نقش مردان و پسران در اجرای تساوی جنسیّت» و...
 
 
 

  

نظر خود را بنویسید