×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
سیاست الهی، سیاست بشری
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


بعضی دیدگاه های بهائی دربارۀ تمدّن مادّی عصرحاضرو نظام ها و رژیم های سیاسی آن

ویژه نامۀ ایّام با ارائۀ مقالاتی كه پر از اكاذیب و دروغ دربارۀ دیانت بهائی و تاریخ و تعالیم و جامعۀ پیروان آن می باشد، در صدد انحراف افكار هموطنان عزیز از حقیقت و جلوگیری از كنجكاوی و جذب ایشان به آن است. صرف نظر از پاسخ هائی كه به اكاذیب ایّام، دراین مجموعه تقدیم هموطنان عزیز گردیده، به نظر رسیّد هیچ چیز مانند اصل آثار و بیانات وحیانی وملهم طلعات مقدّسۀ این آیین وپیام های مركزجهانی بهائی بیت العدل اعظم، نمی تواند كذب و افترای جام جم و امثال آن را برملا سازد و هموطنان عزیز را با گوشه هائی ازحقایق آیینی كه از سرزمینشان برخاسته است آشنا سازد. به این جهت علاوه برنصوصی كه ضمن مقالات این مجموعه تقدیم شده است، نصوص دیگری را نیز به عنوان نمونه و قطره ای از دریای آثار این آیین نازنین، در زیر تقدیم نموده ایم تا ملّت شریف ایران درآن تفكّر فرمایند وآن را آغازی برای تحقیقات بیشتر و وسیع تر دربارۀ حقایق مندمجه درنصوص مزبورقراردهند. جانتان ازحوادث ایّام محفوظ ومصون باد.

حضرت بهاءالله خطاب به ملوك و سلاطین می فرمایند:«تَاللهِ لا نُریدُ اَنْ نَتَصَرَّفَ فی مَمالِكِكُم بَلْ جِئنا لِتَصَرُّفِ الْقُلُوبِ اِنَّها لَمَنْظَرُ الْبَهاءِ یشْهَدُ بِذلكَ مَلَكوُتُ الاَسماءِ لُو انْتُم تَفْقَهونَ[i] (قسم به خدا اراده نداریم كه در ممالك شما تصرّف كنیم بلكه برای تصرّف قلوب آمده ایم چه كه همانا قلبها نظر گاهِ بهاست). نیزمی فرمایند: 

 

 

· این حزب در مملكت هر دولتی ساكن شوند باید به امّانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمایند.[ii]

· هرملّتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نماید و درآن خاضع باشد و به امرش عامل و به حكمش متمسّك. سلاطین مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند. این مظلوم با احدی مداهنه (فریب و دو رویی و تملّق و چاپلوسی) ننموده. كل بر این فقره شاهد و گواهند، ولكن ملاحظه شئون سلاطین من عندالله بوده.[iii]

· این ندا و این ذكر مخصوص مملكتی ویا مدینه ای نبوده ونیست، باید اهل عالم طرّاً به آنچه نازل شده وظاهر گشته، تمسّك نمایند تا به آزادی حقیقی فائز شوند.[iv]

· این مظلوم (حضرت بهاءالله) خیال ریاست نداشته وندارد. مقصود رفع آنچه سبب اختلافات احزاب عالم وتفریق امم است بوده وهست تا كل فارغ و آزاد شده وبه خود پردازند.[v]

· چون به نعمت معنویّه اقبال ننمودند از نَعماء ظاهره هم ممنوع شدند.[vi]

· این است جزای اعمال در یوم مآ ل، هر یوم اوامر و احكام خارجه نفوذ می یابد و به این نفوذ، نفوذ اهل ایران متوقّف. از حق بطلب نائمین را آگاه فرماید و از خواب برانگیزاند شاید تمسّك نمایند به آنچه سبب نجاح و فلاح است.[vii]

حضرت عبدالبهاء دربیانی خطاب به تولستوی نویسندۀ روسی درباره وضعیّت شرق به طور كلی و راه استقلال و رشد آن چنین می فرمایند:
· اِنَّ الْغَرْبَ مُنْذُ عِدَّةِ قُرُونٍ قَدْ سَطا عَلی الْشَرْقِ بِرَجْلِه وَ خیلِهِ وَ اِلَی الآنِ مُسْتَمِّرأ وَ سَیجْری الْهُجوُمُ بِجَمیعِ قُوّاتِه مُستَمِرّاً اِلی یومِ الْنُّشوُرِ حَیثُ تَری جُیوشأ عَرَمْرَمَةً تَصوُلُ صَوْلَةَ الْاسُوُدِ مِنْ غاباتِ الغَرْبِ اِلی مَیادینِ الشَّرقِ. مِنها: جَیشٌ مِنَ الْثَّرْوَةِ وَ جَیشٌ مِنْ الصَّنْعَةِِ و جَیشٌ مِنَ الْتِّجارَةِ و جَیشٌ مِنَ الْسیاسَةِ وَ جَیشٌ مِنَ الْمَعارِفِ وَ جَیشٌ مَِنَ الْاِكْتِشافاتِ و جُنوُدٌ جَرارَهٌ تَصُولُ مِنَ الْغَرْبْ بَسِلاحٍ قاطِعٍ وَ تَفْتَحُ فُتُوحاتٍ فی كُلِّ جِهاتِ الْشَرقِ وَ مِنْ جُمْلِةِ فُتوُحاتِها الْجَدیدَةِ فی الاَقالیمِ الصّینیّةِ وَ الشَّرقُ لَیسَ لَهُ مُقاوَمَةٌ لِهذِهِ الْجُیوُشِ الصّائِلَةِ وَ الْجُنُودِ الجَرارةِ القاهِرَةِ اَبَدأ. فَالرِّجُلُ الْحَكیمُ یدْرِكُ عَواقِبَ هذا الاَمرِ العَظیمِ و لا یحْتاجُ اِلی دَلیلٍ فی هذا الْسَبیلِ. اِذأ اَیها الَّرجُلُ الْجَلیلُ تَمَعَّنْ فی عَواقِبِ الْاُمورْ. هَلْ تُتُصَوَّرُ الْمُحافَظَةُ لِلشَرقِ مِنْ سَطَواتِ الغَرْبِ فی مُسْتَقْبَلِ الزَّمانِ بِوَسائِلِ التَّدبیرِ والْتَرتیبِ وَ الْتِّعدیلِ وِ لَو كانَ بِكُلِّ اِتقانٍ؟ لا وَ رَبّی الرَّحْمنِ؛ بَل اِنَّ الاُمورَ فی خَطَرٍ عَظیمْ. فَبناءً عَلی ذلك یقْتَضی اَنَّ اَهلَ الشَّرقِ یتَمَعَنّونَ فی اكْتِشافِ وَسائطٍ فِعالَّةٍ یحافِظوُنَ بِها عَلی عِزِّهِمْ وَ شَرَفِهِم واسْتِقلالِهِمْ وَ ذِمارِهِمْ مِنْ الاَیادِی العابِثَةِ مِنَ الغَربِ. فَلا شَكَّ اِنَّ كُلَّ لوَسائَطِ مَعدوُمةٌ وَ الوَسائِلِ مَفْقوُدَهٌ اِلّا القُوَّةَ الاِلهیهِ وَ القُدرَةَ الرَّبّانیةِ وَ السَّطْوَةَ الْمَلَكُوتیّةِ وَ الصَّولَةَ اللّاهوُتیّةِ. اِنَّما هذه قُوَّةٌ تُقاوِمُ كُلَّ هُجُومٍ وَ تُشَرِّدُ تكُلَّ جُنوُدٍ وَ تُشَتِّتُ شَمْلَ كُلِّ عَنوُدٍ وَ تَهْزِمُ كُلَ جُیوشٍ كَما ُسَبَقَ فی الْقُرونِ الاوّلی(در اینجا مثال تاریخی از فتح روحانی حضرت مسیح (ع) می زنند و سپس در ادامه می فرمایند...) فَینْبَغی اِذأ لِاَهلِ الشَّرقِ الآنَ اَنْ یتَمَسَّكُوا بِقُوَّةٍ قاهِرَةٍ الهِیّةٍ وَ قُدرَةٍ باهِرَةٍ مَلَكُوتیّةٍ حَتّی یقاوِمُوا بِها كُلُّ جَیشٍ كَثیفٍ مُهاجِمٍ مِنَ الْغَرب اِلی الشَّرقِ؛ بَلْ یفْتَحوُا بِها تِلْكَ القِلاعَ الحَصینَةَ المُجَهَّزَةَ بِاعْظَمِ اَسْلَحَةٍ قاطِعَةٍ مِنْ مَوادٍ جَهَنَّمیّةٍ، وَ سَیفُهُم كَلِمَـة اللهِ وَ سِلاحُهُم السَّلامُ وَ جَیشُهُم مَعْرِفَةُ اللهِ وَ قائِدُهُم التَّقوی وَ ظَهیرُهُمُ المَلاءُ الاَعلی وَ نَصیرُهُم رَبُ السُّمواتِ العُلی وَ زادُهُم التَّوَكُّلُُ عَلَی اللهِ وَ قُوَّتُهُم تأییدٌ مُتتابِعٌ مِنْ شَدیدِ الْقُوی.[viii] (همانا غرب از چند قرن قبل با پیاده و سواره نظامش بزور داخل شرق شد و تا حال ادامه دارد و بزودی هجوم مستمر به جمیع قوایش واقع خواهد شد تا یوم نشور. بطوری كه می بینی لشكرهای عظیم را كه حمله شدید می كنند مانند حملۀ شیران از جنگل های غرب به میادین شرق. از جمله این لشكرها عبارتند از:ثروت و صنعت و تجارت و سیاست و معارف و اكتشافات، و لشكرهای بزرگ از غرب به سلاح قاطع حمله می كنند و در كل جهاتِ شرق فتوحاتی می نمایند و از جمله فتوحات جدید آن در اقلیم چین است (دراین مورد وعلّت آن كه اعتیاد چینی ها به تریاك بوده، رجوع شود به بیان حضرت عبدالبهاء مندرج دركتاب گنجینۀ حدود واحكام،صص:438-437) و برای شرق، ابداً مقاومتی در برابر این لشكرهای مهاجم و جنود عظیم و قاهر وجود ندارد. پس مرد حكیم عواقب این امر عظیم را می فهمد و به دلیلی در این راه نیازی ندارد. لذا ای رجل جلیل (تولستوی) در عواقب امور موشكافی كن. آیا برای محافظه شرق در آینده از سلطۀ غرب، وسایل تدبیر و ترتیب و تعدیل ولو به كمال اتقان باشد، تصوّر می شود؟ نه قسم به پروردگارم. بلكه امور در خطر عظیم است. پس بنابراین بر اهل شرق است كه موشكافی كنند در اكتشاف وسائط كارآیی كه به آن عزّت و شرف و استقلال و آبرویشان را از ایادی بازیچه گر غرب محافظت نمایند. پس شكی نیست كه كل وسائط معدوم و كل وسائل مفقود است مگر قوۀ الهی و قدرت ربّانی و سطوت ملكوتی و غلبۀ لاهوتی. همانا این قوه مقاومت هر هجوم می كند و همۀ لشكرها را فرار می دهد و اجتماع و اتّحاد هر ستیزه گر را پراكنده می سازد و كل لشكرها را شكست می دهد، چنانكه در قرون اوّل گذشت... پس شایسته است الان برای شرقی ها كه به این قوۀ غالبۀ الهیّه و قدرت خیره كنندۀ ملكوتی چنگ زنند تا به آن هر لشكر متراكم مهاجم از غرب به شرق را مقاومت كنند، بلكه به آن (قوۀ الهی) آن دژهای محكم مجهز به بزرگترین اسلحه قاطع مواد جهنمی و آتش زا را فتح نمایند. پس شمشیرشان كلمة الله، سلاحشان صلح و سلام، لشكرشان معرفت خدا و سردارشان تقوی و پشتیبانشان ملاء اعلی و یاورشان پروردگار آسمانهای بلند مرتبه و توشه شان توكّل بر خدا و قوّه شان تأیید و كمك متتابع از شدید القوی است).

· اگر نفسی را دوست دارید سبب آن وحدت عائله و وحدت وطن و وحدت جنس نباشد، بلكه باید نفوس را ازبرای خدا دوست داشته باشیم.[ix]

· ای خیر خواه بریطانیا. نامۀ شما رسیّد ومقاصد خیریّۀ شما معلوم گردید. اتّحاد واتّفاق سبب حیاتست واختلاف، سبب ممات(مرگ). كافّۀ كائنات كه ملاحظه می فرمائید از ائتلافِ جواهرِ فردّیّه به وجودآمدند وچون اختلاف حاصل گردد وائتلاف انحلال یابد، معدوم شود. البته اتّحاد جزایر بریطانیا سبب ترقّی و حصول سعادت كلیّه گردد، امّا من می خواهم كه توهمّت را بلند نمایی و مقصد را ارجمند كنی. ائتلاف و اتّحاد نوع بشرخواهی و اتّفاق جمیع دول و ملل جویی. روی زمین را مانند جزایر بریطانیا دانی و كرۀ ارض را یك وطن شمری. خیرخواه كل باشی و اتّحاد و اتّفاق از برای كل جویی. ستارۀ قطب شمالی، جهت شمال را نوربخشد وستارۀ قطب جنوبی، جهت جنوب را روشن نماید، ولی تومانند كوكبِ خطّ استوا یعنی آفتاب كوكب درخشندۀ جمیع جهات باش وبه جنوب وشمال وشرق وغرب جمیعاً نور بخش وسبب روشنائی عالم انسانی شو. حضرت بهاءالله می فرماید، «لَیسَ الفَخرُ لِمَن یحِبُّ الوَطَنَ بَل ِ الفَخرُ لِمَن یحِبُّ العالَم» (افتخار برای كسی نیست كه وطن رادوست بدارد، بلكه افتخاربرای كسی است كه جهان وعالم رادوست بدارد). خداوند عالمیان یك زمین خلق فرموده وكلّ را به یكدیگر ارتباط داده ویك خانه بنا فرموده وكلّ را درآن منزل داده ولی نفوس بشرملل عالم مانندكِلاب(سگان)، این میدان را تقسیم ِ وَهمی نموده اند وهر یكی دیگری را تجاوز ازآن تقسیم مساعده ننماید وبه منازعه برخیزد وحال آنكه میدان، میدان واحد است، نه تقسیمی ونه توزیعی. امیدوارم كه توازكسانی باشی كه به عالم انسانی خدمت كنی و در فكرآبادی كرۀ ارض باشی تا شرق دست در آغوش غرب نماید و جنوب و شمال به معانقه و مصافحه پردازد و به كلیّ نزاع و جدال از میان برخیزد.[x]

· ازقرار معلوم بی خردان یاران را ملامت كنند وشماتت نمایند كه حامی استبدادند وفدائی استقلال. سبحان الله! هنوز این بی خردان متنبّه نشده اند كه بهائیان به امورسیاسیّه تعلّقی ندارند، نه مربوط به حكم مشروطند ونه درامّال استقلال و درحق كلّ طوائف وآراء مختلفه دعا نمایند وخیرخواهند. با حزبی حربی ندارند وبا قومی لومی نخواهند، مقصدشان صلح اهل عالم است، نه جنگ، ومحبّت بین جمیع است نه كلفت. مأمور به اطاعت حكومتند وخیرخواهی جمیع ملوك ومملوك. كسی را كه چنین مقصد جلیل در دل، خودرا به این امور حزبیّه نیالاید. كسی كه صلح عمومی جوید وخدمت به عالم انسانی كند درجدال ونزاع اقلیمی مداخله ننماید وآنكه دراحیاء كشوری كوشد، درشئون مزرعه ای با دهقان وروستا نستیزد. چون كشور آباد گردد هرمزرعه ای نیز احیاء شود و هر مطموری معمور گردد. حال ما را مقصد جلیلی درپیش ومراد عظیمی دردل، وآن اینكه آفاق به نور وفاق روشن شود وشرق وغرب مانند دو دلبر دست درآغوش یكدیگر نمایند. با وجوداین مقصد چگونه مداخله درنزاع وجدال میانه دوحزب اصغر نمائیم؟ خیرخواه هردو طرفیم وهر دورا به الفت رهبر، تا ان شاءالله دولت وملّت مانندشیر وشكّر با یكدیگر آمیخته گردند، وتا چنین نشود، فلاح ونجاح رخ نگشاید، بلكه جمیع زحمات هدررود. وعلیك البهاء الابهی ع ع[xi]

· حكومت رعیّت پرور، واجب الاطاعت است و طاعتش موجب قربت. عدل الهی مقتضی رعایت حقوق متبادله است و آیین ربّانی آمر به صیانت شئون متعادله. رعیّت از راعی حق صیانت و رعایت دارد و مَسُوس از سائِس چشمِ حمایت و عنایت... حكومت رعیّت را حصن حصین باشد... چه كه رعیّت ودیعۀ الهیّه است و فقرا امّانت حضرت احدیت...[xii]

· نوع انسانی یك قوم اند و جمیع سلالۀ آدم. آدم یكی است... نوع انسان را وطن واحد است، ولی حدود وهمیّۀ بی اساس را بعضی از مستّبدین قرون ماضیّه اختراع كرده اند و در میان بشر جنگ و قتال انداختند... خداوند یك كره خلق كرده، یك نوع انسان خلق نموده، این كرۀ ارض موطن كل است. ما آمده ایم یك خطوط وهمیّه فرض كرده ایم، در صورتی كه این خطوط وهم است. یكی را گفتیم آلمان است، دیگری را فرانسه و با هم جنگ می كنیم كه این وطن آلمان مقدّس است. سزاوار پرستش است، سزاوار حمایت است. ولی آن قطعه دیگربداست. مردمانش كشته شود، اموالش تاراج شود، اطفال و زنانش اسیر گردد. چرا به جهت این خطوط وهمیّه، انسان خونریزی نماید و ابناء نوع خود را بكشد... این چه جهالتی است؟ این چه نادانی است؟ این چه بی فكری است؟[xiii]

· زاكون (قانون) ممالك اروپ فی الحقیقه نتایج افكار چند هزارسال علمای نظام و قانون است؛ با وجود این هنوز ناتمام و ناقص است و در حیز تغییر و تبدیل و جرح و تعدیل. چه كه دانایان سابق پی به مضرّت بعضی قواعد نبرده و دانشمندان لاحق واقف گشتند و بعضی از قواعد را تعدیل و بعضی را تصدیق و برخی را تبدیل نموده و می نمایند.[xiv]

· آیا فنون قرون ماضیه امروز ثمری دارد؟ یا قوانین طبیۀ قدیمه امروز ثمری دارد؟ یا نظامّات استبدادِ ادوارِ عتیقه امروزثمری دارد؟ واضح است كه هیچ یك ثمری ندارد.[xv]

· درجمیع اروپا تغییراتِ عظیمه رخ می دهد و مركزیّت حكومات به استقلال داخلی ولایات منتهی می شود و فی الحقیقه این انصاف نیست كه یك مملكتی بواسطه یك نقطه حكومت شود، زیرا هر قدر عقل و كفایت اعضاء در مركز زیاد باشد از احتیاجات لازمه بلدی و محلّی اطّلاع تام ندارد و در ترقّی جمیع اطراف مملكت منصفانه نمی كوشند. مثلاً حالا جمیع آلمانیان برلین را خدمت می كنند. جمیع فرانسه پاریس را خدمت می نمایند. جمیع ممالك و مستعمرات انگلیس لندن را زینت می دهد.[xvi]

· حدود وهمیّه بی اساس را بعضی از مستبدین قرون ماضیّه اختراع كرده اند و در میان بشر جنگ و قتال انداخته اند كه مقصودشان شهرت بوده و غصب ممالك. لهذا این احساسات وطن پرستی را پیشرفت مقاصد شخصی نمودند. خود در قصور عالیّه زندگی می كردند ازهرنعمتی بهره می بردند، غذاهای لذیذ می خوردند، در رختخواب های پرند می خوابیدند، درباغهای ملوكانه سیروسیاحت می نمودند، هر وقت ملالی رخ می داد در تالارهای رقص با خانم های ماهرو می رقصیدند، گوش به موسیقی دلپذیر می دادند، امّا به این رنجبران، به این رعیّتها، به این بیچاره ها، به این دهقانها، می گفتند بروید در میدان جنگ خون یكدیگر را بریزید، خانمان یكدیگررا خراب كنید... ولی مؤسّسین همۀ این جنگها در قصوربه كیف خود مشغول بودند...[xvii]

ونیزدر لوحی خطاب به بهائیان اسلامبول مورخ 7 ذی الحجّه سنۀ 1334 ه. ق. می فرمایند:
· ... آن مدینه (اسلامبول یا استانبول) مدّتی مدیده به قدوم مبارك (حضرت بهاءالله) مشرّف بود و الواح پیاپی نازل و نفوسی كه به ساحت اقدس مشرّف شدند، تلقی بیان مبارك می نمودند. از جمله شخصی شهیر از ایرانیان بود و مراوده می نمود و این در باطن همدم و همراز سفیر بود و در امور، محلّ مشورت با او. جمال مبارك (حضرت بهاءالله) با او مدارا می فرمودند، به روی او نمی آوردند ولی شخص معهود گمان این می نمود كه جمال مبارك واقف به حال پنهان او نیستند. اظهار خلوص می نمود تا روزی فرمودند من پیامی دارم به حضرت سفیر كبیر ابلاغ نما و آن این است، بگو: شما آنچه توانستید در خون ما كوشیدید و به گمانتان می توانید شجرۀ مباركه را از ریشه براندازید. هیهات هیهات! این شجرۀ مباركه ثابت است و ریشه اش محكم. ریشه ای كه به هیچ تیشه قلع و قمع نشود ولو جمیع ملوك عالم به تمام قوّت قیام نمایند. ملاحظه كنید كه من فرید و وحیدم ولی منفرداً جمیع ملل و دول عالم را مقاومت می نمایم. عن قریب این ابرهای تاریك متلاشی گردد و شمس حقیقت به كمال عظمت درخشنده و تابان شود. بلی می توانید مرا شهید كنید و این اعظم موهبت الهی است، این شجرۀ مباركه به خون نشو و نما می نماید. حضرت اعلی (باب) روحُ العالمین فِداهُ را گمان می كردید كه اگر شهید شوند این بنیان برافتد. هزار گلوله بر صدر مطهرش زدید، بعد ملاحظه كردید كه امرالله ظهورش بیشتر و نورش تابنده تر گشت تا آنكه حال به اسلامبول رسیّده. حال گمان می كنید كه اگر به خنجر، حنجرِ بهاء را ببرید و خون این جمع بریزید، این نار موقدۀ الهی خاموش گردد، اَستَغفِرُالله! بلكه كلمة الله بلند تر شود و شمس حقیقت بیشتر جلوه نماید و جمیع عن قریب خائب و خاسر خواهید شد. آنچه از دستتان برآید، كوتاهی ننمایید. ای آقا میرزا این ظلم و عِناد و ستم و اعتساف در نزد ما مثل آواز پشه می ماند. لهذا اهمیّت به عناد و اضطهاد شما نمی دهیم و سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا اَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبوُنَ (و به زودی آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه به كدام جای بازگشت بر می گردند) (سورۀ شعراء، آیۀ 227). ما به اسلامبول وارد شدیم، ابداً اعتنایی نه به شما و نه به دولت عثمانی نمودیم. از همین باید كه شما بیدار شوید كه اعتماد ما بر قوّت و قدرت الهیّه است نه مادون آن. جمیع ملوك، مملوكند و شماها غرق در دریای زیان و خسران. عاقبت خواهید دانست ایران ویران گردد و دولت و ملّت به نهایت مشقّت افتد، لكن ما ایران را روشن نمودیم و ایرانیان را عزّت ابدیّه خواستیم. هر چند ایران در بین دُوَل، الان كم نام (چون چاپ مصر است، شاید گمنام باشد) است ولی این امر عظیم عاقبت اهل ایران را سرور عالم امكان كند. خلاصه از این قبیل فرمایشات به نهایت شدّت فرمودند. آن شخص رفت و دیگر نیامد.[xviii]

 حضرت ولیّ امرالله در كتاب دور بهائی دربارۀ نظم بدیع حضرت بهاءالله كه برای ادارۀ عالم در كتاب اقدس و سایر الواح خود تشریع فرموده اند، می فرمایند:
· مادام كه این نظم (نظم بدیع بهائی) هنوز در مرحله طفولیّت است زنهار كه نفسی در ادراك كیفیّتش به خطا رود و یا از اهمیّتش بكاهد یا مقصدش را دگرگون جلوه نماید. صخره ای كه این نظم اداری برآن استواراست، مشیّت ثابتۀ الهیّه برای عالم انسانی درعصر حاضراست. منبع الهامش نفس حضرت بهاءالله است، حامی و مدافعش جنود مجندۀ ملكوت ابهی. ظهور و نشو و نمایش نتیجۀ اِهراقِ دَمِ لااقل بیست هزار شهدایی است كه حیات خویش را در این سبیل نثار نموده اند. محوری كه مؤسّساتش حول آن طائف، مضامین محكمۀ الواح وصایای حضرت عبدالبهاء است. مبادی اساسیّه اش حقایقی است كه مبیّن مَصون از خطای آیات الهی در خطابات مباركه خویش در غرب بیان فرموده. احكامی كه برای اداره اش وضع گردیده و وظائفش را تحدید می نماید صریحاً در كتاب اقدس نازل شده است. مقرّی كه مشروعات روحانیّه و خیریّه و اداریّه اش حول آن مجتمع می باشد، مشرق الاذكار و متفرّعات آن است. اركانی كه سلطه اش مستظهر به آن است دو مؤسّسۀ ولایت امرالله و بیت العدل اعظم است. مقصد اصلی و ضمنی كه محرّك آن است، استقرار نظم بدیع جهان آرایی است كه شالودۀ آن را حضرت بهاءالله بنیان نهاده. روشی كه به كار می برد و موازینی را كه القاء می نماید، آنرا نه به شرق متمایل می سازد، نه به غرب، نه به یهود ونه به غیرآن، نه به فقیر ونه به غنی، نه به سفید ونه به سیاه. شعارش وحدت عالم انسانی و عَلَمَش صلح اعظم، سرانجامش حلول دورۀ ذهبی هزار ساله، یعنی یومی كه سلطنت های عالم به سلطنت الهیّه كه سلطنت حضرت بهاءالله است مبدّل گردد.[xix]

ونیزمی فرمایند:
· از امور سیاسیّه و مخاصمات احزاب و دول باید كل قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً به كلی در كنار و ازاین گونه افكار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطه سیاسی نجوییم و درجمع هیچ فرقه ای از این فِرَقِ مختلفه متنازعه داخل نگردیم. نه در سلك شورشیان در آییم و نه در شئون داخلۀ دوَل و طوائف و قبائل هیچ ملّتی ادنی مداخله ای ننماییم. به قوّۀ جبریّه به هیچ امری اقدام ننماییم و ازحقیقت و جوهر این امر مبارك كه اساسش مودّت و وفاق است آنی غافل نشویم. امرالله را چه تعلّقی به امور سیاسیّه و چه مداخله ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دُوَل و ملل. باید در نهایت سكون و حكمت و اشتعال و همّت و ثبات و استقامت نصایح مشفقانه ربّ عزیز را به كرّات و مرّات تلاوت نماییم و عامل گردیم وبه نفوس مستعدّه اعلان و القاء نماییم و در تعمیم و اجرایش تا نفس اخیر، به دل و جان كوشیم. به اسبابی معنوی به تعدیل عالم اخلاق پردازیم نه آنكه تمسّك به وسائل مادیّۀ سیاسیّه جوییم. به قوایی ملكوتی تدریجاً قلوب را تقلیب و مسخّر نماییم و تزكیه نفوس و ارواح را منظور نظر داریم، نه آنكه در ترویج اسم و شهرت كوشیم ودر فكر كسب مقام و منزلتی در این عالم فانی باشیم.[xx]

· باید بهائیان خود را مروّج مبادی و تعالیمی روحانی دانند كه به هیچ وجه من الوجوه قیاس و مشابهتی با این ادویّۀ مغشوشۀ ناقصۀ موجوده نداشته و ندارد. احزاب و مشروعات سیاسیّه و شئونات سائرۀ مادیّه بالمآل هیچ یك تنها كافل سعادت ایران و ایرانیان نخواهد گشت. ملاحظه فرمایید كه این افكار مشوّشه كه حال در شرق سرایت نموده جمیعش از دوَل غرب اقتباس گشته و سرچشمه و منشأ و مصدرش احزاب متنوّعۀ متكاثرۀ متنازعه در بلاد غرب بوده. ملاحظه نمایید كه غرب درچه حالت است و به چه امراض و اسقامی گرفتار. دیگر تقلید از برای چه و تتبّع این تجربیات و اتّخاذ اینگونه وسائل غیر متینۀ احزاب چه لزوم و احتیاجی به آن. احزاب متزایدۀ عالم چه از دیمقراطیون و انقلابیّون و اشتراكیون و متجدّدون، چه نفوسی كه طالب تأسیس حكومت مستبدّۀ مطلقۀ قاهره اند و چه نفوسی كه وجود حكومت و قانون و نظم را مخرّب بنیان انسانی شمرند (احتمالاً آنارشیست ها) و چه نفوسی كه مروّج مساوات تام در بین افرادند. این احزاب و این نفوس حال متجاوز از صد سال است كه در میدان عالم به جولان و تاختن مشغول، جزخرابی و دمار و پریشانی و انقلاب و بغض و شحنا و فقر و عسرت، میراث دیگری از برای فقراءِ ارض نگذاشته اند و هنوز به های و هو مشغول. مَقالیدِ اموررا دردست گرفتن فائدۀ دائمی نبخشد ونتایج كلیّه ازآن حاصل نگردد. باید اساس را گذاشت و بر آن قصر مشید سعادت عالم انسانی را بنا نمود و آن در این آیۀ مباركه مسطور: وَ یوثِروُنَ عَلی اَنْفُسِهِم وَ لُو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاوّلئِكَ هُمُ الْفائِزونَ. فائزین، بهائیان عاَلمند چه كه به این آیۀ مباركه ناظرند و عامل: یابْنَ الاِنسان لَو تَكوُنُ ناظِراً اِلی الْفَضْلِ ضَعْ ما ینْفَعُكَ و خُذْ ما ینْتَفِعُ بِهِ الْعِبادُ و اِنْ تَكُنْ ناظِراً اِلی الْعَدلِ اخْتَرْ لِدُونِكَ ما تَختارُهُ لِنَفِسكَ. این است اساس ترقّی و عمران ایران بل نجات و سعادت تمام جهان. اگر یاران و زمامداران به این شِیمِ ملكوتیّۀ خود را مزیّن دارند عالم، عالمی دیگر شود و این اصوات مُهَیّجه ازمیان رفته، ندای رنّانِ الهی آهنگ یا بَهاءُالاَبهی هیكل مریض عالم را از خواب غفلت و نادانی بیدار نماید. (و اختیارمی كنند برخود شان (مهاجرین را) و اگر چه باشد با ایشان احتیاج و آنكه نگه داشته شود از بُخلِ نفسش پس ایشانند آنها رستگاران(قرآن مجید،حشر، 9)... ای پسر انسان اگر به فضل ناظری رها كن آنچه را به سود توست و بگیرآنچه را كه بندگان ازآن سود می برند و اگر به عدل ناظری برای دیگران آنی را اختیار كن كه برای خود اختیار می كنی(حضرت بهاءالله).[xxi]

· فی الحقیقه عالم بشر الیوم در قطعات خمسۀ ارض چنان به بلای ناگهانی معذّب كه شبه آن دیدۀ عالم ندیده و برصفحۀ روزگار نگاشته نگشته. دول و ملل و قبائل چه قوی و چه ضعیف، چه متمدّن و چه غیر متمدّن، چه قدیم و چه جدید، چه منصور و چه مغلوب، چه حاكم و چه محكوم، چه سفید و چه سیاه، چه متدّین و چه غافل، كلّ از هر جنس و رتبه و دیاری مورد قهر و سخط الهی و كلّ به بلایای گوناگون گرفتا. در سبیل هلاك سالكند و از صراط نجات غافل... دُوَلِ قاهرۀ متقدّمه عالم بعضی رو به تشتّت و تجزّی واضمحلال و برخی در كمال غرور مشغول تهیّۀ اسباب و لوازم انتقام و اكمال آلات و ادوات قتالند. تجارت و صناعت در كل اقالیم متوقّف و فقر و احتیاج وعلل وامراض بِاَََتَمّها و اَكْمَلِها دچار، اَعِزّۀ نفوس وهزاران ازبندگان بی گناه كشته، نائرۀ فتنه و فساد و ضغینه و بغضا در قلوب و صدور دول و افراد مشتعل و شعله جهان سوزش یوماً فیوماً در ازدیاد. اكتشافات و اختراعات حدیثه كل به سبب این روح فاسد كه در جسم امکان نبّاض است، ممّد و مساعد و ظهیر رؤسا و جنگجویان عالم ومخرّبین بنیان عالم انسانی گشته. حكومات در دامِ مَكائد و دسایسِ عتیقۀ یكدیگر گرفتار و رؤسا و اوّلیای امور بیش از پیش درهدم بنیان تمدّن ساعی و جاهد. قَولَهُ تَبارَك و تَعالی: «نیّر عدل مستور و آفتاب انصاف خلف سحاب.» عزّت و شوكت دین در انظار افراد و دول كه از قبل معروف و مشهور به تدّین و تمسّك بودند، الیوم سقوط و هُبوطی عجیب یافته و مورد لطمات شدیده گشته. عالم طبیعت به اشدِّ قُوا الیوم بر خلق بیچاره مستولی. غفلت از حقّ و خودپرستی، حرص و طمع، هوی و هوس، جوروجفا، تقلید و تصنّع و حریّت مفرطه در كمال شدّت در نفوس از وضیع و شریف استحكام یافته و غالب و حاكم شده. عالم كُون تشنه و حیران، نفوس كور و خسته و پریشان، سرگردان و هراسان، در آشوب و انقلابی عظیم افتاده و به عذابی اَلیم معذّب.[xxii]

و نیز در توقیع هدف نظم بدیع جهانی می فرمایند:
· بگذار برای همیشه هرنوع پیش داوری وهرنوع تعصّب ملّی رافراموش كنند و به وصایای عالیّه حضرت عبدالبهاء مبیّن منصوص امر بهاء گوش فرا دارند که در جواب یكی از كاركنان عالی رتبۀ حكومت فدرال ایالات متّحده آمریكا كه پرسیّد چگونه می تواند به بهترین وجه به مصالح ملك وملّت خدمت كند، فرمودند: «چنانچه در خیر آمریكا سعی می نمایی باید خیرخواه عموم ملل وممالك باشی.»

در كتاب گوهر یكتا، صص297 تا 302 از جمله نصوص دیگری از حضرت ولیّ عزیزامرالله وجود دارد كه ضمن متن آن كتاب چنین مذكوراست: «ملاحظه در كلمات عالیّۀ حضرت بهاءالله نمایید كه چگونه با نفوسی كه ازایمان به شریعت الله سرپیچی كرده وعصیان ورزیده اند، تكلّم می فرمایند: «بگوای اهل ارض به راستی بدانید كه بلای ناگهانی شما را درپی است و عقاب عظیمی ازعقب. گمان مبرید كه آنچه را مرتكب شدید از نظرمحو شده، قسم به جمالم كه در الواح زبرجدی از قلم جَلی جمیع اعمال شما ثبت گشته.» حضرت ولیّ امرالله در ابتدای ولایت امربا نهایت وضوح طرقی را كه باید در سبیل اشاعه امرالهی پیش گیرند پیش بینی فرمودند، حتی در سال 1922 مستقبل این خدمات را در مكاتیب خود بیان داشتند. به یكی از محافل محلّیۀ آمریكا مرقوم فرمودند: «افراد و ملل در طوفان خودخواهی و ریا فرو رفته اند. وظیفه و افتخار ما است كه متدّرجاً و با نهایت وفاداری و خلوص نیّت توجّه آنان را جلب نماییم. فقط با وسعت نظر و خلوص نیّت و شور وانجذابی كه درانجام خدمات امری به كار می بریم، بدین هدف اعلی واصل می گردیم.» آن حضرت نه فقط نبض عالم را در دست خود داشتند و درد را شناخته و درمان می فرمودند، بلكه با كمال حدّت نظر و شدّت ایمان فرمودند كه: «پس از هشتاد سال غفلت به نظر نمی آید كه نوع انسان از بلای ناگهان راه فراری بیابد.» و درفوریّه سال 1923 مرقوم فرمودند: «جهان را ملاحظه می نماییم كه در مسیری افتاده كه بالمرّه از صراط مستقیم منحرف و روز به روز از میزان الهی دور و دورترمی گردد.» غالباً در تواقیع مباركه وحتّی به زائرین، این بیان قلم اعلی را گوشزد فرمودند و با همان چشم های تیزبین خود به عمق مجامع انسانی نظرانداخته، خطری الیم و سرطانی بس عظیم مشاهده فرمودند كه روز به روز جوارح و اركان هیكل عالم انسانی را خرد و متلاشی می نماید وآن عذاب مهلك، هجومِ مادّیّات است كه در هرمذهبی سبب اضمحلال و دمار گردیده. ولی این مادّیّت در هیچ عصری بدین قوّت و شدّت نرسیّده بود.

چون بسیاری معنای حقیقی مادّیّت را نمی دانند، از قاموس وبستر(WEBSTER) تعریف آن را نقل می نماییم: «تمایل شدیدی است كه اهمیّت غیرلازمی به منافع مادّی دهند و هستی خود را در پیشگاه آن و حوائجش فدا كنند.» و تعریف دیگرآن است كه وجود انسانی را به تعابیر جسمانی و مادّی تعریف نمایند، او را فقط مركز عوامل مادّی بدانند و از بواعث روحانی و مبادی اخلاقی انسانی ابداً بحثی ننمایند.

حضرت ولیّ امرالله كاملاً به نفوذ این روح مادی آگاه بودند و تأثیرات آن را در مجامع انسانی به دقّت ملاحظه فرمودند و امراض منتجه ازآن را نیز به حدّت بصرمشاهده و در مكاتیب عدیدۀ خود سی و شش سال یاران را بر حذر داشته و انذار فرمودند. در سال 1923 می فرمایند: «تشویش و اضطراب و مادّیّت شدیدی كه عالم انسانی در آن مستهلك گشته است... و بلاهت و شدّت مادّیّت و تصنّع و تظاهر در مجامع امروز.» و در سال 1927 به محفل ملّی آمریكا مرقوم داشتند: «در قلب جامعۀ انسانی آثار شوم هبوط در عصیان و عدم شرم و حیاء در اجرای هرعملی واضحاً نمودار است واین علائم بنفسها ممدّ انقلابات وعكس العمل هایی می گردد كه آثار بروز و ظهورهر یك از دیگری نمودارتراست.» در سال 1933 در توقیع عمومی خود به آمریكا می فرمایند: «جنون ها و خشم ها، حیله ها و تظاهرها و مداهنه ها، كل پنجه درسراسرمجامع عالم انسانی امروز انداخته اند.» در سال 1934 در توقیع عمومی به غرب می فرمایند: «آن اجلِ معلّقی كه یادآوری مدهشی است از سقوط امپراطوری روم غربی چنان روزبه روز مرعب ترمی گردد كه گویی عفریّت این بلای ادهم دهان باز نموده و دراندك مدّتی جمیع عالم وجود و مدنیّت آن را در كام خود فروخواهد برد» و در همان توقیع می فرمایند:«این بی بند وباری وفساد وبی ایمانی كه اعضاء و جوارح هیكل انسانی را ریز ریزمی كند مدنیّت متزعزع محكوم به فناء را به ورطۀ نیستی نزدیكترمی سازد.» درسال 1936 در توقیع عمومی فرمودند: «به هر سوئی كه نظر اندازیم محال است كه از فساد اخلاق عمومی دچار دهشت نگردیم واین سیر قهقرایی در جمیع جوانب حیات انسان، چه فردی و چه اجتماعی، علناً واضح و نمایان است.» ودرسال 1939 احبّاء را انذار فرمودند: «آنچه در این ایّام ما را به مبارزه می خواند عالمی است مملو ازمخاطرات ولبریز ازفساد... سردی و جمودت مرگ كه از بیماری بی دینی برهیكل عالم انسانی با كمال بیرحمی عارض گشته، اركان وجود را منجمد و بی روح نموده است... چراغ دین خاموش شده و عالم وجود در تاریكی بی مانندی فرو رفته. تبعیضات ملّی برهمه جا چون وَحشِ عَمیا مسلِّط گشته و تضییقات دینی و نژادی در نهایت قساوت و بی رحمی است. نظریّات و عقاید غلط با جمله های مرعب خود، ستایش خدای یكتا را ازریشه بر آورده است. كابوس مادّیّت جمیع طبقات را ازحمله و فشار خود به لرزه انداخته، انحطاط اخلاقی و تزلزل شأن دین چون هیولائی سهمگین متدرّجاً با دندانهای تند و تیزخود، اركان هستی را ریز ریزمی نماید و رفته رفته اعمده و اركان حیات و هستی را بالمرّه به سوی سقوط و دمار و نیستی می كشاند.» در سال 1941، امراض اجتماعی جاریّه در جوامع انسانی را با بیاناتی روشن تراز بلور و ارشاداتی مملوّ ازنور بیان فرمودند: «شیوع بی بندو باری واستعمال مشروبات الكلی، قمار و اقسام گناه و علاقه بی پایه ای كه به كسب لذّات و غنا و ثروت و تجمّلات زمینی را یج گشته وسستی در مراعات قوانین اخلاقی كه روزبه روز با قوّتی شدیدتر از قبل، مخصوصاً در ازدواجها ظاهرمی گردد به نحوی كه حتّی ممانعت ازآن محال می نماید، تضعیف مقام والدین و تخفیف اختیارات پدر و مادر درمنزل و براوّلاد، فساد خانمانسوز طبع كتب وآنچه ادبیات می نامند، اشائه نظریّاتی كه منكر تنزیه و تقدیس اند و هریك مخرّب اساس ایمان واركان اخلاق می باشند، كل مظاهر تدنّی عالم انسانی در شرق و غرب است. این روح پستی د ر جمیع طبقات رسوخ و نفوذ یافته و با ریختن زهر خود به هر فردی از افراد جوامع، چه زن و چه مرد، كل را علیل و فاسد و بیمار ساخته است. این دنائت و پستی، پیر و جوان را در خود می گیرد و كار را به جایی می رساند كه عالم انسانی كه تا به حال بیدار نگشته و رسالت و اصالت انبیاء را درك نكرده و دست توبه به آستان الهی برنداشته، سِجلِّ كردار خود را به اعمالی اَرذَل ازقبل می آلایدو نامۀ حیات خویش را كه سیاه بود، سیه ترازهمه وقت می سازد.»

درسال 1949 مجدّد سیاط قهرالهی را برپیكرمجامع انسانی فرود آورده و فرمودند: «جهانی است كه به واسطۀ نهضت های سیاسی به لرزه در آمده و اركان اقتصادیش ازهم پاشیده شده و حیات اجتماعی اش واژگون گردیده و جهان اخلاق به ظلمت صرف رسیّده، چنین عالمی به موت روحانی مبتلا گشته است.»

با ذكر این گونه عبارات و انذارات، ارادۀ مولای حَنون آن بود كه احبّای الهی را از خطرهای عظیمی كه از هر جهت آنان را احاطه نموده است، محفوظ و مصون بدارند كه سیل مفاسد آنان را به هلاكت نرساند و هرچه به اواخر ایّام حیات مبارك نزدیك تر می شدیم، لحن مقدّس شدید ترمی گردید و با صراحتی بیش از حدّ درباره این مواضیع با یاران بحث نموده و گاهی تلویحاً و بیشتر تصریحاً می فرمودند: «هر چند قارّۀ اروپا مهد مدنیّت غربی است كه به عدم معرفت وجود خالق یكتا و فساد اخلاق دچار شده و متأسّفانه بدان افتخارمی نماید ولی ناشرین این مدنیّت محكوم به فنا، اهالی آمریكا می باشند و اگر به دقّت مطالعه در احوال آن كشور بنمایید، می بینید كه در وقت حاضر چگونه مظاهراین احوال پر ملال در جمیع اطراف و اَنحاءِ آن خِطّه نمودار است. مادّیّت لجام گسیخته چنان مردمان آنجا را فرا گرفته و به خود مشغول نموده كه به جمیع عالم نیز سرایت نموده است.» و در سال 1956 در نامه ای خطاب به آمریكا، اوّل جمیع را یادآوری به مناصب روحانیّه و افتخارات رحمانیّه ای كه شامل آن كشور شده می فرمایند و بعد یك یك رامتذكّرمی شوند كه چه فتوحات روحانیّه ای نصیب یاران آن دیار گردید ولی بعد با نهایت صراحت گوشزد می فرمایند كه در آن موقع در پرتگاه عجیبی در تاریخ حیات خود واقع گشته اند و این نقیصۀ موجود در جمیع یاران انعكاس كامل حالات و كیفیّات آن سرزمین است كه به قول مبارك:«صدفی است كه در آن، جواهر وجود به ودیعه گذارده شده است.» و درهمین نامه فرمودند كه آن كشور از بحران روحانی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی می گذرد ودراین بحران، در نهایت سختی خواهد بود؛ آن چنان سخت و دشوار كه اگر كسی با نظری سطحی درآن بنگرد محال است خطرات عظیمه ای كه در كُمون آن موج می زند دقیقاً تخمین بنماید. «میزان فساد اخلاق به نحوی تدنّی یافته كه شدتِ جُنحه و جنایات روز افزون شاهد برآن است. فساد سیاسی آن چنان است که دامنه اش روزبه روز وسیعترمی گردد و این فساد درجمیع انحاء کشور، حتّی در اعلی طبقات رسوخ می یابد روابط مقدّسۀ ازدواج ازهم گسیخته، اختیارات والدین را در منازل خود از بین برده، به طوری كه آنان را تحقیر می نمایند واین اموراز مدهش ترین مظاهر فسادی است كه دامن گیر این جامعۀ عظیمه گردیده و به نحوی آشكار است كه دیگر محال است مبهم و مستور بماند و هر شخص بصیری آن را مشاهده می كند. به موازات این فساد جریان دیگری در كار است كه در جمیع جوانب حیات رسوخ یافته و آن شرّی است كه در این ملّت و فی الواقع هرملّت سرمایه داری وجود دارد و آن تأكید شدید مستمرّی است كه در رفاه و آسایش مادّی نفوس به كار می رود و بالمرّه از آنچه كه تعلّق به عالم روح دارد غافلند و حال آنكه تنها شالوده ای كه برآن با نهایت اطمینان و اعتماد می توان شالوده ای رَزین و اَعمَدۀ متین برای سعادت عالم انسانی بر پا داشت همین جنبۀ روحانی حیات انسانی است. این مادّیّت سرطانی است كه در اروپا بوجود آمده و حال در قارۀ آمریكای شمالی به حدّ اعلای نفوذ و رسوخ خود رسیّده و از آنجاست كه پنجه های قوی خود را به ملل آسیایی نیز كشیده و آثار شومش در سواحل قارۀ آفریقا مشهود است. اكنون همین سرطان به غارت قلب خود پرداخته كه حضرت بهاءالله با نهایت قوّت و صراحت آن را محكوم فرمودند واین را شعلۀ خانمانسوز دانستند ومقدّمۀ فتنه كبری شمردند و موجب بلای عقیم گرفتند كه چون صاعقه فرود آید و شهرها را در شراره های خود بسوزاند و رعب و وحشت و نا امنی در قلوب ساكنین كرۀ ارض به وجود آرد.»

و نیز همۀ ما را متذكّر داشتند كه حضرت عبدالبهاء در اسفار پرخیر و بركت خود در قارۀ وسیع آمریكا و اروپا در محافل و مجالس و برمنابر ندای مملو از تأثر خود را دائماً بلند نموده و اهل عالم را به ملكوت الهی دعوت فرمودند و برضدّ این سرطان مادّیّت انذار نمودند و از لجام گسیختگی و بی اعتنایی به اصول مسلّم اخلاقی و تأكید روز افزون در رفاه مادّی همه را یادآور شدند و مخصوصاً ندا بر آوردند كه آفاق سیاست بالكل تاریك است. چشمها را به فاصله بین دو مكتب افكار متوجّه تر ساختند. هر چند افكار آنان از یكدیگر مجزا است ولی هر دو را، رافعین لوای مقصود، محكوم به فنا و نیستی می دانند، زیرا هر دو ناشرین فلسفه مادّی می باشند و از اساس روحانی و ارزشهای معنوی حیات انسانی بالمرّه غافلند و نمی دانند كه فقط بر اعمدۀ متینۀ قویّۀ روحانیّت است كه می توان بارگاه سعادت و اقبال عالم انسانی را بر پا كرد.

دارالانشاء بیت العدل اعظم در رقیمه جولای 1976 می فرمایند:
· بهائیان اغلب متّهم می شوند كه خود را از مشكلات واقعی همنوعان دور نگه می دارند. لكن نباید فراموش كنیم كسانی كه این اتّهام را وارد می كنند معمولاً مادّیّونِ ایده آلیست هستند كه در نظر آنان كمال واقعی همانا كمال مادّی است در صورتی كه ما می دانیم ثمرات دنیای مادّی صرفاً انعكاسی از احوال روحانی است و مادامی كه احوال روحانی تغییر نیابد در جهت بهبود امور مادّی تغییری پایدار حاصل نگردد. و نیز باید به خاطر داشته باشیم كه اغلب مردم تصوّری روشن درباره جهانی كه مایلند بسازند نداشته و اصولاً نمی دانند چگونه باید چنین بنائی را بسازند. حتّی آنهایی كه نظرشان متوجّه اصلاح عالم است فقط بدین اكتفا می كنند كه با هر فساد ظاهری كه به نظرشان می رسد مبارزه كنند. امّادگی برای نبرد با مفاسد اعم از آنكه در اوضاع و احوال اجتماعی ظاهر شود و یا در هیكل انسان های فاسد متجسّم گردد برای نفوس معیار داوری ارزشهای اخلاقی بشمار می رود ولكن از سوی دیگر بهائیان از هدفی كه در جهت آن تلاش می كنند بخوبی آگاهند و می دانند كه باید با طیّ مراحل و به تدریج به آن برسند. همۀ قوای آنان متوجّه بنای خیر است، خیری كه بواسطۀ قدرت آسمانی خود همۀ بدیها را كه بالذّات امر عدمی است محو گرداند و بالمرّه از صفحه گیتی بزداید. ورود در میدان یك نبرد تخیّلی كه در آن به محو مفاسد عالم یك به یك قیام نماییم به نظر بهائیان اتلاف وقت و هدم نیرو است. سراسر حیات شخص بهائی باید در جهت ابلاغ پیام حضرت بهاءالله و احیاء همنوعان به حیات روحانی مصروف گردد، تا در ظل نظم جهانی الهی با یكدیگر متّحد شوند و آنگاه چون قدرت و نفوذ این نظم رشد و توسعه یابد مشاهده خواهیم كرد كه قدرت آن پیام همه اجتماع انسانی را دگرگون نماید و بتدریج مشكلات پیچیدۀ هائله را حلّ كند و مظالمی را كه طی دوران طولانی فضای عالم را آشفته و تیره ساخته است از میان بردارد.[xxiii] 


 


[i] كتاب مستطاب اقدس

[ii] لوح بشارات به نقل از گلزار تعالیم بهائی، ص 44

[iii] لوح شیخ نجفی، صص105-104

[iv] لوح دنیا

[v]امر وخلق، ج3، ص200

[vi]امروخلق، ج4، ص438

[vii]امروخلق، ج4، ص438

[viii] كتاب كواكب ا لدّریه، ج2، صص:68-67

[ix]مكاتیب، ج1، صص411-409

[x]مكاتیب عبدالبهاء، ج1، صص409-411

[xi]اخبار امری، شمارۀ4، سال1359، ص49

[xii]رسالۀ سیاسیّه

[xiii]خطابات،ج 2، صص267 به بعد

[xiv]رسالۀ سیاسیه

[xv]مكاتیب، ج2، صص72 به بعد

[xvi]خطابات، ج2، صص118 به بعد

[xvii]خطابات، ج2، صص 267 به بعد

[xviii]مكاتیب عبدالبهاء، جلد 3، صص: 201-199

[xix] امضای مبارك، شوقی، سنه 1934

[xx]مائدۀ آسمانی، ج6، صص55-54

[xxi]توقیعات، ج 1، صص...-163

[xxii]توقیعات، ج 1، صص145-144

[xxiii] در این مورد همچنین مراجعه شود به پیام 7 جولای 1976 دارالانشاء بیت العدل اعظم مندرج درمجلۀ آهنگ بدیع سال 31، شماره 341

 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید